مسله ای محقق نسب و نقد آقای اسدالله زایری
در میان آن همه مقالات، نامه های سرگشاده و دفاعیه های که از آقای محقق نسب در سایت وزین آسمایی زینت چاپ یافته، نقد گونه ای هم از اسدالله زایری به نشر رسیده که قابل بررسی وبازنگری است. زیرا آنچه آقای زایری از مضمون مقاله درک کرده و به آن اشاره نموده اند به نظر بنده دور از واقعیت و تا اندازه ای غرض آلود است.
اگر خواسته باشیم نکته به نکته داخل بحث شده و گفته های آقای زایری را رد کنیم. بهتر است از کلیاتی که موصوف در طول و عرض مقاله ای آقای محقق نسب انداخته شروع نموده و از آن پس کمی ها و کاستی های محترم زایری را به حیث یک نقاد برشماریم.
آقای زایری ادعا میکنند که محقق نسب برای ادعای خود هیچگونه مدرک ارایه نکرده است. مطالب آن سست وبی پایه است، و چنین مقالاتی چه سودی به حال نویسنده و چه خدمتی به فرهنگ کشور ارایه میکند. اینگونه قلم فرسایی ها نزد اهل فن دارای ارزش و اعتبار علمی نیست. و نمی دانم خواندن اینگونه مقالات تصویر غیر واقعی از احکام نورانی اسلام وبویژه فقه پویایی شیعه در اذهان ایجاد میکند.
با مراجعه به اصل مقاله آقای محقق نسب مدارک و احکام به ترتیب قابل دید و خوانش است.
١ ـ قرآن پاک سوره های مایده، نحل، آل عمران و سوره نساء
٢ ـ تعریف ارتداد راغب اصفهانی
٣ ـ المصباح المنیر احمد بن محمدالمقری
٤ ـ عبدالکریم موسوی اردبیلی
اشاراتی که در متن مقالت آمده قرار ذیل بر شمرده میشود.
امیرالمومنین، امام صادق، فضیل بن یسار، شهید ثانی، شیخ طوسی، قاضی ابن براج، محقق حلی، صاحب جواهر، ابوبکر صدیق ، امام رضا، پیغمبر گرامی اسلام حضرت محمد.
اینکه چنینن مقالاتی چه سودی بحال نویسنده دارد؟ همه در جریان بودند که تاریک فکرانی را توانست بر آشفته ساخته و حساسیت بین المللی را برای دفاع از آزادی بیان برانگیزد. مسلما آنانیکه دم از اشتهار و اجتهاد دروغین میزنند، گاهی حاضر نخواهند بود که حرفی بغیراندیشه خود را قبول نمایند و حتی دانش مذهبی را فن پنداشته و حدود و ثغور اندیشه مذهبی را هم باید صنعت قلمداد کنند که آفرین به این طرز تلقی. اگر مسلمانی حد اقل اندیشه دینی داشته باشد، میان پویایی فقه در اسلام شیعه ویا سنی فرقی قایل نمی شود . هدف من از جمله اخیر اینست که پای هر دو طرف شیعه و سنی در مسایل فقی میلنگد.
چنانکه علامه بزرگ جهان اسلام اقبال لاهوری می فرماید:
دل ملا گرفتار غمی نیست نگاهی هست در چشمش نمی نیست
سر ممبر کلامش نیش دار است که او را صد کتاب اندر کنار است
آقای زایری همچنان ادعا دارند که شواهد تاریخی در مقاله محقق نسب موجود نیست. این درست برعکس ادعای زایری در متن مقاله، شیخ طوسی(٤٦٠ ق)، محقق حلی(٦٧٦ ق)، (٤١٣ ق) تقریبا تمام مدارک با ذکر تاریخ نوشته و حکم آن صریحا ذکر شده و احیانا اکر هدف ایشان چنین باشد که چرا محقق نسب از متن انجیل عیسویان، تورات یهودیان، اهورا و مزدا به موضوع ارتداد موخذ نداده امر علیهده است. من میگویم چه ضرور است که برای تحقیق در موضوع ارتداد از نظر اسلام، به کتاب « سیر حکمت در اروپا» تالیف محمد علی فروغی مراجعه کرد.
آقای زایری ادعا دارد که در احکام ارتداد میان فقهای اهل تشیع و اهل تسنن اتفاق نظر موجود است. هر چند در شرایط و موارد آن اختلافاتی وجود دارد. خوب حالا مفهوم اختلا فات موردی درست فهمیده نشده و برعلاوه آقای زایری هم توضیحی در این مورد ارایه نکرده اند. من بحیث یک مسلمان اهل تسنن، بار ها و به کرات از زبان همین آخند و ملا شنیده ام که اهل تشیع را کافر باالله، مرتد، مشرک و منافق تبلیغ نموده و از زبان امامان واهل طریقت و اهل سنت نقل و قول های فراوان کرده اند. پس این کدام اختلاف موردی شمرده میشود که در ایران اهل تسنن را کافر ، عمری و نجس خطاب نموده و ازآنان تنفر دارند؟ اگر شما باور ندارید شاید بخاطر آنست که میخواهید در موضوع مغالطه ای داخل نموده و مفهوم و مصادیق را حسب مرام خود تشریح نمایید.
در بخشی ایراد بر مقالت چنان است که محقق نسب گویا در بررسی های آیات بدون دخل و تصرف عبارات آیت الله اردبیلی رابدون ذکر نام آورده و این یک سرقت علمی شمرده میشود. آیا باید آیات را هم هر کسی به حساب و تعبیر علمی خود تحریر کند؟
تا جایکه خواننده با مراجعه به اصل مقاله درمی یابد در دو مورد اسم آیت الله اردبیلی ذکر شده. اما اگر هدف اش رد و انکار ارتداد با شد، پس چرا در تعقیب آن میگوید. آیت الله موسوی اردبیلی نیامد ن حکمی در قرآن شریف، دال بر رد ارتداد را قبول دارد و موضوع نجس بودن گوشت خوک را مثال می آورد.
در هدف اصلی نشر مقاله آقای محقق نسب که حساسیت واعظ و مجاهد افغانستان را بر انگیخته پر واضح است، زیرا درین مقاله به صراحت بیان شده «...مقاله حاضر میکوشد که ارتداد یا مرتد شدن را معرفی نموده تا جاییکه مجله ای حقوق زن گنجایش دارد و فرصت تحقیق و بررسی میسر میشود، ناگفته هایش را باز گوید وناصواب گفته هایش را بنمایاند و سوء استفاده ها و سوء فتوا ها و سوءعنوان هایش را بر ملا کند. باشد که جامعه یی در حال رشد وتعالی ما، با اسلام آزادی بخش، مترقی، پیشرو، انسانساز، انساندوست، صلح طلب، تمدن پذیر ومنطق گرا آشنا شوند و بدانند که اسلام واقعی غیر از اسلام واعظ و مجاهد است.»
البته ناگفته های دیگری در دل نویسنده باقی مانده و نتوانسته به رشته تحریر در آورد. کلمات واعظ، مجاهد، تمدن پذیر، مترقی و منطق گرا رادقیق اتنخاب نموده. محقق نسب با این کلمات به جنگ شیاطین رفته و با شمشیر بران« حقوق زن » گردن ارتجاع را هدف قرار داده است.
آیا براستی همین مجاهد نما ها نبودند که هر روز به بهانه ای علیه هم فتوای جهاد صادر میکردند؟. در خانه کعبه قسم میخوردند و در میادین جنگ آنرا میشکستند. همین تفنگسالاران بیسواد به کله برادر مسلمان خود میخ نکوبیدند و رقص مرده را به تماشاه ننشستند؟ شهر ها را یکجا با مردم بیگناه آن زیر باران راکت و توپ به تل خاک مبدل نساختند؟.
اگر کسی از ملا عمر آخند ویا مولوی انجینیر حکمتیار و یا عبدالرب وهابی سیاف بپرسد:
آیا ارتداد با یافته های عقلی نظیر آزادی بیان چه نسبی دارد باید کافر شمرده شود؟
آیا حکم ارتداد در مورد کسانی که بعضی احکام متداول حقوق زن را قبول ندارند، باید مرعی الاجراء باشد؟
در کجای قرآن شریف آمده که یک مرد حق تصاحب چهار زن را دارد؟
سیاف از لقب شیخ الحدیث بودن خود استفاده کرده و صد گفته ناروا بنام آن ناجی بشریت و سرور انبیاء حضرت محمد را ردیف نموده و تخریب شهر مسجد و خانقا را فتوای مذهبی میداند. حکمتیار هم خود را وارث تمام اولیاء و انبیا جا زده و حق میدهد برای فتوحات اش حد و مرزی قایل نشده و بحکم «آی اس ای» از کشته های مردم کابل پشته بسازد. امید است آقای زایری برای این گفته های من مدرک و شواهد طلب نکنند.
گذشته از همه این ها، برای همه واضح است که اکنون مبلغین حقوق بشر و دیموکراسی، یعنی امریکا و کشور های غرب بر مقدرات ما حاکم بوده و تا زمانی که خواسته های خود را بر ما تحمیل نکنند دست بردار نبوده و تازه بد نبال بهانه هم میگردند. پس چه بهتر که خود را با طرز چنین اندیشه های آشنا سازیم.
آقای زایری تحت عنوان اشکالات موردی مهمل بافی ها و کج اندیشی های زیادی کرده اند که نه میشود از آن در گذشت و نه میشود از خنده جلوگیری کرد. ایشان برای بار دوم در ین باره ادعا میکنند که گویا مقاله ارتداد در اسلام را آقای محقق نسب نود در صد از نوشته های عبدالکریم موسوی اردبیلی دزدیده و بدون ذکر موخذ بنام خود نشر کرده. و حتی شماره های مجله حکومت اسلامی را هم یاداشت داده است. پس اگر مقاله اش گفته های آیت الله موسوی اردبیلی است، د ست از سر محقق نسب بردارید و بروید آیت الله اردبیلی را انتقاد و یا اشد مجازات کنید. چون او مرجع تقلید است میدانم اینکار را با او کرده نمی توانید.
آقای زایری نظر دارند که گویا محقق نسب احکام مسلم و روایات؟؟؟ را در مورد ارتداد جعلی و غیر دینی اعلان میکند و سپس با طمطراق فراوان نظر اش را دوباره عنوان نموده میگوید:
... در فقه شیعه مدارک آنقدر فراوان است که حتی سخت گیرترین فقها و حتی کسانیکه خبر واحد را حجت نمی شمارند در برابر آن تسلیم شده اند...
در دید نخست خبر، حکم، روایت و مدرک هر کدام دارای مفهوم و معنی خاص است وهمسان پنداشتن این کلمه های نا همگون در یک موضوع و آن هم فقه اسلامی مجاز شمرده نمیشود. در ثانی اگر احیانا هدف ناقد روایت و مدرک، دساتیر و یافتوای باشد که امامان و واعظین از نسلی به نسلی انتقال داده اند، میشود در آن تحریف صورت گرفته و هر یک بنا بر سلیقه شخصی خود چیزکی در آن کم ویا زیاد کرده باشد. اما اینکه در قرآن مجید حکم ارتداد نیامده قابل غور و مداقه است و ما بهتراست از همه اولتر« لااکراه فی الدین » را قبول داشته باشیم. بدون تردید منکر حد یث مرتد شمرده نمیشود ولی هر کس آیات قرآن را انکار کند کافر و ملحد است. اگر سنت آنست که از صدر اسلام تا امروز بدون کم و کاست در مناسک دینی ما محترم شمرده میشود. پس بهتر است متوجه تمام اعمال خود باشیم نه آنکه فقه را بهانه قرار داده گاهی زن را تحقیر کنیم گاهی تشییع و گاهی هم تسنن را.
خوب توجه کنید پیغمبر اسلام پس از فتح مکه یهودیان را مورد بخشش قرار داد و عفو عمومی اعلان کرد. شما با کدام جرعت ادعا کرده میتوانید که فرمان عفو و میثاق اسلامی اش را به خاطر قتل چهار نفر پس گرفت؟ اگر تهمت میزنید بهتر است دست از سر پیغمبر ها بر دارید. این محمد حسن نجفی نیست در همین کتاب اهل تسنن را به بی مبالاتی در اجرای فرض نموده؟. باز اظهار عقیده میکنید.
... ما دو نوع آزادی دینی داریم. آزادی پیش از انتخاب و آزادی پس از انتخاب. آزادی پیش از انتخاب آزادی برای پذیرش اسلام است که بنا بر میل و رغبت خود و بدون الزام و فشار دین خود را انتخاب می کنی ولی آزادی پس از انتخاب خنده آور است. وقتی دینی را قبول کردی آزاد هستی، اما وقت رد آن آزادی تمام مفهوم اش را از دست میدهد و در حقیقت در مرحله پس از انتخاب آزاد هستی خود کشی کنی، زیرا برگشتن ات از دین براندازی است ومحکوم به مرگ هستی. بنا بر آن حکم متفاوت ورود و خروج از دین را با آزادی ، دیموکراسی، مقررات بین المللی و یا مقررات جبهیه جنگ ارتباط دادن ، مکاشفه آخند های ایران است.
آقای زایری در آخر بدون مقدمه و یکباره از سر بدر رفته، لحن گفتار اش را تغییر داده و عفت کلام را زیر پا نهاده محقق نسب را فاقد معیار های اخلاقی و انسانی خوانده و او را بی شرم خطاب کرده است. او یکجا با نیمچه ملا ها و مجاهد نماهای بر سر قدرت افغانستان جرمش را سنگین تلقی و اشد مجازات را بر وی تقاضا میکند. وخیلی زود یکباره حس ترحم اش گل نموده از تقصیرات اش میگذرد و نظر نهایی اش را انحراف دانسته نه کفر گویی و از اشد مجازات اش صرف نظر میکند.
آقای زایری بدون در نظر گرفتن آغاز و انجام ، شروع و انتهای نوشته اش در اختتامیه نقد اش مینویسد:
در جای از مقاله نویسنده حکم مرتد را بر خلاف حقوق بشر اعلان میکند. از کسیکه رسما تقاضای رسمی شدن ارتداد را دارد انتظاری جز این نمی رود...
خواننده عزیز اگر تا حال مقاله آقای محقق نسب را نخوانده اید یکبار بدان رجوع نماید و به بینید که استنتاج محقق نسب از حقوق بشر چیست؟ او در متن مقاله اش موضوع ارتداد را با اسناد الزام آور بین المللی مورد پرسش قرار داده و بس. نه درخواست رسمی دارد و رسما، رسمی شدن اصلا چه معنی میدهد. شما به این جمله خنده آور فکر کنید من زیادتر از این سر شما را به درد نمی آورم.:
... اگر منظور اش این باشد که عیار احکام اسلامی را در ترازوی حقوق بشر سنجید چون میثاق جهانی حقوق بشر درمقایسه با قوانین اسلامی کاملتر است. اگر این برداشت درست باشد بسیار تکاندهنده است.
شاید آقای زایری فکر میکنند بشر تنها به جهان غیر اسلام تلقی میگردد و اصلا مسلمان بشر نیست، حقوق و قوانین بشر که از کله شخص معینی صادر نشده. در حقیقت یکی از اشعار حقوق بشر حدیث پیغمبر گرامی ماست که شیخ اجل مصلح الدین سعدی آنرا به نظم کشیده
بنی آدم اعضــای یکدیگر اند که در آفرینش ز یک جوهر اند
چو عضوی به درد آورد روزگار دیگر عضو ها را نماند قرار
من با مختصر تعلیمات دینی که دیده ام می دانم، عقاید محقق نسب نه توهین به اسلام و مسلمین است و نه رد احکام اسلامی و بنا بر آن هیچ واعظ و مجاهد نمای حکم اشد مجازات را بر وی داده نمی تواند.
نعمت الله ترکانی
اطریش ١٧ دسمبر ٢٠٠٥