دیـدن هـزار بـار بـلـنـد از شـنیدن است
عکس و نگاره خامه ستان کشیدن است
آتـشـفـشــان سـیـنـه زبـانــه اگـر کـشــد
آتش همیشه تازه و نـو از دمیـدن است
بـاد شـــمال بــوی خـوش گل پـراکــنـد
مشک ختن بـه دامن پیک وزیدن است
دلشیفتگی انـرژی جـان را کـنـد فـزون
در سـیـنه تا که دل بـه امید تپیدن است
دردشت وباغ هرکه زندگام دلخوشست
آرامـش شگفـت درون از دویـدن است
در سـایۀ هـما روی خـورشـید را نگر
آسـایش و گـرایش دل در پریـدن است
رنگ سـرود تـازه نشیند بـه گـوش دل
کار هـنــرسـرای درون آفـریدـن است
مهـر نگار در دل نـیـکان فـتـاده است
یـاری بـرای زنـدگی و آرمـیـدن است
گنجینه یی که شـیر بـه نـوزاد می دهد
پسـتان مـادری که بـرای مکـیدن است
تـیـر نهـان در دل نـخچـیـر کس مـزن
برگوچکامه یی که درآن نارمیدن است
هان! اژدهـای آز درون را ز پـا فکـن
کـژدم را نهـاد اگـر چـه گـزیـدن است
تـیـر و تـمــوز آمـده بـارجـامـه آوریـد
گاه درودن اسـت و هـنگام چیدن است
گربرگ توت خورده بسی کرم ابریشم
اکنون زمان پیله و بر خود تنیدن است
تامزه هایی بر سرهرخوان خوردنست
هرکام و هر دهن به امید چشیدن است
3/2/2020