بیگمان آن گاه امریکا و اروپا ناگزیر خواهند شد برای مهار چین با روسیه همسو و همپیان شوند. روسیه هم در دراز مدت چاره یی جز این همسویی و همگرایی نخواهد داشت. ار چند مدت ها خواهد کوشید تا میان چین و امریکا مانور کند. با این هم، هدف نخست راهبردی روسیه به میان آوردن اردوگاه پان اروپایی است. امریکا هم این را خوب می داند. از همین رو تا توان دارد، می کوشد میان روسیه و اروپا فانه بزند. حضور نیرومند امریکا در اروپای خاوری به ویژه در لهستان و اوکرایین و جمهوری های بالتیک و…. از همین خاطر است.
در یک سخن، هر چند جهان آینده چند قطبی خواهد بود، با این هم یک چیز مسلم است: اروپایی ها و امریکایی ها ناگزیرند سر انجام در برابر این غول بزرگ آسیایی با هم نزدیک شوند. شاید در آینده نزدیک شاهد این باشیم که امریکا در برابر روسیه دست به یک رشته عقب نشینی ها بزند.
روسیه به رغم داشتن روابط خوب با چین، به شدت از تهاجم انسانی چین می ترسد و لحظه یی از سرازیر شدن سیل زرد به سوی بخش آسیایی خود خواب آرام ندارد. در یک سحن، روسیه به شدت از ضعف دموگرافیک در برابر چین رنج می برد. به ویژه این که بالادستی دموگرافیک میان دو کشور با گذشت هر روز به سود چین در تغییر است.
خوب، بهتر است از تئاتر جهانی و اروپایی سیاست های جهانی برگردیم به کشور خدا داد:
اگر، این پیش فرض جیواکونومیکی را که چین در آینده مگاپاور یا فرا قدرت جهانی خواهد شد، در کنار واقعیت اهمیت جیواستراتیژیک و جیوپولیتیک پاکستان بگذاریم، بی چون و چرا متوجه می شویم که کشور ما در آستانه خطر بزرگی قرار می گیرد که حد اقل آن تجزیه آن به دو بخش و حد اکثر آن درگیری جنگ خونبار بی پایان فرسایشی بسیار مدهش خواهد بود.
می دانیم که راهبرد پاکستان هم از همان آوان پیدایش این کشور تسخیر کامل مملکت خداداد در دو مرحله بوده است. در گام نخست گستره پشتون نشین یعنی تا دامنه های جنوبی هندوکش یعنی مرز علمی طبق تعریف جیوپولیتیک دان های بریتانیایی و سپس هم وارد شدن به کارزار رقابت با روسیه بر سر تصرف شمال هندوکش و رسیدن به مرز استراتیژیک آمو.
پاکستان در چند دهه گذشته به یاری امریکا و کشورهای عربی بخش نخست راهبرد خود را تقریبا عملی ساخته است و در گستره پشتون نشین ما امروز حرف نخست را می زند. بسنده است امریکایی ها برآیند، دیگر مانعی در برابر پاکستان برای پخش سیطره بر گستره پشتون نشین ما وجود نخواهد داشت. همین اکنون شبکه حقانی، بخش بزرگی از طالبان، حزب اسلامی، القاعده، داعش و حزب التحریر همه در عمل زیر فرمان پاکستان اند. اما خطر اصلی در آینده این خواهد بود که پاکستان به یاری چین وارد میدان خواهد گردید.
دم دست حضور محدود و کنترل شده امریکا به این خاطر به سود روسیه است که چین و ایران و حتا پاکستان ناگزیرند از ترس امریکا دست به دامان روسیه شوند. اما اگر امریکایی ها بروند، روسیه دیر یا زود با پاکستان و چین در افغانستان ناگزیر به مصاف دادن دیرپا خواهد گردید و در این حال به دشوار خواهد توانست از افتادن گستره پشتون نشین به دست پاکستان جلوگیری کند. حتا در نگهداری شمال هم به تنهایی با دشواری هایی رو به رو خواهد گردید و کمک هند و ایران هم بسنده نخواهد بود. پس لاجرم به کمک دیرپای امریکا و اروپا در زمینه نیاز دارد.
دم دست حضور محدود و کنترل شده امریکا به این خاطر به سود روسیه است که چین و ایران و حتا پاکستان ناگزیرند از ترس امریکا دست به دامان روسیه شوند.
پاکستان هم ماهرانه میان چین و امریکا و اعراب و ایران مانور می کند تا از چهار طرف سود ببرد. اما دیر یا زود اسلام آباد ناگزیر خواهد شد تا میان واشنگتن و پیکینگ یکی را بر گزیند و بی چون و چرا انتخاب پاکستان چین خواهد بود.
هم روسیه و هم امریکا این را نیک می دانند.
خوب، نتیجه این که روسیه و امریکا از همین اکنون در پی آن اند تا به کمک دهلی ابزارهای فشار بر اسلام آباد را بیابند تا در صورتی که چین بخواهد به کمک پاکستان در محور افغانستان فارود پالیسی را پیش بگیرد، بر پاکستان تاثیر وارد نمایند.
بی چون و چرا یکی از ابزارهای فشار می تواند بازی با کارت پشتون باشد. هم هند و هم روسیه دست کم نزدیک به دو سده آزگار با بازی با این برگ آشنایی دارند. امریکا هم بازیگر تازه وارد به این بازی است.
سیاست امریکا این است تا بازی پیچیده دوگانه یی را با این کارت پیش ببرد. از یک سو، با رواج دادن اعتیاد مواد مخدر و راه انداختن جنگ های فرسایشی میان پشتون ها می کوشد حد اقل جلو رشد نفوس آنان را بگیرد (در جنگ تریاک جدید، دست کم در حدود ۵ تا ۶ میلیون پشتون در پاکستان و افغانستان معتاد شده اند که نوعی جینوساید پنهان شمرده می شود) و از سوی دیگر با تقویت پشتونیسم، زمینه را برای داعیه یکجا ساختن پشتون های دو سوی دیورند برای وارد آوردن فشار بر پاکستان، هرگاه اسلام آباد بخواهد بیش از حد به سوی پیکینگ نزدیک شود، فراهم نمایند. بی چون و چرا در این زمینه میان روسیه و امریکا و هند هماهنگی و همنوایی فوق العاده هست. در این حال، برعکس گذشته که امریکایی ها از پشتون های درانی و روس ها از پشتون های غلزایی حمایت می کردند، اکنون نقش های این دو کشور عوض شده است.
در یک سخن، نتیجه این که گرایش سه قدرت بزرگ جهانی (امریکا، روسیه و هند که باید اروپا، جاپان و کوریا و نیز کشورهای عر بی را هم به آن افزود) در کاربرد کارت پشتون به خودی خود زمینه را برای رشد و توسعه پشتونیسم فراهم می کند. مضاف بر این که عرب ها هم برای رویارویی با ایران از گذشته ها در اندیشه تقویت پشتونیسم تراز وهابی اند.
خوب، این تنها یک جانب قضیه است. فاجعه در این جا است که پاکستان با همه نیرو برای خنثی ساختن اولتراناسیونالیسم تباری رو به فربه شدن فزاینده در افغانستان، به تقویت بنیادگرایی و رادیکالیسم در میان پشتون ها خواهد پرداخت. این بار با پول چین. در نتیجه انتظار می رود جنگ میان رادیکالیسم و فندامنتالیسم پشتونی مورد حمایت چین و اعراب و اولتراناسیونالیسم تباری پشتونی مورد حمایت امریکا، روسیه و هند شدت بی سابقه پیدا نماید و به گونه روزافزونی جنگ برادر کشی گسترش پیدا کند.
اما این تمام ماجرا نیست. در داخل کشور هم چالش ها و تنش ها میان اولتراناسیونیسم پشتون و جریان های تبارگرای دیگر مانند تاجیکیسم ، هزاره ایسم و ازبیکیسم و در کل پان ترکیسم افراطی به گونه بی سابقه یی حاد شده و به گونه فزاینده یی از این هم بیشتر خواهد شد.
فشرده سخن این که پشتونیسم افراطی از سوی روسیه و امریکا و هند تقویت خواهد شد. اما ناگزیر باید در دو جبهه در برابر رادیکالیسم و فندامنتالیسم در یک سو و با سایر اقوام در جبهه دیگر بجنگد.
اکنون اگر گرایش های افزاطی تبارگرایانه اشرف غنی احمدزی و کرزی را هم در کنار این ها بگذاریم، با منظره وحشتناک عود بیماری رقابت های درون قبیله یی درانی و غلزایی هم مواجه می شویم. در نتیجه شاهد یک جنگ تباری سه جبهه یی خواهیم بود. یعنی جنگ درانی و غلزایی، جنگ پشتون ها با سایر اقوام و جنگ اولتراناسیونیست های پشتون با تندروان مذهبی پشتون.
با توجه به همه این ها می توان پیش بینی کرد که ابرهای تیره و تاری بر فراز آسمان کشور پدید آمده و هواپیمای ما وارد جو توربولنس بسیار خطرناک شدیدی گردیده است.
تازه مداخلات امریکا، انگلیس، اسراییل و کشورهای عربی در امور لبنان، سوریه، عراق و ایران، تهران را وادار به این می سازد تا انگشت افگار امریکا را در افغانستان زیر پا بگیرد. از این رو، اگر در آینده نزدیک شاهد سرازیر شدن سیل سپاه فاطمیون به کشور گردیدم، جای تعجب ندارد. معنای این کار این است که جنگ تباری چهار جبهه یی خواهد گردید. کما این که این بعد تا انداز ه یی رنگ و بوی مذهبی هم خواهد گرفت.
خوب، قرار است یک نفر باید فرمانده این جنگ چهار جبهه یی باشد- اشرف غنی احمدزی. اما پرسش این جاست که آیا او خواهد توانست در این جنگ چهار جبهه یی پیروز گردد یا به قول احدی با آن چه زوال پشتون ها خوانده می شود، سرعت خواهد بخشید. دست کم تمایل او به کاربرد نیروهای مسلح برای سرکوب اعتراضات احتمالی در برابر تقلب انتخاباتی می تواند نیروهای مسلح را به گونه خطرناکی بنا به نشانه های تباری تقسیم و فروبپاشاند که به خودی خود می تواند زمینه ساز جنگ های خونین برادرکشی بر شالوده تباری، زبانی و مذهبی گردد.
جا دارد سر در گریبان فروببریم و برای برونرفت از این حالت وحشتناک راه حل خردورزانه یی پیدا نماییم. شاید نخستین گام خردورزانه کنار گذاشتن اشرف غنی احمدزی و حامد کرزی به عنوان آتش افروزان جنگ های تباری از گردونه سیاست کشور باشد.
اکنون همگرایی و همسویی تباری در کشور برای جلوگیری از فاجعه به فرض عینی مبدل گردیده است. در غیر آن، با گذشت هر روز در گنداب خونین جنگ های تباری بی پایان فرسایشی فرو خواهیم رفت.
بی چون وچرا اعلام اشرف غنی به عنوان برنده انتخابات کذایی تقلبی، آغاز جنگ های تباری و مذهبی را کلید خواهد زد.
این کمترین سال های سال است که در این زمینه هشدار می دهم. اما کمتر گوش شنوا پیدا می شود. اکنون دردمندانه و سوگوارانه این پیش بینی ها بیشتر به واقعیت نزدیک می شوند.
فشرده سخن، پشتونیسم ناگزیر باید در چهار جبهه بجنگد: جنگ درونی غلزایی و درانی؛ جنگ با تاجیک ها و ازبیک ها و جنگ مذهبی با هزاره ها. از آن سو هم جنگ با تندروان پشتون مورد حمایت پاکستان. از هیمن رو، تنها راه برونرفت از این بحران؛ کنار گذاشتن سریع کرزی و احمدزی از گردونه سیاست کشور و آغاز گفتگوهای گسترده همه جانبه به منظور یافتن راه حل های خردورزانه میان عناصر خردگرا و روشنفکر و دلسوز کشور برای جلوگیری از فاجعه است.