سخن از عشق اگر گویی شکوفد باغِ جان، ای مهربان
دلم از نور تو لبریز است در هر موسمـان، ای مهربان
به دوستی زنده گردد جانِ هر دلخستۀ دوران
که درمانِ دردِ آدم هست مهرِ بیکران، ای مهربان
به راهِ اهلِ معنا هر که گام از لطف بنهد، شاد گردد
که رهبر در سفرهایِ حقیقت عشقِ جانان، ای مهربان
ز مهر و صلح و انساندوستی گردد جهان آباد
که آدم را سزد عزّت، نه جورِ دیگران، ای مهربان
حقوق آدمی در هر زمان باید که محفوظ است
که او گوهَر شود در آفرینش بیگمان، ای مهربان
اگر دستِ کرم گیری، جهان آیینهگون گردد
بزرگی در کمک کردن بود اصلِ جهان، ای مهربان
گهی از گریهٔ مظلوم، به خود آییم اگر بیدار
به اشکی میتوان شست آلامِ جهانیان، ای مهربان
ببخش آن را که دشمن بود؛ که عشق از کین فزونتر شد
حقیقت را کجا باشد محلّ کافران، ای مهربان
دلِ آشفته را بنواز، که پروردگارِ مهربان میبخشد
تویی آیینهٔ رحمت در میانِ مردمان، ای مهربان
و آخر بیتی آید یاد از شاعر به رسم مهر
که این نغمه سرود امروز با نامِ فائز روان، ای مهربان
خلیل الله فائز تیموری

