سه سال پیش (2019) جناب ضیأ صدر سردبیر نشریۀ "افغانستان امروز" (که در سراسر کشور چاپپخش میشد) در رابطه با «فراخوان شبکۀ جامعۀ مدنی و حقوق بشر برای برونرفت از ناهنجاریهای وضعیت کنونی» پرسشهایی را با من مطرح کرد. این نبشته[البته کمی دراز و حوصلهخواه!!] پاسخی بود به موضوع اساسی آن پرسشها : "گفتمان ملی".
از آنجا که باز بازار "گفتمانبازی ملی" گرم شده است آن نبشته را در این برگه نیز به نشر میرسانم.
گفتمان ملی چیست؟
در «فراخوان شبکۀ جامعۀ مدنی و حقوق بشر برای برونرفت از ناهنجاریهای وضعیت کنونی» در تعریفِ "گفتمان ملی" چنین میخوانیم: «گفتمان ملی، باورهای ملی را، برای ایجاد هنجارهای اجتماعی، که زمینه سازِ نظامِ مشترک اند، بار میآورد. گفتمان ملی شفافیتِ اجتماعی را خلق میکند، رابطههای روانی- ملی را باعث میگردد، مشارکت در منافعِ ملی را وسیله میشود. مشروعیت قدرت را خلق میکند و باعثِ تشکیل نظام میگردد.»
در این تعریف، گفتمانِ ملی در مقام "یک شئ افسونگر" که همه مصایب و دشواریهای افغانستان را برطرف میکند، مطرح شده است.
اما این تعریفِ "جامع" را کمی بکاویم تا درونمایۀ ایدیالوژیک و اغواگرانۀ آن را آشکار کرده باشیم:
- یک گفتمان که صرف پرداختِ نظریات در یک بافتِ متنی است چگونه میتواند "باورهای ملی" را بار آوَرد؟ مگر برعکس نیست؟ این باورهای تکوین یافته و نضج یافته در بسترِ پراتیکِ یک تاریخِ مشترک است که زمینههای عینیِ تدوین یک گفتمانِ دسته جمعی را برای یک جمعیت فراهم میسازد. ایدیالوژیِ یک جمعیت (گفتمانِ همان جمعیت) زاییدۀ باورهای زندهگی آن جمعیت در پهنۀ روابط اجتماعی - تاریخی است نی برعکس! اگر حکم نامبرده را تحلیل کنیم در نهایت چنین خوانده میشود :«گفتمانِ ملی ...(از طریقِ دو میانجی : "باورهای ملی و هنجارهای اجتماعی")زمینه سازِ نظام مشترک است!!» این همان بُعد تبلیغانیِ ایدیالوژیک است که زمینههای یک نظامِ سیاسی را در یک گفتمان خلاصه میکند، آن گونه که گفتمانِ دینی میخواهد نظام سیاسی خود را در وجود تئوکراسی چیزی کاملاً بهنجار جلوه دهد.
- «گفتمانِ ملی شفافیتِ اجتماعی را خلق میکند!» یعنی چی؟ شفافیتِ اجتماعی این است که جامعه به طبقات ، اقشار و لایههایی تقسیم شده است که با هم بیشترینه منافع ناهمساز و حتا متضاد دارند و در روندِ تولید و بازتولیدِ وسایل زندهگی بخشی از آنها به وسیلۀ بخشهای دیگری مورد بهره کشی قرار میگیرند. این وضعیتِ واقعی هیچگاهی "رابطههای روانی - ملی" را بار نمیآوَرد. و مهم تر از همه "مشارکت در منافع ملی" را باعث نمیشود چون طبقات و اقشارِ حاکم همیشه برای چپاولِ منافع ملی جایگاهِ حاکم و دستِ بالا دارند.
- «مشروعیتِ قدرت را خلق میکند و باعثِ تشکیلِ نظام میشود»!؟ درست است که چنین گفتمانهایی که واقعیتِ تضادآمیزِ نظام اجتماعی را کتمان میکنند برای حاکمیت فرادستان و بیروکراسیهای مسلطِ موردِ حمایتِ قدرتهای بیگانه گونهیی مشروعیتِ تبلیغاتی میتراشند اما این امر به هیچ وجه به معنای مشروعیتی نیست که از ارادۀ واقعی کتلههای مردم برخاسته باشد. گفتمانِ ملی میتواند با "ملی" جلوهدادنِ قدرت،توجیهگرِ مشروعیت قدرتِ غیرِ مردمی باشد.
به این گونه از هر دیدگاه که به مفهومِ "گفتمانِ ملی" نگریسته شود چیزی جز یک مفهومِ ایدیالوژیک نیست که هدفش نهادینه ساختن نظام کنونی در لباس یک نظام ملی و دموکراتیک است و گرههای واقعی و تضادهای عمیقِ اجتماعی را کاملاً نادیده میانگارد.
برای آنکه به معضلۀ بُنیادی جامعۀ افغانی بپردازیم باید نخست از همه از تحلیلِ وضعیت مشخص این جامعه در "اکنون" آغاز کنیم و الگوهای مُجردِ سیاست شناسیهای ایدیالوژیک را کنار بگذاریم.
در جامعۀ امروز افغانی، مفهوم "ملی" هیچ گونه مصداقی ندارد.
مردم افغانستان به وسیلۀ قدرتهای بیگانه، در رأس امریکا - ناتو، سلب اراده شده اند. در صورتی که ارادۀ آدمها برای تعیین سرنوشت شان زمینۀ تحقق نداشته باشد، چگونه میشود از "باورهای ملی"، "هنجارهای اجتماعی"، "شفافیت اجتماعی" وغیره مفاهیم میان تهی و فاقد مصداق در جامعۀ جنگ زده و زیرِ فرمانِ نیروهای انارشیکِ قرون وسطایی سخن زد.
برگردیم به واقعیت: دولت وارۀ افغانستان یک دستگاه دست نشاندۀ بی اختیار است .کافیست این نکته را یاد آور شویم که قوای مسلح آن مستقیماً - نی از طریق وزارت مالیۀ افغانستان در چوکات بودجۀ دولتی - از سوی امریکا تمویل میشود.
با آن که سربازان و افسرانِ قوای مسلح افغانستان میجنگند و چی بسا که در این جنگِ "محاسبه شده از سوی امریکا" قربانیهای زیاد میدهند امّا چسپاندنِ صفتِ "ملی" به این قوا چیزی جز یک "تناقض گویی" نیست. قوای مسلح افغانی جنگِ راه انداخته شده و سازمان یافته توسطِ امریکا - ناتو را پیش میبرند تا بر بنیادِ "بی ثباتیِ کنترول شده" بهانههای لازم را برای تداوم حضور امریکا در کشور به طور ناخواسته فراهم سازند.
دامن زدن زبانگرایی، قومگرایی و مذهبگرایی از سوی دولتهای همسایه و نیروهای بیگانهیی که اهداف استراتیژیک را برای تصاحبِ ثروتهای طبیعی و موقعیت استراتیژیک افغانستان دنبال میکنند، از شکلگیری یک مقاومت سراسریِ مردمیدر برابر استیلاگران خارجی جلوگیری میکند.
گفت و گوهای امریکا با پاکستان (با میانجیگری طالبان) تعیین کنندۀ سرنوشت بعدی کشور است. در چنین وضعیتی سخن زدن از "گفتمان ملی" و مفاهیمیاز این دست اگر یک پرداخت عمدی برای منحرف ساختن اذهان عامه نباشد، یک پرداختِ ساده نگرانه و کاملاً وارونه از وضعیت واقعی کشور است.
باید به جای "گفتمان ملی" به تحلیل سیاسی پرداخت و ماهیتِ نیروهای حاضر و فعال در این عرصه را نشانی کرد بدین گونه:
- حاکمیت فاقد اختیار است و نمیتواند ممثل ارادۀ مردم افغانستان باشد؛ حاکمیت ماهیتِ ملی ندارد و نمیتواند از تمامیت ارضی، حاکمیت ملی و استقلال کشور دفاع نماید؛ برعکس، حاکمیت مانع تشکل نیروهای سیاسیی است که میتوانند در آینده ممثل ارادۀ خلق باشند و دولت ملی و واقعاً دموکراتیک را در کشور ایجاد نمایند.
- اپوزیسیونِ داخل نظام که از نیروهای جهادیِ فاسد و قهقرایی، مستبد، جانی، چپاولگرِ محل گرا و ضدِ مرکزیت تشکیل یافته است، هیچ گونه علاقهیی به شکلگیری یک دولتِ ملی و دموکراتیک ندارد زیرا منافع خود را در تناقض با آن میبیند.
- اپوزیسیون طالبیِ - پاکستانی که عمدتاً از سوی ایران، روسیه و چین حمایت و تمویل میشود در واقعیت امر شاخۀ بیرون - مرزیِ قوای مسلح پاکستان و ایران است و به حیث نیروی جنگیِ این دو کشور عمل میکند. هدف استراتیژیک پاکستان الحاق سرزمین افغانها به پاکستان (برای من مفهوم افغان همه باشنده گان افغانستان را در بر میگیرد و هیچ گونه صبغۀ ملیتی و اتنیک ندارد) یا حد اقل تصرف جنوب هندوکش است. حاکمیت اسلام آباد بر افغانستان از طریق عملکردِ ظرفیت عظیمِ طالبی ممکن است. (یادآور باید شد که در پاکستان بیش از دو ملیون طالب در بیش از چهل هزار مدرسۀ دینی مصروف فراگیری بُنیاد گرایی اند. دیپلومهای این مدرسهها اسناد رسمیتحصیلی دولت پاکستان اند! یک پنجم نظامیان پاکستان از همین مدرسهها فارغ شده اند!)
در چنین وضعیتی مطرح کردن "گفتمان ملی" یک پرداخت کاملاً بی هنگام و ذهنی گرایانه است. در جامعهیی که دین نتوانست یک اجماع بر اساس مفهوم "امت" به وجود آورد و حتا در درون هر مذهب اختلافات شدید و آشتی ناپذیری سرنوشت آدمها را به جنگ و خونریزی کشاند، چگونه میتوان از "اجماع ملی" سخن راند؟ پس حل معضلۀ امروزی کشور را باید در راهها و وسایل دیگری جستجو کرد، از این قرار:
معضلۀ کشور یک معصلۀ قومی- زبانی نیست که بتوان آن را از راه اجماع ملی حل کرد؛ معضلۀ کشور، یک معضلۀ سیاسی - اقتصادی است که در آن منافع متضادِ طبقات، اقشار و گروههای مختلف جامعۀ افغانی (صرف نظر از تعلقِ تباری یا زبانی یا سمتی شان) با هم گِره خورده اند. این منافع متضاد زمینه را برای دخالت کشورهای بیرونی فراهم ساخته است. تا زمانی که یک نیروی سیاسیِ ممثلِ منافع اقشار و لایههای نادار، فرودست و زیر سلطۀ جنگ سالارانِ جهادی و ضدِ استیلای ناتو - امریکا شکل نگیرد، زمینه برای تمثیلِ منافع سراسری کشور مهیا نخواهد شد. تشکل چنین نیرویی نخست از همه وابسته به کسب آگاهی سیاسی - اندیشهیی افراد بیدار (به ویژه جوانانِ تحصیل کرده) و انسجام آنها به دور حلقهها و سازمانهای چپِ دموکراتیک است.
در پایانِ پرسشهای تان شما از "ملی شدن اندیشههای انسانی" یاد کرده اید. ممکن منظور شما سراسری شدن و همه گانی شدنِ اندیشههای هومانیستی باشد که در این صورت باید آن را با آگاهی اجتماعی و سازمانیابی سیاسیِ مصممترین افرادِ وابسته به تودههای مردم آمیزش داد!
نویسنده: عبدالله نایبی