زهی که زلف شـب تیره را دوتار کنید
هماره صبحدمان وصف حسن یار کنید
کهن چکامۀ خورشید را ز سـر خوانید
جمـود لشکـر شـب را تـار و مـار کنید
به بـاغ و راغ وطـن مـوج گل بیفشانید
برون ز چشم وطن نیش های خار کنید
چراغ عصر نویـن را به شهروده آرید
گـروه تیره دلان را بـرون ز غار کنید
ز خـر جهـل پـیـــاده نمی شــود طالـب
بر اسب تیزتک دانش وطن سوار کنید
امـارتـی که بـه زور تـفــنــگ آوردنـد
بـه زور وحـدت مــردم بـرکـنــار کنید
به زیر سلطۀ تحقیر زندگی ننگ است
ســراغ آبــرو و هـمـت و وقـار کـنیـد
طلسـم وحشـت دیـوان را که بشکستید
نظـام عـدل و مـسـاوات بـرقـرار کنید
وطـن بـه هـمـت مـردم می شـود آبـاد
بـرای مـادر میهــن تـلاش و کار کنید
هرآنکه جورو جفا و ستم کند بر خلق
بـه پـیـش مـردم دنـیـا شـرمسـار کـنید
بـرای عـزت و آزادی و سـرافـرازی
بـه عرصه گاه مبارزه جان نثار کنید
دلی که بـا دل آواره یی شـده پـیـونــد
نــوای همـدلی و مشـعـل دیـار کـنـیـد
فـقیر عشقـم و لیکن ز گـوهـر دل ها
به گوش بخت دوگوشوار شهوارکنید
شکوه مهر خـرد جلوه گاه دل گردید
خلوص نقش بـر انگـشتـر نگار کنید
اگـر بسان دلـم وصل یار می جویید
به بال سیر و سفـر رفع انتظار کنید
به روی شهپر سیمرغ آشیان سازیم
بـر اوج قـلــۀ تـاریـخ افـتـخـار کنید
رسول پویان
11/11/2021