افغان موج   

هرچند برخی از روشنفکران نادانسته مورداستفاده آمریکا و انگلیس قرار گرفتند، اما بودند افرادی که دانسته و با میل خود وارد این جریان شدند.

متن پیش‌رو، بخش دوم از گفتگوی «عصر اندیشه» با فرانسیس ساندرز با عنوان «ورشکستگی بازار ایدئولوژیک (1)» است که پیش از این در سایت منتشر شده و از قسمت لینک‌های پیوست قابل دسترسی است.


- ساختار گسترده‌ای که برای جذب متفکران و روشنفکران با غرب‌گرایان شکل گرفت و کتاب شما آن را بر اساس اجزای دقیق اداری، دولتی، سیاسی و امنیتی ترسیم کرده، حوزه‌های متنوع اما به‌هم‌پیوسته‌ای را در برمی‌گیرد. این ساختار، قدرت فراوانی برای هدایت و کنترل افکار عمومی دارد و بسیاری از نویسندگان و فعالان عمومی بدون آنکه بدانند، همسو با آن عمل کرده‌اند. بر اساس پژوهش‌های شما، آیا آن ساختار با همان قدرت عمل در دوره جنگ سرد، همچنان برای جذب متفکران و نویسندگان و روشنفکران وجود دارد یا تغییر شکل داده است؟ به این معنا که جامعه اطلاعاتی آمریکا الگوهای کلاسیک جنگ سرد برای بسط قدرت نرم خود را از اساس دگرگون ساخته است، یا الگوهای بنیادین همان الگوهاست و روش‌ها و تکنیک‌های جدید و متنوع‌تری برای گسترش نفوذ فرهنگی آمریکا استفاده می‌شود؟

ساندرز: من در ابتدای کتابم، نقل‌قولی را از ریچارد کراسمن ، متخصص جنگ روانی و سیاستمدار حزب کارگر آوردم که می‌گفت: روش اجرای خوب پرو پا گاندا این است که هیچ‌گاه مشخص نشود که اصلاً چنین برنامه‌ای در حال اجراست. ایده اصلی این است که افراد را بدو ن آنکه متوجه شوند، طور ی هدایت کنید که یک موقعیت روشنفکری یا ایدئولوژیک به دست آورند. آن‌ها باید باور کنند که خودشان و تنها با اتکا به خود به این موقعیت رسیده‌اند. به‌عنوان یک نظریه رفتاری نیز باید گفت که این راهبرد، بیشتر مدیون تبلیغات است. در حقیقت بسیاری از مؤسسات بزرگ تبلیغاتی در آمریکا، در جریان جنگ سرد به دولت این کشور مشاوره می‌دادند و البته هنوز هم‌چنین کاری را ادامه می‌دهند. مسئله، ایجاد یک تغییر ظریف در شیوه درک و دریافت شخص هدف است، بدو ن آنکه خودش متوجه آن شود. بسیاری از روشنفکرانی که در کمپین رسمی ضد کمونیستی شرکت کردند، ناخواسته وارد چنین جریانی شدند. آن‌ها نمی‌دانستند که به‌طور سری به دولت آمریکا یا انگلیس وصل هستند و وقتی‌که متوجه این مسئله شدند، احساس بد و مورد سوءاستفاده قرارگرفته شدن، به آن‌ها دست داد. هرچند برخی از روشنفکران نادانسته مورداستفاده آمریکا و انگلیس قرار گرفتند، اما بودند افرادی که دانسته و با میل خود وارد این جریان شدند و همیشه نیز این حقیقت را نفی می‌کردند؛ این افراد توسط مأموران سیا یا افراد تحت پوشش آن، وارد این ساختار سری شدند. وقتی‌که در سال‌های 1967-1966 فاش شد کنگره آزادی فرهنگی یکی از سازمان‌های تحت پوشش سیا است، اتهام زنی‌های متقابل میان روشنفکران درگرفت و بریدگی و شکاف جدیدی ایجاد شد. من فکر می‌کنم یک نتیجه مثبت این مسئله آن بود که برخی افراد خیلی بیشتر از قبل در خصوص همکاری خود با سازمان‌هایی که منابع مالی یا حامیان آن چندان شفاف نیستند، احتیاط به خرج دهند. یکی از لطیفه‌هایی که در دهه 1960 رواج داشت این بود که هر سازمان فرهنگی که خودش را آزاد یا تحت حمایت مالی بخش خصوصی و یا مستقل می‌نامید، احتمالاً تحت حمایت مالی سیا قرار داشت. لطیفه دیگر آن دوران، کاریکاتوری بود که در مجله نیویورکر به چاپ رسید و گدایی را نشان می‌داد که در خیابان از مردم درخواست پول می‌کرد و یک تاجر به او می‌گفت تو هم از سیا بگیر، مثل بقیه افراد . به‌عبارت‌دیگر، این رازی بود که همه آن را می‌دانستند!

- با انتشار کتاب شما، تصویر بسیاری از اندیشمندان درباره آینده جهان و حوزه‌های تقابل تئوری و درگیری‌های ایدئولوژیک تغییر کرد. ما دنیایی را پشت سر گذاشتیم که مأموران اطلاعاتی به حوزه احساس شهروندان یعنی هنر و ادبیات و عرصه‌های تعقل عمومی یعنی متفکران و روشنفکران حتی بیش‌ازحد متعارف نزدیک شده بودند و اصالت بسیاری از نظریه‌های سیاسی و اجتماعی و حتی تئوری‌های فلسفی ز یر سؤال رفته بود. برای نمونه، مشخص شد که سوسیال‌دموکرات‌ها به‌عنوان مکمل لیبرال‌ها عمل می‌کنند و تجدیدنظرطلبی در مارکسیسم، نوعی سوسیالیسم آمریکایی را پدید می‌آورد. آیا این امکان وجود دارد که رشد چنین روندهایی در دو دهه گذشته متوقف شده باشد؟ برخی مخاطبان می‌گویند، به فرض آنکه این وقایع و روندها وجود داشته باشند، با پایان جنگ سرد این رویدادها نیز پایان یافته و دیگر آمریکا و انگلیس آن هژمونی برای نفوذ به کشورهای هدف را ندارند. آیا شما نیز چنین فکر می‌کنید؟ یا معتقدید روندهایی که از عملیات مخفی در گستره فرهنگ و روشنفکری روایت کرده‌اید، همچنان توسط لیبرال‌ها تعقیب می‌شود؟

ساندرز: شکی نیست که هم‌اکنون در میانه یک جنگ شدید پروپاگاندا هستیم که بسیار شبیه به دوران جنگ سرد است. سازمان‌های سری موجود در دستگاه اطلاعاتی و سیاسی انگلیس و آمریکا درگیر تأمین مالی و هدایت فعالیت‌های فرهنگی ازجمله رسانه‌ها هستند. مسکو نیز ساختارهای سری مشابهی دارد و من حدس می‌زنم که ایران هم چنین ساختارهایی داشته باشد. مبارزه در جنگ‌های غیرمتعارف به همین شکل است، هرکسی می‌خواهد ادعای خود را به اصول اخلاقی بچسباند و منافع سیاسی خود در جهان جلو ببرد. مسئله اصلی، مقیاس چنین اقداماتی است: آمریکا، مثل شریک ویژه‌اش انگلیس، تاریخی از جاه‌طلبی‌های هژمونیک و غرور بیش از حدی در خصوص موقعیت خود(و آنچه که مستحق آن است) در جهان دارد. سایر مراکز سیاسی نیز شاید آرزوهای کمتر جاه‌طلبانه و منابع بسیار کمتری داشته باشند، اما آن‌ها هم به دنبال موقعیتی در جنگ برای اذهان مردمان هستند و از همان روش‌های اقناع فرهنگی و فکری استفاده می‌کنند؛ ولی این روندها در هرکجا که رخ دهند، روش‌ها و الگوها چندان تغییر نمی‌کنند. بنابراین، دشوار نیست سازوکاری را ایجاد کنیم که بتواند یکدست پشت پرده را شناسایی کند. من بی‌نهایت در خصوص سازمان‌هایی که با آن‌ها کار می‌کنم محتاط هستم و همیشه مستقل بوده‌ام و می‌خواهم این مسیر را نیز ادامه دهم. همان‌طور که اینیاتسیو سیلونه ، نویسنده ایتالیایی گفته است جنگ من، برای من ! البته او در این راه موفق نشد، زیرا سیا سال‌ها مخفیانه حقوق او را پرداخت می‌کرد و وقتی‌که این حقیقت برملا شد، وی اعتبار خود را از دست داد و هیچ‌وقت هم آن را دوباره به دست نیاورد.


- ازنظر شما، شکل جهان امروز و به همان نسبت تصویر جهان آینده در حوزه جنگ فرهنگی چگونه است؟ از روندهای تاریخی نیمه دوم قرن بیستم، چه درسی می‌توان برای نیمه اول قرن بیست و یکم گرفت؟

ساندرز: دوست دارم فکر کنم که سیلونه، اگر زنده بود، امروز دیگر خود را در موقعیت متناقض مشابهی با زمان خودش نمی‌دید، زیرا تاریخ جنگ سرد فرهنگی، تاریخ امروز هم هست. تاریخی که من در کتابم آن را فاش کردم و اکنون نیز با مطالعات پژوهشی بیشتر، بسیار واضح‌تر شده است. به‌عبارت‌دیگر، تغییرات بسیار کمی رخ داده است. آسیب‌ها و آسیب‌شناسی‌های گذشته، همان آسیب‌ها و آسیب‌شناسی‌های امروز هستند.


- پژوهش‌های تاریخی شما نشان می‌دهد دو ایدئولوژی لیبرالیسم و کمونیسم هر دو به‌شدت میل داشته‌اند تا به‌وسیله عملیات‌های مخفی امنیتی و جاسوسی به رقابت با یکدیگر بپردازند و سرمایه‌گذاری‌های گسترده‌ای هم در این حوزه‌ها انجام دادند. چه عناصری این دو ایدئولوژی را به چنین درگیری‌ای کشاند؟ آیا در شرایط فعلی که از جنگ سرد شوروی و آمریکا فاصله گرفته‌ایم، اما همان‌طور که اشاره کردید، شاهد جنگ سرد جدیدی هستیم، گمان می‌کنید آن میل فزاینده به امنیتی ساختن حوزه‌های فرهنگی و روشنفکری بازهم فوران خواهد کرد؟ آیا اساسا چنین میلی مقتضای ذات و از عناصر اصلی کشورهایی مثل آمریکا، انگلیس و روسیه نیست؟

ساندرز: فکر می‌کنم ساده‌انگارانه است که بگوییم این مسائل تنها یک آسیب غربی است. مثلا می‌توان گفت که کاترین کبیر روسیه یکی از بزرگ‌ترین پروپاگاندیستها بود و پوتین نیز اکنون جانشین شایسته‌ای برای اوست. برای مثال، مسکو یا تهران شاید استدلال کنند که آن‌ها می‌خواهند از خود دفاع کرده و به غرب پاسخ دهند. از سوی دیگر، غرب هم‌چنین استدلالی را مطرح می‌کند که در حال دفاع از منافع خود است. دستور زبان در اینجا فقط یک جمله است: آن‌ها و ما. هرچه این دوقطبی تشدید شود، چیزی که بیشتر از همه نیاز به دفاع دارد، طرف‌های درگیر نیستند، بلکه موقعیتی در میانه آن‌ها است که به‌اصطلاح آن را راه سوممی‌خوانیم. یعنی جایی که فکر و ابراز عقیده مستقل، حقیقتاً مستقل است. همه ما نیازمند ماسکهای گازی هستیم تا آلودگی اطلاعات آسیب‌زا را فیلتر کنند. آلودگی که حول ایدئولوژی‌های رقیب، در جهان سازمان‌یافته است. من فکر می‌کنم ممکن است فضای تفکر مستقل را حفظ و نگهداری کرد، اما این فضا همواره فضای تنفس بسیار کوچکی باقی خواهد ماند، زیرا انگیزه‌هایی که برای پیوستن به مبارزان بزرگ سیاسی و ایدئولوژیک وجود دارد، فریبنده‌تر است.

- در دنیایی که ایدئولوژی‌ها با میلیتاریسم پیوند خورده‌اند و سایه جنگ فرهنگی هنوز روی سر روشنفکران و متفکران است، فعالان مستقل چگونه می‌توانند این معادله را به نفع تفکر مستقل و عقلانیت انتقادی تغییر دهند؟ درواقع روشنفکران چگونه باید از تاریخ اسفبار و حیرت‌انگیز جنگ سرد درس بگیرند؟ به‌طور مشخص چه راهکارها و پیشنهاد‌هایی به روشنفکران می‌توان داد که آن‌ها را از آلودگی‌های اطلاعاتی در جنگ فرهنگینجات دهد و صیانت کند؟

ساندرز: باید وظیفه کشورهای لیبرال این باشد که به استقلال روشنفکران و هنرمندان احترام بگذارند و مخفیانه آن‌ها را وارد سازوکارهای اقناع سیاسی نکنند. این قبیل فعالیت‌ها کاملا در تضاد با ارزش‌های دموکراتیکی است که قرار بوده از آن‌ها دفاع شود. دموکراسی، باید به شیوه دموکراسی پیاده شود. این درست نیست که با ادبیات و لفاظی‌های دموکراتیک، دیگران را چپاول کنیم و دستور کار کاملا غیردموکراتیک خود را پی بگیریم.

فرانسیس ساندرز

منبع :آینده نگر