بازگشت طالبان به شرق و جنوب دیر یا زود اجتناب ناپذیر است. اما نه روسیه و نه خود امریکایی ها، نه هند و نه ایران و نه کشورهای آسیای میانه در افتادن شمال به دست طالبان ذینفع نیستد و نخواهند گذاشت که طالبان به شمال بر گردند. البته، خود باشندگان شمال هم در برابر آمدن طالبان مقاومت خواهند کرد. روشن است افغانستان د فاکتو به شمال و جنوب تقسیم خواهد شد. در این حال، امریکایی ها که بازگشت طالبان را محتوم می دانند، ترجیح می دهند این کار با روش های نرم افزاری همین اکنون با مدیریت خود امریکایی ها انجام شود تا این که طالبان به زور خود با روش های سخت ابزاری در آینده برگردند.
به هر رو، در صورت حضور طالبان در شرق و جنوب، یک موضوع دیگر هم می ماند و آن عبارت است از مشارکت طالبان در ساختار دولت در کابل. زیرا طالبان تنها با گرفتن ولایت یاد شده بسنده نخواهند کرد. و در کابل هم حاضر نیستند در جایگاه دوم بنشینند. یعنی طالبان حاضر هستند تنها در صورتی به کابل بیایند که همانا رهبری دولت به دست آن ها داده شود و در این حال نیروهای شمال در دولت ائتلافی در جایگاه دوم باشند. چنین بر می آید که امریکایی ها چاره یی جز پذیرفتن این گزینه نداشته باشند. اما برای عملی ساختن آن به یک دولت انتقالی نیاز است و به زمان که شاید دوره یی تا دو سال را در بر گیرد. اما به هر رو، با آمدن طالبان به شرق و جنوب و کابل بحران افغانستان فروکش نخواهد کرد. چون چین مخالف هرگونه حضور دراز مدت امریکا در افغانستان است.
در این حال، امریکا با چند چالش دیگر هم رو به رو است:
- حضور روزافزون چین در پاکستان به ویژه در بندر گوادر که یک حضور راهبردی است.
- دو دیگر یک نکته دیگر در افغانستان بیخی متوجه آن نیستند و آن این که هرگاه تداوم حضور نیروهای امریکایی در افغانستان بر اساس قرار داد دو جانبه همکاری های امنیتی و دفاعی انجام شود، روسیه و کشورهای آسیای میانه دیگر ملزم به همکاری با امریکا در زمینه ترانزیت نخواهند بود و شاید در صورت لزوم شبکه انتقالاتی شمال را بیخی ببندند. در این حال روسیه پا می فشارد که هر گونه حضور امریکا در گستره افغانستان باید بر اساس تمدید فیصله نامه شورای امنیت سازمان ملل آن هم پس از ارائه گزارش ناتو از کارکردهای 11 ساله آن سازمان در افغانستان باشد و ضرورت حضور نیروهای آیساف را در افغانستان پس از 2014 همانا سازمان ملل تایید نماید.
در هر رو، اوضاع بسیار نا به سامان و پیچیده و آبستن رویدادهای ناگوار است و این در حالی است که در شمال آمادگی هایی چندانی برای ایستادگی در برابر چالش های احتمالی دیده نمی شود.
در این جا چند موضوع مطرح است:
1- عدم مشروعیت بستن چنین قرار دادها.
2- امنیت ملی افغانستان تنها در صورتی تضمین و تامین شده می تواند که یک دولت فراگیر ملی با مشارکت همه لایه های جامعه روی کار بیاید.
3- تضمین محکم بین المللی از سوی شورای امنیت سازمان ملل به دست بیاید. تنها تضمین امریکا به هیچ رو بسنده نیست. زیرا هنگامی که 150 هزار سپاهی و غیر نظامی حضور داشتند، موفق به چنین کاری نشدند. اکنون که قرار است در حدود 13600 نفر باشند، چگونه امنیت ملی را تامین خواهند کرد؟.
4- دیگر، بستگی به این دارد که چگونه تعریفی از امنیت ملی داریم. هنوز روی تعریف منافع ملی و امنیت ملی اجماعی در کشور حد اقل میان نخبگان نیست.
5 -امنیت ملی هنگامی تامین شده می تواند که پروسه انتقال سیاسی موفقانه انجام شود. مادامی که چنین روندی روشن نیست، امضای قرار داد پیش از وقت تنها می تواند به ابهامات بیشتر بیانجامد.
6 - تنها اردوی ملی مجهز با جنگ افزارهای مدرن و آموزش دیده می تواند در برابر چالش ها بیستد. این در حالی است که همین چندی پیش امریکایی ها هفتاد هزار تن جنگ افزارها را به این بهانه که ارتش افغانستان برای کاربرد آن ها آموزش ندیده است، نابود کرد. در این جا چند پرسش به میان می آید پس آن ها در این 11 سال چه می کردند؟ اگر قرار است نیروهای امریکایی برای آموزش نیروهای افغانی بمانند، پس جنگ افزارهای را برای چه از میان بردند؟ همه این ها گواه بر آن است که نه تصمیمی برای مجهز ساختن نیروهای ما هست و نه برنامه یی برای آموزش آن ها. به هر رو همان گونه که بار ها نوشته ام برای تامین امینت و ثبات در کشور حضور دراز مدت نیروهای بیگانه تنها می تواند چالش آفرین و تنش زا باشد. تثبیت بیطرفی کشور از سوی شورای امنیت، ویرایش قانون اساسی و ساختار نظام و تفاهم گسترده بین المللی و منطقه یی و اجماع ملی بر سر برخی از مسایل مهم ملی می تواند ثبات را تا اندازه یی تامین نماید.
دو موضوع بسیار مهم است: یکی این که آیا ما به ترتیبات حقوق بین الدول ارج می گذاریم یا ارزیابی ما این است که در جهان قانون جنگل حکمفرما است. شورای امنیت سازمان ملل در باره افغانستان و حضور نیروهای بین المللی قطع نامه یی صادر کرد و این نیروها وارد کشور شدند. حالا در 2014 میعاد این قطعنامه یا فیصله نامه به پایان می رسد. حال اگر جامعه جهانی لازم می بیند که نیروهایش پس از 2014 در افغانستان بمانند، نخست باید گزارشی به همه جهانیان ارائه دهد که دستاوردهای حضور 11 ساله چه بوده است و بنا به چه دلایلی لازم است که حضور این نیروها تمدید گردد. این نظر من نیست. نیکولای بردیوژا- دبیر کل پیمان سازمان امنیت دسته جمعی در مصاحبه مفصلی این دیدگاه را ارائه نموده است. این تاکید چین روسیه و شخص پوتین است.
بحث دیگر این است که دولتی که قرار است به زودی معیاد کارش به پایان برسد و تازه مشروعیتش در پیوند با تقلبات گسترده چند باره در همه لویه جرگه های فرمایشی و تقلبی و انتخابات نامنهاد جعلی سخت زیر سوال است، چه حقی دارد در باره سرنوشت نسل های آینده کشور آن هم در اثر زد و بند و معامله تصمیم بگیرد؟
موضوع دیگر بحث پاکستان و طالبان است. امریکا با آن ها چه کند؟ بگذارد که به دست چین بیفتند؟ برای امریکا صد البته پاکستان و طالبان بیشتر از کرزی و رژیمش اهمیت دارند. حال امریکا با فشار و اولتیماتوم پاکستان چه کند؟ به هر رو، در زمینه وفاق ملی دولت در این 11 سال گذشته چه کرد که حالا به آن معتقد باشد؟ دولت کنونی اصلا به منافع ملی و وفاق ملی و ... ارزشی قایل نیست. هرگاه دولتی روی کار بیاید که به راستی به این مسایل باور داشته باشد، در آن صورت من حرفی نداردم . پرسشی که دارم این است که دستاورد این قرار داد چه خواهد بود؟ اگز دستاورد تمدید حاکمیت خانوادگی باشد. این به معنای از دست رفتن تنها دستاورد ما در چهار دهه اخیر است. اگر منجر به روی کار آمدن طالبان گردد، به معنای سقوط کشور است. حال ما با چه رویکردی به پیشواز این قرار داد موهوم برویم؟ مادامی که در کشور دولتی روی کار نیاید که از مشروعیت ملی برخوردار باشد، و تعریف روشنی از منافع ملی نداشته باشد، و ره آورد های قرار داد از پیش مشخص نباشد، مردم هرگز آن را نخواهند پذیرفت.
اگر این قرار داد منجر به تامین حاکمیت ملی و روی کار آمدن دولتی فراگیری گردد که مورد تایید همه لایه های جامعه باشد، پس امریکایی ها نیازی ندارند چنین قرار دادی را با رژیمی ببندند که دوره کار آن رو به پایان دارد. بگذارند تا نخست روند انتقال به یک حکومت قانونی پایان یابد، پس از آن که مردم مطمئن شدند که نه طالبان روی کار می آیند و نه کرزی حکومت را خاندانی می سازد، آن گاه موضوع را به میدان بیاندازند.
اگر در افغانستان یک دولت مشروع و برخاسته از آرای مردم حاکم می بود، می شد گفت که معاهده میان دو طرف است. دولت افغانستان از هیچ گونه مشروعیت برای امضای چنین قراردادها برخوردار نیست. درست است که دولت آرمانی تا پنجاه سال نخواهد آمد. اما این بدان معنا نیست که بر مشروعیت دولتی که ضد ملی است مهر تایید بگذاریم و معاملات و زد و بند های یک باند اولتراناسیونالیست و تبارگرا را بپذیریم. چیزی به مفهوم مبارزه مسالمت آمیز هم وجود دارد. همه ما حق داریم صدای خود را در برابر نارسایی ها بالا کنیم. هستند کسانی که می فرمایند، بگذار کرزی هر معامله یی که می کند به سود شخص خود، خاندان و قبیله اش بکند. این که قوانین و مقررات بین المللی زیر پا می شود به کس چه؟ این که در باره سرنوشت یک کشور برای دهه ها معامله غیر قانونی می شود به کس چه؟ این که طالبان را خواهند آورد به کس چه؟ مردم حق دارند دقیقا بفهمند که پس 2014 چه خواهد شد؟ آیا کرزی یا برادرش ابقا خواهند شد؟ آیا امریکایی ها طالبان یعنی پاکستان را بر سرنوشت ما حاکم می سازند؟ نمی دانم شتاب شماری از دوستان در امضای قرار داد چسیت؟ از دید من بگذاریم تا دولت آینده در زمینه تصمیم بگیرد.
اگر قرار باشد امریکا طالبان را بیاورند، قرار داد امضا شود، یا نشود، می آورند. دیگر چیزی برای از دست رفتن نداریم. اگر امریکا بخواهد در افغانستان ماندگار شود، باید این حضور مشروع باشد و از سوی شورای امنیت تایید گردد. اگر قرار باشد دولتی روی کار بیاید دارای مشروعیت نسبی و فراگیر و حقوق همه لایه های جامعه تامین شود، در آن صورت آن دولت حق دارد به نمایندگی از مردم در زمینه مسایل ملی تصمیمگیری نماید. کنون در افغانستان تصمیمگیری ها انحصاری است و تباری و شخصی. هر تصمیمی که این رژیم می گیرد، مردود است و ما نباید به آن مهر تایید بگذاریم.
به هر رو:
1. امریکا در هر صورت در افغانستان ماندگار خواهد بود و قصد هم ندارد که به این زودی آن را ترک گوید. از این رو، نباید به مانورهای تبلیغباتی کاخ سفید و آن چه در نیویورک تایمز نشر می شود، فریب خورد.
2. از سوی دیگر، امریکا بماند یا برود، افتادن ولایات جنوب و شرق به دست طالبان امری است محتوم. حال اگر امریکا بماند، ناگزیر است در برابر خواست های پاکستان هر گونه که شده حد اقل تا جایی عقب نشینی نماید. در غیر آن، پاکستان بیشتر به دامان چین خواهد افتاد و این برای امریکا بسیار خطرناک است. پاکستان نیک می داند که امریکا در افغانستان سخت در تنگنا است. از این رو سیاستمداران زیرک پاکستانی به خوبی می دانند که هنگام باجگیری و امتیازگیری و بهترین فرصت فرا رسیده است. از سوی دیگر پاکستانی ها وضعیت نکبتبار کرزی و وضع نومیدانه او را درک می کنند و خوب می دانند که کرزی حاضر است به خاطر ماندن امتیازات فراوانی به اسلام آباد بدهد. در این حال تا می توانند امتیازات را می گیرند و سر انجام کرزی را هم که دیگر مدت مصرفش پایان یافته، با مهره سر سرپرده تری تعویض خواهند کرد.
از این رو، پاکستانی ها چند خواست مشخص را در برابر امریکا مطرح نموده اند: یکی واگذاری اداره ولایات پشتون نشین به پاکستان که حد اکثری آن از هلمند تا کنر و حد اقلی آن شامل ولایاتی از زابل تا کنر است. البته جلال آباد و قندهار و هلمند عجالتا شامل این خواست نمی باشد. چون می دانند که امریکایی ها نمی توانند از این ولایات دست بکشند.
خواست دیگر پاکستان قرار گرفتن شخصی به نیابت از پاکستان در راس قدرت در کابل و مشارکت دادن طالبان در قدرت به گونه یی است که در کوارتت سیاسی کابل ویالون نخست را طالبان بنوازند. در پهلوی آن، امتیازگیری های مادی مانند دریافت «ته جایی» افغانستان سالانه به میزان قبلی 1.2 میلیارد دالر و عضویت دادن پاکستان در سازمان تجارت جهانی و تحویل دادن هواپیماهای اف-16 و کاهش همکاری های نظامی با هند ... است.
3- باید متوجه چند موضوع دیگر هم بود: یکی بحث در تراز جهانی و بین المللی و رقابت های کشورهای بزرگ است. نیروهای ائتلاف بین المللی با فیصله شورای امنیت سازمان ملل آمده اند و روسیه و چین حاضر نیستند به این آسانی به امریکا اجازه بدهند که هر چه دلش خواست، بکند.
آن ها در گام نخست شورای امنیت سازمان ملل را وادار خواهند ساخت تا در باره دستاوردهای نیروهای ائتلاف بین المللی (در واقع امریکا) گزارشی در باره افغانستان بدهد. آن گاه شورا تصمیم بگیرد که آیا نیاز هست تا پس از 2014 هم در افغانستان نیرو بماند یا نه؟ اگر پاسخ مثبت است، به کدام پیمانه و تحت چه شرایطی؟ وظایف مشخص آن ها چه خواهد بود. یعنی به امریکا اجازه نمی دهند که از افغانستان استفاده ابزاری نماید. آن ها هم نیک وضع آشفته امریکا در افغانستان را درک می کنند و می توانند انگشت افگار آن کشور را زیر پا بگیرند. در این حال، روسیه به هیچ رو تقسیم افغانستان به دو بخش و واگذاری جنوب و شرق را به طالبان و در واقع پاکستان نمی پذیرد. روسیه صد در صد طرفدار ابقای کرزی و خانواده او است و با آن ها قول و قرارهای پنهانی دارد. در این حال، هند و ایران هم مخالف واگذاری قدرت به طالبان اند. این است که امریکا در میان دو سنگ آسیاب قرار گرفته است و نمی داند که چه کند؟
از سوی دیگر، امریکا نیک می داند که چه بخواهد یا نخواهد، پاکستان به کمک طالبان می تواند از طریق نظامی پس از 2014 جنوب و شرق را بگیرد. در این حال روسیه معتقد است که در صورت تجهیز نیروهای افغانی با جنگ افزارهای مدرن آن ها می توانند در برابر پاکستان و طالبان بیستند. اما پاکستان امریکا را نمی گذارد به نیروهای افغانی سلاح بدهد. حتا زیر فشار سهمگین امریکا را وادار ساخت که قرار داد خود در زمینه خرید هلیکوپترها را با روسیه فسخ نماید.
موقف چین چنین است که امریکایی ها باید از افغانستان برآیند. روسیه هوادار خروج امریکایی ها نیست. اما حضور آن ها را تحت شرایط خاصی می پذیرد. یکی این که بر اساس تمدید فیصله قبلی شورای امنیت یا اتخاذ فیصله نو باشد، و دیگر این که این حضور شفاف باشد. و اگر بر اساس قرار داد با دولت افغانستان می مانند، این قرار داد باید شفاف بوده و با موافقت روسیه امضاء شود. برعکس، هند خواستار حضور امریکایی مطابق نسخه یی است که واشنگتن آن را می خواهد.
ایران نیز موقفی مشابه به روسیه دارد و از بازگشت طالبان سخت در هراس است. از این رو ترجیح می دهد کرزی بماند. باید همچنین در نظر داشت که آیا امریکا خواهد توانست با دولت نو ایران کنار بیاید یا خیر؟ در آن صورت شاید در موقف خود در قبال افغانستان ویرایش هایی هم انجام دهد.
در این حال، روسیه به کرزی بارها پیشنهاد نموده است که حاضر است، از وی حمایت های همه جانبه مالی، سیاسی و نظامی نموده و هر قدر سلاح که می خواهد به شمول هواپیما و تانک و توپ بدهد. اما امریکا زیر فشار پاکستان مانع از این کار است.
دیدگاه برخی آگاهان در زمینه این است که کرزی می خواهد از این قرار داد به سود خود، خاندان خود و قبیله خود بهره برداری ابزاری سیاسی نماید و دنبال معامله و زد و بند است. یعنی حاضر است تنها در صورتی قرار داد را امضاء نماید که امریکا خواسته های شخصی او را برآورده سازد و از او در برابر پاکستان حمایت کند و خواست های پاکستان را نپذیرید. اما سوال این جا است که ما و در کل اپوزیسیون سیاسی چرا به این برخورد ابزاری کرزی در قبال مساله یی به چنین اهمیت مهر تایید بزنیم؟
به نظر من، باید اپوزیسیون و جامعه مدنی بر امریکا فشار بیاورد که نباید چنین قرار دادی با کرزی به امضاء برسد. چون از یک سو وقت او رو به پایان دارد و از سوی دیگر او فاقد مشروعیت است. نمی دانم دلیل عجله و شتابزدگی در این کار چیست؟ دولت نو پس از فبروری 2014 هم هشت ماه آزگار فرصت دارد تا با امریکا چنین قرار دادی را به امضا برساند. چرا باید حتمی کرزی این کار نماید و چرا ما آن را تایید کنیم؟
حالا کرزی می خواهد باز هم با خیمه شب بازی و راه اندازی لویه جرگه مسخره و مضحک و غیر قانونی با گرد آوردن چند خان و ملای بیسواد از مناطق مرزی و چند آدم خود فروخته و آبرو باخته از دیگر ولایات باز هم برای به دست آوردن اهداف شخصی خود معامله نماید و باز هم حضرت و پیر چند آیت و حدیث بخوانند و شاید هم باز هم استخاره و تاویل و رمل اندازی نمایند و برای امضای یک قرار داد استعماری دیگر وثیقه شرعی ببافند. مشکل ما در چیست که بر این چنین عمل خایینانه و ضد ملی مهر تایید بگذاریم؟
به نظر من، چه قرار داد امضا شود یا نشود، چه امریکا بخواهد یا نخواهد، افغانستان به سوی تقسیم شدن به دو بخش پیش می رود. منافع امریکا در پاکستان چیزی نیست که بتواند به آسانی از آن دست بکشد. اگر امریکا به خواست پاکستان لبیک نگوید، آن کشور نیازی به امریکا ندارد. این کار را به کمک چین می تواند بکند و پاکستان به هیچ رو از راهبرد خود دست کشیدنی نیست.
باید متوجه یک نکته دیگر بسیار بسیار مهم هم باشیم. راهکار امریکا چیست؟ امریکا می خواهد بدون این که به کرزی امتیاز یا تعهداتی بدهد، قرار داد را با وی با زیر فشار گرفتن وی از راه های گوناگون از جمله فشارهای جنگ روانی و شاید هم پیشنهادهای شخصی مالی امضا نماید و سپس با طیب خاطر بر سر افغانستان با پاکستان بر سر میز معامله بنشیند. آن گاه هم قرار داد امضاء خواهد شد و هم امریکا طالبان کرام و پاکستان را خواهد آورد. اما در این بازی پیچیده، دو طرف کف دست همدیگر را خوانده اند. نه امریکا کرزی را بر پاکستان ترجیح می دهد و نه کرزی قرارداد را رایگان امضاء می کند. این است که در روابط کرزی و امریکا بن بست پدید آمده است.
پرسشی که مطرح می گردد، این است که منافع ملی کشور و منافع مردم ما در این میان چیست؟ معامله میان امریکا، کرزی و پاکستان است. پس چه بهتر که تا جای توان نگذاریم که کرزی این معامله را بکند. چرا دولت آینده پس از 2014 این کار را نکند. حال تصور یک گزینه دیگر را بکنید که کرزی نگذارد انتخابات برگزار شود و یا هم برگزار شود، ولی ناکام گردد و یا هم با نیرنگی بتواند خود را ابقا کند. در آن صورت چه؟ هم قرار داد امضاء شود و هم افغان ملت و باند کرزی بمانند؟ مردم بازنده خواهند بود.
در کل ، دو گزینه است:
1 حضور نیروهای ائتلاف بین المللی به گونه مشروع از سوی سازمان ملل یا بر اساس فیصله نامه پیشین تمدید و یا بر اساس فیصله نامه نو تایید خواهد گردید.
2 و یا این که امریکا و پاکستان خواهند کوشید تا با دور زدن آن، هم حضور امریکا و هم افتادن منجمنت افغانستان به دست پاکستان و گرفتن نیمی از ولایات را عملی نمایند.
پیش بینی من چنین است که خدا کند چنین نشود:
امریکا در زمینه انتخاب خود را کرده است و با پاکستان بر سر مسایل افغانستان به توافق رسیده است. شاید چانه زنی هایی بر سر جزییات و گرفتن امتیازات بیشتر، هنوز هم روان باشد. امریکا قرار داد را با کرزی یا جانشین او با فریب و نیرنگ، هر گونه که شده به زور یا رضا امضا خواهد کرد.
سپس برای فریب اذهان عامه، یک دولت در واقع انتقالی را با روی آوردن یک طالب نکتایی دار را- یک سیاستمدار وابسته به امریکا که در عین حال مورد تایید پاکستان هم باشد، یا از طریق انتخابات قلابی یا برگزاری لویه جرگه قلابی و... روی کار خواهند آورد. وظیفه این رییس نو انتقال قدرت به طالبان در یک دوره پنج ساله باشد. در آینده اداره ولایات پشتون نشین منهای قندهار، هلمند و جلال آباد را بی چون و چرا به طالبان سپرده خواهد شد. در کابل اداره ائتلافی به میان خواهد آمد که رهبری آن به دست طالبان خواهد بود. اما به برخی از رجال شمال هم فرصت داده خواهد شد تا در حکومت ائتلافی در کابل سهم داشته باشند. اما نمایشی. در این حال، ساختار افغانستان در عمل شکل کنفدراسیون را خواهد گرفت. اما در شمال به چند واحد فدرالی تقسیم خواهد شد. این گونه امریکا می تواند هم پایگاه های خود را نگهدارد، هم با پاکستان کنار بیاید و هم هزینه جنگ را به حد اقل برساند.
اما این پایان کار نخواهد بود. پاکستان با این سناریو می تواند تنها به نیمی از خواسته هایش برسد. یعنی تا مرز علمی هندوکش تسلط یابد و امریکا را به گروگان خود مبدل سازد. در این حال پاکستان در عین حالی که با امریکا دست اندر کار معامله است، نمی تواند چین- متحد راهبردی اش را نادیده بگیرد. این است که گروه حقانی به بهانه اشغال کشور از سوی کفار به «جهاد» ادامه خواهند داد. در شمال و غرب هم وضع آن گونه که امریکا خواب آن را دیده است، آرام نخواهد شد.
در یک سخن، جنگ و نا به سامانی ادامه خواهد یافت. پاکستان یک لحظه هم از استراتیژی مرحله دوم خود که رساندن گستره نفوذ تا مرز استراتیژیک هندوکش است، از پا نخواهد نشست. حال پرسشی که مطرح می گردد، این است که آیا می توان جلو چنین چرخش اوضاع را گرفت؟ موقف روسیه و ایران و هند در برابر آن چه خواهد بود؟ پرسشی است بسیار دشوار.
یعنی دشواری در این است که امریکا در وضعی نیست که با پاکستان چناق دلخواه بشکند. امریکا از سوی روسیه، ایران و هند زیر فشار است. اما از سوی دیگر از سوی پاکستان هم زیر فشار است. در این حال باید یک راه را برگزیند. امریکا نمی تواند همزمان روی دو کرسی که در دو سوی یک میز گذاشته شده است، بنشیند یا با پاکستان و یا در برابر پاکستان. گزینه دیگری ندارد. به گمان من امریکا درست به ساز پاکستان خواهد رقصید. یعنی در ازای ماندگار شدن پایگاه هایش ناگریر است منجمنت کابل و ولایات پشتون نشین را به پاکستانی ها بسپارد. در این حال فراموش نشود که موضوع مواد مخدر هم در میان است و محاصره ایران و سد شدن جلو نفوذ چین. در این حال سناریوی وحشتناکی در حال پیاده شدن است:
امضای قرار داد با دولت افغانستان که در واقع دایمی شدن داشتن پایگاه های نظامی را به گونه یی مشروعیت ببخشد. برگزاری لویه جرگه مسخره هم در همین راستا است تا بار دیگر ثابت شود که لویه جرگه های فرمایشی تنها ابزاری است برای مهر مشروعیت زدن به خیانت های بزرگ ملی. در این حال کرزی خواهد کوشید تا در برابر دادن این امتیاز به امریکا، قدرت را در خاندان خود دایمی بسازد. اما چون پاکستان نمی خواهد محال است چنین چیزی تحقق یابد. حتا اگر امریکا بسیار ناگزیر هم شود، شاید برای چندی با چنین سناریویی سر سازش تکان بدهد. اما در اصل برنامه شاید این باشد که یک سیاستچی وابسته به امریکا که در عین حال مورد تایید پاکستان هم باشد، برای یک دوره کوتاه یا از راه انتخابات تقلبی و یا در لویه جرگه قلابی روی کار آورده شود. در مرحله بعدی، کارزار صلح خواهی و صلح جویی و معرکه مکه مکرمه، مدینه منوره و دوحه معظمه با سیلی از دالر های باد آورده نفتی به راه خواهد افتاد و جرگه های صلح و مانند آن و نتیجه هم از پیش روشن است دولت جدید یا دولت صلح مطابق برنامه از پیش تعیین شده به صلح دست خواهد یافت و این به معنای آوردن طالبان در جنوب و شرق و سپس سپردن قدرت به یک طالب بدون نکتایی با داشتن لقب مذهبی خواهد بود. اما به گونه یی که گفتم، روسیه، هند و ایران هرگز با این طرح موافقت نخواهند کرد و جنگ و بحران با شدت بیشتر ادامه خواهد یافت. حقانی به جهاد ادامه خواهند داد و هم در شمال جنبش هایی به راه خواهد افتاد. فراموش نشود که پاکستان با این طرح تنها به نیمی از خواست خود که رسیدن به مرز علمی یعنی تا دامنه های جنوبی هندوکش است، دست خواهد یافت. اما هرگز از نیمه دوم استراتیژی خود که رسیدن به مرز استراتیژیک آمو است، دست نخواهد کشید و در این کار چین پشتیبان آن کشور خواهد بود.
نوشته: عزیز آرینفر