افغان موج   
دیروز، اول سپتامبر، یاد دفن دوباره‌ی فوسیل‌های «سقاوی» را زنده کردند. به بهانه‌ی این یادبود چکیده‌یی از کتاب پژوهشی تازه‌ی خود زیر عنوان «شیخ برصیصا» را در باب حبیب‌الله کوهدامنی به نشر می‌رسانم:
… پرخاش پیهم و پیوسته‌ میان شاه نوساز، آرمان‌گرا و شتاب‌زده از یک‌سو و مصلی‌نشین‌های لنگرگاه شوربازار از جانب دیگر، در دنباله‌ی آزمون‌گاه‌های نافرمانی‌های پندآموز سال‌های ۱۹۲۴ و ۱۹۲۸ میلادی، سرانجام به ذروه‌ی دست یافت که در هرج‌ومرج شینوار و سپس سرکشی حبیب‌الله کلکانی معنی پیدا کرد.
به باور رزاق مامون «... الحاصل، سرچشمه‌ها، مسیرها، انگیزه‌های شورش، جزئیات جبهه‌آرایی‌های پنج ساله‌ی نیابتی و نوبتی در ولایات خوست و ننگرهار که رژیم امانی را از نظر نظامی، اقتصادی و حیثیتی از پا درانداخت و موجبات بازشدن جبهه‌ی سوم از شمال کابل را فراهم کرد، قصداً در پرده‌ی ابهام افتاده است.» بی‌گمان، شورش شینوار و بغاوت حبیب‌الله کلکانی به هیچ‌صورت جنبش‌های خودجوش و رستاخیز توده‌های آسیمه و رَم‌کرده در برابر نوسازی‌های امیر امان‌الله خان و برآیند برهم‌کنش پیش‌شرط‌های درونی عینی و ذهنی همبودگاه افغانی نه‌بوده، بلکه در پیآمد روراست ترس و نفرت ساختارها و چهره‌های سنگواره‌یی به هدف پاس‌داری امتیازات موروثی شان و کین‌کشی اداره‌ی استعماری هند برتانوی برپا و پیاده گردیدند. گستره‌ی بغاوت، آمیزه‌ی پیش‌گامان، پهنای حضور توده‌ها، شعارها، هدف‌ها و ابزارهای این نافرمانی‌ها اجازه می‌دهند پنداشت که از دیدگاه آرایه و درون‌مایه فاقد ویژه‌گی‌های پاخیزی دهقانی و یک جنبش تما‌م‌عیار اجتماعی-طبقاتی بود.
دودل نه‌باید بود، آن‌چه از حوزه‌ی شمالی بر ضد حاکمیت امیر امان‌الله خان سربلند نمود و در فرجام سبب سقوط نظام گردید، کمابیش در سازه‌هایی قابل ترجمه است که از ذات پادشاهی امیر، سنجش‌ها و برآوردهای فریبنده و خیال‌پردازانه‌ی گروه نوسازان حاکمیت برمی‌خاسته اند. هم‌چشمی‌ها و تنش‌ها میان برگزیده‌های دربار، پهنای وحشت‌ناک فساد، دزدی و زراندوزی، بزرگ‌شدن شگاف میان فقر و ثروت، کاهلی و ناتوانی در نظام عسکری کشور، پیکار مزمن و فرساینده میان داونده‌های خیالی تاج و تخت، ژرفای بی‌باوری و گستره‌ی درز میان شاه و روحانیون و مشایخ و سران قبیله‌ها و سری از ناسازگاری‌ها و نابسامانی‌ها که در درون حاکمیت به پخته‌گی رسیده بود برای شورش در حوزه‌ی شمالی و سقوط رژیم بسترسازی نمودند. به گواهی ملا فیض محمد کاتب هزاره «سؤ اقدامات امیر امان‌الله خان و وزرای او در اجرااّت امور سیاسیه و اقتصادیه و تنظیمیه و انضباطیه و قضائیه و اخلاقیه و حقوقیه و جزائیه باعث تنفر طبائع عامه گردیده، همه را از شاهراه اطاعت و متابعت به سوی سیاه‌چاه غوایت و بغاوت کشانید...»
نافرمانی حوزه‌ی شمالی در آیینه‌ی گواهی‌های تاریخی بیان‌گر بی‌چون‌وچرای نقش یگانه‌یی حضرت‌های شوربازار در بازی‌های ناپاک قدرت و براندازی پادشاهی امیر امان‌الله خان بود. سیمای حبیب‌الله کلکانی به مثابه‌ی پرچم‌دار بغاوت حوزه‌ی شمالی و ساقط‌کننده‌ی پادشاهی امیر امان‌الله خان تنها در پیوند تنگ با تپنده‌گی‌های امان‌ستیز رداپوشان خانقاه نقشبندیه قابل شناسایی است. حبیب‌الله آخرین و زهری‌ترین مرمیِ بود که از میله‌ی تفنگ آستان‌بوسان اداره‌ی استعماری هند برتانوی به هدف قلب مشروطیت و پیش‌رفت افغانستان رها گردید.
در باره‌ی حبیب‌الله کلکانی، زنده‌گی‌نامه و کارروایی‌های وی انبار نگاشته‌ها و پژوهش‌ها به بازار اندیشه عرضه گردیده است، پرداختن پیرامون این باب در اثر حاضر اما، تلاشی است تا رابطه‌های پنهانی، کثیف و ضد افغانی حضرت‌های شوربازار با حبیب‌الله را به یاری دست‌آویزهای پیدا و نهان برهنه‌تر ساخته و ماهیت بغاوت «سقاوی» را در متن نیات امان‌ستیز و افغان‌ستیز شیخ‌های طریقه‌ی نقشبندیه رسوا نمود. واصف باختری در سرسخن خویش در باب رساله‌ی «عیاری از خراسان» نگاشته‌ی استاد خلیل‌الله خلیلی بیان نموده که «در باب حبیب‌الله کلکانی هر گونه سخن گفته اند: رهبر جنبش دهقانی، رهزن، خادم دین رسول‌الله، گماشته‌ی استعمار، پیش‌آهنگ پیکار با سیطره‌ی دیرین یک دودمان سلطنتی، رزمنده، دلیر و جنگ‌آور، نام‌جو، گُربز و مکار، ابزار دست چند روحانی و زمین‌دار بزرگ و چه و چه‌های دیگر، ولی سوگ‌مندانه تا کنون کم‌تر مؤرخی همت گماشته است که سیمای این مرد شگفتی‌برانگیز را همان گونه که بوده است، ترسیم کند و به تحلیل و تعلیل روی‌دادهای جامعه‌یی که خیزش حبیب‌الله کلکانی را در بطن خویش پرورده، بپردازد.» آقای باختری در پی گلایه‌ها و تنبیه «فرزندان این مرزوبوم» به مطلق‌گرایی، در تن‌پوش عجز و ذره‌نمایی، از خود پرسیده اند که «آن گناه نابخشودنی حبیب‌الله کلکانی چی‌ خواهد بود که باید این همه ملامت شود و شماتت بکشد و دیگرانی که صدچند او در پیش‌گاه تاریخ گنه‌کار اند، از طعن و لعن برکنار بمانند...» در این اثر جا ‌نه‌دارد که درست و نادرست دادِ نخبه‌هایی چون واصف باختری را پنبه‌زنی کند و سهش‌های فردی آدم‌ها در باب پیشینه‌ها را از ریزبین فن‌شناختی بگذراند و کمایی شان را روی کف دست شان بگذارد. در جستار برهنه‌سازی نقش امان‌ستیز حضرت‌های شوربازار در براندازی پادشاهی امان‌الله خان، با تکیه بالای گواهی‌ها، یادواره‌ها و فرنودهای هم‌سو و ناهم‌سو، کوشش شده است تا سیمای حبیب‌الله کلکانی به مثابه‌ی ارابه‌ی پنجم در خودرو زمان و ابزار کوتاه‌مدت در بازی‌های پیچیده و ناپاک اداره‌ی استعماری هند برتانوی و سجاده‌نشین‌های خانقاه نقشبندیه، با امانت و راستی شناسانده شود.
بر پایه‌ی بیش‌ترین گواهی‌های دست‌داشته، حبیب‌الله کلکانی فرد جنبنده، نه‌ترس، جوان‌مرد، سرکش، حادثه‌ساز و پرخاش‌جو شناختانده شده است که همین برازنده‌گی‌های فردیت وی سبب نام‌آوری وی در حوزه‌ی شمالی گردیده و به یاری پیش‌نمازان مجددیه در آن حوزه، در آوند ضرورت و یا تصادف، در تیررس گزینش فتنه‌گستران شوربازار تا رشتارهای خبرچینی اداره‌ی هند برتانوی قرار گرفته است. از جانب دیگر، پرتاب رزم‌گاه نافرمانی از مرز افغانستان با هند برتانوی، یعنی از آشوب‌گاه سنتی قبیله‌های جنوب و شرق کشور به حوزه‌ی تازه‌دم شمالی در نزدیکی پایتخت مداخله و پادرمیانی اداره‌ی استعماری انگلیس در براندازی امیر امان‌الله خان را با ماهرانه‌گی پرده‌پوشی می‌نمود. کوچاندن مرکز سرکشی‌ها از جنوب کشور به حوزه‌ی شمالی در حالی پیاده می‌گردید که نافرمانی‌های سال ۱۹۲۴ میلادی خوست و ۱۹۲۸ میلادی شینوار دولت امانی را از هر نگاه ناتوان و بی‌شیمه ساخته و با یورش یگان‌های ایلجاری و ناموزون حوزه‌ی شمالی، به ساده‌گی فروپاشید. واکاوی رشته‌های نفیس و پوشیده‌ی پیوندها و پیمان‌ها میان حبیب‌الله کلکانی و چهره‌های آزرده‌ی دربار و غول‌های خانقاه شوربازار گویای آفتابی زدوبندهایی مرموزی است که پایان سوگ‌مند پادشاهی امان‌الله خان را رقم زدند.
آن‌چه در باب حبیب‌الله کلکانی در تاریخ‌نگاری درونی و بیرونی تا حال گفته اند نه‌می‌تواند پژوهنده را باورمند سازد که وی و پاخیزی ضد امانی وی از ذات ملکه‌های فردیت وی برخاسته باشند. پردشوار است که با تکیه بالای آگهی‌های دست‌داشته‌ی تاریخی پیرامون منش و کنش حبیب‌الله کلکانی او را در بند شهس‌های فردی و کینه‌های تباری از رده‌ی عوام تا ذروه‌ی برگزیده‌ها کشاند. نه‌می‌توان وی را دزد و باغی و ولگرد خواند و نه‌می‌توان از او چهره‌ی مدبر و آگاه و دوراندیش ترسیم نمود. سیمای سفید و سیاهی که تا حال از حبیب‌الله کلکانی ترسیم شده است، بیش‌ترینه در پیآمد هم‌چشمی‌های ستیزنده‌ی قومی-تباری و غلبه‌ی حس کینه و کیفر میان آگاهان و پژوهنده‌گان پشتون و غیر پشتون وارد رزم‌گاه اندیشه گردیده است. حبیب‌الله کلکانی، بنا بر ملکه‌های فردیت خویش، پیش و بیش از همه، در نا‌آگهی مدهش، آله‌ی ارزان در دست بازی‌گران حریم سلطنت، رداپوشان شوربازار و رشتارهای طاغوتی اداره‌ی استعماری هند برتانوی بوده است. در وی و خط سیر گذار وی از نوجوانی تا بلوغ نه می‌توان شمه‌هایی از یک پیشوا، رهبر، فرمانده، سرلشکر و یا پادشاه را ردیابی نمود. در پرخاش‌های نو قومی جای‌گاه حبیب‌الله کلکانی به خاطری برجسته‌گی می‌یابد که وی در زنجیره‌ی حکم‌روایی چندسده‌ی پشتون‌ها گسست نوماهه را با قوه‌ی قهریه تحمیل نمود و پس از دولت‌داری میرویس خان هوتکی، نخستین تاجیک‌تبار بر اریکه قدرت تکیه زد، سودوسودای این گسست اما، برای سرنوشت و آتیه‌ی افغانستان هواداران گمانه‌ی حبیب‌الله‌مآبی را نه‌می‌آزارد. از همین جا زایش افسانه‌ها، اسطورها، آوازه‌ها، پردازهای خیالی، قهرمان‌سازی‌ها و یا قهرمان‌زدایی‌ها و انبوه روایت‌های درست و نادرست راهی ادبیات تاریخی کشور گردیده و کار جداکردن سچه از ناسچه را دشوار می‌ساخته است.
از سوی دیگر، نافرمانی حبیب‌الله کلکانی به هیچ صورت برچسپ قومی نه‌داشته و ناممکن است که در میان انبوهی گواهی‌های همان برهه نشانه‌ها و ایماهای تباری به سود تاجیک‌ها و به ضرر پشتون‌ها را یافت. بغاوت حبیب‌الله کلکانی آرایه دینی داشته و هدف آن براندازی «لاتی‌گری» و دین‌زدایی امیر امان‌الله خان عنوان گردیده بود. حلقه‌ی اندیشه‌پردازان و نیروی محرکه‌ی این نافرمانی بیش‌ترینه از سرداران حریم دربار، نخبه‌های دولتی، خان‌های قبایلی و پیشواهای مذهبی قبایل پشتون تنیده شده بود، گزینه‌ی حبیب‌الله کلکانی در رأس آن شورش اما، پدیده‌ی تصادفی، زودگذر و ابزاری بوده است. حبیب‌الله کلکانی از مادر پشتون به دنیا آمده، به زبان پشتو بلدیت داشته و هیچ‌گونه گرایش‌های قومی، به ویژه خصومت با پشتون‌ها از نام و نشانی او خبررسانی نه‌شده است. عرضه‌ی فردیت وی در بازی‌های قومی دهه‌های اخیر و نمایش سیمای حبیب‌الله کلکانی در فرآیندهای جاری پشتون‌ستیز نمایان‌گر افتاده‌گی چهره‌ها و ساختارهایی است که به ناجوری مزمن و مدهش کین‌کشی قومی آغشته بوده و به پرسمان‌های سراسری کشوری از دریچه‌ی تنگ و واهی جنگاندن «پشتون‌ها» و «غیر پشتون‌ها» نظاره می‌کنند. این داد رازق مامون غلط نیست که «شایقان رابطه با حبیب‌الله تنها روحانیون ناراضی یا خوانین نه‌بودند، قضیه کلان‌تر و پیچیده‌تر بود... اعضای بانفوذ دربار شاه، از جمله برادران او، کفیل سلطنت- محمدولی خان دروازی- و فرمان‌دهان ارشد دفاع از پای‌تخت‌ همانند روحانیون سرشناس در مرکز و کوهستان برای تأمین رابطه‌ی نزدیک با حبیب‌الله پیوسته در رقابت بودند.»
میر غلام‌محمد غبار از قول میر غلام حسن خان یکی از خان‌های پرنفوذ محله‌ی بهسود هزارستان نگاشته است «وقتی که از بهسود در کابل آمدم، گفتند والی کابل به غرض تحقیقات در کوهدامن رفته است. چون کار من معجل بود، همان‌جا نزد والی رفتم و او با وضع بسیار رفیقانه مرا پذیرفت و شب نگه‌داشت و در اثنای صحبت شبانه سخن را به سیاست دولت کشیده، آن‌گاه دو نفر مرد ناشناس را احضار و به نام حبیب‌الله خان و سید حسین به من معرفی کرد و گفت که تا کنون سه برادر بودیم، حالا چهار برادر شدیم...میر غلام حسن خان شرح داد که در شب مذکور، والی علی احمد به حبیب‌الله هدایت داد که از افغانستان به هند انگلیسی فرار کند و هم در آن‌جا نزد خواجه بابو خان-هم‌وطن خود- زنده‌گی کند تا موقع کار برسد...»
رزاق مامون رسیدن «تقدیرگرای نامحرم در کاخ شاهی»، یعنی فرازآمدن «امیر حبیب‌الله دوم به کاخ سلطنتی» را در بستر شورش شینوار در ماه‌های پایانی سال ۱۹۲۸ میلادی و ناگزیری امیر امان‌الله خان چنین آراسته و نگاشته است که «... با برجسته‌شدن خطر سقوط کابل تیوری سرکوب خیزش‌گران مشرقی به وسیله‌ی تاجک‌های حوزه‌ی کوهستان‌زمین از سوی مشاوران دولت امانی مطرح گردید. این راه‌کار‌، کاربرد دوگانه داشت: از یک‌سو جبهه‌ی تازه از مسیر شمال بر ضد دولت به وجود نه‌می‌آمد و از جانب دیگر خطر جنگ مشرقی، نارسیده به دروازه‌های کابل، فرومی‌خوابید. احتمال گسترش خطر در شمالی روز تا روز قوت می‌گرفت...» بی‌گمان، گزینه‌ی جنگاندن قوم‌ها و قبیله‌ها طی زمام‌داری امیر امان‌الله خان گام بی‌پیشینه نه‌بوده، در حاشیه‌ی نافرمانی خوست در سال ۱۹۲۴ میلادی نیز کاربرد این ابزار ناشایست جا یافته بود. به نقل از کتاب وارث محمد وزیر «امیر امان‌الله خان با کارگیری از دشمنی‌های دیرینه‌ی هزاره‌ها و وزیری‌ها با غلجایی‌ها، از شمار قبایل نامبرده چند گروه مسلح را برای سدسازی راه عملیات و انجام هجوم‌های خوردکننده از پشت بالای شورشیان تدارک دید که به باور برخی دانش‌مندان این کنش رژیم را از شکست حتمی نجات بخشید. یکی از پژوهش‌گران سرشناس این دوره، حکومت را به خاطر کاربرد تاکتیک روبه‌روساختن قبایل با شدت مورد نکوهش قرار داده و نوشت که بیدارسازی دشمنی‌های دیرینه میان قبایل تمام اثرات خویش را در شورش‌های سال ۱۹۲۸ برجسته ساخت.»
گماشته‌گی پررمزوراز حبیب‌الله کلکانی را از لحظه‌هایی می‌باید پیگیری نمود که وی به سفارش و فرمایش روراست حضرت نورالمشایخ پیشه‌‌ی شاگردی خویش در چای‌خانه‌ی محقر در محله‌ی «توتگی» اجنسی کورم را رها می‌کند، تن به فرمان مولای خویش سپرده و غرض اجرای ماموریتی که خودش پیشبینی نه‌داشت، ره‌سپار افغانستان می‌گردد. حبیب‌الله کلکانی در گذشته چندین بار در مناطق آن طرف مرز دیورند پا گذاشته، با باشنده‌های پشتون آن‌جاها رابطه‌های نیک داشته و به زبان پشتو با فصاحت حرف می‌زده است. یکی از ویژه‌گی‌های حبیب‌الله کلکانی که کم‌تر به آن پرداخته شده است، مادر وی پشتون و مربوط به یکی از شاخه‌های قبیله‌ی سلیمان‌خیل بود. سردار محمد رحیم از قول عزیز احمد جان پنهان از زبان خواهر حبیب‌الله کلکانی نقل می‌کرده است که «حبیب‌الله ولد امین‌الله ولد عبدالله از خوانین کلکان و در سال ۱۸۹۰ متولد گردید، مادرش مریم دختر امیر خان از قوم تره‌کی کوچی بود.» به قول از حاجی غلام رسول که متولد سال ۱۹۱۰ میلادی(۱۲۸۸ خورشیدی) در قلعه‌ی عظیم کوهدامن و یکی از معاصرین حبیب‌الله «پدر حبیب‌الله به اسم امین‌الله و تاجیک بوده است و مادرش از قوم تره‌کی پشتون‌های شمالی است.» سلیمان لایق به حواله‌ی پدر خویش خلیفه عبدالغنی که با امین‌الله پدر حبیب‌الله آشنایی داشت نیز تأیید می‌کند که مادر حبیب‌الله پشتون و مربوط یکی از شاخه‌ی سلیمان‌خیل غلجایی بوده و از همین سبب سلیمان‌خیل‌ها نسبت به حبیب‌الله هم‌دردی داشته اند…
 
نویسنده: غرزی لایق