پارسی زبان ها اعم از تاجیک ها و هزاره ها، ازبیک تبار ها آخرین نفس های شان را می کَشند.
نوشتهی محمدعثمان نجیب
پارسی گویان به دلایل محافظه کارانه و خودهراسی در مقیاس جهانی آن گونه که لازم است تثبیت جایگاه نه کرده اند. آن پهناوری زبان و آن کهن باری کلتوری و فرهنگی و آن تسخیر ادبیات جهانی هیچ کدام اثری بر اقتدار گرایی مان نه داشته است.
ایران در انزوای آخوندی به سر میبرد و تاجیکستان که در جهان سر می شوراند به تنهایی کاری از پیش برده نه می تواند. هزاره های افغانستان موقعیت های بهتر در افغانستان داشتند که توسط رهبران پلید شان مثل رهبران جبون و معامله گر تاجیک همه فرصت ها را از دست داده و فدای رقابت های ظاهری فرنیچری سازی برای مهمانسرا های خود ساختند. بیشتر آنان تحصیل و تعلیم بلند نه داشته و قوت درک تجزیه و مانور برای فعل و انفعالات عاجل در وجود شان نه بود. خطاب کردن استاد و مارشال وزیر و وکیل و جنرال و این صاحب و آن صاحب آنان را غافل کرده بود. در حالی که اگر امتحانی از ایشان بگیری چهار سطر تحلیل سیاسی واقعی نوشته نه میتوانند. مثلاً با سواد ترین آقا همین یونس قانونی است. او را دعوت کنید که مجزا از صحبت های کلیشهیی یک ده دقیقه وضع سیاسی نظامی جهان و منطقه و موقعیت افغانستان در این بحبوحه را تعریف کند، چیزی برای گفتن نه دارد. اماذاجر برایش بگویی این شهر را با یک مقام دولتی یا یک کرسی رسمی و یا یک پیوند مادی معامله کن، معاملهگر از او کسی پیدا نه می شود. دیگر ارکان گویا رهبری و کابینه دیدهی تاجیک تبار های سیاسیگرا غیر از استاد سید مخدوم رهین یک شخصی را نشان دهید که ظرفیت منطقی رهبری را داشته باشد. رده های آگاه و چیز فهمِ تاجیک تبار که ماشاءالله کم نیستند و به وفور قابل دستیابی اند، فاقد تمام صلاحیت های تصمیم گیری اند. فرصت برای آنان یا بسیار اندک بوده و یا هم هیچ نه بوده. از کابل تا پروان و کاپیسا از پنجشیر تا بدخشان و تخار و کندز و بلخ تا دریا و بادغیس ها و غور و هرات و فرارودان همه آگاهان و صاحبانِ مطالعه و اندیشهی زبان پارسی همیشه در حاشیهی اقتدار گرایان مرتبط به خود قرار داشتند و دارند. مثلاً جایی که پسر عطای نور باشد کسی دیگری را در بلخ و حتا در محاسبات کشور مرتبط به بلخ راهی نیست. یا مارشال فقید فوت کرد به جای یک گزینش واقعی فرزندش را پیش کشیدند و او همان گونه خاموش آمد و بی زبان رفت. حتا قادر نه شد ماجرای قتل عمد اما مخفی پدر خود را حتا یادی کند. چی رسد به پیگیری پروندهی قتلی که کرزی و آمریکا هزار فیصد در آن دست داشتند. یا منصوب کردنِ جنرال تاج محمد جاهد به حیث قوماندان قول اردو، وزیر داخله و والی در حالی که عتیقالله بریالی هزاران بار مستحق تر آگاه تر و با مطالعه تر و مدیر مدبر تر از جاهد بود و است اما کنار گذاشته شد. در سایر ولایات و مناطق تاجیک تبار و فارسی گویان همین رقم. در کاپیسا میرداد و اقبال صافی حتا رشقه و علوفهی حیوانات را هم اول به فرزندان شان دادند و بعد اگر اضافی ماند به حیوانات مردم دادند. در بدخشان فوزیه کوفی و تمام وکلای بدخشان و سناتور ها و جنرال ها به استثنای لطیف پدرام همه تجارت نفس کردند. به صورت یک کل تمام حوزهی پارسی زبانان هم از هزاره و تاجیک ها همین گونه. تا اولادهی خلیلی و محقق و دانش و مهدوی و کاظمی و چند تای دیگر بودند هرگز جایی برای آگان هزاره داده نه شد. تنها حضرت وهریز توانست با لیاقت و کاردانی خودش در منصبی به وزارت خارجه منصوب شود. در حالی که او مستحق وزارت بود. مارشال دوستم هم کسی دیگری نه داشت بر خلاف رهبران تاجیک تبار و هزاره ها میدان را برای رشد نسل تازهی ازبیک ها فرش سبز گسترد و سر انجام هم چنان شد که آنان خود را در قمار قدرت باختند و به نوعی علیه خود دوستم استعمال شدند و ما دیدیم آقای فایق و چند تایی را که حتا مستحق اجیر بودن. نه بودند اما زود خود را باختند. باتور هم در مناسبات سیاسی هنوز بسیار کم تجربه بود که صلاحیت های وافری برایش داده شد. اما نه توانست چنانی که باید خود را بالا بِکَشَد. همین گونه این افراد هرگز برای مردم و تبار خود فکر نه کردند. و در آخرین مراحلی از عمر سیاسی شان دیدیم که همه خاین بر آمدند. و برخی های شان مثل حاجی الماس و گل حیدر و دیگران خیانت به تبار و زادگاه و وطن خود را رقم زدند. تا به قول استاد ربانی شهید از خون مردم شان صاحب چند روپیه خرچی شوند. و حالا مثل دزدان در کوه ها جا نه میشوند و به هر سویی فرار می کنند.و اما تاریخ پشتون چنین نیست،با آن که پشتون همه دار و ندار مملکت را از کرزی تا غنی و از کابینه تا کابینه و از مسلم یار تا اصولی و از یون تا فراهی ها و از عبدالرحمان ها امان الله ها هم فروختند و هم تاراج کردند اما هرگز به قبیلهی شان خیانت نه کردند. دو تا سه فیصد پشتون بیواسطهی تحصیل کرده و صاحب علمیت و دارای صفات عالی شهروندی کمتر از تاجیکان و پارسی زبان روزگار بد ندارند. حتا بیشتر هم است. مردم عام را که کسی در نظر نه دارد. حالا از هر سویی شنیده می شود که گویا ارکان رهبری گریخته و خاین دولت های فاسد غنی و کرزی وارد تعاملات زاری کنان به ایجاد تماس و رابط با طالبان شده اند، خجالت و شرمندهگی زیادتر هم به خود ها خریداری میکنند.
اصول کشوری وبا پرسی این است که وزرای دفاع و داخله و امنیت ملی همه به محاکمه کشانیده شوند و همه جنرالان نا به کاری که حتا باوجود احساس خطر نه توانستند قطعهی تحت محافظت خود را با نیرو های ملی و وطن دوست به ساحات امن انتقال دهند و یا از وضعالجیش های شان دفاع کنند و یا حد اقل سلاح های ثقیله را از دسترسی طالبان به مکان های دیگر و مخفی انتقال میدادند. در تمام افغانستان که نیرو های خیانت کاری از سوی غنی و کرزی و پاکستان جا به جا نه بودند. زنگ خطر سقوط بدخشان باید همه را تکان میداد.
چرا وزیر دفاع بی کفایت نه تواند با داشتن شبکههای بزرگ کشفی و استخباراتی حتا در روز سقوط هم خبر نه شود. چرا کمربند های امنیتی شهر کابل زیر نظر نه بودند؟ چگونه وزیر دفاع باشی و از ارتش سه صد هزار نفری پنج صد نفر طرفدار نه داشته باشی که به پنج قسمت تقسیم شان میکردی در چهار دروازهی کابل و ارتفاعات مشرف به کابل توظیف شان میکردی و مجهز شان میساختی تا از ورود پاکستانی ها به شهر کابل جلوگیری میکردی؟ تدابیرِ حالات فورس ماژور چیست؟ تدابیر فعال امنیت ملی چیست؟ قبول داریم که وزارت داخله به خاطر وزیر داخلهی خاین همه به خیانت رفتند. اما خیانت وزیر دفاع و رئیس عمومی امنیت ملی یک جنایت تاریخی است. چی شد که در قوای بزرگ هوایی چهار تا آدم قابل اعتماد نه بود که تخلیهی هوا پیما های جنگی را سازمان می دادند. همه چیز یکدشبه اتفاق نیافتاد. زنگ های خطر سقوطِ پی هم ولایات هیچ یک شما ها را متوجه نه ساخت که باید فرصت ها را از دست نه دهید. غنی که شانه های شما را نه بسته بود. اگر احساس خطری داشتید کنار میرفتید و از مکان های متحرک یا ثابت با تدابیر حفاظتی خود تان برای مدافعه پیشبینی میداشتید. پلان امنیت کابل کجا بود؟ پلان احضارات گارنیزیونی کجا بود؟ پلان های تدافعی یک و دو و سه کجا بودند؟ شما ها در دوران آرامش ها کدام برنامه های حفاظتی از حملات احتمالی یا فرضی داشتید؟ یا با این موارد آشنا نه بودید؟ همه نیرو های شامل در تشکیلات ارتش خاین نه بودند. نه همهی پشتون های ارتش خاین بودند و نه همه تاجیک ها و ازبیک ها و هزاره ها و دیگر اقوام. خیانت را در تمام ولایات دو صد نفر نه کرده است. اما آنان توانستند همهی شما را در بی تدبیری خود تان به زانو در آورند. خیانت غنی موجب تبرئهی شما ها نه می شود. حتا خلبان هایی که دانستند غنی خاین فرار میکند و او را فرار دادند هم جزء جنایتکاران و خیانت به وطن اند. آنان میتوانستند غنی را در ساحات دیگری انتقال و به پنجهی ارتش میسپردند. و یا حتا در یک دشت رهای شان میکردند. همه نیرو ها که با غنی نه بودند. روایت ها هم افشا کرده که حتا سلاح ها و لباس های زرهی گارد های غنی را هم از چرخ بال ها دور انداخته بودند.
به هر ترتیب همه چیز گذشت و ملت با استقرار نیروی متحجر طالبانی چند ملیتی و پاکستانی تحت شکنجه و کشتار قرار دارند و کشوری با عالم بدهکاری های پولی و ناتوانی های اقتصادی، سیاسی و نظامی و بدون ارتش، بدون پلیس، بدون امنیت ملی و بدون قوای هوایی و بدون قوای سرحدی و بدون قوای مسلح در چنگال پاکستان است. بیشترین آماج گیری های ترور های بی پایان زنجیرهی و شکنجهدها و تاراج ها و شهادت ها متوجه همه پارسی زبانان بدون حس تعلق قومی است. در سراسر کشور جایی پارسی زبان است، هدف مستقیم است که به نام داعش شهید ساخته میشوند. راه نجات این است:
یا با مقاومت شکل گرفتهی موجود، لرزندهگی را به ارزندهگی تبدیل کنیم تا زنده بمانیم و تثبیت حضور نمائیم.و یا اگر مقاومت ناکام شد، اشغالگرایان وطنِ ما را مُلکیتِ قبالهیی شان دعوای میکنند و در آن صورت تا یک دههی دیگر هویتی برای من و تو هم باقی نه میگذارند و به قول خود شان میم زر ما ټوله زما میشود و ما به همیشه نابود می شویم. مقاومت حالا در بهترین موقعیت ملی و بین المللی قرار دارد. اگر حمایت اش کنیم و اگر از گذشته ها پند بگیریم و مقاومت را مال شخصی خود فکر نه کنیم و حضور فعال مردم را در کامیابی و ناکامی نادیده نه انگاریم.
Sent from my iPad