یهودان رسمی :
محمد ظاهر شاه به اقرار خودش در جواب خبرنگار ایتالیایی.
زلمی ذلیل زاد، غنی احمدزی، انوارالحق احدی. طبق گزارش سایت بشکهی خبری العربیه. با مبالغه در مورد ارقام پشتونها.
سید جمال اگر هویت خود را ثابت می ساخت رانده نه میشد.
وقتی فرامرز تمنا هویت خود را میشناخت بی شخصیت نه میشد.
نخستین وظیفهی ما پس پابندی به اصول دین، پابندی به هویت ماست که خودش یک رکنی از دین است. هویت شناسی هرگز معنای قوم پرستی و افتراق را نه دارد و نه خلاف احکام قرآن است و نه از منظر اجتماعی مشکلی دارد. برخی نادان های خِرَد گریز مانند افراد دو رو زندهگی دارند. در حالی که دیگران را فقط به سرکوب شدن و سرکوب کردن فرمان می دهند. تخلص های قومی، نام های خانهوادهگی عشیرهیی و قبیلهیی و تباری را تا عمق نهاد شان و طینت شان خوابانده اند.
اگر به فکر برخی ها و یا چهار تا هویت نه شناس خزیده در غرب یا شرق یا شمال یا جنوب دنیا باشیم باید دیگر فکری برای بقای هویت نهکنیم. ما در همین غرب لمیدیم ولی هویت ما همان است که بود. دیگر کسی حق نه دارد به من نصیحت هویتی کند. شعار های آرمانی دیگر رنگ باخته اند. پنجشیر مهد معاصر هویت ماست. مقاومت ملی سراسری افغانستان مدافع هویت کشور ماست. اگر سقوط کرد برخی هویت نه شناس ها در کنار هویت شکن ها باشند و اگر پله های گسسته را پیوست داد و سراسر سرزمین ما را درنوردید و هویت ملی ما را برگرداند آنگاه همین آقایان را یارای دیدن به کسی نیست. هوشیار باش ای تندیس رزم و صلح، این جنگ جنگ من و تو نیست. این جنگ پاکستان و پشتونستانی چرکین است که در مرز های ما گند آورده اند. هیچ پشتون پدر کرده. از این هجوم پاکستان استقبال نه میکند. گروه خاصی که به نام نخبهی پشتون من و ترا به نیستی سپردند در پی بازگرداندن ظلمت ستم شاهی ها اند تا خود شان با آن گندیده گی های وجود شان شاه باشند و من و تو گدا. برادران کرزی غنی پادشاهی کنند و من تو گدایی. تو تاجیک راننده و در بهترین حالت مأمور تاریخ نگار جعل در دربار باشی و تو هزاره اگر سرت از کوه علم پر باشد حمال چهار تا لچ مرغی باشی که خود شان رُفتگر خاک دروازه های آمپریالیسم اند. و تو از بیک و ایماق و پشهیی و نورستانی قناریها خوش خوان مدیحه سرایی. بمیری بهتر از این است که آن باشی
ورنه نخبه نما های قبیله گرا ها از الف تا ی حتا در فکر همتبار ها و همخون های شان هم نیستند.
سیدجمال آن نامدار بیهویت سزاوار خُفتن در محوطهی دانشگاه کابل نه بود.
ظاهراً همهی ما سیدجمالالدین را می شناسیم، من یک بخش از مکتب ابتدائیه را در مکتبی به اسم او خواندم. کسی و کسانی در مهد تربیت معلمین به نام او دروس را فراگرفتند و فارغ شدند، یا آنجا مدرس بودند یا آموزگار یا آموزنده. کنفرانسها، سمینارها و مقالات در جهان و در افغانستان به نام او دایر کردند و نوشتند و کتابهای بیشماری در مدح او نوشتند. ایران از خود خواندش، ما سیدجمال الدین افغانی اسعذآبادی خطاباش کردیم و دوستش داریم تاریخ هم او را تُرکی استانبولی خوانده است. لقب نابغهی شرق و بانی گفتوگو های تمدنی خواندیماش. مثلاً وقتی خاتمی رئیس جمهور وقت ایران موضوع گفت و گو های تمدن ها مطرح کرد، شخصاً صاحب این قلم هم در نادانی هایی که دارد درمورد سید جمال تا حدِ توان ادای دَین کرد. اما نه میدانم نخبه نماهای پشتون به او و دفاع از او چی کردند؟ چرا نخبه نماهای پشتون بهجای تقابل با ملت شان در افغانستان و برتر دانستن خود و قبیلهی خود نسبت به سایر عشایر و قبایل پی بازیافت حقایقی در مورد شخصیتهای فرهنکی و تاریخی خود نه میشوند؟ چرا بهجای چسپیدن در محالات و موهومات، دفاع از هویت خود را علمی نه می سازند؟ پشتونستان به اینها جزء سرافکندهگی، مصروفیت های بی مفهوم، تقلای چسپانیدن خود به هویت دیگرتن بار نیاورده و سال هاست کمرگاه ملت و کشور را شکسته و به عنوان یک زخم ناسور حمایت شده است. حالا که پشتونستان توسط بابا کرزی و بابا غنی تو تا دریای آمو رسیده است از تو پرسانی کرد؟ حتا تو پشتون نکتایی پوش غربی و منی فارسی گوی بیچاره را اهمیتی برابر یک کاهی هم نه می دهد. به تو چی داده که خون ملت ذر پای او ریختانده روانی؟ به جای تنش با ملت و هموطن هایت عالمانه و حکیمانه در رد مواردی اقدام کن که ترا از نسل یهود می خوانند.
شما به هویت تان چی کردید؟
سخنگوی وزارت خارجهی اسرائیل در ۱۵ جنوری ۲۰۱۰ به روزنامهی لوفیگاروی فرانسه از موجودیت قوم های گمشدهی مشخص و بی هراس نوشته که تلاش پشتون های افغانستان به دین آبایی شان برگرداند. گزارش یهود شدن ظاهر شاه بابای خود تان از اقرار خودش یهودی از قبیلهی بنیامین را در سرخط خود جا داده.
همین گزارش غنی احمدزی بابای تان، زلمی ذلیل زاد کاکای تان و انوارالحق احدی لالای تان را یهود شده های دهه های هفتاد و هشتاد قرن بیستم معرفی می کند. حالا کدام دلیلی برای رد این ادعای اسرائیل کدام دانشمند تان در کجا و چی نوشته است؟ ؟
سید اما چرا رانده شد؟
شادروان استاد میرمحمدصدیق فرهنگ مناسبات ناباوری های شاهان قبیله نسبت به سیدجمالالدین که خودش را افغانی می خواند توضیح داده و در صفحهی ۳۶۷ تا ۳۷۰ چاپ بیستم کتاب شان به نام افغانستان در پنج قرن اخیر توضیح فرموده اند. و جالب است که استاد عنوان بخشی مربوط را به نام « معمای سید جمالالدین » برگشت مشکوک سید در دوران اختلافات و جنگ داخلی پسران دوست محمد خان می نویسند: (… اولین اطلاع راجع به رهایش او در کابل از گزارش وکیل حکومت هند مورخ ۳۱ جنوری ۱۸۶۸ به دست می آید که ترجمهٔ آن این است: « یک سید استانبولی از چندی به این طرف در کابل می باشد. او میگوید که برای تفریح در ضمن مسافرت های خود به کابل آمده و اکثر از طرف امیر ( محمداعظم خان ) برای مشوره های خصوصی پذیرفته می شود.علاوتاً امیر برای او محل رهایش در بالاحصار تعین نموده، بعضی ها میگویند که نمایندهٔ کدام حکومت است.» )
این که سید استانبولی چی گُلی را به آب داده بوده معلوم نیست. ولی همین بخش روایت میکند که:
وکیل مذکور در گزارشی از ۱۱ الی ۲۰ فبروری ۱۸۶۸:از خرابی روابط امیر و سید استانبولی خبر داده خرابی مناسبات در حدی بوده که امیر خروج او را از افغانستان به سوی بخارا تقاضا نموده بوده.
امیر شیرعلی خان در تابستان ۱۸۶۸ دوباره به کابل مسلط میشود. شیرعلی خان هم اول نوامبر ۱۸۶۸ از چنان گزارشات در مورد سید استانبولی آگاه و باوجود وعده های قبلی ماندن سید را حتا برای کشور خطر ناک دانسته و برایش ۱۲ تومن سفرخرچ داده امر اخراج او را از راه کندهار و هرات به ایران صادر کرده بود.
حالا قضاوت کنید، یک شخصی مجهوال الهویه را که به سید استانبولی مشهور بود چگونه بالای ما تحمیل کردند و ستارهی شرق نامش دادند و پهلوان غربش خواندند. حتا اسنادی هم وجود ندارد یا من به آن بر نه خوردم که سرانجام ما بدانیم آن سید استانبولی کی بوده و آن کسی که به نام
سید جمالادین افغان بزرگترین محوطهی عالیترین مکان علمی ما را غصب کی است؟
آقایان پشتونستان گرایان و پشتون گرایان استعداد های تان را در این موارد به خرچ بدهید تا بدانیم که تُورزنی هستید عاقل. نسل جوان از منی نادان و شما های فیلسوف چی یاد بگیرند؟
و اما درمورد فرارمرز تمنا:
انسان چهگونه برای بیباوری به شخصیت خود و لغزیدن در دامان اقتدار و استبداد زنده میمیرد؟ آقای تمنا از همان مُرده های متحرک روح اند که هویت داشتند و شخصیت و هویت را در
مدیحهسرایی بیلزوم فروختند. آیا ما غروری هم داریم؟ بخوانید که اندرباب اربابش چی گفته بود:
۱۳۹۹ فروردین ۱, جمعه
گزارشنامهیافغانستان
(درمحضرش زانو بزنید؛ شجاعت شناسی بیاموزید!
اوج انحطاط سیاسی درافغانستان
فرامرز تمنا می گوید شجاعت اشرف غنی چنان چشم خیره کن بود که هنگام مراسم تحلیف، میدان را رها نکرد و مثل مرد ایستاد شد!
ما خبر نداشته ایم که غنی به راستی درنقش سرقوماندان اعلی در جبهه گرم نبرد ملی، لشکریان معاند را درهم شکسته و یک سانتی از خط جنگ عقب نرفته و فقط تمنا خان شاهد این بهادری بوده است.
هیهات! اینه نمونه یک سیاستمدار جوان!
معلوم می شود خود آقای تمنا بیش از هر کس دیگردرآن مراسم از پرتاب راکت درخارج از دیوارهای ارگ، از ترس قالب تهی کرده بوده است. این نشان می دهد که مشارالیه حمله و انفجار را فقط از لابه لای خبرها می شناسد. هزاران نفر پلیس، اردوی ملی و امنیت ملی، ساعت ها پیش از مراسم درچهار اطراف دیوارهای ارگ و جاده های منتهی به آن، مستقر شده و همه چیز به حساب گوشت دم توپ شدن بچه های مردم، بیمه شده بود؛ دیگرشجاعت اشرف غنی (مجهز با زره) با شنیدن یک ترقس راکت از چه نوعی است که آن را تمنا برای ما معرفی می کند؟
آدم کج بشیند؛ راست بگوید ( ولو تا عمق استخوان هم بی وجدان باشد). نه تمنا حادثه را دیده، نه غنی در تمام عمرش عوارض جنگ را احساس کرده. شجاعت را کسانی نشان دادند که پروژه کامل کشتار دسته جمعی به هدف حذف شان از صحنه سیاست، درمصلای استاد مزاری به راه انداخته شد؛ اما از میدان به درنرفته و حکومت موازی اعلام کردند.
آدم کج بشیند؛ راست بگوید!
تا دیروز همسر تمنا درتلویزیون داد می زد که ارگ، گذرگاه تجارت جنسی است؛ خودش دراواسط سنبله 1397 خطاب به غنی چنین گفته بود:
آقای غنی!
لطفا حد اقل نیمی از وقت و توانی که برای مدیریت مسایل قومی و زبانی و محدود کردن سایر اقوام رقیب خود اختصاص می دهید را از عمق قلب برای کشور «دوم» خود افغانستان اختصاص دهید).
حالا قضاوت کنید.
نیما یوشیچ آن ستارهی سپهرِ سخن و ادب حدود یازده ده سال قبل بهچنان افراد چنین گفته بود:
چه خیالی ساکن
چه ملالیْ در راه
روزِ دیدارِ تو تنها بامن
خواهد این راز گشود.
و حالا رازها گشوده شدند و مشتها باز گردیدند. مهم است که آقای تمنا از ملت عذرخواهی کنند.