بدیهی وواضح وروشن است که زنده گی پر بار انسانی زمانی از درخشش ها وتلألو برخوردا ر میگردد که در سمت ومسیر پرجوش وخروش نهادینه ساختن حقایق تاریخی حرکت کند وپیام آور بی بدیل راستی وصداقت باشد ، ما از تجارب فراوان آموخته ایم که گذشت زمان بحیث بهترین عنصر تثبیت کننده وحلال تمام موضوعات گره خورده وبغرنج مطرح میگردد . درپهنای گذشت زمان است که زنده گی جوامع انسانی شکل گرفته وتکوین میابد؛ دربحبوحۀ زمان است که زایش وتولد حوادث ووقایع تاریخی صورت وسیما میگیرد ودرحافظۀ تاریخ ثبت وسجل می گردد. درابعاد وسیع وگستردۀ زمان است که نام ونشان بهترین علما ، بزرگترین فلاسفه ، مشهورترین ابداع گران ونو آوران ، زبده ترین جوینده گان میادین سیاست ، سرآمد ترین چهره های محبوب رزمندگان عرصه ها وکارزارهای نظامی ، محبوب ترین سروران رهگشای قیام های مردمی وبالاخره شامخ ترین نبرد پیشگان سرافراز تحولات ودگرگونی های تاریخ ساز تبارز وبرآمد می نمایند. ولی یک امر غیر قابل تردید است وآن اینکه این همه بزرگان وپیشداوران و منادیان جهان هستی ومعرفت انسانی یاخود هست کرده های داشته اند ویا ملهم وبهره مند از فیض انوار دانش پیشگامان جهان اندیشه واندیشه پردازان گشته اند. چه درخور ستایش وآفرینش اند آن کسانیکه آثار وخلق کرده های ایجاد میکنند که فخرآفرین دورانساز تلقی میگردد وتغییرات جوامع انسانی را سمت وسو میدهد. بی تردید وبا جرئت میتوان گفت که تمام این بزرگ مایگان ، سخنسرایان حقیقت گو ، صادق ، راستکارومتفکران بی غرض وبی کنش شیطانی بوده اند که توانستند با ارائۀ نظریات مثمر قابل پذیرش بحیث سخن گویان مورد حمایت و حرمتبی پایان مقاطع ومجامع مردمی قرار بگیرند. ولی هستند کسانیکه بربنیاد نگرش های نابخردانه خویش به توضیحات دروغین وواقعه نگاری های خود غرضانه دست میزنند که مملو از فتنه گریها، جاسازی ها وجعلکاری ها در متن حوادث وقضایا میباشد، این امربه ذات خویش تحریف کردن ووارونه ساختن حقایق است برای فریب دادن وگول زدن طیف وسیع رهروان روشنگروحقیقت یاب .
لازم بیاد آوریست که بعد ازنشر کتاب " رها درباد " گروهک های بی تعهد به منافع والای مردم جنبیدن گرفتند وچنین انگاشتند که گویا به نشرو پخش " اسناد ثقه ومعتبر غیر قابل تردید تاریخ مبارزات سیاسی ؟؟ " و" تحلیل وتجزیۀ جنبش های مردمی ربع اخیر قرن بیستم وطن عزیز ما ؟؟ " دست یازیده اند اما بی خبر ازاینکه توته پارۀ ننگین وسخیف مورد نظر شان بدست دادن یک جعلنامه ، یک دروغنامه یک ننگین نامۀ افتضاح آور پر از دروغ ، تقلب ، ریأ ،مکر وخباثت های شیطانی بوده که بوسیلۀ کاتبان تحریر آن سروصورت یافته است.
من درگفتار های چهارده گانۀ خویش به توضیح و تشریح بخش های کمی ازدروغهای شاخدار ونمایان قیدوثبت شدۀ کتاب " رها درباد " اشاره کردم وبه طرح سوالاتیکه درموارد مربوط تعلق میگرفت اقدام نمودم ، ولی تا کنون هیچ گونه پاسخی ازجانب دست اندر کاران و کاتبان بی آزرم نشر واشاعۀ این کتاب ارائه نشده است ، اگر من بخواهم که بیشتر واضافه تر بر تمام موضوعات مطرح شده درفصول مختلف این سیاه نامه بپیچم ونگاشته های داشته باشم بیرون ازحدتصور نخواهد بود برای اینکه این یک " اثرعلمی ، تاریخی " ویا " شاهکار ادبیات " ودست آورد بلندبالای جهان واقعه نگاری وتاریخ نویسی نیست فقط یک دروغ بزرگی است که تا کنون گفته نشده بود وکاتبان مزورو قلاش خواستند تا با برکشیدن چنین دروغنامه به هیاهوی تبلیغاتی بپردازند واهداف معین خرابکارانۀ سیاسی خویش را انجام دهند.
در متن کتاب مذکور هویدا است که برای برحق نشان دادن گروهک های تعصب باز نژاد پرست تفوق طلب مجادلۀ بی پایان صورت گرفته وضمناً تلاش بعمل آمده است تا راه ورسم سیاسی وبرنامه های ضد انسانی تفوق طلبانۀ (هژمونیستیک) ایشان دفاع گردیده؛ رهروان ، منسوبان ونظریه پردازان اوشانرا " بهترین فرزندان ووخشوران " " تاریخ آزادی وآزاده گی مردمان ما ؟؟" لقب داده اند، که این امرنمایانگر صریح نقش دادن های مبالغه آمیز به این گروهکها درپروسۀ تغییرات سیاسی وسرنوشت سازدانسته شده ولی موجودیت فاکت ها وحقایق واضح خلاف آنرا به اثبات میرساند که روشن ساختن این مطالب بسیار مهم بوده و ازجوانب مختلف سوال برانگیز است :
چگونه میتوان باور کرد که خانم بهأ بدون سهم داشتن ویا داشتن عضویت قبلی درمیان این دارودسته های نفاق افگن عظمت طلب بتواند دسترسی به تمام تاریخچۀ حیات سیاسی ایشان داشته وآنرا بداند؟ مثلاً خانم بهأ درکتاب ( رها در باد )ازصفحۀ ۲۸۰ می آغازد وتا صفحۀ ۲۸۶صحبت خویشرادرمورد همین گروهکهاادامه داده وهمینطور در صفحۀ ۳۲۱ و۳۲۲ نیز درمورد شان قلمفرسایې نموده است. بطور مثال درصفحۀ ۲۸۰ چنینمی آغازد :
" سازمان های چپی چون شعلۀ جاوید که در مناطق کوهدامن ، پروان ، هزاره جات وهرات بیشتر نفوذ داشتند . رهبران آنها دستور مبارزه برضد دولت خون آشام دادند وهمچنان رهبران سازمان های " ضد ستم ملی " ، درشمال کشور چون مجید کلکانی ، طاهر بدخشی وبحرالدین باعث در پی آن شدندتا واکنش های مردم رادربرابر رژیم مزدور سمت وسو دهند.
پیوند ریشه دار این سه رهبر جنبش شمال برمیگردد به سال های ۱۳۴۷خورشیدی ، که طاهر بدخشی با شرکت ۲۱تن ازهواداران خویش " محفل انتظار" را بنیادگذاری کرد. مولانا باعث درنخستین روزهای تأسیس " محفل انتظار " به این گروه پیوست ، اما با تمامی نکات همگون، این دوشخصیت دارای نگرش های مستقل دربارۀ مسایل ملی وبین المللی بودند.
این گروه مبارز درسنبلۀ ۱۳۵۱درشهرکندز نشستی داشتند که در آن صدها جوان پرشور وچریک های ازجان گذشته چون قربان محمد پساکوهی ،حفیظ آهنگر، دولت محمد شفق ، حسام الدین رحمانقل ، حاجی نعیم کشمی ، معلم لیان فاریابی ، چوپان آقچه یي ، انجنیر نور ، محمود ولی شرزه وده ها تن فدایي دیگر برای یک هدف انسانی گرد آمده بودند. اینها با فعالیت های سیاسی ونظامی با پیروی ازمبارزات چریکی ارنست چه گوارا ( انقلابی امریکای لاتین ) برای یک نبرد مسلحانه آمادگی می گرفتند ........
سال ۱۳۵۳خورشیدی نخستین نشست مولانا باعث ، طاهربدخشی حفیظ آهنگرپور در مسیر جبهه سازی با انقلابی نستوه عبدالمجید کلکانی و داکتر فیض (شعله یي ) بود. عشق بمردم این انقلابیون را به هم پیوند میزد............
در فروردین ماه ۱۳۵۴رهبران محفل انتظاربا مجید کلکانی یک نشست اضطراری داشتند تا برای طرح یک خیزش مسلحانه دردرواز تصمیم بگیرند . اما مجید کلکانی خردمندانه استدلال کرد که به محض اقدام مسلحانه دردرواز، دولت طاهربدخشی را زندانی خواهد کرد ودرصورت کشته شدن وی کسی نیست که جنبش را رهبری کند . بدخشی نگرش مجید کلکانی را نپذیرفت وبدین گونه مجید ازاشتراک درقیام درواز خودداری کرد.
گروه قیام کننده به رهبری سیاسی مولانا بحرالدین باعث وفرماندهی نظامی حفیظ آهنگرپورکه درپنجشیر پایگاهی چریکی داشت، با هشت تن فدایي دیگر چون نعمت خواهانی ، عبدالاول خواهانی، خیرالله خواهانی ، عصمت خواهانی ، اعلا میرخواهانی ، نعمت الله اورخش ، عین الدین بهادری وعبدالرئوف آغازشد. آنها سرانجام پس از ۴۵روز مقاومت ، درپنجم مرداد براساس خیانت مولوی جمیل ، (یک روحانی مرتجع وابسته به مدرسۀ دیوبند ) به این عنوان که گویا یاغی وباغی وضد " اولوالامرمنکم " استند ، سرکوب وزندانی شدند.
نخستین کسی که دربیرون زندان با موشکافی یک تحلیل نظامی وسیاسی دررسالۀ زیرنام " توفان شمال " به دفاع ازخیزش مسلحانۀ درواز ارائه داد، قربان پساکوهی بود. اوکه عضودفتراجرائیه تعیین شده بود ، پس ازکنفرانس تخار صف خودرا با محافظه کاران مشخص کرد وموضع گیریهای شفاف وآشکاری داشت.
قربان پساکوهی پارتیزان تیزهوش وسازمانده بی نظیری بود که درنخستین صف برای پذیرش شهادت خویش وپس زدن مرگ همسنگراش ایستاده بود. تاکستانهای سوختۀ شمالی ، کوهپایه های هندوکش وپنجشیر، دره های تخارستان ، غریوپرهیبت رودخانۀ کوکچه ، گواه پایمردی های حفیظ آهنگرپور وقربان پساکوهی این دو پارتیزان سردرکف مکتب چه گوارا است.
با دریغ ودرد مرگ نابهنگام ومرموز پساکوهی در شهریور ۱۳۵۶ بدبینی های را پدید آورد که " محفل انتظار " را بدو گروه جداگانه منشعب کرد . این دو گروه انشعابی برای خود نام های جداگانه برگزیدند.
در ۲۴ خرداد ۱۳۵۷ مولانا باعث هنوز هم در سلول نمناک زندان دهمزنگ به سر میبرد واز همان زندان رفقایش را رهبری میکرد وسازمانش را به نام سازمان فداییان زحمتکشان افغانستان " سفزا " نامید. دربیرون زندان رهبری آنرا اسماعیل اکبر بردوش داشت.
گروه دیگری ازپیروان طاهر بدخشی خود را سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان " سازا " نامیدند . هردو با گرایش های نیمه مارکسیستی در برابر حکومت های خودکامۀ قبیله ای ، ستم تباری واستثمار مبارزه میکردند ودریافته بودند که در جامعۀ ما ستم تباری بیشتر ازستم طبقاتی بیداد میکند. " ( این هردو گروه در سال های که دوکتور نجیب الله به حیث منشی عمومی کمیتۀ مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان اجرای وظیفه میکرد ازجملۀ متحدین سیاسی حزب دموکراتیک خلق افغانستان بودند که تحت رهبری محبوب الله کوشانی و اسحق کاوه وچند چهرۀ دیگر با حزب دموکراتیک خلق افغانستان ائتلاف کرده بودند وهیچ نوع نمایش از مبارزۀ " ضد دولت خون آشام ؟؟ " ازجانب ایشان دیده نمیشد. )
همچنان خانم بهأ درصفحۀ ۳۲۲ کتابش لست اعضای هیئت رهبری سازمان آزادیبخش مردم افغانستان " سآما " را چنین معرفی میدارد:
" - نادر علی پویا
- انجنیرمحمدعلی
- نسیم رهرو
- اشرف
- انجنیر قدوس
- داوود سرمد
- رسول جرأت
- عزیزالله "
خواننده گان نهایت گرانقدر !
نقل تمام این پراگراف ها بخاطری صورت گرفت تا توانسته باشم آشکارنمایم که کتاب " رها در باد " تنها بوسیلۀ خانم بهأ تحریر نیافته است ؛ بلکه دست ناپاک کاتبان جعلکار، دروغ پرداز واهریمن صفت تاجیک تبار تاجیک پرستان عظمت طلب " تاجیک میدیا " در شکل گرفتن ونگارش آن بوضاحت وروشنی دیده میشودکه خانم بهأ را به حیث یک ملعبه ،وسیله وافزار کار تبلیغاتی ، سبوتاژ ، تخریب وتحریک علیه شخصیت دوکتور نجیب الله شهید که به نماد بارز وطنپرستی درمیان مردمان افغانستان مبدل گردیده مورد استعمال قراردهند . چنین است واقعیت امر درغیر آن چگونه خانم بهأ میتواند که بدون داشتن روابط وعلایق سازمانی وحزبی تمام این داده ها ومعلومات را با جزئیاتش بنگارد؟ چگونه خانم بهأ توانسته که سال های ذکر شده وحوادث مربوطه درآن سالها را بدون داشتن روابط سازمانی ویا گروهی دریابد وآنرا به رشتۀ تحریر درآورد ؟ چطور خانم بهأ بدون تعلقیت وهمراهی با گروهک های مذکور توانست که لست اسمای اعضای هیئت های رهبری ایشانرا بیابد و نامهای این "وخشوران " (به اصطلاح خانم بهأ ) را بدست نشر بسپارد ؟ یکی از دلایلیکه خانم بهأ توانسته است تا این همه معلومات را عرضه بدارد وابستگی های تباری وجوشش های متعصبانۀ احساسات بلند پروازانه وتفوق طلبانۀ تاجیک تباری خانم بهأ است که ویرا سمت وسو داده است تا درجانب گیری های عدومنشانۀ تاجیک تباران تفوق طلب افغانستان برانداز سهمگیری خائنانه داشته باشد.
درینجا روی جانب گیریهای تفوق طلبانۀ تباری این گروهکهای وابسته به " شمال" مشخصاً میپردازم تا روشن شود که نیات شوم ایشان واقعاً از چه قرار است وایشان درپروسۀ عملکرد حیات سیاسی کشور ما چگونه گام زنی کرده اند وچسان با موضعگیری های جنایتبار شان درراستای عملی شدن پروژه های ضد جنبش وطنپرستان واقعی مردم افغانستان جنایات فراموش ناشدنی را انجام داده اند.
نخست ازهمه باید بصراحت ووضاحت به خانم بهأ اعلام بدارم که کشور محبوب ما افغانستان تنها " شمال" میهن ما را احتوا نمیکند ، افغانستان دربر گیرندۀ شمال ، جنوب ، شرق ، غرب ، شمال شرق ، جنوب شرق ، شمال غرب وجنوب غرب میباشد .
خانم بهأ ! آیا گروهکهای را که شما پیروی وحمایت میکنید دارای فکری ، اندیشه ای ، برنامه ای ویا خوبتر وواضحتر بگویم خط مشی نجات دهندۀ سیاسی ، اجتماعی – اقتصادی افغانستان شمول است ؟ که رنج های بیکران تمام مردم وطن ما را دربر گیرد ویا اینکه همه فکروذکروپیشنهادات شان تنها در مورد " شمال " مطرح میباشد وبحیث یک حرکت سمتی ، منطقوی، لسانی وتباری معین میخواهد عمل کند؟
خانم بهأ ! تنها " جنبش شمال " و" سه رهبر جنبش شمال " نمیتواند جنبش فراگیر تمام مردم افغانستان باشد وهمچنان مردم افغانستان رهبران افغانستان شمول راکاردارند نه رهبران مناطق، محلات ونواحی معین ومشخص که فقط در فکر واندیشۀ همان سمت ومحل باشند وخیر. مردم ما رهبران ملی مردم سالار میخواهند نه رهبران فرقوی ، سمتی ومنطقوی تبارپرست .
خانم بهأ ! گزینۀ مردم ما یک افغانستان متحد ویک پارچه است ، نه یک افغانستان تجزیه شده به شمال وجنوب . این همه طرح های شبکه های خرابکار افغانستان برانداز استخباراتی است که هیچگونه آرزووقوت بینش تشکل وموجودیت افغانستان نیرومند ومستقل وپیشرفته را ندارند.
خانم بهأ ! روی همین ملاحظات است که اشخاص نظیر آقایون ایما ها ، شهرانی ها ، یسنا ها ، نسرین ها ، گلاب الدین ها، قیام الدین ها ، رسول رهین ها و سید کاغذ های نژاد پرست ، تبارپرست کتاب شما را تائید کرده اند زیرا که شما درکتاب تان آهنگهای تفرقه طلبانۀ نژاد پرستانه وتفوق طلبانه را سرداده اید. یکبار دگر نیز درجریان حوادث سیاسی زنده گی ملت ما چنین رویداد افغانستان برانداز رخ داده بود که مبتکران آن حوادث خانمانسور همانا گروهک های بودند که شما در کتاب مبتذل " رها درباد " تان از ایشان بحیث " انقلابیون مردم دوست "یاد کرده اید. برای توضیح ووضاحت دادن به موضوعات موردنظر به نوشتۀ آقای رازق مامون که تائید گر کتاب " رها درباد " است رجوع میکنیم ، وی در جلد دوم نوشتار " راز خوابیده " ( معمای مرگ فاروق یعقوبی ) پرده از روی جنایت تاریخی افغانستان برانداز گروهکهای مذکور چنین برمیداردو در صفحۀ ۳۸ کتابش داستان را چنین مینگارد:
" اسدالله ولوالجی درکتاب " خروج جنرال دوستم وسقوط داکترنجیب الله " مینویسد: که ازآن پس ، جنرال دوستم دست اتحاد به سوی آزاد بیگ ( نمایندۀ بدون تردید سازمان استخبارات نظامی پاکستان. ص.ر ) دراز میکند . قاضی مستضعف انتقال دهندۀ پیام خاص دوستم به آزادبیگ است. وی به آزاد بیگ به نقل از دوستم میگوید:
" دوستم میگوید که ما قوماندان های هفت ولایت صفحات شمال باهم یکجا شده وازدولت نجیب فاصله میگیریم . آرزوی ما ازبیگ صاحب اینست که رابطۀ مارا با مراجع خارجی که خودشان با آنان تفاهم دارند، تأمین کرده وراه مفاهمۀ ما با قوماندان های جهادی را باز سازند. "
بازی مغلق استخباراتی به طور دوجانبه ( از سوی پاکستان وشوروی ) بالای جنرال دوستم کم کم نتایج خودرا به زیان حاکمیت دکتر نجیب به تدریج آشکار میکرد. " مراجع خارجی" که جنرال دوستم آرزو داشت به وسیلۀ آزاد بیگ باآنان همدست شود ، آی ، اس ، آی پاکستان بود که با به کارگیری شبکۀ وسیع تلقین وسبوتاژ موفق شده بود که میان دکتر نجیب و دوستم درۀ عمیقی ایجاد کند. کا ، جی ، بی که بازوی ممد آی، اس ، آی دربراندازی دولت دکتر نجیب وایجاد حایل آتش میان شمال وجنوب افغانستان نیزبا این روند همسویي داشت . آزاد بیگ تمام صورت گفت وگو ها را ضبط کرده وازطریق آمرصمد به غلام فاروق یعقوبی تحویل میداد.
بدین ترتیب پروژۀ پاکستان – شوروی که سرنوشت سیاسی حاکمیت درافغانستان را به طورسری مهندسی کرده بود، قدم به قدم به هدف تقرب میکردند.
درین آوان فرماندهان ازبک وابسته به آزاد بیگ که قبلاً به تنظیم های حزب اسلامی وجمعیت اسلامی تعلق داشتند ، به آزاد بیگ مشوره میدهندکه صرفاً همبستگی باجنرال دوستم وجنرال های طرفدارکارمل بدون جلب موافقت فرماندهان جمعیت به ویژه احمدشاه مسعود درشمال ضامن پیروزی نخواهد بود. اما آزاد بیگ درپاسخ میگوید :
" در رابطه به تماس دوستم با مزاری ( عبدالعلی مزاری ) کاملاً موافق هستم . چون من مدت ها قبل با مزاری به تفاهم نهایي رسیده ام ، ولی من تا همین لحظه که چندین نماینده به نزد مسعود فرستاده ام ، ازحرف های ایشان معلوم میشود که او فریبکار ونیرنگ باز است. دوستم با اوپیش رفته نمی تواند . رابطۀ من با استادربانی اگرچه ضعیف است ولی ازین که دارای سابقۀ دیرینه است، میشود که با اوتفاهم صورت گیرد. "
تحلیل اوپراتیفی سخنان آزاد بیگ دربارۀ احمدشاه مسعود نشان میدهد که وی هیچ گاه اعتقاد نداشت که احمدشاه مسعود به این پروسه ملحق شود. جنرل دوستم نیز کمترین گرایشی نسبت به مسعود نداشت . پاکستان به وسیلۀ آزادبیگ به جنرال دوستم سفارش کرده بود که اتحاد با فرماندهان ازبک ونیروهای عبدالعلی مزاری بدون همراه ساختن فرماندهان جمعیت اسلامی ، بیهوده خواهد بود . جناح کارمل درزمینۀ اتحاد با فرماندهانی که به روش های " تنظیمی " وکاملاً محلی پروریده شده بودند ، به شدت کار میکردند. احمدشاه مسعود ازطریق معاونش دکترعبدالرحمن تحرکات ناسیونالیستی جناح کارمل وتحریکات قومی آزاد بیگ را مطالعه میکرد وازتوفانی که درعرصۀ سیاسی وتغییرات نظامی درحال نزدیک شدن بود ، آگاهی داشت. وی سرگرم تقویت نیروها وتوسعۀ ساحۀ نفوذ عملیات چریکی درسراسر شمال بود. اما جولان حوادث دراطراف مراکز مسعود درکوهستان های شمال به حدی سریع بود که دیریا زود اسیر حوادثی می گشت که ازچهار سوبه سوی کابل جلو می رفتند. اوتشخیص داده بود که هرگز نمی تواند در کوهستان های هندوکش محصورمانده وهمانند شاهد بی تفاوت خودش را ازروند تغییرات نظامی بسوی پایتخت کنار بکشد.
عتیق الله سادات می گوید :
" یعقوبی میگفت : دوستم نباید افراطی شود ونباید کلان شود که به تڼئ دوم مبدل می شود.
دربارۀ مسعود میگفت : فرد نظامی بسیارقوی است . اگر مسعود با هرامتیازی که بخواهد، حاضریم برایش بدهیم . او پاکستان نرفته وبه آی، اس، آی تسلیم نشده است. دشمن شماره یک ما آی ، اس ، آی است . اما مسعود دشمن آی، اس، آی است.
علی الرغم این سخن ، یعقوبی نتیجه گیری می کرد که : " مسعود شاید این طور محاسبه دارد که نامم بد میشود."
مسعود ( چنانکه خود تشریح کرده بود ) با درک موقعیت حساس وآسیب پذیر حکومت سازی درجیوپولیتیک ویژۀ کشور ، خیال دیگری برای آیندۀ حوادث درسر داشت . وی با توجه به برنامه های دراز مدتی که دربارۀ قوام مرحله به مرحلۀ جنگها وتشکیل ارتش سراسری به هدف حفاظت ازافغانستان درمنطقه طرح کرده بود، دربحبوحۀ بازی های پیچیده ای که استخبارات منطقه ازدوطرف به راه انداخته بودند، ناچارشد با پروسۀ بپیوندد که دگر وارد یک مرحلۀ تعیین کننده شده بود.
مسعود آنطوریکه خودش بیان میکردازلحاظ زمانی درتنگنا قرارگرفت وآنطوریکه امروزمیتوان تحلیل کرد، اینستکه مسعود با مشارکت ناگزیر در اشغال کابل درهمان مسیری قرار گرفت که استخبارات منطقه ای پاکستان وروسیه ازمدت ها پیش نقشۀ آن را ترتیب داده بودند.
اما مسعود که همواره از همرایي با جریان های قومی پرهیز میکرد ، تحت چه شرایطی به سوی کابل کشانیده شد؟
به قول اسدالله ولوالجی ، در آستانۀ آغاز حرکت قوت های شمال تحت فرماندهی جنرال دوستم به هدف ساقط کردن رژیم دکترنجیب الله، هیأتی مرکب ازنماینده گان " سازا " ( سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان )که نقطۀ وصل میان جنرال دوستم واجتماع افسران وفادار به کارمل بودند ، بعد ازکسب رضایت سیدمنصور نادری رهبرفرقۀ اسماعیلیه افغانستان دردرۀ کیان ، برای دیدار با مسعود به پنجشیر میروند.
هیأت سازا درملاقات با احمدشاه مسعود پیشنهاد میدهد که با حرکت نظامیان ضد دکتر نجیب الله ملحق شود. مسعود درپاسخ میگوید :
" جریانی که شما از آن سخن می گوئید ، یک حرکت جدید درداخل جناح پرچم است که به وسیلۀ طرفداران ببرک کارمل به راه افتاده است . این افراد قصد دارند حکومت نجیب را از طریق کودتا سرنگون کنند. نمایندگان آنان تا کنون چندین بار بامن صحبت داشته اند اما من به همۀ آنان جواب رد داده ام . من نمی خواهم به این پروسۀ بدنام شامل شوم.
هیأت سازا بدون نتیجۀ دلخواه به کابل برمیگردد . رهبری سازا هیأت دیگری را به سرپرستی انجنیر ابرارروانۀ پنجشیر میکند تاقناعت مسعود را حاصل کند. انجنیرابرار مصرانه تشریح میکند که حرکت افسران ناراضی شمال تعلق چندانی به کارمل ندارد وجنبۀ ناسیونالیستی آن پررنگتر است .
مسعود میگوید :
" ما درین باره فکر میکنیم ! "
انجنیر ابرار دست خالی به کابل برمیگردد. به جای او دگروال بسم الله یکی دیگر ازسازایي ها وارد پنجشیر میشود. وی به مسعود میگوید :
" اگر شما درین روند شامل نمیشوید ، حکمتیار درکابل حاکم خواهد شد . اگر شورای نظار بخواهد یا نخواهد قیام شمال حکومت راسقوط خواهد داد وآن گاه شما از جریان جدا خواهید ماند.
مسعود درپاسخ میگوید :
" هرحرکت درشمال ، بدون اشتراک شورای نظار به جایی نمی رسد . من به این اصل اعتقاد دارم ! "
دور سوم ملاقات با مسعود نیز بی نتیجه میماند . اجتماع ناراضیان شمال درمشورت باهم تصمیم میگیرند که هیأت دیگری برای ملاقات بامسعود عازم پنجشیر شود . درین سفر ، هیأت مؤظف شامل انجنیرابرار وقدوس پیانچی ، علاوه برپیام های لفظی ، با برگه ها وتعهدات کتبی ازسوی جنرال دوستم ، جنرال مؤمن وسیدمنصور نادری به دیدار مسعود میروند . سه نظامی مذکور پای اسنادی امضأ میکنند که اطاعت شان ازرهبری احمدشاه مسعود را اعلام میدارد .
مسعود با مطالعه اسناد تعهد واطاعت جنرالان ضد حکومت چنین میگوید :
" من هنگامی این عهد نامه ها را صادقانه میدانم که جنرال دوستم ، ولایات فاریاب وجوزجان وسیدمنصورآغا ولایت بغلان را به نفع مجاهدین سقوط داده وهمچنان جنرال مؤمن جهت اشغال مزار شریف حرکت کند. "
مسعود بعداز شرح شروط خویش ، اضافه میکند که جنرالان مذکور فقط سه روز ثابت کنند که به تعهدات خویش وفادار اند. وی می افزاید :
" پس از تعمیل این شروط دربارۀ پیشروی به سوی کابل صحبت خواهیم کرد. "
خواننده گان عزیز وگرانمایه !
اینست حقایق روشن درمورد حرکات گروهکهای منسوب به " شمال " و " رهبران شمال " که افغانستان را هیچگاهی مرزوبوم تمام افغانها ندانسته ، تنها وتنها شعار سمت بازی ها، قوم بازیها وتبارپرستی ها را شیوه وبرنامۀ عمل خود قرار داده وغرض اکمال پروژه های " ناسیونالیستی " تبار معین دورهم حلقه میزنند ، گروهک های خلاف تمام منافع ملی مردم ایجاد مینمایند ودرجهت تعمیل پلانهای شوم افغانستان برانداز شبکه های استخباراتی اشتراک مساعی نموده ودرمواقع سرنوشت ساز حیات سیاسی یک ملت دست به عملیاتی میزنند که شیرازۀ تشکل آن ملت را ازهم میپاشانند و زنده گی هزاران انسان بیگناه ومعصوم کشور مارا به تباهی کشانده باعث استقرار وحاکمیت باند های چپاولگر انسانیت بر انداز گردیده که به نام حکومت وحشی قرن شهرت یافته است .
درینجا لازم به تذکر است که خانم بهأ نویسندۀ شریک در خلق اثر برباد رفتۀ " رها در باد " ازجملۀ ثناگویان محترم ببرک کارمل ، محترمه دوکتورس اناهیتا راتبزاد وشهید دوکتور نجیب الله بود اما بنابر عقده های خودبزرگ بینی وامراض روحی وروانی وداشتن تکالیف خودشیفتگی به مخالفت لجام گسیختۀ بازاری متوصل میشود ، همراه با کاتبان هم رکاب وهم وزن تاجیک میدیایش به خلق نوشتارپرداخته که از هیچ نوع کیفیت ،وجاهت ووزنۀ علمی ، سیاسی ، ادبی و پژوهشی تاریخی برخوردار نبوده فقط قصد عمدۀ این خامه نویسی ها درگام اول تخریب شخصیت دوکتور نجیب الله شهید وفامیل وی بوده است ، درکدامین صفحۀ این نوشتار نیست که بر دوکتور شهید ، پدرش ، مادرش ، خواهرانش ، برادرانش ، خواهر زاده ها وکاکا زاده هایش ، براقاربش وبالاخره برتمام قوم وتبارش تعرض وحمله صورت نگرفته است و این امر به اقتضای مخالفت شدید تباری جامه پوشی گردیده است . توصیف از رهبران افغانستان برانداز " شمال " وتخریب چهرۀ بس پردرایت وهوشیار دوکتور نجیب الله که ایشان فکر میکنند وی به تبار پشتون مربوط است متن ومحتوای این جعلنامۀ رسوا ومفتضح را میسازد. چقدر دردآور وشرم آور است که انسان در تالاب فساد برانگیز تعصبات ملیتی ، سمتی ، لسانی ونژادی غرق شود. اکنون خانم بهأ در گنداب تفاوت های تفوق طلبانۀ تباری سقوط کرده است که سرتاپا درحیطۀ توطئه ها، دسایس شوم و تحریکات بلند پروازانۀ تاجیک میدیا ره میپوید. وی هیچ جای پای در میان صفوف فشردۀ آزادی خواهان وطنپرست ما ندارد. وی تنها میتواند که ازطریق وبسایت " حماسۀ زن " با گروهک های نابکار " شمال " مانند " اتحادیۀ شمال " دوستم " پان ترکیست!!! " ، خاوران ، خراسان زمین ، لطیف پدرام تفوق طلب نژادپرست وسایر آدمک های ناچیز تبارپرست "تاجیک میدیا " لینک سازیهای انترنتی ایجاد کند وبس ؛ که این سیاست بازی ها مورد نفرت عظیم قاطبۀ مردم میهن ما قرار دارد.
همچنان در گام بعدی خانم بهأ تلاش ورزیده تا با ضدونقیض گویي ها نقش نهضت وطنپرستانۀ ربع قرن اخیررا به هیچ وپوچ مبدل ساخته وبا قضاوت های میان تهی ومن درآوردی خویش نکات وموارد مورد نظر خویشرا صائب وصائق جلوه دهد که این خود حاکم ساختن حکم وفرمان شخصی وفردی یک فرد را معنی میدهد که با ارادۀ خرد جمعی نقاضت ودشمنی صریح وروشن دارد.
خانم بهأ در کتاب " رها درباد " از همان اولین صفحه ، ازهمان اولین موضوع وگفتار ، ازهمان اولین بخش وقسمت وبالاخره ازهمان اولین فصل ، دروغ سرایي را آغازیده است و تا پایان آن با نهایت مذلت وحقارت وفقارت بدان ادامه داده است که من درطی نقد های خویش بخش ناچیز آنرا بیرون ساختم . ازبسکه در کتاب " رها درباد " دروغ گفته شده است وجعلکاری های روشن وعریان بعمل آمده من ناچار اسم " پشتوارۀ دروغ وریأ ومکر " را بر آن گذاشته ام ، اگر خانم بهأ بدین عنوان موافق نیست قلم بردارد و جواب تمام سوالاتیرا که من درطی نوشتار ها وگفتارهایم مطرح ساخته ام پاسخ بگویند. واگر بازهم دست به چالش های بیشتر زدند من حاضرم بخش های بیشتر دروغ های ویرا مبتنی بر شواهد واسناد کتاب فسخ شدۀ خودش بیرون بکشم.
خواننده گان پرفضیلت وپراندیشه !
ما درهرشرایطی که قرار داشته باشیم برخود لازم میدانیم تا هیچگاهی در سمت مخالف منافع حیاتی مردم و قاطبۀ بشریت مظلوم ولی بزرگوارگام بر نداریم . همچنان باید نگذاریم تا امیال وخواسته های آزمندانه وخرابکارانۀ اهریمن کنش برما چیره ومستولی گردد، مسؤلیت یک روشنفکرمتعهد وجانبدارومدافع مصالح ومنافع مردم همینست که برعلیه آوازهای کرگسان لاشخوار وجغدان کور وبی بصیرت ( روشنفکران منحرف از خط منافع مردم ) قدعلم نموده واز قلمرو صداقت وراستی که حقایق ناگفتنی را دربر دارد دفاع بعمل آرد، من هم براساس همین درک ومسؤلیت برخود واجب دانستم تا بحیث روشنفکر وطنم قلم بردارم وبرای صفایي خط راستی ازخط دروغ نوشته های را بدست نشر بسپارم ، امیدوارم که در مقطع کنونی همین کافی باشد وبس ! آنچه بر خود لازم میدانم گرد آورده های منست که در آینده در وجود یک اثر تحقیقی بر حوادث و وقایع حیات سیاسی یک نسل وطنپرست مبارز نوشته کنم وتمام نکات نظروموقف گیری هایم را درقبال رویداد های زندگی سیاسی ، اجتماعی وشخصی ام به خدمت علاقمندان گوهریاب روشن ضمیر تقدیم بدارم .
خونین کفن چو لالۀ صحراست قلب من
سرگشته چون نسیم سبک پاست قلب من
دلتنگ تر زغنچه وآشفته ترزگل
بیتاب ترزموجۀ دریاست قلب من
جانبخش تر زبوسۀ ساقی به بزم وصل
گیرنده تر زنشۀ صهباست قلب من
خواهد به چشم خویش ببیند شکست شب
بیدار چون ستارۀ شبهاست قلب من
از بس طنین خنده فراموش اوشده
لبریزگریه چون دل میناست قلب من
" فانی " دلم گرفت ازاین شام پرملال
در انتظارجلوۀ فرداست قلب من
پایان سخن