پنج شنبه ۱ مهر ۱۳۹۵
شروین احمدی
آنچنان که جورج کرم در کتاب « اروپا و افسانه غرب» یادآوری می کند این مفهوم ارائه دهنده تصویری از جهان است که در آن یک سلسله از کشورها در یک جبهه به سرکردگی ایالات متحده در کنار هم با اهداف واحدی قرار می گیرند.« غرب، امروز همانند گذشته وقتی در درگیری میان کشورهای اروپائی رو می نماید، مفهومی تو خالی است، با باری ژئوپولتیک فاقد توان برای غنی سازی فکری در جهت ساختن آینده ای بهتر. این فرهنگ سیاسی امریکائی است که این مفهوم را از آن خود ساخت و در دوران جنگ سرد از آن استفاده نمود. دورانی که برای آنها پایان نیافته».(١)
در طی جنگ سرد که با سقوط دیوار برلن پایان یافت، آلمان غربی در خط اول جبهه نبرد « دنیای غرب» بر علیه دنیای سوسیالیستی بود. نه تنها این کشور نقش ویترین رفاه سرمایه داری را بر عهده داشت بلکه پایگاه اصلی نظامی آن نیز به حساب می آمد. دمکراسی نیز در این کشور حول مبارزه ضد کمونیستی شکل گرفته و تا سال ١٩۶٨ فعالیت کمونیستی در این کشور بر خلاف فرانسه، ایتالیا ، انگلستان و .. ممنوع بود. هیئت حاکمه هیچ یک از دمکراسی های اروپای غربی به اندازه آلمان فدرال آتلانتیست و سرسپرده ایالات متحده نبودند. اما امروز بنظر می رسد که بیست و پنج سال پس از فروپاشی دیوار و یکی شدن دو آلمان، راهبرد دیپلماتیک چهارمین اقتصاد ثروتمند جهان در حال تغییر است و آینده خود را در یک جنگ سرد نوین نمی بیند. سی سال پیش حتی یکی از نشریات سوسیال دمکرات چپ آلمان نیز جرات نداشت که مطلبی با مضمون زیر را چاپ کند. امروز در اشپیگل، سخنگوی سرمایه داری آلمان، و به قلم پسر بنیان گذار آن ژاکوب آگاشتاین است که چنین سرمقاله ای منتشر می شود
آیا ننگ یک مقوله سیاسی است؟ آیا در سیاست شرم هم وجود دارد؟ در این صورت سیاست آمریکا در بحران پناهجویان سیاستی است ننگین و باید عرق شرم بر چهره آمریکائیان بنشیند هنگامی که چشمشان به مردگان می افتد، به غرق شدگان و به آنها که در آب خفه شده اند و آمریکا برای نجات آنها دست به هیچ کاری نزده است. آیا آمریکا آنها را به ای دلیل که مسلمان هستند به چنگال مرگ می سپارد؟ این بزرگترین فاجعه پناهجوئی پس از جنگ جهانی دوم است. مسئولیت هیچ کشوری در پیدایش این فاجعه به اندازه ایالات متحده آمریکا نیست. دیر زمانی که آمریکا در خاور نزدیک قدرتی است فقط ویرانگر .
آنچه آنها در افغانستان و عراق از خود باقی گذاشتند آشوب بود و ویرانی و در سوریه با حساب های سیاسی خود جنگ داخلی را دامن زدند. سندی که در ماه مه منتشر شد حکایت از آن دارد که آمریکا می دانست که «احتمالا در شرق سوریه یک امیر نشین سلفی برپا خواهد شد» – افزون بر این در سند آمده است :« این درست همان چیزی است که دولت های پشتیبان اپوزیسیون در سوریه می خواهند، تا رژیم سوریه را منزوی کنند.» واشنگتن می خواست با اسد که دوست روس ها و ایرانی هاست بجنگد و برای انجام این کار اجازه داد که رژیم آدمکش دولت اسلامی (داعش) پای به عرصه وجود بگذارد. اما این به آن معنی نیست که دشمن دشمن من دوست من است.
وقتی آمریکائی ها امروز به پشت سر خود می نگرند، چه می بینند؟ سرزمینی سراسر ویران و انباشته از کالبد های بی جان. آنها که از این سر زمین خود می گریزند چند نفرند؟ ١٠ میلیون یا ١۵ میلیون؟ از سال ٢٠١١ که جنگ آغاز شد ۴ میلیون سوریائی میهن خود را ترک کرده اند. اردن به ۶٣٠ هزار نفر از آنها پناه داده است، لبنان به ١،٢ میلیون، ترکیه به دو میلیون نفر. و آمریکا به ١۵٠٠ نفر. …… اینجا باید یک اصطلاح اقتصادی بکار برد که اکثر مردم به آن خو گرفته اند: اخلاق یک سرمایه است. غرب مقادیری زیادی از این سرمایه را از دست داده است. آلمانها در حال حاضر در صدد ترمیم آن برآمده اند. ولی آمریکا ورشکسته است.» (٢)
جملاتی میخکوب کننده که واقعیاتی انکار ناپذیر را به چشم می کشند. اما چرا سخنگوی سرمایه داری آلمان این چنین سخت به اربات دیرینه خود در زمان جنگ سرد می تازد ؟ ریشه این انسان دوستی ناگهانی سرمایه داری آلمان در کجاست ؟ و بصورتی عمومی تر چرا آلمان فقط لنگ لنگان و با اکراه در تمام ماجراجوئی های ایالات متحده برای بازگشت به جنگ سرد، از اوکراین تا سوریه، از او پیروی می کند ؟
آلمان موتور و قلب سیاسی و راهبردی اروپاست. هژمونی ای که این کشور در پایان جنگ دوم جهانی از دست داده بود را امروز با سرکردگی اروپا بدست آورده است. از این منظر شصت سال پس از پایان جنگ برنده اصلی آن نه انگلستان و فرانسه بلکه آلمان است.بسیاری معتقدند که این کشور اروپا را از بین برده است اما واقعیت اینست که آلمان اروپا را آنچنان که می خواهد هرس کرده است. مهم ترین بعد راهبرد سیاست خارجی آلمان ، وزن نگرش تجاری در آن است. از اینرو دلیل تغییر جهت گیری آلمان را باید در جای دیگری دید: پایان جهان یک قطبی و به میدان آمدن قطب های جدید صنعتی، تجاری، ژئوپلتیک و به زودی مالی و پولی.
آلمان و اروپای تحت رهبری این کشور هیچ منفعت دراز مدتی از شروع یک جنگ سرد جدید و دوری از قطب های تجاری نوین ندارند. بازارهای آینده آلمان بسیار وسیعتر از ایالات متحده، در کشورهای بالنده آسیائی هستند. از اینرو سیاست راهبردی این کشور نه در پیروی کورکورانه از ایالات متحده در راستای بوجود آوردن یک جنگ سرد بلکه در بند بازی میان ایالات متحده و دیگر قطب های اقتصادی است.آلمان از یک سو به دلایل منافع اقتصادی به شرق نگاه می کند و از سوی دیگر پای در بند تعهدات نظامی- سیاسی به ارث رسیده از جنگ سرد دارد.رقص ناموزون آلمان نیزاز همین دوگانگی ناشی می شود. اما همین گرایش آلمان بهترین نشانه تَرَک برداشتن « جهان غرب» و آغاز فروپاشی آن نیست ؟
آسیا، قطب اقتصادی نوین جهان
برای درک دنیای جدید نگاهی سریع به برخی از آمارها بی ضرر نیست. چین در کمتر از بیست سال به اولین صادر کننده جهان تبدیل شد.(تابلوی زیر از آمار سازمان تجارت جهانی استخراج شده است)
اما چین در این فاصله یکی از بزرگترین بازارهای مصرفی جهان را نیز بوجود آورد. چینی که یک دهه پیش با سرمایه داری فقر (فروش نیروی کار ارزان) کشورهای صنعتی پیشرفته را اغوا می کرد امروز با بازار مصرف داخلی اش آنها را وسوسه می کند. با وارداتی معادل ١.۵٣ هزار تریلیون دلار ، چین هم اکنون اولین بازار اتومبیل جهان است.طبقه متوسط چین که در پایان سال ٢٠١۵ از مرز ١١٠ میلیون نفر گذشت حتی با پیش بینی های نه چندان خوش بینانه تا سال ٢٠٢٠ به ٢٢٠ میلیون نفر خواهد رسید با توانائی بالقوه رشد مصرفی ای یگانه . با ١٠ هزار میلیارد دلار پس انداز، خانواده های چینی هنوز به اندازه امریکائیها ( ٧٠ درصد تولید ناخالص داخلی) و یا هندی های( ۶٠ درصد از تولید ناخالص داخلی) مصرف نمی کنند(٣٧ درصد تولید ناخالص داخلی). در نتیجه توان بالقوه مصرف آنها بسیار است(٣).
تحول جایگاه چین در بازار مصرف جهانگردی
از « نسخه برداری» صنعتی تا ابداع و اختراع ؟
افزایش سهم کشورهای بالنده در اقتصاد جهان گرایشی گذرا نیست و آنها موفق شده اند گذار از نسخه برداری صنعتی به ابداع و اختراع را با موفقیت به انجام برسانند سازمان همکاری و توسعه اقتصادی(OECD) در سال ٢٠١٢ پیش بینی کرده بود که سرمایه گذاری چین در بخش تحقیقات علمی در سال ٢٠١۵ از اروپا و در سال ٢٠٢۴ از ایالات متحده پیشی خواهد گرفت . بر اساس گزارش یونسکو چین عملا از سال ٢٠١۴ به دومین سرمایه گذار در بخش تحقیقات علمی تبدیل شده است.
هیچ بخشی از اقتصاد در تیول کشورهای صنعتی سابق باقی نمانده است. از تولید محصولات الکترونیکی با کیفیت بالا (شرکت Xiaomi ) تا خواندن اتوماتیک رشته های دنا-DNA (شرکتBGI ) ، از موتور جستجوی وب (BAIDU) تا مارک های لوکس چینی، نسخه برداری جای خود را به ابداع و اختراع داده است.
بدین ترتیب چهره جهان بصورتی بی بازگشت تغییر پیدا کرده است. اگر در دهه نود قرن گذشته با سقوط دیوار برلن جهان تیول یک قطب صنعتی – مالی شد که رهبری ژئوپولتیک آنرا امپراتوری ایالات متحده بعهده داشت، دو دهه بعد جهانی چند قطبی از لحاظ صنعتی و ژئوپولتیک رودروی ماست و زایش جهانی چند قطبی از لحاط مالی و پولی در دستور روز تاریخ است. اروپا در قلب این تحول قرار گرفته و ما بین تعهدات تاریخی با ایالات متحده و منافع دراز مدتش با اقتصادهای نوین در نوسان است.
اگر متحد من (ترانس آتلانتیک) نیستی حتما رقیب منی شاید هم روزی دشمن
نباید فراموش کرد که بحران های کنونی اروپا که موجب چند پاره گی آن شده است ریشه ای آمریکائی دارند. بحران مالی اروپا و مسئله بدهی یونان از عوارض بحران وام های مسکن (ساب پرایم) آمریکاست(۴) و موج مهاجرین عراقی و سوری از عوارض جنگ های مستقیم و نیابتی ایالات متحده در این منطقه. فروپاشی بافت سنتی همزیستی اقوام که یکی از دلایل اصلی مهاجرت وسیع است با استفاده ابزاری آمریکا از اختلافات قومی و مذهبی در عراق و سوریه آغاز گشت (۵). اروپا با بحران مهاجرین بهای اشتباهات امریکا را در خاورمیانه پرداخت می کند آنچنانکه در بحران یونان بهای ماجراجوئی های دلالان وال استریت را پرداخت. بحران مهاجرین از سوی دیگر زمینی حاصل خیز برای رشد راست افراطی در همه اروپا مهیا ساخته است. این جریان ها تقریبا در همه کشورها دگردیسی اندیشه ای پیدا کرده اند . دیگر نه مدافع اخلاق مسیحی و کیش نرینه پرستی « مردان قوی » هستند و نه از سنت سامی ستیزی و نفی نسل کشی نازیان دفاع می کنند. بسیاری از این جریان ها در رهبری خود افرادی را برمی گزینند که همجنس گرائی خود را پنهان نمی کنند و پشتیبان دولت اسرائیل اند(۶) و بر پایه ایدئولوژیک هانتینگتونی « جنگ تمدن ها » ، اسلام ستیزند و مدافع سیاست های ایالات متحده در خاورمیانه. رهبران این جریان ها به ویژه در اروپای شرقی از میان « مخالفین » رژیم های سابق کمونیستی برخواسته اند و سابقه طولانی همکاری با سازمان های جاسوسی امریکا دارند. بدین ترتیب ردپای ایالات متحده هرچند پنهان و کم رنگ در این بحران اروپا نیز دیده می شود.
با شکست پروژه ترانس آتلانتیک، بازگشت و تشدید جنگ سرد می تواند تنها معجون معجزه گر برای ترمیم ترک خوردگی « جهان غرب » باشد . یکی از ابعاد اصلی بازگشت سیاست نظامی گری در ایالات متحده نیز همین امر است . اما از سوی دیگر عدم موفقیت پروژه بازگشت به جنگ سرد به معنی گسست عینی بین ایالات متحده و متحد اروپائی اش ،انگلستان ، با بقیه اروپای تحت هژمونی آلمان است. از این لحظه به بعد اروپا نه متحد بلکه رقیب و شاید هم روزی دشمن به حساب می آید. آینده نشان خواهد داد که آیا ایالات متحده موفق به نجات « دنیای غرب» به شیوه خود خواهد شد یا نه. بخصوص که عامل اساسی دیگری نیز وارد بازی می شود و نقشی تعیین کننده در توازن قوا خواهد داشت: پس از ظهور جهان چند قطبی ژئوپولتیک و صنعتی ، ما در آستانه ظهور جهان چند قطبی مالی هستیم.
جنگ ارزی در جهان مالی چند قطبی
در ژانویه ٢٠١٢ یوان چین در رده بیستم مبادلات بین المللی قرار داشت . یکسال بعد در اکتبر ٢٠١٣ به رده هشتم صعود کرد. دو سال بعد در اکتبر ٢٠١۵، یوان از ین ژاپن پیشی گرفت و پس از دلار، یورو و پوند استرلینگ موقتا چهارمین ارز مورد استفاده در مبادلات بین المللی شد(٧). اما مهم تر از این آنست که یوان از سوی صندوق بین المللی پول از اکتبر ٢٠١۶ وارد کلوب خصوصی « حق برداشت مخصوص »(SDR) می شود با وزنی(٩٢،١٠) بیش از پوند انگلیس(٠٩،٨) و ین ژاپن (٣٣،٨) و پس از یورو(٩٣،٣٠) و دلار(٧٣،۴١) .(٨) این امر به یوان اجازه می دهد که مسیر خود به طرف پول مرجع بین المللی هموار و جایگاه خود را بمثابه یک ارز ذخیره در میان بانک های مرکزی مستحکم کند. اما آیا صعود یوان می تواند خطری برای هژمونی دلار به حساب آید ؟ بی شک در شرائط فعلی نه. علی رغم پیشرفت چشمگیرش، یوان هنوز یک « پول کوتوله » به حساب می آید و نه وزن آن در مبادلات بین المللی و نه جایگاهش بمثابه پول ذخیره برای دلار نگرانی آور نیست. اما وضعیت یوان درست مانند دلار در آستانه قرن بیستم است: « ارز کوتوله » ی یک هیولای تجاری – صنعتی. ایالات متحده در آغاز قرن بیستم اولین قدرت صنعتی جهان شد اما شکنندگی سیستم بانکی اش آنرا در جایگاه یک کوتوله پولی و مالی نگه داشته بود. داستان پیدایش دلار بمثابه تنها پول مرجع در سطح ملی و سپس صعود و نبرد آن با پوند استرلینگ برای کسب جایگاه پول مرجع بین المللی نشان دهنده اینست که پول تا چه اندازه امری سیاسی است(٩). دلار بمثابه پول مرجع ورای بعد حمایت کننده آن از اقتصاد امریکا نقشی اساسی در اعمال هژمونی سیاسی و ژئوپلتیک آن دارد.هیچ کشوری در جهان نمی تواند به خود اجازه دهد که معادل تولید ناخالص داخلی اش بدهکاری داشته باشد و با اینهمه هیچ نوع نوسانی ناشی از یورش مالی نسبت به پول اش انجام نپذیرد. اما آیا این وضع ابدی است و دلار به سرنوشت پوند استرلینگ پس از جنگ دچار نخواهد شد ؟
در سال ٢٠٣٠ تولید نا خالص داخلی چین رتبه اول را در جهان خواهد داشت امری که بی شک صحنه مبادلات بین المللی را تغییر خواهد داد و منطقا در یک سیر طبیعی تحولات سه پول مرجع هرکدام با سهمی کم و بیش برابر بر جهان حکمرانی می کنند. بعد از دلار و یورو سومین پول می تواند مستقیما یوان و یا پول آسیا-بریکس جدیدی باشد که وزن اقتصادی چین در آن تعیین کننده است. درست همین دورنماست که ایالات متحده برآنست به هر قیمتی از پیدایش آن جلوگیری کند. در شکست پروژه بازگشت به جنگ سرد، ضعیف و یا نابود کردن یورو می تواند اقتصاد هائی با اهمیت را مجددا به کلوپ استفاده کنندگان دلار بمثابه پول مرجع باز گرداند.
تمام این پیش بینی ها اما امروز در سطح فرضیه باقی می مانند. اگرچه پایان غرب بمثابه تنها قطب تیول دار پیشرفت و نوآوری صنعتی-تجاری به سرکردگی ایالات متحده هم اکنون آغاز شده اما تا فروپاشی غرب سیاسی و ژئوپلتیک هنوز راه باقی است. این روند که هنوز پایان و سرنوشت نهائی آن معلوم نیست یکی از عوامل تعیین کننده در صحنه تحولات بین المللی در سالهای پیش روست.
* این مقاله بخش دوم از مقاله «رمز گشائی از شکن های عصری تاریخی » است http://ir.mondediplo.com/article236…
١- L’europe et le mythe de l’occident, George Corm, La découvert Paris 2008.
۲- برگرفته از سایت آینده ما
٣- روزنامه اکو، نوشته امانوئل همبرت از موسسه KPMG Strategy & Operations ، ١١ مارس ٢٠١۶ http://www.lesechos.fr/idees-debats…
۴- ماتریوشکای بحران ها نوشته شروین احمدی ، ژوئیه ٢٠٠٩
http://ir.mondediplo.com/article255…
۵- مقاله « آیا آمریکا در جنگ عراق برنده خواهد شد ؟» نوشته آلن گرش، لوموند دیپلماتیک مارس ٢٠٠٨ http://ir.mondediplo.com/article124…
و هم چنین مقاله « هشت اشتباه سیاست ایالات متحده آمریکا در خاورمیانه » نوشته چ.و.فریمن http://ir.mondediplo.com/article256…
۶- مقاله « بازی سه خانواده سیاسی در اروپا» ، لوموند دیپلماتیک ژانویه ٢٠١١ http://ir.mondediplo.com/article164…
٧- Financial Times: “ Renminbi overtakes Japanese yen as global payments currency”, Gabriel Wildau, 6 octobre 2015.
٨ – International Monetary FUND: “Review of the Special Drawing Right (SDR) Currency Basket”, ۶ April 2016.
٩- کتاب « دلار و سیستم پولی بین المللی» نوشته میشل اگلی یتا و ویرجینی کودرت یکی از بهترین منابع برای درک سرنوشت پیدایش دلار و صعود آن به جایگاه پول مرجع بین المللی است. این کتاب که کاملا قابل فهم برای غیر متخصصین است آینده تحولات سیستم پولی بین المللی را نیز تحلیل می کند.
Le dollar et le système monétaire international , Michel Aglietta et Viginie Coudert, La découvert Paris, 2014.
منبع: ارمانشهر