از زمان مرگ مبهم ادولف دوبز، سفیر ایالات متحده امریکا، در هوتل کابل در اوایل کودتای هفتم ثور ۱۳۵۸ خورشیدی تا اکنون، روابط ایالات متحده امریکا و افغانستان آشفته است. در چهاردهه گذشته اهداف هر دو طرف مبهم و طرفین اهداف یکدیگر را زیر پرسش برده اند تا حدی که اکثریت شهروندان افغانستان و امریکا این پرسش را مطرح میکنند که امریکاییها چرا در افغانستان حضور دارند؟
شاید شماری از افغانان و امریکاییها به این باور استند که اهداف چهار دهه اخیر امریکا در منطقه و حضور فزیکی نیروهای امریکایی بیست سال اخیر برای رشد اقتصادی، بازسازی، پشتیبانی از مردم سالاری، پشتیبانی از حقوق زنان، حقوق شهروندی و حکومتداری خوب در افغانستان است. این یک تفسیر اشتباه و غیر واقعگرایانه است.
با امضای توافقنامه تاریخی امریکا با طالبان در ماه حوت سال ۱۳۹۸ خورشیدی رئیس جمهور ترمپ به این تفسیر غیرواقعگرایانه خاتمه داد و ثابت کرد که میخواهد راه را برای پایان درازترین جنگ امریکا هموار سازد.
تصمیم آقای ترمپ برای خروج تمام نیروهای امریکایی از منطقه، موج شوک عاطفی و ناامیدی را میان کارمندان جوان حکومت افغانستان ایجاد کرده است. به نظر میرسد که نه تنها حکومت افغانستان بل رسانههای این کشور، جامعه مدنی، سازمانهای اجتماعی و حقوق زنان و افغانان نخبه نیز اهداف اصلی و حضور امریکا و ناتو در افغانستان را به گونه نادرست به تحلیل گرفتند. این افراد و گروهها، امریکا و ناتو را در صدر آزادی خواهانی قرار دادند که گویا آمده اند تا مردم سالاری (دیموکراسی) را رشد بدهند. متأسفانه بسیاری از آنان در این روایت دروغین چنان درگیر شده اند که اکنون به سختی میتوانند باور کنند که امریکاییها بدون اتمام آن اهداف آنان را ترک میکند. این ناامیدیها تا حدی است که بسیاری از افغانانی که از حضور ایالات متحده در دو دهه گذشته بهره مند شده اند، اکنون حسس خیانت از همتایان امریکایی خود میکنند که آنان را در مذاکره با طالبان تنها گذاشتند.
هم چنان دو ضمیمه امنیتی مخفی توافقنامه دوحه نیز نگرانیهای کارشناسان امنیتی افغانستان را بر انگیخته است. برخی از کارشناسان به این باور استند که طالبان توسط واشنگتن به قدرت میرسند تا در میدانهای نبرد با در برابر القاعده بجنگند. شماری از تحلیلگران نظامی به این باور استند که این توافقنامه و ضمايم امنیتی در آینده به مرحله اجرا در میآید و مانع از آن میشود که ایالات متحده اطلاعات نظامی و اطلاعاتی خود را با نیروهای امنیتی افغانستان در باره حضور طالبان به اشتراک نگذارد.
از طرفی هم، با گذشت شش ماه از توافقنامه صلح امریکا با طالبان و آزادی ۴۶۰۰ زندانی طالب توسط حکومت افغانستان متأسفانه هم چنان درگیریهای شدید میان طالبان و نیروهای امنیتی ادامه دارند و هیچ کدام از طرفین هنوزهم شرایط توافقنامه و مذاکرات میان افغانان را عملی نکرده است. از سوی دیگر، از زمان امضای این توافقنامه، طالبان هم تصمیم گرفتند که پیامهای ناخوشایند شان را به حکومت افغانستان تکرار کنند که آنان در جنگ در برابر امریکاییها پیروز شده اند و مهاجمان را مجبور به ترک افغانستان کرده اند. رهبران طالبان در تمام گفتگوهای شان با رسانه ها- به شمول مولوی خیرالله خیرخواه عضو ارشد این گروه در گفتگویی با الجزیره - بی آن که به نقش آینده حکومت آقای غنی اشاره کنند، گفتند که میخواهند مانند گذشته از زور کار بگیرند.
از طرف دیگر، فشارهای حکومت ترمپ بر اشرف غنی و اطرافیانش که آنان را مجبور ساخت تا به تشکیل ائتلاف با دکتر عبدالله تن بدهند، باعث شده تا روابط ارگ و حکومت ترمپ آشفته تر شوند. این رویدادها علتی است که برخی از کارشناسان أفغانستان تحلیل کنند که حکومت افغانستان و تیم رییس جمهورغنی در تلاش اند تا مذاکره با طالبان را تا اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده به تعویق بیندازد – به امید این که آقای جو بایدن از حزب دیموکرات در انتخابات پیروز شود و با تغییر سیاست جدید کاخ سفید نسبت به طالبان، حکومت افغانستان نیاز نداشته باشد تا قدرت را با طالبان شریک بسازد.
برای توضیح این که چرا این اندیشه و پیش بینی حکومت افغانستان نادرست و غیر واقعگرایانه است و می تواند به روند صلح افغانستان خطرناک باشد، ما باید دخالت امریکاییها در افغانستان را در سه مرحله جداگانه در نظر بگیریم:
مرحله نخست، جنگ سرد بود، جایی که ایالات متحده با "سیاست مهار" از مجاهدین افغانستان حمایت کرد، تا روسها و رژیم کمیونیستی آنان را در مرز پاکستان نگهدارد. هنگامی که روسها افغانستان را ترک کردند و کمیونیستها در افغانستان شکست خوردند، مرحله نخست به پایان رسید و واشنگتن مجاهدین را به سرنوشت خود واگذار کرد که منجر به جنگهای داخلی افغانستان شد.
مرحله دوم، در سال ۲۰۰۱ با حمله امریکا به خاک افغانستان زیر نام پاسخ به حمله یازدهم سپتمبر و پیوند طالبان با القاعده آغاز شد. این مرحله هم به گونه رسمی زمانی به پایان رسید كه ارتش آمریكا اسامه بن لادن را نابود ساخت و حکومت اوباما شروع به كاهش حضور نظامی در افغانستان كرد.
مرحله سوم با راهبرد تازه رییس جمهور ترمپ در جنوب آسیا آغاز شد، زمانی که او اولویت خروج نیروهای خود از منطقه و روابط ایالات متحده با هند را برای مقابله با تهدید ظهور چین تشدید کرد. این مرحله هم با امضای توافقنامه تاریخی میان واشنگتن و طالبان در دوحه به پایان رسید، چنانکه زلمی خلیلزاد نماینده ویژه امریکا برای صلح افغانستان، در یک پیام توییتر این آن را "یک نقطه عطف مؤفق در اجرای این توافق نامه" نامید.
من كه با حکومت افغانستان و امریكا از نزدیک كار کرده ام، میتوانم بگویم كه از دیدگاه امریكا هرسه کابینه از سال ۲۰۰۱ میلادی به شمول حکومت اوباما که آقای جو بایدن معاون رییس جمهور بود، به وضاحت بیان كردند كه چرا امریکاییها به افغانستان رفتند و چرا آن جا استند. در تمام این سالها سخنگویان کاخ سفید و پنتاگون آشکارا اعلام کردند که یگانه علت حضور فزیکی آنان در افغانستان محافظت از ایالات متحده در برابر هراس افگنی جهانی است. همچنان حکومت ایالات متحده هرگز پنهان نکرده که در هرجای دنیا بودجه کمکهای جهانی اش را به عنوان ابزار ضد شورش برای جلب توجه کشورها برای محافظت از منافع امنیتی اش به کار میگیرد. بنا براین، بودجه کمکهای توسعهیی امریکا برای پشتیبانی از مردم سالاری یا حقوق زنان در افغانستان همواره بخش جدایی ناپذیر از سیاست امنیت ملی ایالات متحده بوده است.
اما در بیست سال گذشته، برخلاف سخنگویان کاخ سفید و پنتاگون یک روایت دروغین که گویا سربازان امریکایی مشخصاً برای پیشرفت حقوق زنان و ایجاد مکتبهای دخترانه به افغانستان آمده اند، توسط نهادهای غیرحکومتی بین المللی، نهادهای غیرحکومتی افغانی، شرکتهای مشوره دهی فرصت طلب مقیم واشگنتن، لندن، بروکسل، دبی و سیاسون فاسد افغانی تبلیغ شده است. این امر مسلم است که در کنار این گروهها همچنان رهبران اتحادیه اروپا برای قناعت دادن افکار و ذهنیت عامه شهروندان اروپا، مسایلی مانند مردم سالاری، آزادی بیان، حقوق شهروندی، حقوق زنان و ساخت مکتبهای دخترانه را به عنوان ابزاری برای پوشش مشارکت نظامی خود در کنار نظامیان امریکایی در عراق و افغانستان استفاده کردند.
اکنون که دو دهه از حضور نیروهای خارجی در افغانستان می گذرد، باید گفت که اهداف امنیتی امریکا و ناتو تا اندازه ای برآورده شده و آنان به باور این که افغانستان دیگر لانه هراس افگنی نیست، متعهد شده اند که افغانستان را ترک کنند. از طرف دیگر، چالشهای تازه امریكا در آسیا كه در آن چین و روسیه تلاش میکنند تا به عنوان مهمترین بازیگر منطقه مبدل شوند، از مسایل مهمتر از طالبان است. همچنان در داخل ایالات متحده نیز روایت مبارزه با هراس افگنی منسوخ شده و نسل جوان امريكا اکنون بیش از تهدیدهای گروهی چندصد نفر افراطی القاعده یا داعش كه در کوهستانهای افغانستان و پاكستان میجنگند، بیشتر نگران تغییر اوضاع اجتماعی، اقلیمی، وام های دانشجویی، نابرابری اقتصادی جامعه خود استند. چنان که آقای بن رودز معاون مشاور امنیت ملی اوباما مدت قبل در مجله آتلانتيک نوشت: «دوران ۱۱ سپتامبر و این ترس این که هر روز میتواند ۱۲ سپتامبر باشد، اکنون به پایان رسیده است.»
به باور نگارنده، این نه تنها طرز تفکر نسل جوان دیموکرات یا جمهوری خواهان امریکا است که رأی دهندگان آقای جو بایدن یا رییس جمهور ترمپ را تشکیل میدهند بل نظر اکثریت اعضای اتاقهای فکری، اکادمیهای امریکایی، سیاست گذاران، دیپلماتها و افسران ارشد نظامی در واشنگتن نیز است. بسیاری از مشاوران پیشین وزارت امور خارجه، وزارت دفاع و کاخ سفید که پیش از این برخلاف طالبان فکر میکردند، امروز به توافق رسیده اند که ایالات متحده برای پایان دادن به این جنگ و ایجاد یک فصل جدید در سیاست خارجی در آسیای میانه و جنوب شرق آسیا باید فصل نامؤفق افغانستان را ببندد.
بنا بر این مطالبی که یاد شد، از نظر سرنوشت افغانستان فرق نمیکند که چی کسی در ماه نوامبر در ایالات متحده به حیث رییس جمهور انتخاب میشود. رییس جمهور آینده ایالات متحده در ماه جنوری سال ۲۰۲۱ میلادی در درجه اول مشغول امور داخلی یا مشکلات بسیار بزرگ تری در جهان خواهد بود، تا این که به فکر سیاست جدید افغانستان باشد.
این که برخی از نخبهگان افغانستان هنوز به این باور استند که آقای جوبایدن نامزد انتخابات ریاست جمهوری امریکا، سیاست کنونی ایالت متحده را تغییر میدهد و بودجه توسعهیی امریکا در سیستم فاسد موجود افغانستان ادامه مییابد، ثابت میکند که یا سیاستگران افغان توانایی درک این مسایل را ندارند که چرا امریکاییها در مرحله نخست به افغانستان آمده اند و چرا اکنون میروند و یا آگاهانه میخواهند از این نیرنگ استفاده کنند تا گفتگوهای میان اقغانان را به تعویق بیندازند تا قدرت را با طالبان تقسیم نکنند.
با تجربه بیست سال سیاستهای ناکام حکومت افغانستان، چنان که در یک مقاله دیگر در طلوعنیوز نیز بحث کردم، سیاستمداران و رهبران افغانستان که از طریق فساد از حضور امریکاییها به نفع خود استفاده ناجایز کردند، نتوانستند با ایالات متحده مشارکت راهبردی ایجاد کنند و یا حتی برنامه پس از خروج نیروهای امریکایی را فراهم سازند. بنا بر این، این امر عاقلانه و منطقی نیست که مقامات و رهبران افغانستان دوباره روند صلح را به تعویق بیندازند و آخرین فرصت مصالحه را از دست بدهند. شهروندان افغانستان پس از گذشت نزدیک به نیم قرن حق دارند که این درگیریهای خونین و جنگهای نامفهوم را پایان دهند. از طرف دیگر طالبان باید خشونت و خون ریزی را متوقف سازند و جامعه کثرت گرا کنونی افغانستان را بپذیرند، و تمایل و تعهد خود را برای مبدل شدن به بازیگران سیاسی غیر خشونت نشان بدهند.
و سخن پایانی این که سفيران ایالات متحده، اتحادیه اروپا و دیگر نمايندگان تأثیرگذار منطقه در کابل نباید سکوت کنند و تماشا کنند که چگونه رهبران هر دو طرف از کاخهای امن خود در کابل و دوحه به نیروهای خود دستور میدهند که به کشتار خود ادامه دهند و با افتخار در رسانهها اعلام "پیروزی" کنند و درعین حال به جهانیان بگويند که آنان روی مذاکره کار میکنند. زمان دروغ گفتن پایان يافته است؛ اکنون باید برای تمام مردم افغانستان زمینه مشارکت فعال در روند صلح فراهم شود.
نویسنده: آرش يقين
پژوهشگر در انستیتوت سیاست جهانی و امور امنیت ملی در واشنگتن.