نویسنده: صدیق راهی
قسمت سوم
خود بزرگ بینی ها وخود شیفتگی ها
آنطوریکه در گفتار های گذشته دروغ های نمایان و روشن خانم بهأ را بی پرده ساختم درین گفتار میخواهم روی مریضي خود شیفتگی و خود بزرگ بینی وی روشنی انداخته تا واضح گردد که وی از زمره ای کرکتر های مریضی است که خود را در غلاف خود خواهی ها وخود پرستی های نرون مانند پیچانیده است و از خود می لافد و گزافه گوئی های فراوان در سراسر نوشته هایش در باب خویشتن پرستی انشأ کرده است که این امروی را نمی گذارد تا پلۀ ازنرده بان نارسیسم پائین بیائید و معقولانه بیاندیشد فقط با عاشق بودن برخود با جهان واقعیت ها و ریألیسم وداع گفته خویشتن رابه بزرگ ترین هادی وحامی سفسطه سرائي ودروغ پردازیهائي بی رنگ و بی رو مبدل کرده است؛ وهمچنان با تقلای بی پایان کوشیده تا با پرداس دادن هائي دور از عقل ،افاده کردنها ،فضل فروشی ها و بازی با کلمات خود را الهۀ منطق و استدلال معرفی بدارد ونیز میخواهد کلامش را دستآورد نهائي قضاوت انسانی جا بزند اماچنین امری در زمان کنونی دگر نمیتوان امکان پذیر شود برای اینکه دوکان هائی عوام فریبی بسته شده و بازارمکاره گی و حیله گری دگر خریداری ندارد؛ هر که را درک و درایت است میتواند که این چهره های مضحک ومفسد را خوب بشناسند.
خوب خوانندۀ گرامی بیائید با هــم یکجا برویم به ســــراغ باطل ســـرائي های نارسستیک ( خود پرستانه) خانم بهأ و ببینیم که چقدر این خانم موجود لافزن و عاشق خویشتن است خانم بهأ در اولین صفحات کتاب خویش " رها در باد" بعد از ملاقات با محترمه دوکتورس اناهیتا راتبزاد رهبر سازمان دموکراتیک زنان افغانستان در مورد خود چنین مینویسد: " بعد از ملاقات و صحبت های فراوان وی مرا به ببرک کارمل معرفی کرد و گفت این همان دختریست که من و شما یکسال در موردش صحبت کرده ایم؛ پدرش را شما از نزدیک میشناسید....." ( البته این ملاقات وقتی صورت گرفته که وی پانزده سال داشته است . همانجا)
خانم بهأ سوال میشود آیا واقعـــاً شما راست میگوئید که ایشان هــــر یک ببـرک کارمل و
دوکتورس اناهیتا راتبزاد یک سال تمام در مورد شما مصروف صحبت وتبادل افکار بودند؟ من میخواهم بفهمم که آیا ایشان هیچ کدام وظیفۀ دگر نداشتند که تنها باید درمورد شما مطا لعه و صحبت میکردند؟ و می اندیشیدند؟ ویا حرف میزدند؟ آیا شما کی بودید؟ آیا شما اینقدر مهم وارزشمند بودید که یکسال آزگار را مصرف صحبت روی شخصیت متشخص شما میکردند؟ این امر خود سوال برانگیز است که:
۱ــ آیا شما دخترک پانزده سالۀ نا بالغ ونا پخته کدام موجود نابغه و نخبۀ دوران بودید که ایشان یک سال تمام مصروف صحبت کردن در مورد شما بوده باشند؟
۲ــ آیا شما دخترک پانزده سالۀ نادان و ناتوان کدام فیلسوف فضلیت مأب بودید؟
۳ــ آیا شما دخترک پانزده سالۀ بی صلاحیت وبی کفایت کدام تاکتسین و یا کدام استراتیژیسین ماهر وساحر بودید؟
۴ ـ آیا شما دخترک پانزده سالۀ بی تجربه و بی درایت وبی لیاقت کدام مؤرخ متبحرتاریخ مبارزات سیاسی وطن مان بودید؟
5- آیا شما دخترک پانزده سالۀ بی آزرم وگستاخ کدام طراح اندیشه های سیاسی مبتکرانه ونوآور بودید؟
۶ ـ آیا شما دخترک پانزده سالۀ نا فهم و بی اندیشه کدام رهبر و یا کدام سازمانده بی نظیر جنبش های وطنپرستانه بودید؟
۷ ـ آیا شما دخترک پانزده سالۀ بی وقاحت و پرمکر وحیله گر کدام نویسندۀ چیره دست، کدام هنرمند مردمی، کدام نقاش ابداع گر دست اول، کدام عالم علوم متداوله بودید که محترم زنده یاد ببرک کارمل و محترمه دوکتورس اناهیتا راتبزاد اذهان خویش را بر شما اعجوبۀ خلقت منهمک کرده باشند؛ نخیر! خانم بهأ شما بر حسب ساختار روحی وروانی مریض تان چنین می انگارید ولاف زنی و گزافه گوئي سر میدهید؛ هیچ کس خود را حق نمیدهد که برای یک لحظۀ خیلی کوتاه هم که شده بر موجود نظیر شما بیاندیشد چه مانده به رهبران ارزشمند سیاسی آن دوران.
ازآنجائیکه من به حکم اجبار و تقاضا های عرف وعادات ، سنت های ارزشمند مردم وطنم و هم چنان ملاحظات بی شمار سیاسی مجبور به گذارندن بیست سال زنده گی پر از مرارت ها ورنج وعذاب ها با چنین موجود شرارت پیشۀ مکار ومحیل، چنین عفریتۀ متقلب، دروغگو پر ازدسیسه و شیطانت شدم معنی نمیدهد که گویا من با تمام اندیشه ها وافکار اوباش منشانۀ وی موافق بوده ام من سر تا سر زنده گی بیست سالۀ مشترک با وی در نبرد ومبارزه به سر بردم تا اگر بتوانم خصلت های ابلیس مآبانۀ ویرا ذایل گردانم و وی را به حیث یک همسر وفادار کمک کرده باشم که از خیالات ذلالت بار بیرونش کنم؛ شخصیتش را ازاوصاف دروغگوئي، تقلب، نیرنگ بازی ، مکر وحیله مبرأ سازم وکرکترش را با سجایای عالی انسانی بازسازی نمایم ولی باتأسف فراوان باید اذعان کنم که من بعد از گذشت بیست سال درک کردم که درین پروسه ناتوانم و این آزمایش را با خته ام ؛ فرزندانم مرا هوشدار دادند و مصرانه از من طلبیدند که به حیث یک پدر مسوول سرنوشت شانرا تعیین و با خانم بهأ تکلیف زنده گی شانرا حل نمایم به خاطریکه ایشان دگر تحمل کرکتر بیمار و شخصیت سقوط کردۀ ویرا که در گنداب و پسآب دروغ وشانتاژ ،توطئه ودسیسه سجده میزد نداشتند؛ ایشانرا دگر تحمل شنیدن یاوه سرائي ها و دروغ های خانمان برانداز وی نبود؛ ایشان هرچه زود تر می خواستند که از شر چنین آفت ودرد سر بزرگ زنده گی شان رهائي یابند ، دگر تحمل پرخاش ها و درد و رنج های استخوان سوز روحی و روانی در نزد هیچ یکی شان باقی نمانده بود روی این دلایل من بر اثر درخواست نهایت معصومانه و شریفانۀ شان اقدام به منفصل شدن از خانم بهأ کردم و برای همیشه با خودش وجهان دروغ وتوطئه، شرارت و خیانت ، تهمت هاوبر چسب، بی آبروئي و بی عزتی ، بی تقوائي وبی عفتی وی وداع کردم که فرزندانم با افتخاردر پهلویم ایستادند وبا خوشنودی دگر از یک اهریمن بریدند و اکنون به حیث دو انسان متواضع ،برومند وهدفمند به زنده گی خویش با سرافرازی تمام در کنارم ادامه میدهندواین فرآیند و نتیجۀ طبیعی داشتن چنین کرکتر وشخصیت مریض همراه با کرشمه های کجدار ومریز شکسته وریختۀ روحی وروانی خانم بهأ است که با روپوش دروغ ها و تقلب ها، تدلیس ومکر، نیرنگ بازی وفتنه گری، خود پرستی ها و خود شیفتگی ها،نادانی ها وبی عرضگی ها زیور یافته است اتفاق می افتد.
ادامه دارد.