نويسنده : سيد وحيد "پيمان"
هرات - افغانستان
شعر مقاومت هر چند برای یک مدت و برهه ی خاصی از زمان سروده می شود اما گاهی وقتها خوشی ها و نا خوشی های روزها ، شبها و لحظاتی را یادآور می گردد که می تواند برای آینده و اینده گان ضمن شرح رویدادهای گذشته واقعیت ها را منعکس کرده باشد.
هر چند امروز بنا بدلایل خاصی از جمله تبلیغات سوء عده ای با بردن نام جهاد و هرچیز مربوط به آن مانند شعر مقاومت دچار دگر اندیشی می شوند.
در این شکی نیست که در میان مجاهدین کسانی بوده اند که راه شان به ترکستان رفت ، اما در این هم شکی نیست که کسانی نیز بوده اند که همواره به مردم ، وطن و دین شان می اندیشیدند.
به هر ترتیب یکی از آثار بجای مانده از دوران جهاد و مقاومت مردم افغانستان اشعار شاعران آن دوران است که در واقع نوعی از مقاومت و جهاد محسوب می شد.
فضل احمد “پیمان” یکی از شاعرانی است در دوران جهاد شعر می سرود و دو اثر بنامهای شام شهیدان و نوای آزادی از او بچاپ رسید و هم اکنون کتابهایش نایاب است.
پیمان با آنکه خود نیز بصورت مسلحانه وارد جبهات جنگ علیه نظامیان وقت شوروی شده بود ، شاید یکی از موثر ترین راه ها را نیز برای جنگ و جهاد برگزیده بود و درون مایه های ادبی اش خنجری بود بجان اتش افروزان وقت.
تا آنجاییکه داکتر نجیب الله رییس جمهور وقت افغانستان توسط یکی از افراد نزدیکش از پیمان خواست تا دیگر با نسرودن اشعار انقلابی اش پست مهمی را در حکومت اختیار کند. بی خبر از اینکه این درخواست خود دلیلی بود بر اتشین شدن اشعار او .
پیمان قبل از همه در اشعار ، دوبیتی ها و رباعی هایش مجاهدین و سران جهاد به دوری از کبر و گناه و غرور و ظلم و ستم فرا می خواند.
مجاهد ! ظلم و بدکاری گناه است
ستمگاری و مکاری گناه است
کسی که پیرو اسلام باشد
اگر او را بیازاری گناه است
یا :
مجاهد رهرو راه صواب است
ز کار بد مدامش اجتناب است
کسیکه پیرو قرآن نباشد
مجاهد نیست ، ضد انقلاب است
بدین ترتیب او ابتدا حاشیه اش ، یعنی مجاهدین را به پاک دلی و راستی و صداقت فرا می خواند ، هر چند در بسیاری جای ها از مجاهدینی توصیف کرده که براستی در راه خدا ، وطن و مردمشان جهاد می کنند.
مجاهد چشم مستت را بنازم
جبین حق پرستت را بنازم
خرامان می روی در جبهه جنگ
کلاشینکوف دستت را بنازم
او خوب می داند که جنگ ، تباهی و سیه روزی مردم کشورش را بیش از قبل می گرداند ، گرسنه ها را گرسنه تر ، خرابیها را خرابتر و کودکان را یتیم ، مردان را بی همسر و زنان را بیوه می گرداند ، اما مگر چاره بود ؟او خوب می داند که همه ناخوشی ها را باید تحمل کرد تا طعم شیرین آزادی را چشید .
پیمان می گوید : در پهنای گیتی ملتی مظلوم و مصیب دیده چون افغانها دیگر نظیر ن ندارد.
نباشد هیچ در پهنای گیتی
جهان را ملتی مظلوم چون ما
مصیب آشنا و درد پرور
گریبان پاره و معصوم چون ما
بجز فریاد سوگ و شیون و مرگ
بلند از قلب این ماتم سرا نیست
کسی هرگز در این ویرانه ساکن
بغیر از کشته و بیدست و پا نیست
محیط خاک ما کشتار گاهِ
جوانان برومند و رشید است
ردیف اندر ردیف و خیل در خیل
شهید است و شهید است و شهید است
او در آن شرایط بر کسانی نفرین می فرستد نه برای جهاد بلکه برای منصب و مقام می جنگند.
در این بیچاره گی و تیره روزی
بدا بر آنکه او دربند نام است
ز راه فتنه انگیزی و پستی
بفکر منصب و جاه و مقام است
او بدینوسیله از پرودگارش می خواهد کسانی را اینگونه بفکر بدنامی شان هستند را به قهر خویش نیز مبتلا گرداند.
خدایا هر که بد خواه است ما را
هدایت گر رسد بر وی عطا کن
اگر نبود سزاوار هدایت
به قهر خویش او را مبتلا کن
او که در حاشیه اش جز غم و اندوه مردمش را نمی بیند ، همواره دردهای مردم را با زبان شعر به تصویر می کشد ، عید را عید ماتم می خواند و مهجوری و مظلومیت ملتش را روایت می کند.
شب عید است و ما آواره و خاطر پریشانیم
مصیبت دیده و بیچاره و مهجور و حیرانیم
جهان را سر بسر گرم است بزم شادمانیها
ولی ما صف به صف بنشسته در سوگ شهیدانیم
پیمان حتی سازمانهای مدافع حقوق بشر و دولتها و ملت های مسلمان را نیز به پروایی در مورد آنچه که در کشورش می گذرد متهم می کند.
شد از مرز حساب اندازه ی قربانیان ما
بگوش عالم از این کاروان بانگ و درایی نیست
او در واقع وقتیکه خویش و همرزمانش را نیز تنها می بیند بوسیله یشعر عامیانه و همه فهم مردم را به جهاد علیه نظامیان شوروی وقت فرا می خواند ، دوبیتی را عام فهم تر از همه می پندارد و فولکوریک وار اشعاری می سراید تا بدین ترتیب احساسات مجاهیدن را که آنها نیز جزیی از جامعه هشتاد و پنج درصدی بی سواد کشور بودند را بر انگیزد.
به شانه کن تفنگت را مجاهد
بکن آغاز جنگت را مجاهد
تلاشی کن که دشمن ترک گوید
حریم نام و ننگت را مجاهد
…….
مجاهد صفدر میدان جنگ است
غرور همت و ناموس و ننگ است
حریم سنگرش تخت عروسی
حنایش و خون و معشوقش تفنگ است
……
هوای بادغیس امروز سرد است
به سبزک سرد بازار نبرد استی
پی آزادی ناموس میهن
به سنگر می شتابد هر که مرد است
اما در میان آنانیکه به سنگرها می شتافتند بدون شک گاهی برای عده ای از آنان ، سنگر ، آخرین منطقه حیات شان بود همسنگران دیگر شان را تنها می گذاشتند و دیگران نیز اینکه ممکن بود خود هم در ادامه این کاروان شهید شوند و دیگران را تنها بگذارد را پیش بینی می کردند.
پیمان شهادت را عزت و سرفرازی می دانست و آنایکه شهید شدند را با اشعارش توصیف می کرد و کسانی که در تیررس دشمن بودند را دلداری می داد.
پیمان خوب می دانست که جامعه اش قشر هشتاد و پنج الی نود درصدی بی سواد را در خود جای داده و مجاهدین نیز از این قافله جلو و یا عقب نزده اند در یکی از دوبیتی هایش می گوید :
شهیدان نو گل باغ بهشتند
به میهن تخم استقلال کشتند
خوشا بر بی سوادانی که آخر
بخون ، تاریخ کشور را نوشتند
او در ادامه شهدا را اینگونه توصیف می کند :
شهیدان را بدست کم نگیرید
بدرد و داغ شان ماتم نگیرید
حنابندان داماد ظفر را
بجای خرمی ، با غم نگیرید
………
کسی کو در ره حق ریخت خون را
به مردی طی نمود این ازمون را
ز غلفت هر که او را مرده خواند
پزیرد خصلت لا تشعرون را
اينك نگاه كوتاهي مي اندازيم بر زندگينامه فضل احمد پيمان از زبان دانشنامه فارسي ويكي پديا :
سید فضلاحمد پیمان شاعر، نویسنده و حقوق دان معاصر افغان، خالق کتابهای شام شهیدان و نوای آزادی و از بانیان شعر مقاومت در افغانستان است.
فضلاحمد پیمان در سال ۱۳۲۰ هجری خورشیدی در ولایت هرات در غرب افغانستان به دنیا آمد.
او سرودن شعر را در سن ۱۸ سالگی آغاز نمود، روزهای جوانی وی نیز مصادف بود با جنگهای خونین افغانها با شوروی سابق.
پیمان سالهای متعددی را به صفت سارنوال (دادستان) در ولایات هرات و بادغیس گذراندهاست. بر علاوه آن پیمان، در جبهات جنگ بر علیه نظامیان شوروی در افغانستان شرکت نموده و ماهنامه فروغ انقلاب ارگان نشراتی مجاهدین در بادغیس را نیز تأسیس کردهاست. پیمان سالها در جبهات مختلف جنگ در بادغیس دوشادوش همرزمانش علیه نظامیان شوری سابق جنگید و مدتی فرماندهی جنگ در منطقه بند سبزک در دهستان لامان مرز میان هرات و بادغیس را نیز بر عهده داشت. پیمان تقریبا بیشتر اشعارش را در همین منطقه سروده، جاییکه به گفته خودش خون و شعر و آتش با هم برایش مدغم شده بودند. پیمان در پی بحرانهای سیاسی مختلف بوجود آمده در افغانستان بارها با خانواده اش مهاجر شد، به گفته خود او، دو بار همراه با خانواده اش به ایران مهاجر شدهاست و چندین بار به گوشه و کنار خود افغانستان. پیمان مدتی را نیز در کمیتههای سیاسی مجاهدین افغان در پاکستان گذراندهاست. او مدتی نیز در ایران کارمند دفتر سیاسی حزب مجاهدین افغانستان «جمعیت اسلامی افغانستان» بود. پیمان پس از پیروزی مجاهدین بعنوان سارنوال ولایت بادغیس از سوی اسماعیل خان که در آنوقت فرماندهٔ چهار ولایت از جمله بادغیس را نیز به عهده داشت مقرر شد.
پس از وقوع جنگهای داخلی، پیمان بصفوف جنگ علیه طالبان پیوست و سپس در جبهات بادغیس و فاریاب اسیر شد و پس از رهایی دوباره به ایران مهاجر شد.[۲] پس از سقوط طالبان و بازگشت از ایران او برای مدتی مستوفی هرات شد و مدتی بعد به عنوان رییس سارنوالی (دادستانی) هرات مقرر و سه سال به این وظیفه اش ادامه داد. پیمان در خلال این وظیفه اش یکبار به عنوان سرپرست ولایت هرات در غیاب اسماعیل خان والی وقت آن ولایت انتخاب شد. فضلاحمد پیمان اکنون در شهر هرات سکونت دارد. او هم اکنون بازنشستهاست.
پیمان در سال ۱۳۷۴ هجری خورشیدی همراه با اسماعیل خان در جبهات جنگ در شمال افغانستان شرکت کرده بود، او همراه با اسماعیل خان فرمانده ارشد نظامی غرب افغانستان در پی معامله پنهانی جنرال عبدالملک با طالبان به تاریخ ۲۸ ثور ۱۳۷۶ به دست طالبان در مربوطات شهر فاریاب اسیر شد. بعد از آن پیمان با تعدادی از همرزمانش در یک اقدام غافلگیرانه موفق شد هنگامیکه طالبان اسرای جنگی را به طرف شهر مزار شریف انتقال میدادند، با استفاده از یک فرصت خود را از چنگ آنان نجات دهد. طالبان دیگر همرزمان پیمان از جمله اسماعیل خان را ۳ سال در اسارت داشتند.
او با توجه به علاقه فروانی که به جهاد علیه نظامیان شوروی وقت داشت، یکی از بانیان شعر مقاومت افغانستان محسوب میگردد. پیمان در غزل سرائی نیز مهارت دارد. "پايان معرفي نامه ويكي پدياي فارسي".
بدین ترتیب جنگهای سخت ، کوچه به کوچه و کوی به کوی و خانه به خانه تداوم یافت ، پیمان گاه در سنگر ، گاه در خانه و گاهی نیز در هجرت بسر می برد … او بدین ترتیب به سرودن شعر ادامه داد و دست از سرودن اشعار انقلابی اش برنداشت تا اینکه بزودی به عنوان یکی از زبده ترین شاعران مقاومت نزد همگان شهرت یافت تا آنجاییکه قلا یادآور شدیم که رییس جمهور وقت افغانستان از او خواست که دست برداشتن از سرودن اینچنین اشعاری جای و منصب خوبی را در حکومت وقت اختیار کند.
سران مجاهدین نیز که ظاهرا تا آنزمان هدفی جز اعلای کلمه الله نداشتند نیز پیمان را بعنوان سردمدار شعر مقاومت عنوان می کردند.
برهان الدین ربانی او را شاعر دردها عنوان کرد و استاد خیلی اشعار را آتشین خواند ، شعرای دیگر نیز اشعارش نمکی بر زخم های ارتش و نظامیان وقت عنوان می کردند.
خلیل الله خلیلی شاعر و نویسندهٔ افغان در باره اشعار فضلاحمد پیمان میگوید:
سید سخنور پیمان سوگوار، شور رسوا کن دشمن خوار و سوز ناله بر انگیز گلگون قبایان وطن در اشعار خجسته تو چندان مقام متعالی دارد که جائی برای تحلیل و نقد ادبی باز نمیگذارد به صراحت میتوان گفت که انسجام و رعایت مقررات و ریزه کاریها در شعر شیدای تو بیانگر همان سبک عراقی است که در دبستان هنرپرور، شعر ساز روح انگیز و جان آویز پیر هرات پایه گذاشتهاست.[۴]
محمد حنیف حنیف از شعران افغان نیز در مورد اشعار این شاعر گفتهاست که:
پیمان از نیایشی که به حضور خداوند عرضه میدارد تا اینکه ضمن خطاب به هموطنش همه فشردههای درونی اش، را روی کاغذ ریخته و جنان آتشی بیفروختهاست که هم میسوزد و هم میسوزاند.[۵]
عبدالقیوم ملکزاد از نویسنده گان افغان درباره پیمان و اشعارش در مقالهای با عنوان سیری در قلمرو ادب حماسی مینویسد:
روح سخن پیمان سوگوار، انباشته ازدرد و داغ است وبیشترینش آلوده باماتم واندوه وارائه دهنده تصاویری از سروقدان به خون غلطیده وبازتاب دهنده وضع پریشان مردم عزادار وسیمای ویران خونین دیار !
او درشرایطی که ارتش سرخ با هماهنگی وپادویی خلق وپرچم درکشور بیداد میکند وبوم وبر را به آتش میکشدو وجب وجب خاک مارا به خون ترمی سازد، عید را، «عیدماتم»می نامد. زیرا ! روزگارش با خوشی هرگز سر سازش ندارد!
مبارک بادعید آن خواهری را که خاک تیره برسرمی کند باد
دل سنگ از فغانش آب گردد زمانی کز برادر میکند یاد
مبارک عید آن زندانی ای را کــه آگه نیست از عید وحلولش
انیس خلوت او کس نباشد به جز تاریکی کنج سلولـــــــش
پیمان، که چشمان نم آلود منبعث ازاحساس ودرد قلب شکسته اش، همواره دربرابر دیدگانم مجسم است، بسی تلاش میورزد تا فریاد حزینش را با اندوه آوارگان وماتم رسیدگان گره بزند.[۶]
بزودي درباره اشعار بعد از انقلاب پيمان هم نوشته ي تازه اي خواهيم داشت.
منابع
↑ کمی در مورد پدرم " وبلاگ یادداشتهایی از هرات
↑ تقریض استاد خلیلی در صفحات ابتدائی مجموعه شام شهیدان
↑ تقریض استاد محمدحنیف حنیف در صفحات ابتدائی مجموعه شام شهیدان