افغان موج   

نگاهی به تحلیل های رزاق مامون

رزاق مامون یکی از پرورده های  محافل شوونیستی شمال و چون چند تن دیگر  گرد راه  قهرمان جنگهای تنظیمی و مسلمان بی عمامه و نکتایی پوش درۀ پنجشیر است. پنجشیریان غیرتمند و رنج کشیدۀ از سه و نیم دهه این دلقک  نمایشانه های  جهاد و اسلام ناب محمدی را میشناسند. این آدمک مثل اکثر سکتاریست ها و ستمی های سمت شمال چون مسعود، برهان الدین، یونس قانونی، برادران مسعود، دستگیر پنجشیری، بصیر کامجو، سترجنرالان طویله ها چون فهیم ، عطامحمد نورو اسماعیل خان و شیریک های درباری شان چون گلبدین حکمتیار، عبدالرحیم وردک و حنیف اتمر،فاروق وردک، سلیمان لایق، باری جهانی، زلمی خلیل زاد، مجددی ها و خاندان کرزی اند که برای روپوش گذاشتن به جنایات سه دهه اخیر خود افسانه بافی نموده و خود را در پیشگاه عدالت و مردم بیچارۀ افغانستان بیگناه جلوه میدهند.

آقای رزاق مامون با پخش اندیشه های ضد مردمی و جعل تاریخ ماسک روشنفکری را بر چهرۀ کثیفش کشیده و میخواهد از کوه ـ  کاهی بسازد و بیخبر از این است که قرن بیست یکم نقاب های چهره اش را برداشته و زمینه تف انداختن را بر آن خیلی زود میسر میسازد.

گذر کوتاهی درمسیر تاریخ اوائل قرن بیستم بوضاحت کشمکش های  دول مقتدر غربی چون انگلیس، فرانسه، المان  و روسیه و امریکا را طور شفاف نشان میدهد. طوریکه در اوائل قرن بیستم نه تنها در اروپا بلکه از جمله در ممالک شرقی چون چین، ترکیه، هندوستان، واکثرا ممالک آسیاه پاسفیک، و ممالک افریقایی، چون مصر، الجزایر و امریکای لاتین  جنبش های ضد استعماری و آزادیبخش بخاطرآزادی، ترقی، انکشاف و دسترسی به تخنیک های جدیدی و فنآوری های توسعه جریان داشت. هر چند نظر به اقرار جبری اقای مامون در افغانستان هم جنبش های روشنفکری چپ و راست برای رهای افغانستان از حکومت های مطلقه و فرهنگ فیودالیته شده قوام یافته بود. که در راس آن شاهزاده ای بنام امان الله خان قرارداشت ــ  طبق شواهد انکار ناپذیر تاریخی افغانستان به زعامت غازی امان الله خان کوره راه های پیچیده و پر خم پیچ گذر از فیودالیزم و مطلقه گرایی را یکبار بسوی طراط مستقیم انکشاف و توسعه تغیر داد و نه تنها تغیر داد بلکه شجاعانه در مسیرش به حرکت اش آغاز کرد.

این در واقع شروع یک انقلاب اجتماعی و فرهنگی بود که در قلب آسیا اتفاق میافتاد. این انقلاب میتوانست ضربات شدیدی بر سیادت و سلطۀ دیرپای فیودالیزم و فرهنگ دین سالاری  وارد کند بلکه خطر فرو پاشی سیستم های استعماری انگلیس و فرانسه را در آسیا، افریقا و امریکای لاتین نوید میداد. این حرکت انگیزۀ برای ملیت های مظلوم و دربند بود که طومار بهر کشی و غارت سرمایه های دول مستعمره را برای ابد غیر قانونی و غیر موجه اثبات مینمود. در بخش ملی، نهضت نسوان، آزادی بیان و اندیشه و حلقه های روشنفکری سوکولار  که راس آن محمود طرزی، عبدالرحمن خان لودین، محی الدین آرتی وغلام محمد غبار، عبدالهادی خان داوی، فیض محمد خان انگار و عدۀ دیگر روشنفکران نشانی از پایان مطلقه گرایی و ملوک الطوایفی بود.

اینکه امان الله خان در ارگ متولد شد و یا در یک کلبۀ محقر روستایی، ارتباطی به فهم و اندیشه مترقی اش ندارد و معلوم نیست حلقات حکومت های ضد ملی که  تبلیغات دورۀ نادرشاهی و یا ظاهر شاهی را با ریفورم های امان الله یکجا یدک میکشند کی ها هستند و بهتر بود آقای مامون از جملۀ این اشخاص چند تای شانرا به مردم معرفی میکرد. زیرا بعد از گذشتن یکقرن از دوران امان الله خان و اسلاف اش هنوز هم کسی نتوانسته جرعت آنرا را داشته باشد که سکولاریزم را با تأسی از برداشت های او از مصطفی کمال اتاترک و یا لینن در شوروی به زبان جاری سازد. واقعیت امر اینست که وقتی پس از امان الله حبیب الله سقو زاده بر ارگ تکیه زد و یا نادرشاه و ظاهر شاه و بعدا اگر کمونیست آمد و یا جهادی مردم از آنان استقبال کردند. ولی این استقبال دیری دوام نکرد و زمینه های بر اندازی آماده شد.

میخواهم از آقای رزاق مامون این پرسش را طرح کنم که چرا چنین واقع میشود؟ مگر نه چنین است که همین روشنفکرانی از قماش  مامون ها به این نتیجه آخری رسیده اند که مردم افغانستان به خاطر پیروزی بچه سقو، نادرخان، ظاهر خان، داود خان، ترکی و دارو دسته اش و برهان الدین خان و ملا عمر مثل گله های گوسپندان عمل کرده اند؟ بلی و حقیقت است که این مردم برای بیرون راندن استعمارچیان  انگلیس الگوی آزادی به شبه قارۀ هند شدند  و در مقابل سپاه انگلیس متحدانه سینه سپر کرده اند ولی به مدینۀ فاضله حکومت عدل اسلامی که هم خواستۀ ملای لنگ، هم ملا عمر و هم گلبدین و برهان الدین است نرسیدند و دارند زیر چکمه های آهنین دول غربی اب میشوند.

بحثی که از برداشت های اماتوری آقای رزاق مامون میشود به راه انداخت آسیب پذیری تاریخ است که در اثر زد و بند های  همین عجوبه ها متآسفانه  اضافه از دو قرن است  عقب ماندگی  های جامعه افغانستان را با خود یدک میگشند.

رزاق مامون مینویسد:«... درجنگ جهانی اول، جهادگران دربار( به رهبری نایب السلطنه نصرالله خان) وسکولرهای خارج دربار ( به ویژه عبدالرحمن خان لودین، محی الدین آرتی وغلام محمد غبار) برامیرحبیب الله خان فشار آوردند که در دفاع ازترکیه ( قبله امید مسلمانان) برضد انگلیس وارد عمل شود. سکولرها بیشتر تمایلات بلشویکی داشتند و هدف ایشان، شکستن حاکمیت انگلیس درافغانستان و دادن دست اتحاد به شوروی نوظهور بود...» بهه بهه به این مورخ  کوهپایه های هندوکش که تاریخ وقوع جنگ اول جهانی ( 1914 ــ 1918) و به قدرت رسیدن امان الله خان ( 1919 ــ 1929)    و پادشاهی امیر حبیبالله خان 1888 ــ 1919 و انقلاب بلشویکی روسیه اکتوبر 1917 را نمیداند و طامات میبافد  و اگر چنین باشد حیف وقت گرانبهای عزیزان که برای خواندن چرندیات این مورخ بی بدیل مصرف شود. مگر هدف آقای رازق مامون از کسانیکه تاریخ مصرف شان در عرصۀ تاریخ ختم شده  چیست؟ آیا کسی دیگر غیر از ایشان گاهی چنین جلعیاتی را به صفحات انترنت ریخته اند. البته مورخین معاصر وطن ما چون  مرحوم میر غلام محمد غبار، صدیق فرهنگ  که برای تشریح وقایع تاریخ افغانستان عمر خود را به مصرف رسانده اند را نمیشود ممدی برای تشریح وقایع پادشاهان دو قرن اخیر افغانستان دانست. آما با آن هم آن بزرگواران تا جائیکه توانسته اند موی را خمیر بیرون کشیده اند و حقایق را بدون تصرف ها و سلیقه های حزبی و شوونیستی بیان کرده اند. و آقای مامون باید به آنان احترام گذاشته و به تحقیقات ایشان مراجعه کنند.

آقای رزاق مامون که میخواهد خود را بزرگ جلوه دهد با خاک پاشیدن به چشم نوجوانان و یاران بیسواد جهادی اش چرا چنین دروغ های شاخدار و خنده اوری را مرتکب میشود؟

یک: اگر بفرمودۀ آقای مامون امیر امان الله خان با بلشیویسم و کمونیسم دلبسته و نکتایی  پوش بود و در اطراف آن بقالان درباری  به بدعت های کاذب سیاسی مبادرت ورزیدند؛ بفرماید شما و یاران عمامه پوش و قران بدوش تان بعد از نود سال کدام گلی را بر فرق مردم گذاشتید. قرار احصایه های موثق و حد اقل نسلی که خود شاهد آن بوده اند ، افغانستان بهمین وضیعت، باز مانده ای از پنح و نیم دهه قبل است. گر چه شما و یاران جهادی و مترقی شما حتی مدنیت های بازمانده از دو هزار سال را با مین های ساخت امریکا منفجر کردید. راه ها، پل و پلچک ها، مکاتب، دانشگاه ها و حتی خانه های مردم را ویران کردید اما باز هم نشان و دستاورد های اقتصادی فرهنگی یک قرن را نتوانستید بکلی مضمحل بسازید. زیرا مردم تاریخ را بازگو میکنند نه دلقکی چون رزاق مامون. طفل کهواره ای هم بر کرده و اعمال شوم شما لعنت میفرستد.

طوریکه در تاریخ آمده حوادث پس از استقلال افغاستان آمیزۀ از حرکات انگلیس و روسیه به خاطر بر قراری سلطه سیاسی  در افغانستان بوده است و این پلان های شوم را نمیشود سره یا ناسره ساخت. نظارت شما به حیث یک ایجنت و یا یک نمایندۀ بیخرد چند تا جهادی  که غیر از رسیدن به قدرت، کشتار، ویرانی و بی آبرو جلوه دادن مدنیت سه هزار ساله این سرزمین چیزی بیشترنیست برای کسی اهمیتی ندارد. شما هستید که بالای پشقل ایستاده و تماشاگر لندن هستید. البته نه تنها شما بلکه سید مخدوم رهین هم از قماش شماست و اما او درین مدرسه شما و امثال شما را هنوز هم درس میدهد. نرنجید. شما یا کله ندارید و یا اگر دارید درونش را جای مغر کاه شالی پر کرده اند.

2 ـ ای بسا غریبزادگانیکه سرآمد جهان و افتاب اندیشه شدند و ای بسا شاهزادگانیکه راه خفت و فرمایه گی پیشه کردند. اگر امان الله خان در ارگ شاهی بزرگ شد در درونش حس آزادی وازادگی ، ترقی و تعالی و انکشاف طغیان میکرد. مرد میدان بود و با انگلیس جهانخوار مصاف داد و فاتح جبهات جنگ میهنی شد. او گاهی قبول نکرد که مستعمره انگلیس باشد. آنانیکه پس از او وطن را به روس و امریکا و پاکستان و ایران جدا جدا معامله کردند باید خیلی دیده درا باشند که به سیاست های آن ابرمرد تاریخ بتازند و زبان مردار خود را به نام او باز کنند.

3 ـ همین تاریخ یک قرن گذشته چه در زمان نادرشاهی و اسلاف او نشان میدهد همه از دوستی با دشمنان این مهین اباء نورزیدند. در زمان کمونست ها اولین نمایندگان اپوزیسیون به رهبری برهان الدین ربانی راهی ماسکو شد و با اعضای بیروی سیاسی حزب کمونیست شوروی وقت دست دوستی دراز کرد. صرف نظر از اینکه از سلاح کشنده و دالر حتی نوشابه های این جنایتکار تاریخ از واشگتن و قصر سفید  حواله میشد.  چه دردولت کمونیستی و چه در زمان سلطنت ظاهر شاه مسابقات مسالمت آمیز شوروی و امریکا برای آبادانی افغانستان جریان داشت. در حال حاضر هم افغانستان باروسیه و کشور های آسیای میانه روابط سیاسی خود را حفظ نموده و حتی از نام و ناموس هریک از اعضای حکومت پاسداران ارتش ناتو نگهبانی میکنند.

3 ــ حاجت به این نیست که آقای رزاق مامون یادآوری نمایند. بلی من هم قبول میکنم و قبول دارم که دوران امان الله خان تا دوران کرزی و یاران جهادی اش تفاوت های بنیادی داشت. در دوران امان الله خان خیزش انقالبی برای آزادی بود و در زمان کرزی و یاران جهادی خیزش در جهت مستعمره شدن، دستنگری و غلامی است. نیرو های انگلیس ــ در آنزمان از افغانستان رانده شدند و درین زمان از ایشان دعوت میشود که برای سرکوب خیزش های ملی با ایشان بذل مساعی کنند. در آنزمان آزادی نسوان، آزادی مطبوعات و حرکت بسوی ترقی و انکشاف شعار روز بود. حالا زنان را با پطرول میسوزانند، در مدرسه ها زهر پاشی میکنند و برای آنان احوال شخصیه فتوا میدهند. دیگر اندیشانرا به چوبه های دار میبرند و جاده ها را و پل و پلچک را منفجر میکنند و خلاصه اینکه عدالت را با زور کلیشنکوف و چریکبازی شانتاژ مینمایند

4 ــ تسلط نظام قبایلی؟!! شاید این ترکیب واژه ها را رزاق مامون از استادش لطیف پدرام آموخته باشد ولی من کوشش خواهم کرد که تفسیری از مفهوم قبیله و قبائل را در افغانستان و بر وفق مرام هر دوی این تاریک اندیشان به نمایانم.

میدانم مراد از قبیله و قبائل همان برداشت کور و کجی باشد که این آقایان از زمان سلطنت و جمهوریت به نام وزرات قبائل، ریاست مستقل قبائل و چیز های ازین دست شنیده بودند و آنرا نسبت به ملیت پشتون های افغانستان میدهند. بلی اینرا کسی انکار کرده نمیتواند که حکومت های وقت نادرشاه، ظاهر شاه و حتی در زمان کمونیست ها متنفذین قبائل پشتون و رهبران نشل عوام پارتی چون خان عبدالغفار خان، اجمل ختک و حتی زمانی برادران بینظیر بوتو صدراعظم پاکستان به خاطر سنگین نمود یکطرف از معادلات سیاسی به افغانستان پناه میآوردند و بخشی از ملیت پشتون آن طرف سرحد به وسیلۀ حکام افغانستان دلجویی و مماشات میشدند و اینرا میگفتند سیاست نه چیزی زیاتر از افکار ناسیونالستی حکام وقت. ملیت پشتون همان مردمی بودند که در اکثر مناطق تا حالا اصلن از مدنیت دور مانده و زندگی به مثابه کمون اولیه دارند. پکتیا، پکتیکا، زابل، کنر و بخشی از ولایت هلمند هنوز در مقایسه با بغلان صنعتی، هرات، کابل، مزار شریف، شبرغان و پروان دارای زندگی بدوی هستند.  اینرا اگرآقای مامون بافتی از حکومت قبیلوی میداند گویا به ریش خود خنده میکند و اینجاست که بهانه گیری های تاریک اندیشانی چون رزاق مامون و پدرام باز میشود.

5 ـ نمیدانم آقای رزاق مامون بحال بوده و یا اینکه در عصر خودکشی هایش غرق فلسفه بافی است که  با یک تحلیل نا متعارف و غیر قابل فهم میگوید:«... مسلط و تجربه شده امیرعبدالرحمن و امیرحبیب الله را که توازن دردناک ؛ اما طولانی سیاست را برای حفظ تمامیت ارضی وحکومت شاهی تأمین کرده بود، یک باره کنار گذاشته و چنین انگاشته بودند که بازی سیاسی به شیوه قدما، دربحبوحۀ تحولات جدید درترکیه، ایران و هند دیگر کهنه شده و به نیاز های زمان جواب نمی دهد...» من چیزیکه از پرگراف دوم ایشان فهمیدم اینست که سیاست  توازن حفظ تمامیت ارضی و حکومت مرکزی که در زمان امیرعبدالرحمن خان  بر کشور استیلاء داشت مغایر نهضت های آزادی بخش در شبه قاره هند و کشور ترکیه و احیانا مصر بوده است. حالا اگر حدس من مخالف اندیشه های آقای رزاق مامون باشد بخشش میخواهم و منتظر تبصرۀ بعدی شان میمانم. اما تا جائیکه عقل این حقیر قد میدهد وقتی اقای رزاق مامون این مقاله را سر هم میکردند به فکر خود نبودند. یا در حالت برهوت و یا هم از اندیشه های شوونیستی یاران خود متهیج شده بودند. در غیر آن المعنی فی شکم الاشاعر...

6 ــ موقعیت محسور کشور از نظر طبیعی را در صنف چهارم دبستان میاموزند: افغانستان کشوری است محاط به خشکه دارای کوه های سر بفلک کشیده... ولی موقعیت سیاسی کشور در زمان امان الله خان قرار ذیل بود.

از سمت شمال محصور به کشور نو بنیاد و در حال تحول شوروی، از سمت جنوب کشور هندوستان ابستن جنبش های آزادیبخش از استعمار انگلیس، از سمت غرب به کشور فارس و متحد دولت انگلیس و در گیر مبارزات مشروطه طلبی و بهمنترتیب دولتی که یکجا با جاپان آزادی اش را جشن میگیرد. اما دریغ  روشنفکران افغانستان به خواب غفلت آرمیده اند و نمیدانند که  این تعریف  کامل است و حقیقت دارد. در هر زمانیکه کشور های محاط به جنوب خواسته باشند راه های ترازیتی را بر روی آنان میبندند و هر گاهیکه خواسته باشند از شمال و غرب همین بایکوت را صادر میکنند. هر گاه خواسته باشند برای ویرانی این ملک فدایی و انتحاری صادر میکنند و هر وقت خواسته باشند چوبه های دار را برای کشتار دستجمعی شان در میادین شهر های خود به پا میکنند. و درین میان تاریک اندیشانی چون رزاق مامون ولینعمت ها و اولی الامر های  شریف خود را هتک حرمت میکنند.

7 ــ  آقای رزاق مامون به زعم خوشان از دوران امیر غازی امان الله خان چنین دُر فشانی میکنند «... حکومت امانی بعداز عملیات جنگ وجهاد به منظور اکتساب استقلال سیاسی، بلافاصله کمک های مالی وتکنیکی حکومت هندبریتانوی را از دست داد وترانزیت مال التجاره از راه هندوستان نیز مسدود گردید...» یعنی اینکه  او بایست برای جذب کمک های دولت هند بریطانوی از استقلال و ازادی مردمان این سر زمین چشم پوشی میکرد. واز قماش جنگسالاران و مفسدین جامعۀ افغانی چون، ربانی، سیاف، برادران مسعود، خانوادۀ قاچاقبر کرزی، فهیم، کریم خلیلی، حنیف اتمر وعطامحمد نور و اسماعیل خان را دور خود جمع نموده و از پوند های باد آورده از سرزمین بریطانیا را بین خودی ها تقیسم میکرد و هر کسی چور و چپاول میکرد و قصر های شیرپور، دوبی و لاانجلس و لندن را خریداری میکرد و الخ. اگر فهم همه روشنفکران ما برابر به دانش رزاق مامون ها و لطیف پدرام ها باشد یقین دارم که تا نیمه همین قرن بیست و یکم از افغانستان و غرور ملی افغان نه نامی و نشانی باقی خواهد ماند. من از تبصره بخش های این چگونه واقع شد!! اقای رزاق مامون چشم پوشی میکنم چون متآسفانه ایشان بر علاوه اینکه مقداری از حقایق را از کتب تاریخ معاصر نقل کرده اند اما امانت داری را زیر پا نموده و تبصره های بدون مدرک تاریخی ضمیمه ساخته اند مسایلی چون شتابزدگی در امر نهضت نسوان و روی گرداندن مردم از برنامه های اصلاحات و آن هم از نظر ملا ها و روحانیون و نمایندگان فیودالان  برایم از شهادت دم روبا چیزی زیادتر نیست. زیرا در چنین وضیعتی ملا های لنگ و خانه های تیمی در پشاور و لاهور هندوستان کار خودرا برای اشغال  این آب و خاک خیلی قویتر از سازمان های امنیت ملی دوران کرزی برای بر قراری و یا فروپاشی نظام  انجام میدادند. اینرا هم قبول دارم که بگفته آقای مامون امیر امان الله هرگز نتوانست برای بقای حکومتش از تطبیق پلان های  مترقی و نهضت توسعه طلبی به سبک کرزی و رفقای جهادی اش پای انگلیس، المان، امریکا و دیگر اعضای پیمان ناتو را در معرکه به نام ترقی انکشاف  و فساد اداری و قاچاق به وطنش یعنی افغانستان باز کند . بلی  آن روز های تاریک   سرنوشت ملتی در بند است که همه را به خشم میاورد.

زنده باد شهیدان راه آزادی افغانستان از چنگال اهریمن انگلیس و روسیه و امریکا.

مرگ بر جیره خواران امریکا ـ انگلیس .

مرگ بر تاریک اندیشان و جعلکاران تاریخ.

نعمت الله ترکانی

3 می 2010