افغان موج   

      ۱۳۸۸/۱۰/۱۰هـ ش   ــ   ۲۰۰۹/۱۲/۳۱م       ع. حامی

نقدی بر مطلب آقای فرید رستاخیز

      در رابطه به وزیــر صاحب ســپنتا

  من در حکم آقای رستاخیز مبنی بر "روشنفکر نما"یی، "بی‌غیرتی و مرتجع و مزدور" بودن وزیر صاحب سپنتا و خطرناکتر، خاین تر و کثیف تر بودنش نسبت به وطن و مردمش اصلا اختلافی ندارم.

 من در این رابطه که  وزیر صاحب "اکادمیک" ما "تا دیروز از نظام پوشالی و فاسد نمایندگی و دفاع میکرد" و علاوتا در دعوت آقای خلیلی خون اهالی کابل را  بجای صبحانه از سر و روی آن جنایتکار لیسید و با کرزی به حضور آقای سیاف شرفیاب شده و دستان خون آلود او را بوسید و یا اینکه "حال وقتی دوسیه فساد خودش آفتابی میشود و ثانیا می‌بیند که دیگر در کابینه جدید جا نخواهد داشت، یکباره در مقام منتقد نظام بر‌می‌آید"، نیز اختلافی ندارم.

 من میتوانم تمام مطلب آقای رستاخیز را رونویس کرده و امضای موافقت در زیر آن بگذارم. منتها رستاخیز عزیز ما در رابطه به شناختش از طرفداران رنگین نهایت خوشباوري اش را به نمایش می گذارد، وقتی مینویسد: "آیا طرفداران رنگین خان از آن مقدار صداقت و شهامت برخوردار هستند که به خاطر پشتیبانی رقتبار و کودکانه شان از این روشنفکر چشمپاره‌ای که هنوز هم خود را "آتش" می نامد، به انتقاد از خود پرداخته و به روی او تف بیندازند؟"

 رستاخیز ما با گذاشتن کلمات صداقت و شهامت در کنار همکیشان وزیر صاحب اولا جرم اهانت به این کلمات مقدس را مرتکب میشود، ثانیا انتقاد از خود کار افراد انقلابی و بی نخوت می باشد، ثالثا رستاخیز نمی داند، که یگانه افتخار همکاسه گان وزیر صاحب در شورای دیموکراسی را به وزارت رسیدن هم مسلک بی مسلک شان تشکیل میدهد، و رابعا من به رستاخیز چلنج میدهم، که بمجرد رسیدن وزیر صاحب به آغوش گرم همکیشانش ، که دارای زبانهای دراز و عریض و طویلی هستند، خواهد دید، که به چه اشتیاق و به چه سرعتی چتلی را از سر و صورت او لیسیده، پاکش خواهند کرد.

 رستاخیز عزیز! یک کارمند دستگاه استخباراتی امریکا نوشته بود، که در زمان ظاهر و داود آنها چشم درد دنبال افغانهایی می گشتند، تا برای شان اجرای ماموریت نماید، اما افغانها جاسوسی به بیگانگان را ننگ دانسته و حاضر به این کار نمی شدند، ولی حال حیرانند، که عرایض افغانهای از نوع رنگین و همراهانش را چگونه مسترد نمایند. قصه ی وزیر صاحب مرا به یاد یک فرد بی غیرتی، که چاپلوس یک آدم متمول و پولدار بود، می اندازد. یک روز صبح مردک چاپلوس به خانه ی آن تجار رفته و ظهر وقتی نزد رفقای همسنش می آید، به آنها به بسیار افتخار قصه میکند، که تجار صاحب امروز به من "دله خان کو....تیزن" خطاب کرد. شما نمیدانم، در چه خوابی هستید، روی خدا را ببینید، مگوئید، که چهارزانو نشستن فایده ندارد، چراکه آنها کافی متمدنند و از تخلیه ی باد شکم اصلا شرم نمی کنند و شما هم فقط یگانه چانسی که دارید، اینست، که نظاره کنید، که وزیرصاحب ما چگونه جلالتمابانه و چه پرشکوه بزیر سایه ی درخت بی ننگی ایکه بدست شتین مایر وزیر خارجه اسبق آلمان غرس شده است، می نشینند.