تا در سر دل هوای عشق است
بن مایـۀ جـان بقای عشق است
در آیـیـنــه زار ذهــن کـیــهـان
هر سو نگری لقای عشق است
هـسـتـی و جـــهـان و زنـدگانی
رقصنده دلِ فضای عشق است
در نـغـمه سـرای سـاز هـسـتی
شور غـزل و نوای عشق است
در بـزم طـرب که بـاده نـوشید
شوق و شعـف وغنای عشقست
از رنـگ شـــــقـایــق مـحـبــت
برکلک سخن حنای عشق است
بی عشق حیات بس محال است
بودن هـمه در پنای عشق است
در کاخ طلا بـه خود چه نـازید
در خلوت دل سرای عشق است
آرامش دل به زور و زر نیست
این تحـفـۀ بی بهـای عشق است
از کـرکـس زشـت نـفـــرت آیـد
بـر قـلۀ دل هـمــای عشق است
ســیـمـرغی که زال زر نـوازد
افـسـانـۀ در ثـنــای عشـق است
بی لشکر و تاج و تخت شـاهی
سلطان جهان گـدای عشق است
از خـانـۀ سنگ و گل چـه یابید
در گـوشـۀ دل بنای عشق است
در قـبـلـۀ دل بـه سـجـده افـتـیـد
در سینۀ جان خدای عشق است
گر گـوش درون و دل بـود باز
ازهرطرفی صدای عشق است
هجران شـده درد زخـم ناسـور
دیـدار رخی دوای عشـق است
حسنی که بـه دل دهـد انـرژی
پر جـلوۀ با صفای عشق است
رسول پویان
6/10/2020