افغان موج   

سخنی از تاریخ  با اوراق سیاه

من فکر میکنم بسیاری از قلم به دستان ما بدون آنکه معنی تاریخ را بدانند، تکیه میکنند روی مقوله های کهنه و انحرافی بعضی ایدولوگ های غربی  که جریان تاریخ را زیر فشار فلسفه های  گوناگون منقبض و یا منبسط میسازند. در حالیکه تاریخ علم است و از آنجهت علم است که حرکتی بکنواخت دارد بدون معلم میاموزد از آنچه کرده ایم و از آن پشیمانیم و از آنچه بوده و ما را سربلند ساخته و تمدن امروزی را به نسل بشر  ارمغان آورده است.

برای آقای ابراهیم فنا یک بار دیگر میگویم و چنانکه قبلن گفته بودم... به گفتۀ شما عبدالرحمن خان یک آدم سفاک بود. دوصد و پنجاه سال خاندان محمدزایی و سدوزایی بر سر شما سنگ آسیا را دور دادند و خاندان شاهی از امان الله خان گرفته تا نادر وظاهر و داود خیانت کردند و بعد از آنان دیگران هم این سلسله را ادامه دادند. حالا حکم تاریخ چیست؟ به عقیده شما تاریخ دان عزیز؛ باید مرده ای همه را از خاک کشید و بر نعش شان شاشید؟ آنان بد کردند نه به من ترکانی وبشما آقای فنا... بلکه به تمام مردم افغانستان. از دهلی تا اصفهان و از بحر هند تا سمرقند و بخارا را فروختند ما باید به خاطر این عمل شان چه درسی برای مردم خود بدهیم؟ ضرور میدانید که هر چه اقوام پشتون از سدوزایی، محمد زایی، پاپلزایی و نمیدانم کوچی و غیره را سر ببریم و نابود کنیم؟ ضرورت است که قسمتی ازین بدنۀ خاک را مثل خار پای خود دور بیندازیم؟ آیا این راه حل است؟

 به جواب شما نوشتم: من هیچمدان از سه مورخ افغانستان حوادث و وقایع قرن بیستم را جستجو کردم و تنها یک نفر به نام ظاهر طنین اشاره ای مختصری در باره دوران داود خان دارد... من که در دوره ی او و قبل از او دانشگاه بودم و در جریان زد و بند های سیاسی قرار  داشتم. مشکلی که امروز افعانستان با آن مواجه است موجود نبود. یعنی نه روس نه امریکا و نه هم پاکستان و ایران مداخله ای مستقیم و غیر مستقیم به سرنوشت ما داشتند.نه تفنگ بدوشی بود و نه کسی میتوانست ارزش و حیثیت انسان را پایمال کند. آیا این جعل است؟ من گفته ام در آن دوران برای من و صد ها مثل  من زمینه آموزش رشد شخصیت و موقف اجتماعی مهیا بود. آیا این جعل است؟ من میگویم همان نوکران اجنبی در فاصله صد متری ارگ شاهی با بلند گوی مرگ به شاه و اعمال شاه میفرستادند ولی آب از آب نمیجنبد. این جعل تاریخ است؟ من میگویم آنچه فعلن و بعد از گذشت سی و پنج سال در افغانستان؛  ازعلم و صنعت، قوانین، تشکیلات سیاسی، دانشگاه و روشنفکر وجود دارد محصول همان دوره است. این جعل است؟ خوب اگر شما میگوید جعل و دروغ محض است مردم ما قضاوت کنند. این های که بر ورق های تاریخ مرداری میریزند. نمیدانند که اگر امیر عبدالرحمن  گلیم ملک الطوایفی را از افغانستان بر نمیچید؛ آن عده فرعون های را که خون مردم بیچاره را میخوردند افغانستان را هم میتوانستد که ده پارچه تقسیم کنند. یکی میگوید خط دیورند را او قبول کرد. یکی میگوید پنج ده و نمیدانم رباطک را به روس ها و ایرانی ها واگذار کرد. ولی نمیگویند اگر کار او خیانت بود پس برای اتحاد باقی مانده، دست از سر ملیت پرستی به نام پشتون و تاجیک برداریم و همه را بهم نزدیک کنیم بهتر خواهد بود.

میاییم بر سر طرح مسایل تاریخی سه دهه اخیرکشور ما:

به اجازه آقای فنا شروع میکنیم از جنجالی که دادود خان با کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست های شوروی و در راس آن برژنف داشت. میخواهم به پرسم آیا احتجاج داود بر خواست برژنف و اعضای کمیته مرکزی آن به خاطر راه ندادن امریکا در مناطق شمال کشور که در آن زمان طرحی بنام مسابقات مسالمت آمیز میان شوروی و امر یکا در افغانستان پیشبرده میشد غلط بود؟ اگر میگویید بلی! بفرماید بگوید: اگر عوض داود خان شما میبودید جواب برژنف را چه میدادید؟  چنانچه آهسته آهسته جواب مثبت خود را با کودتای ننگین ثور به کرسی نشاندید. ببینید هر ملتی مسوول آبادی و شگوفایی کشور خود است نه پادشاه و رئیس جمهور آن. زمانیکه دادود خان برای بیان طرح خائینانۀ دیورند و الحاق پشتونستان  نظر میداد کدام نشریه و یا بیانیه شما آنرا خلاف منافع ملی ثابت کرد. تاریخ شما در مورد کودتای خونین ثور وروند بعدی آن چگونه قضاوتی میکند. اوراق سیاه تاریخ جهاد شما در سه دهه چه حکمی را برای ترقی تعالی و سربلندی افغانستان صادر میکند؟ شاید بگویید خوب جهاد یعنی جنگ؛ و جنگ ناگذیر بود و منطق دیگری برای خرابی شهر ها و مدنیت ما غیر از این وجود ندارد. من میگویم آنانیکه در خانۀ کعبه برای اتحاد و برادری و همدلی سوگند یاد کردند و در میدان های جنگ برادر کشی آنرا نقض کردند. از شمر و نمرود بدتراند. من میگویم مردم ساده دل ما نمیدانستند که در تبانی با سیاست های مغرضانه ای  پاکستان ایران و روسیه دوستان شما همین تجزیه طلبان فایشست و شوونیست چه روزی بر سر شان آوردنی اند. من هم زمانیکه حکومت نجیب در حالت سقوط بود به این جهادگران خود مباهات میکردم.

برای من از موضوع کوچی ها یاد نکنید زیرا میشرمم که بگویم کوچی انسان نیست. حق ندارد از آب و خاکی که خداوند برایش اعطا کرده استفاده کند. من برای شما تاریخ دان عزیز میگویم؛ چه در زمان عبدالرحمن خان، چه امان الله خان و اسلاف شان کوچی بوده ولی مشکلی نبوده. کوچی نه در افغانستان بلکه در تمام نقاط جهان وجود دارد. اما اینکه حالا و در پرتو سیاست های امپریالیزم امریکا از آنان استفاده های دیگری میشود یک امر استثنایی و موضوع علیحده است. وقتی زیر پالان خر واسکت انتحاری میبندند و آنرا در محل دلخواه خود منفجرمیسازند شما چه فکرمیکنید که ازین انسان های ساده و بادیه نشین استفادۀ چنین نکنند. وقتی لشکری از اعراب و پاکستان به لباس اسلام در سه دهه ریختند و دارو ندار ما را به خاک یکسان کردند چرا صدای شما خاموش بود. مگر اسامه بن لادن ملیاردرسعودی با لشکر اش پیش بود و شما از دنبال آن.؛ گاهی به این فکر بودید که فردا از ما میپرسند این کوچی دیگر از کدام طایفۀ عرب ویا از کدام قبیلۀ گمشده است که فرمان او کشتن روشنفکر، ژرنالیست و خدمتگارمردم است؟

من منکر تاریخ نیستم و حتی سنگ کوهپایه ها تاریخ را فراموش نمیکنند. در تاریخی که ما زیسته ایم و در تاریخی که دیگران زیست خواهند کرد لاجرم وقایع و حوادث جریان خواهد یافت. حالا اینکه ما ازکارزار گذشته ها چطور پند میگیریم و آینده های از ما چه خواهند آموخت علم تاریخ است. فکر نکنید که من تاریخ عصر حجر، کمون اولیه و رسانس رایکی میدانم. نه شما و نه من برای قضاوت در مسایل چند دهۀ اخیر به تاریخ بیهقی و ابن خلدون ضرورت داریم. زیرا ازین تواریخ نه حکمی علیه داود خان و نه هم علیه خلقی پرچمی و نه هم مجاهدین صادر خواهد شد. بلکه یگانه چیزیکه برای ما باید تلقین شود اینست که بدانیم در زمان غزنوی ها، تیموری ها و یا کوشانی ها چه چیزی مثبت داشتیم و چگونه آنرا حفظ و به آن افتخار کنیم. شما خود گفته اید... ملتی که تاریخ خودرا نمیداند و از تاریخ خود درس عبرت نمی گیرد، تاریخ برای آن ملت تکرار خواهد شد... ببینید شما ادعا میکنید که در دوران خاندان آل یحیی ظلم بود. شقاوت بود و بربریت. خوب حالا ما باید آنرا تکرار کنیم؟ رستم سیصد و پنجاه سال در شاهنامۀ فردوسی زندکی دارد. خیال میکنید راستی این اسطورۀ حماسی ما سیصد و پنجاه سال در تاریخ زندگی کرده است... سلطان محمود غزنوی  و احمد شاه دورانی از اصفهان تا دهلی را در نوردیدند و این تاریخ ماست. باید ما مثل آنان کنیم ؟ تکرار تاریخ درست بر خلاف تصور شما اینست که ما از همان دوره های آل یحبی بدتر چسپیدیم به نام تاجک و پشتون و کشتار هموطنان خود و آوردن نفاق و شقاق. شما نقد تاریخ را برای رفتن به کجراهه میپندارید یا صراط مستقیم؟ من میگویم آنان بد کردند. ما باید راه راست رادریابیم... اگر این گفته هایم خلاف تصورات شماست حق دارید تاریخ سه دهه را به نفع همین دلالان، قاچاقبران و ناقضین حقوق انسانها فکر کنید. در غیرآن تاریخ را نقد وارونه نکنید. ابن خلدون فلسفۀ تاریخ رابر اساس اپاتاید، شوونیسم، فایشیزم و جنگ نگذاشته است.  از ختم جنگ دوم جهانی  شصت سال میگذرد اما هنوز هم اروپا و امریکا به خاطر کشتن یهودیان بدست فایشست های هیتلر غرامت میپردازند.

من گفته ام و باز هم میگویم در پشتونستان مثل همه جوامع بشری انسانهای اند که میخورند میخوابند و فکر میکنند. آنان حق دارند که سرنوشت خود را خود تغیین کنند. اگر بنا باشد که عمر خود را برای آزادی و در بند کشیدن آنان صرف کنیم هرزه ای بیش نخواهیم بود. اینکه داود با پیش کشیدن مسلۀ پشتونستان افغانستان را از شاهراه ترقی و تعالی منحرف کرد. حالا بدرد من و شما چه میخورد. بیایید همه با هم چنان کنیم که او نکرد.

تدویر کورس های پشتو، انگلیس و یا روسی و یا آلمانی هیچگاهی جابرانه بوده نمیتواند. کورس های زبان پشتو را قبول دارم که بر اساس یک خواست اماتوری و به منظور خوش ساختن یک تعداد فایشست و به شکل ناقص آن بنیاد گذاشتند. اما سوال من اینجاست که آموزش زبان پشتو برای یک شهروند افغان چه عیبی دارد؟ چرا یک افغان انگلیسی، اردو، المانی و روسی بداند ولی به آموزش زبان پشتو حساسیت نشان دهد. چرا یکی از زبان های رسمی افغانستان زبان چندم باشد؟ اگر طرح شما برای خوار شمردن این زبان است بهتر خواهد بود شما را یک شوونیست بگویم و اگر نیست چه چیز این زبان برای شما حساسیت بر انگیز است؟

شما گفته بودید که داود خان و نمیدانم شاه محمود خان تحصیلات عالی نظامی نداشتند و به رتبه های جنرالی رسیدند. خوب من هم گفتم مارشال قسیم فهیم و دوستم هم  کدام یونیورستی نظامی پاس نکرده اند و حالا ماشاالله القاب بزرگ نظامی دارند. بازشما یک اشتباه دیگر کرده اید و گفته اید آنان یک و نیم دهه در جبهات جنگ علیه روس ها جنگیده اند. اول اینکه نه آنان بلکه همه مردم ما در جبهات داغ سینه سپر کردند و بنا برآن ازین به بعد افغانستان نمیگویم مارشالستان میگویم. دوم اگر چنین باشد که هر کس بعد یک ونیم دهه کار بالای یک پروژه و یا یک مسله پروفیسر و استاد شوند. ما ضرورتی به دانشکده کشاورزی نداریم زیرا هشتاد فیصد مردم ما عمر خود را به کشاورزی میگذرانند و بنا بر آن هرکدام شان یک اگرونومیست و یک متختصص تولیدات زراعتی اند...میگذریم ازین طرز تلقی شما من قبول دارم که این همه مارشال و این همه جنگجو روس ها را از افغانستان راندند و بشریت را از چنگال دیو کمونیزم خلاص کردند. آخرش چه دیو کمونیزم را کشتند و در مقابل به غول سرمایه داری سر تسلیم فرو آوردند و هرکدام شان در مقامات بالایی دولت دستناشندۀ امریکا بر اریکۀ قدرت تکیه زدند. واه واه به این قهرمان یکنیم دهه جبهه جهاد و مقاومت. تازه زور شان اینست که دست های پلید خود را ازین غار به آن غار نموده و شعار تجزیه، تهدید و سبوتاژ سردهند و پشتون تاجک گفته به چشم مردم خاک به پاشند.

میدانم کنایه ای شما به آنانیکه به فامیل های محمد زایی قرابت دارند و  میخواهند آبروی از دست رفته این خاندان را احیا کنند به چه کسانی بر میخورد. فامیل محمد زایی ها در طول دوران حکومت شان به اندازه یک روز دوران مششع دوستان شما نه کُشتند و نه تخریب کردند. اگر کردند امار آنرا بنویسید. گذشته از آن هیچکسی  بنا بر حکم تاریخ نمیتواند آبروی بر باد رفتۀ یک دولت، یک خانواده و انسان مستقل را احیا کند و اگر میتوانید شما بگویید که براساس گدام فلسفۀ تاریخ ابن خلدون و بیهقی است. من گاهی چنان هم اگر باشد را تائید نمیکنم. برای من بهترین دوران زندگی ام دوران حکومت ظاهر و داود بوده است و بعد ازین دوره تا حال نه روی آرامی را دیدم و نه خوشبختی را. گویا من سیاست نمیکنم  و درد میکشم.

من نمیخواهم قضاوت های تاریخ را در مورد عبدالرحمن خان، امان الله خان و نادر خان بشنوم. شما هر چه دارید در باره نیم قرن برایم بنویسید و اگر توانستید دوره دوستان خود را سپیدتر ازدورۀ خاندان یحیی جلوه دهید. دست های مبارک شما را میبوسم و در غیر آن خموشی شما مایه سرفرازی این ملت در بند کشیده خواهد بود.

باحرمت  

نعمت الله تُرکانی

15.08.2008