افغان موج   
به دَور عاشق بیمارزده حصار کشیدند
که جنگ وآتش وخون را دراین دیار کشیدند
 
چنان فتاده به خاک بیرق سه رنگ قدیمی
نشان عشق شکستند وهرسو مار کشیدند
 
سوار جلگه فتاد غرقه ای پُراز خون شد
که تازیانه به هر اسپ بی سوار کشیدند
 
نگاه مادر غمدیده روی پنجره پایید
ز چشم تشنه او تا که انتظار کشیدند
 
چه روزگار غریب است ،کی زنده است وکی مُرده
تمام عاشق این شهر را به دار کشیدند
 
قیامت است که بازنده های بی نفس هرگاه
به شور وشوق از این ملکِ بی مزار کشیدند
 
 
شیر رحیم