رسول پویان
توفان وحشی
خار ها روییده بر دشت و دمن،
ناله مرغ چمن از دور،
می آید بگوش.
اشک ابر نوبهاری،
می چکد بر خون وخاکستر؛
غنچه های تازه،
وز توفان وحشی گشته پر پر؛
کی زند نور امیدی حلقه کوبنده بر در.
موج پرچین نگه،
در ساغر بشکسته می چرخد؛
باده شوق وطرب،
در جام دل، خونابه می جوشد؛
بانگ مرغ صبحدم،
خوابیدگان را کی کند بیدار،
تاگلوی ناله خیز مرغ حق باشد فراز دار.
باغ سبز آرزو ویرانه از-
پائیز غم افزا؛
سبزه و گل در میان خار و خس،
گردیده نا پید ا؛
کیست یارب،
تا که پیراید گل و شمشاد،
- سرو و بید و ناژو را؛
آه !
بر باغی که همچون:
کوه و صحرا،
هرچه خواهد می دمد خود رو.
وای برما !
وای برما !
باغبان و باغداران کو .