از آن افغان شدیم که از همدیگر باشیم جدا دایم
بگوئیم در جهان تنها یکی سلطان ... و دانا ایم
به شمشیر جهالت سر زنیم هر جای همراه است
که تو کوری و ما در این جهان هوشیار و بینائیم
ببین خنجر بدست ماست با تحریک هر ابلیس
دلیران... جهان هستیم! بسویت مست می آئیم
تویی تاجیک، هزاره یا که ازبک گشته نام تو
و ما از قوم پشتون ایم... از انرو دست بالائیم
به زیر دست ما دایم تو خواهی ماند مثل موم
تو رعیت هر چه هستی باش ما پیامبر و شاهیم
برایت هر کسی از فکر خام ات کرده تعریفی
که ما بنیانگذار هر چه امروزاست و فردا أیم
جهان بنوشته در تاریخ عصرِ پّست مدرن اش
که هر جا معرفت باشد چو انسانیم از آن جائیم
نعمت الله ترکانی