بسیاری از کتابهای بزرگ کهن در راست و چپ هر برگ، دو کنارۀ نازک داشتند. نویسندگانی که آنجاها کج کج مینوشتند و به واگشایی یا سادهسازی یگان گره واژگانی میپرداختند، نام زیبایی داشتند: "حاشیهنگار". آنان را حاشیهپرداز نمیگفتند، زیرا حاشیهپردازی که استعارۀ گریز از سوژه بود، مزه و آهنگ خوشایند نداشت. امروز هم ندارد.
گرچه حاشیهنگاری را هنوز خرده ارزشی هست، کفۀ زیانبارش بر پلۀ سودمندی میچربد: خواننده را آسانگیر و آسایشگرا میگرداند، زیرا از کاوش میکاهد و به تنبلی میافزاید.
آنچه خواندید، حاشیه بود برای نمایاندن اینکه چرا بررسی، ارزیابی و نقد در سرزمین ما پیشینۀ بلند ندارد و این ماهی هر دمی که از آب گرفته شود، تازه است.
کردارنامۀ فرهنگی میرزاخان انصاری در درازای بیشتر از صد سال پسین از سوی جورج راورتی، جیمز دارمستتر، انهماری شیمل، عبدالحی حبیبی، زلمی هیوادمل، حبیبالله رفیع، دوست شینواری، همیش خلیل و چند تن دیگر حاشیهنگاری شدهاست. این هستی بزرگ سزاوار روکرد ژرف و دگرگونه است.
کوشش پربار محمد اکبر کرگر با سرنامه "د میرزاخان انصاری فلسفی او عرفانی نړۍ لید" (جهانبینی فلسفی و عرفانی میرزا خان انصاری) میتواند پاسخ پرسش بالا باشد. گزافه نخواهد بود اگر گفته شود که پژوهش گستردۀ کرگر، فراگیرتر از گردآوری همه نبشتههای پیش از وی درین زمینه است.
رضا سید حسینی در برنامۀ ویژه گرامیداشت دکتر رضا براهنی (کانادا، جون 2005) گفته بود: « سالی که "طلا در مس" تازه غوغا انگیخته بود، به براهنی گفتم اگر نوشتههایت به جای پرخاشگرانه، آموزشگرانه میبودند، خدمات ارزشمندت خوشتر جا میافتادند. خلقی را با نوک قلم زخم زدی، تعدادی را شل و پل کردی و شماری را از عرصۀ فرهنگ رماندی. درس تو "زمزمه محبت" نیست، چماق سرزنش است.»
با آنکه اکبر کرگر تورنتو نیامده بود، گویی سخن حسینی را بیستوپنج سال پیش از برگزار شدن آن برنامه شنیده باشد؛ زیرا نقد و نگرهایش همواره نرمش آموزشگرانه دارند: از بررسی آثار خوشحال ختک و عبدالرحمان و بایزید روشان تا ارزیابی هنر حمزه، غنی، اجمل، ملنگ جان و ...
افزون بر پُرکاری، سه ویژگی او را از بسیاری نقدنگاران پشتو دگر میسازد: (1) پشتوانۀ بلند آگاهی از فرهنگ پشتو، فارسی و انگلیسی، (2) پابندی استوار به محور سوژه، (3) بینش و سنجش فرامرزی
تازهترین کتابش، زندگی خانوادگی میرزاخان را در چند پاراگراف کوتاه فشرده است. اگر - همانند من - کسی تا کنون از برجستگی نقش میرزا انصاری در جنبش روشانی آگاه نبود، ناهمگونی تیوریک "عرفان" و "تصوف" را نمیدانست و به واکاوی مفاهیمی چون پارسایی، ریاضت، فنا، توکل، اشراق، نفی و اثبات دسترسی نداشت، با خواندن "جهانبینی فلسفی و عرفانی میرزا خان انصاری" که دنبالۀ کتاب دیگری از کرگر با سرنامه "په حالنامه کی د بایزید روښان عرفانی او فلسفی څیره/ کابل، ۱۳۴۹" (چهره عرفانی و فلسفی بایزید روشان در حالنامه/ کابل 1970) است، بهرهها خواهد برد.
گمان نمیبرم پیش از او کسی با رویکرد به چند یادگار دیروز و امروز، از سنایی، عطار، سهروردی و ابن عربی تا بهاءالدین مجروح، راج ولیشاه ختک و ... چنین نگاشته باشد:
1) «با دریغ، روند نقد و بررسی در فرهنگ شعری پشتو نمای خشکیده و نارهنمون داشت. به جهانبینی و دانش فلسفی شاعر خیلی کم توجه شده است. اگر دیوان میرزاخان را برداریم، میبینیم که آفریدههایش از آغاز تا فرجام نمایانگر دستگاه ویژه اندیشه هستند. همچو هنجار ریشه در پندار روشانی دارد.» (برگردان/ برگ 24)
2) «در دیوان میرزا افزون بر تصوف و تغزل، پندارهای فلسفی هندی، نوافلاتونی و علم کلام دیده میشوند. سرایش وی با سرشار بودن از جانمایۀ اندیشههای فلسفی بهترین خاستگاه پژوهش است.» (برگردان/ برگ 26)
3) «با نگاهی به تفسیر حروف در دیوان میرزا خان میتوان گفت: شاعر از "آیین حروفیه" نام نمیبرد و به آن باور ندارد. او ناهمانند با پیروان نهضت یادشده، به تعبیر اصطلاحات متداول پشتو میپردازد و بر بنیاد ساختارهای پشتو اندیشه خویش - وحدت الوجود- را شرح میدهد: ث ثنا، ج جمال، ح حضور، د دلیل، ذ ذکر، س سالک و ... این واژگان زیادتر در فارسی، شاید عربی نیز، دارای همین معانی باشند؛ زیرا ادبیات تصوفی در فارسی - بیشتر از عربی - دامن گسترده است. فارسی زبان دربار مغلی در هند بود. به اینگونه اشکالی در کار نیست. میرزاخان همین اصطلاحات را در شعر پشتو شرح دادهاست.» (برگردان/ برگ 118)
گرچه در پایان کتاب از 40 ماخذ یادآوری شده، نویسنده به دستکم 200 سند پشتو، فارسی، عربی، انگلیسی، اردو، روسی و جرمنی روآروده است. به همچو فروتنی ارج مینهم.
پرداختن به فلسفۀ "الفنامه" و ارزش شمارهها (اعداد) در نگرش فلسفی و عرفانی میرزا خان انصاری شایسته نمایان شدهاست. بازتاب باور و فرهنگ هندی در سرودهای وی نیز تازگی دارد و بررسی نیروانا، ستهی و هولی بار نخست در همین کتاب به چشم میخورد.
خواهشمندم نویسنده در چاپ آینده، گوشۀ چشمی به هفت پیشنهاد زیرین داشته باشد:
یک: بررسی ادعای غیرمستند هنری جورج راورتی در پیرامون زبان میرزاخان انصاری؛ زیرا اگر کژنویسی وی آگاهانه نباشد، بیراههپیمایی ندانسته هست:
برگردان: « ... وقتی [میرزا خان] با تنگی قافیه رویارو میشد، به برخی واژههای ناب سنسکریت پناه میبرد. این کار شاعران، بدون آنکه واژگان یادشده در زبان [دوم] دارای جایگاه آشنا یا در گفتار روزانۀ مردمان جاری باشند، در کشورهای شرقی رواست.»
Selections from the Poetry of the Afghans
Henry George Raverty, 1862
pp: 53 - 54
در سراپای دیوان میرزا کمتر از چهل واژۀ هندی، همه برخاسته از نیازمندی و ناگزیری مفهوم، یافتم و در یکی از آنان نشانی از رسیدن به بنبست تنگنای قافیه ندیدم: ٹهنڈ (سرد)، هولی (جش رنگها)، آنند (آرامش)، جیون (زندگی)، انجان (ناآشنا)، بہت (بسیار)، کنول (نیلوفر)، سجن (دلدار)، ناتاڑ (یورش)، سہاگن (عروس)، میل (پیوست)، بگاڑ (درهم برهم)، کهیت (کشتزار)، مور (طاووس)، مالن (باغبانبانو)، نواڑه (قایق)، بهولی (ساده)، کلیاں (غنچهها)، دهرم (مذهب)، تهچ (میانتهی)، کاجل (سرمه)، سانہ (پاکنهاد)، ارگجے (رنگارنگ)، ڈاونی (روسری نازک) و شاید دو سه تای دیگر
دو: راورتی با آویختن نام، تبار و تاریخ مندرآوردی "فتحعلی خان یوسفزی/ ۱۰۴۰ هجری قمری" به شناسنامۀ میرزا خان، میافزاید:
برگردان: «گفته میشود که میرزا در سالهای پسین زندگی ازدواج کرد، باشندۀ وادی تیراه در جنوب تنگه خیبر گردید و به باور روشانی پشت پا زد.»
Selections from the Poetry of the Afghans
Henry George Raverty, 1862
pp: 54 - 55
شیرازۀ پژوهش را نمیتوان بر تهداب لغزان "آوازه" استوار داشت. باید نمایانده شود چه کسانی، در کجا، چگونه، چرا و از کدام دیدگاه چنین یا چنان گفته اند. هر پارۀ بیپشتوانه میتواند زیر چتر دروغ آید.
سه: سخن از بازتاب زبان و فرهنگ هندی آمد، بهتر است بخشی به فارسیگرایی میرزا خان هم داده شود. او زیادتر از رحمان، خوشحال و حمید مومند واژگان و آمیزههای فارسی را کار گرفتهاست، مانند: بزرگی، یگانگی، دوگانگی، بیگانگی، ستارگان، گرهکشا، شبگیر، واژگون، خدنگ، گلگون، رویگردان، گهگاه، گلریز، هرگز، جانگداز، گرداب، بازیگر، پیوند، پگاه، پارسا، پندار، پرورش، پاکیزه، نازپرور، هژبر، بزهکار، درمانده، شنوا، رسیده، کشیده، تهمتن، شتاب، آفتاب، آزموده، هنوز، برهنه، مردمک، سیاهی، زنده، مرده، درون، بیرون، گردش، دیوار، دل، شمشیر، تلخ، شیرین، بدخواه، آغاز، پایان، یک، یکباره، چهار، شش، سگ، همنشین، همخانه، زنبورخانه، بیهوده، چون و چگون، شیرخوار، گل صدبرگ، راست و خم، زباندراز، آب و گل، هست و نیست، جوفروش گندمنما، ریشخند، خودبین، خودپرست و چندین نمونه دیگر تا آنجا که یگانه مخمس دیوان با ردیف "است" اینگونه پایان مییابد:
یو چندگاه خاوری انسان است
که انسان دی روبران است
د صالح عقل میزان است
مرزا مرغ لامکان است
یادگار یی ځای خیبر دی
چهار: میرزا خان هفت بار از حدیث "موتو قبل ان تموتوا" (بمیرید پیش از آنکه بمیرید) یاد میکند. هر هفت روایت در بخش غزلیات آمدهاند، نه در قصاید. واکاوی کشش نامبرده به این اصل تصوفی - "چی له مرگه پخوا ومری"/ مردن پیش از مرگ" - شایان پژوهش است و نباید از آن رخ برتافت.
شاید سرچشمۀ برداشت میرزاخان از مقولۀ بالا، اندرز سنایی غزنوی باشد: "بمیر ای دوست پیش از مرگ اگر می زندگی خواهی/ که ادریس از چنین مردن بهشتی گشت پیش از ما". چرا چنین گمان میبرم؟
الف: گاه میرزا خان پرداز گذشتگان را با اندک دگرگونی به پشتو برگرداندهاست، مانند دو مصراع مولانا رومی (ای برادر تو همان اندیشهای/ مابقی تو استخوان و ریشهای) در فرجامین غزل دیوان (برگ 258، چاپ پشتو تولنه/ کابل ۱۳۵۴):
دا سړی په عقل و علم ښایسته دی
د حیوان هډو ماغزه شته گوشت و چرم
ب: برگردان دوم پشتو سازی مصراع به مصراع غزل پرآوازۀ "نفس باد صبا مشک فشان" حافظ از زبان و نام میرزا خان است (برگهای 223 و 224 همان دیوان):
باد به بوی د دغه ز ړه وری لون لون
هغه زوړ عالم به سر له سره ځوان شی
ارغوان به عقیق جام و سمن ورکه
چه نرگس و شقایق ته نگران شی
په شعبان کښی ته پیاله له لاسه مه ږده
بیا وعده به یی تر عید د رمضان شی
هر یو گل چی په دا لار راغی و باغ ته
دغه هسی به پر بله لار روان شی
ددی نن ورځی امید په پگاه مکړه
بیا د تیر ساعت څوک څه لره ضمان شی
دا میرزا په جهان ستا په رضا راغی
په رخصت به دی له دی سرایه روان شی
***
نفس باد صبا مشک فشان خواهد
عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد
ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد
چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد
این تطاول که کشید از غم هجران بلبل
تا سراپرده گل نعره زنان خواهد شد
ای دل ار عشرت امروز به فردا فگنی
مایه نقد بقا را که ضمان خواهد شد
ماه شعبان منِه از دست قدح کاین خورشید
از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد
گل عزیزست غنیمت شمریدش صحبت
که به باغ آمد ازین راه وز آن خواهد شد
حافظ از بهر تو آمد سوی اقلیم وجود
قدمی نِه به وداعش که روان خواهد شد
پنج: قافیههای مطلع غزل نکوداشت جشن هولی در برگ 178 کتاب (د میرزاخان انصاری فلسفی او عرفانی نړۍ لید) دو نادرستی تایپی دارند: "دا څه وخت شو د هولیه/ هندوان ټول شولو لولیه"
یازده واژۀ پایانی مصراعهای جفت نمیتوانند با نگارش "هولیه" و "لولیه" همقافیه باشند، اصل آن در برگهای 251 و 252 دیوان میرزا خان (چاپ پشتو تولنه/ کابل ۱۳۵۴) چنین است:
دا څه وخت شو د هولی/ هندوان ټوله شو لولی
زه و تاسی ته وایم/ ای د برهمن ټولی
عقل کل در څخه والوت/ چی ایام شو د هولی
نارینه چی دیوانه شو/ هسی ښځی دی بهولی
ستاسی اصل دی له کومه/ ځان په کوم نامه بولی
خوله ټوپک ژبه ماشه ده/ بد گفتار پکښی گولی
نامشروع مو ارگجه کړه/ په دستارو په جولی
بدخویان تیره اغزی دی/ بدکاران لکه ځولی
نادان یو له بل څکوینه/ بی صرفی لکه پولی
سړی خوی دی که باور کری/ دا صورت تشه ډولی
و خپل یار وته عشوه که/ خبسر ساز که تن بولی
میرزا حال وایی نه عیب/ که په زړه یی وتولی
شش: واکشایی فشردۀ غزل "چی پر ما باندی ډیوه وه دده سیوره" (... سایهاش بر من چراغ بود) از سوی کرگر و پیشبینی اینکه آماج میرزا خان درین سروده - به گمان زیاد - "پیر روشان" خواهد بود، در چشم من صددرصد درست میآید.
نشانی "شیرین آشنا" را سه جا در دیوانش یافتم: برگهای 135، 183 و 235. برخورد میرزا هر بار با "آشنای شیرین" نمایانگر شیفتگی فراتر از دلبستگی است. به اینگونه، باز هم باید بر نادرستی پندار جورج راورتی در پیرامون آنچه "بیباوری میرزاخان سالمند در برابر جنبش روشانی" میخواند، چلیپا کشید.
هفت: دریغم میآید چگونگی کاربرد طنز خنجری میرزاخان در چاپ آینده کتاب نادیده گرفته شود. دیوان دستداشته انبار کنایههای تلخ روزگار با انگشتگذاری بر زنجیره ناهنجاری، بدبیاری و سنگدلی زمانه است.
کارکردهای ارجناک اکبر کرگر را نیرومندترین تکانۀ نقد نوین ادبیات پشتو میدانم و باور دارم که کفۀ دوم ترازوی سنجش سرمایۀ فرهنگ سرزمین ما به خامۀ او نیاز دارد.
داکتر صبورالله سیاهسنگ
کانادا/ یازدهم نوامبر 2017
https://www.youtube.com/watch?v=v3mE8MHTTgA