عالم افتخار
درین روز ها؛ جلالتمآب اشرف غنی رئیس جمهور افغانستان با اینکه کشور ما را از هر کجای جهان توسط امواج «فکری» و ماوراء الکترونیکی اداره و رهبری می نمایند؛ قرار معلوم با عجله از کنفزانس «قلب آسیا» منعقده قرغیزستان؛ به کشور عودت فرموده اوضاع مملکت را مستقیماً زیر کنترول آوردند. ایشان از جمله در مراسم سپردن مسؤولیتهای پولیس مرزی به وزارت دفاع؛ ارشاداتی رهبرانه کردند. یکی از خبرگزاری هاـ البته گور و گردنش ـ از صحبت های «مغز متفکر دوم جهان» چنین خبری نشر کرد:
«غنی: یا ثابت کنید با داعش رابطه داریم یا چادر بپوشید
محمداشرف غنی، رییس جمهور کشور امروز در مراسم سپردن مسؤولیتهای پولیس مرزی به وزارت دفاع میگوید که آزادی بیان برای دولت مهم است به شرط آن که با منافع ملی در تضاد نباشد.
آقای غنی با خطاب قراردادن مخالفان سیاسیاش میگوید، کسانی که او و تیم همراهش را به همکاری با داعش متهم میسازند، باید گفتههایشان را در دادگاه ثابت سازند و در غیر این صورت چادر بپوشند.»
http://salamwatandar.com/Article.aspx?a=36197
با نظر داشت همین ارشادات یکی از گزارشگران دیگر؛ عجولانه چنین سیاهه ای نوشته و به دست امواج لجام گسیخته انترنیت و فضای مجازی داده است. خوب گوش کنید که در موردش گپ های کلان داریم:
«موارد اثباتیه ای که دکتر غنی منیجر داعش در افغانستان است
چند نفر از زنان مشرقی، جوزجان و قریه مرزا یکاولنگ همانند زنان ایزدی عراق در برده خانه های داعش شب و روز می گذرانند؟
تاریخچه ریاست جمهوری دکتر غنی به گونه ای برنامه ریزی شده (که) با شروع جهاد داعش در افغانستان مصادف بود. اکنون رئیس جمهور مدعی است که 1800 عملیات علیه داعش انجام گرفته است. پس این همه زنان مشرقی، جوزجان و قریه مرزا یکاولنگ به چه علت همانند زنان ایزدی عراق در برده خانه های داعش در همان مناطق خود شان شب و روز می گذرانند و داعش چند ملیتی ساعت به ساعت در شمال گسترش می یابد؟
از جمله 1800 عملیات فرضی، چند عملیات واقعی بر تاسیسات داعش در جوزجان انجام شده است؟ البته شکی نیست که تلاش برای گریزاندن داعش از ننگرهار به شمال درجریان است.
دربرابر ادعای رسمی دولت روسیه در مورد همکاری شما با داعش چطور اثبات کردید که آن ها دروغ می گویند؟ ادعای رسمی یک کشور بزرگ، سخن فیس بوکی نیست؛ مجموعه ای از اطلاعات مستند و تحلیل شده است.
یکی دگر از موارد اثباتیه این است:
غنی ادعا کرد که داعش در حال فرار است. مگر هرگز نگفت که از کدام منطقه به کدام سمت در حال فرار است؟ چرا به جای فراری دادن، نابود نمی شود؟ غنی منیجر ماهری است. او نمی گوید داعش از کجا آمد؟ اما پوره مطلع است که منزلگه عملیاتی داعش در شمال و لگدکوب کردن ساکنان بومی است و سپس خیز بعدی اش به آسیای میانه.
مورد دوم اثبات همکاری غنی با داعش:
ظاهرقدیر، عضو ولسی جرگه، چهره قدرت مند در ننگرهار، جنرال دوستم و عطا محمد نور کسانی اند که سران ارگ را به ارتباط با داعش و طالب متهم می کنند. این ها عملن فرماندهان جنگ علیه داعش و طالب اند. فرماندهان شاهدی می دهند که غنی- اتمر شعبه افغانستان داعش را رهبری می کنند.
درشت ترین مورد اثباتیه:
رهبران نظامی ضد داعش- طالب یکی به ترکیه فرار داده شده، دیگرش در قرنتین نیروهای آلمانی از استقامت دشت مارمل است و ننگرهار در دست گلاب منگل داده شده که بخشی از شعبه منیجری داعش است. داعش را به سوی شمال «کِش کِش» می کنند تا نه جایی برای مقاومت دوستم باقی بماند نه فرصتی برای عطا. تا این جا، منیجری شما (رئیس جمهور غنی و تیم تان!) قابل اثبات است.
بعد از کشتار سوم حوت در1358 در کابل، کشتار رسمی جوانان معترض در جاده های کابل و گذراندن تانک از روی پیکره های آنان یک رکورد خشن داعشی بود. قتل عام فعالان جنبش روشنایی به وسیله مفرزه داعش اثبات تاریخی است. آقای منیجر(غنی) فقط در کشتن دسته جمعی رهبران جمیعت و شورای نظار چندان دست آورد نداشته است.
حالا شما آقای رئیس جمهور؛ اول «اثبات» را تعریف کنید و سپس اثبات کنید که بخشی از پروژه داعش نیستید.» (گزارشنامه افغانستان)
*************
غلطی های املایی و انشایی این مسوده (نظیر میرزا یکاولنگ!) را به ارتجالی بودنش می بخشیم و اینکه مبصر صورت دعوا نویس با چند داده ذهنی اش؛ خواسته است التیماتوم رعب آور «مغز متفکر دوم جهان» را به مقابله گیرد و حتی کار تمامی دعاوی مخالفان سیاسی این عسوه قرن 21 عالم را رد و باطل داشته و به خیال خودش؛ به راستی اثباتیه های مهمی از اتهامات به دکتور غنی و یاران و حواریونش در مورد منیجر پروژه داعش بودن شان را به «دادگاه» ارائه نماید؛ به وضوح عمل ناشیانه و بی اثری مرتکب گردیده است.
پیش از همه آنچه گفتنی است که آقای مبصر عجول نظری به سایر ارشادات «مغز متفکر دوم جهان» از جمله ارشادات خطاب به شاملان کنفرانس «قلب آسیا» نیز داشته است. ولی او آن قدر بی حوصله و بی ملاحظه تشریف دارد؛ که نمیگوید و نمیخواهد به خواننده نوشته اش که شاید و بایستی هم قاضی باشد؛ واضح سازد که در برابر کدام کدام سخنان رئیس جمهور بی بدیل کشور؛ خواسته است؛ حرافی کند. همه خوانندگان خواص و عوام با اینکه باید تمامی درفشانی های «مغز متفکر دوم جهان» را از هوا بقاپند و در دم قورت دهند و هضم کنند؛ مگر متأسفانه میدانیم که در واقعیت اینطور نمی شود؛ هزاران تا اصلاً نمی شنوند یا یکی را می شنوند و میخوانند ولی از صد تای دیگر اصلاً بویی نمی برند. باز درک و دریافت سخنان «مغز متفکر دوم جهان» مگر چیز مفته کالذی است؟!
خیلی سخت است؛ کوه است و کوتل دارد!
آیا نویسنده تبصره یا دفع دعوای فوق؛ اطمینان داشته میتواند که آنچه خودش داعش میگوید و آنچه «مغز متفکر جهان»؛ «داعش» میفرماید؛ عین معنی و مصداق را داشته باشد؟
سند و ثبوت به سیاق نویسنده متذکره؛ مگر مخالفت پر حدت و شدت جمهوری اسلامی افغانستان به زعامت همین اسوه دوران نیست که در برابر تمجید کردن آقای محقق از رزمندگان داعش شکن در سوریه و عراق و از نقش پر رنگ دولت هرچند آخوندی و مرتجع ایران درین حماسه عالمی و از قوماندان برجسته و مفرزه های فاطمیون نامش؛ به راه افتاد و هنوز ادامه دارد و حتی به نظر میرسد موجب فراری دادن معاون دوم ریاست اجرائیه به دنبال معاون نخست ریاست جمهوری از کشور شده است؟
هرگاه دکتور اشرف غنی رئیس جمهور ما همان داعشی را میگفت و مراد داشت؛ که این اقای گزارشنامه نویس مدنظر دارد؛ و محقق صاحب مدنظر داشت؛ معلومدار تمام آب ها به یک جوی میرفت و تمجید و تبریک ابراز شده از ستیژ کنفرانس بزرگ تهران نه تنها مورد اینهمه مخالفت و خشم و شماتت قرار نمیگرفت؛ بلکه چیزی هموزن عملیات 1801 جنگاوران «مغز متفکر دوم جهان» به حساب داده می شد.
این و صد ها قرینه مماثل مبرهن میدارد که داعش مشمول ادبیات رهبر اعلا و اعظم افغانستان؛ و کسانیکه بام تا شام خوشی چتی خبری میکنند؛ دو پدیده متفاوت و شاید هم متضاد استند.
اساساً بدبختی این خبر سازان و گزارشنامه نویسان و سیاستکاران ... چیز دیگری است:
حدوداً چهار دهه قبل بود که به جناب هنری کسینجر عضو ارشد زعامت غیر قابل تعویض جهانی و وزیر خارجه دولت ابر قدرت امریکا الهام شد که نطفه «مغز متفکر دوم جهان» در آب و خاک افغانستان یا هم قبایلستان بسته شده است. همان بود که موصوف بدو بدو افغانستان آمد و از سلطنت آنوقته افغانستان تقاضا کرد تا زمینه سازی نمود که وی بتواند؛ شماری از آنانی را که احتمال میرفت یکیشان بالقوه همان «مغز متفکر دوم جهان» باشد؛ از مکاتب افغانستان دست چین نماید.
آنان را به مکتب امریکایی بیروت برده به «گنگ بیروت» شهره ساختند و ظرف سالیانی؛ خلاصه که «مغز متفکر دوم جهان» را از میان شان یافته به بشریت تقدیم داشتند!
با این رویداد عظیم در عمر بشریت؛ قصه متفکران و حتی دانشمندان دورانساز گذشته عالم انسانی از سقراط و افلاطون و ارسطو گرفته تا کارل مارکس و کارل پوپر و ابن سینا و مولانا وغیره همه مفت گردید. آب آمد تیمم برخاست! دیگر جهان بشری فقط یک متفکر اجل و اعظم داشت که البته در کدام جایی از وجود مبارکش؛ «مغز متفکر دوم جهان» خوانده و دریافته می شد. بدینگونه تا هنوز به نظر میرسد که «مغز متفکر اول جهان» یا اصلاً خلق نگردیده و یا برای روز مبادای عالم؛ در آن بالا بالا ها قسم «احتیاط» تشریف دارد!
در زمره مقامات و مناصب فراوان که به «مغز متفکر دوم جهان» لزوم دیده می شد مقامات بانک جهانی تا سرمنشی گری سازمان ملل متحد قرار داشت. اما ناگهان سایر پلان های خداوندگاران زیر زمینی جهان در افغانستان و شرق میانه تا روسیه و اروپا؛ برگ و بار و شگوفه آوردند و به همدستی نوابغ فکری و جهادی چون بن لادن و پیش قراولان نظامی پاکستان؛ چپه گرمک های پشت سر هم کابل تا مسکو و قطب شمال و قلب اروپا را فرا گرفت و این بار نه هنری کسینجر که تمام امریکا به افغانستان آمد و جایی و پایی گشت.
این طوری بود که بخت افغانستان شخ و ترینگ گردید و پس از مقدماتی؛ به دست جان کیری وزیر خارجه دیگر امریکا؛ صاحب «مغز متفکر دوم جهان» به عنوان رئیس جمهور و زعیم و رهبر شد.
چنانچه بانک جهانی و ملل متحد وقتا که از «مغز متفکر دوم جهان» محروم گردیدند؛ خیلی خیلی پوک و بی خاصیت شدند و اصلاً کار جهان فرا افغانستان؛ بی سر و سامانی عیان بدون حاجت به بیان را گرفتار آمد. از جمله سیل کنید که امریکای بزرگ بزرگ؛ دست طفلکی مثل ترامپ افتاده است!.
بدینگونه بخت و اقبال تمامی جهان؛ قربان افغانستان لچ مرغ گردیده است مگر هنوز که هنوز است؛ ناشکری است و کفران نعمت!
البته مردمان عادی هم کم و زیاد زیر تأثیر سیاستکاران و پارتی بازان و برنامه سازان و گزارشگران و غیره؛ سرکشی هایی دارند؛ ولی آنقدر ها مهم نیست اما؛ اُوقی هایی که اصلا قدرت درک «متفکر دوم جهان» را ندارند؛ خود را دیوانه کرده و هی خیال باطل می پزند.
چند تا میدوند قندهار و نشست میکنند و چند تایی هم از دیگر سو داد و واویلا دارند؛ که هی «متفکر دوم جهان» چنین است و چنان نیست! آخر آخر همه اش را که می سنجی نافهمی و ناشکری است و خلاص!
کم از کم اینان از پاکستان قیاس نمی کنند؛ که هم با «طالبان» می جنگد و هم با طالبان؛ کشور گشایی ها و فتح مبین ها میکند!
البته داعشی که متفکر دوم جهان می فرماید؛ به سادگی طالبان پاکستانی و پاکستان ستیز قابل سرکوب؛ و طالبانِ لشکر بیرون مرزی آی ایس برای فتح افغانستان و هندوستان ... نیست. به اندازه خودِ «مغز متفکر دوم جهان» پیچیده و چه بسا مستور و طبقه بندی شده میباشد. حال مسلم و قطعی است که به مفاهیم اله کی و سرپایی و کوچه بازاری، متهم ساختن عوامفریبانه! «مغز متفکر جهان» و حواریونش؛ استفاده بد و غلط از آزادی بیان بوده و مخالف «منافع ملی» میباشد؛ همچون منافع ملی پاکستان که عمری است توسط طالبان افغان محافظت و تأمین میگردد.
بدینگونه با منیجر داعشِ منطبق با منافع ملی بودن؛ چیز بد و خاینانه ای ثابت نمیشود و کس چنین موردی را خصوصاً در «دادگاه» اثبات هم کرده نمیتواند؛ چرا که دادگاه ها و همه بند و بساط های مدعی العمومی و محاکماتی آفریده «مغز متفکر دوم جهان» و مانند کمیسیون های انتخاباتی و دیگر مراجع حساب و کتاب همه تحت اشراف خود «مغز متفکر دوم جهان» است و تحت «امتحان» ایشان نصب و عزل و تحت اشراف ایشان نگهداشته میشود. ابر قدرت ها و خردمندان دنیا؛ دیوانه که نیستند؛ «مغز متفکر دوم جهان» را گذاشته به کل کل یک مشت «محمودی» گوش کنند که «غبار» می گندیش!
شما را به هرچه خود دانید قسم؛ چند قطره توانسته اید از بحر بیکران مفهوم هایی که در همین یک وجیزه «مغز متفکر دوم جهان» هست؛ چیز بفهمید:
ـ «باید گفتههایشان را در دادگاه ثابت سازند و در غیر این صورت چادر بپوشند.»
طوریکه گفته آمدیم سرنوشت «همه گفته ها» همان ثابت نشدن است تازه چنانکه خواسته اند؛ هنوز«ثابت شدن» توسط متفکر دوم جهان تعریف هم نگردیده و به نظر این کمترین؛ وای از آن روز که این «ثابت» شدن؛ تعریف هم گردد. در آنصورت به نظر میرسد که یک غار موش؛ بهای ملیون دالری پیدا خواهد کرد؛ چنانیکه امروزه شاهزادگان و ثروتمندان مغضوب شده عربستان سعودی چنین غار ها را به میلیون ها میلیون دالر می خرند و حاضر اند که بخرند!
ولی دریای علم در وجیز « چادر پوشیدن» توفانی است!
چنانکه در «بچه خر» خواندن رول ایستیورد انگلیسی می توفید!
چنانکه در «نواسه خدا» گفتن حضرت امام حسین!
چنانکه در غیر عادلانه خواندن زندانی بودن 98 فیصد از گویندگان یک زبان!
چنانکه در استحاله تمام هویت های کوچک کشور در یک هویت بزرگ...
اینجاست که حتی به نظر میرسد؛ جناب متفکر دوم جهان در معاد دیگری هم گستاخانی را مجازات فرموده بوده اند و لهذا هر انچه حالا در دنیا چادر پوش می بینیم؛ کسانی استند که در معاد پیشین نتوانسته بوده اند؛ گفته های شان را بر علیه «مغز متفکر دوم جهان» ثابت نمایند. شاید همان سخن که به پیغمبر اسلام نسبت میدهند اصلا سخن «مغز متفکر دوم جهان» در معاد گذشته است:
ـ زنان (چادر پوشان) ناقص العقل استند!
مسلماً حالا هم اگر «مغزمتفکر دوم جهان»؛ مردانی را آنچنان چادر بپوشاند؛ در دم؛ دستگاه های مردانه شان می ریزد و میشوند زنان چادر پوش چه بسا تُرشیده و جامانده و حیران و بدبخت!
واضحاً به نظر میرسد که کسانِ طرف التیماتوم «متفکر دوم جهان»؛ کوچکترین روزنه نجات ندارند. رهایی از «مغز متفکر دوم جهان» علی القاعده محال است! به این دلیل ساده و روشن که «مغز متفکر دوم جهان» است!
الا اینکه افراد و گروه های هدف غضب؛ دست به دامان «مغز متفکر اول جهان» گردند تا چنان بالا دست توانا تر که ناشی از درجه برتری فکرش در مقام اول است؛ به رحم آید و کاری بکند!
البته جای ترس هم است که متفکر اول جهان در گذشته بشریت؛ دوران خود را سپری کرده باشد.
داستان غبار آلودی هست که میگویند: در زمان سادگی و صباوت بشریت؛ متفکری بوده است که اول و دو و چندم بودنش به مقیاس جهان؛ مسکوت است؛ ولی همه مردمان با دل و جان از او که «اکه عقل» یا «پدر عقل» می نامیدندش؛ اطاعت تام و بیچون و چرا میکرده اند و همه حاجات و پرسش های خویش را نزد وی می برده اند.
منجمله وقتی گندم جوشانده را پُندیده و بزرگ شده دیدند؛ از اکه عقل استهدا کردند که اگر آن گندم های بزرگ شده را بکارند؛ گندم های بزرگ حاصل نخواهند گرفت؟
اکه عقل فرمود: هر آنچه به کارید همان میدروید.
مردم که گندم جوش داده کاشته بودند؛ آن سال هیچ حاصلی نگرفتند؛ وقتی علت را از اکه عقل جویا شدند؛ فرمود که حتماً بلایی حاصلات را خورده است!
چون رفته مزارع را تفحص نمودند؛ نزد درختی بزرگ در دل صحرا بوته سبز سیراب چمپاته زده را یافتند که تربوز های کلان کلانی حاصل کرده بود ولی مردمان اولیه مذکور هنوز با این درخت خوابیدهِ کته حاصل؛ آشنایی نداشتند.
اکه عقل ایشان را از نزدیک شدن به آن بلا ها بر حذر داشته هدایت داد که همه مسلح شده برگردند تا کار آنها را بی خطر و ضایعه؛ یکسره نمایند.
زمانی پستر؛ مردان مسلح خشمگین چنانکه اکه عقل فرموده بود؛ با عصا چوب ها و تیغ و تیر و غیره به جان آن «سبز های گندم خورک» افتاده خون و مغز دانه های آنها را باد باد کردند. تخمکی از یک تربوز مضروب؛ به شدت جهیده به پیشانی مردی نشست که از ترس به درخت کناری بالا شده بود.
مرد چیغ و فریاد سر داده از اکه عقل و دیگران مدد خواست؛ اکه عقل؛ کسی را واداشت تا به او ریسمانی بدهد که به کمرش ببندد و آنگاه کش کردن دسته جمعی جماعت همان و پایان آمدن تنه بی سر مرد همان.
کله در اچه گی درخت بند مانده بود!
اکه عقل چون چنین دید؛ پرسید این مرد کله هم داشت؟
دیگران که هنور یارای اندیشیدن و به یاد آوردن نداشتند؛ چُپ ماندند.
به دستور اکه عقل زن مردک را حاضر آورده و پرسیدند: آیا شوهرت قبلاً کله داشت؟
زن فقط گفت؛ به خدا نمیدانم مگر یک چیز مانند کلولهِ سر دوز بالای شانه هاش شورک میخورد!
اکه عقل به گریه افتاد:
وقتی دیگران تسلی اش دادند؛ در پاسخ گفت: به خاطری گریان دارم که شما مردم نادان بعد از سرِ من چه خواهید کرد؟!
به راستی از هر نظر که بنگریم بنی بشر در سیر تطور و تکاملش؛ دوره های مختلفی را پشت سر گذاشته که غالب دوره های پیشینه برای پسینیان بسی ساده و مضحک معلوم میشده است!
نکند که مردمان این افسانه؛ «مغز متفکر اول جهان» را به مصرف رسانیده باشند. درین صورت پناه بردن به «مغز متفکر سوم جهان» که احتمالاً در پی است؛ هم لا اقل در اوایل؛ راه حل نیست. ولی مرجحتر همان است که به امید «مغز متفکر اول جهان» جستجو را ادامه دهیم!
و الا؛ هیچ؛ فقط باید «چادر پوشید!»
(انجام پیام و پایان کلام)