افغان موج   

کـورۀ آتـشفـشان عـشـق گـر فـوران کند
سلطۀ زور وسیاست را ز بن ویران کند
می کند بیخ سـراب وهـم را امـوج عشق
تا که نـور گـوهر دریای دل جـریان کند

صبرافزون زخم رابدخیم کندلیکن عشق
زخم خونین دل هجران کشان درمان کند
شورش اندازدبه شهرعشق تا ازروی ناز
کاکل و زلف پریشان را مشک افشان کند
نیش خارستان رنگارنگ گیرد گر جهان
عـشق بـا نـیم نگاهی جمله باغسـتان کند
عـشق انس و الفت و پیونـد می آرد پدید
دشـمنی ها را به بـزم دوستی مهمان کند
گریه درسوگ عزیزان چشمهاراکورکرد
عشـق در رویا لبان گریـه را خندان کند
گرچه بشکستند جام باده را شور و خیال
شـوق مـستی را بیاد یار صـد چندان کند
خشک سالی ها دریده سینۀ صحرای دل
عشق را نازم که خشکستان پر باران کند
بـا نـوای صلـح و آزادی بـه میدان عمـل
عشق، وحشی راز جنگل آورد انسان کند
عشق هستی وعدم را شوردیگرداده است
چرخـۀ ذاتی شـدن را تا سـر و سامان کند
عشـق با مـوج گرانش می کند پـرواز گاه
نه فقـط انسان، بلکه هستی را حیران کند
عشق زابعاد مکانی و زمانی خارج است
صد سیاهچال فضایی را بخود پیچان کند
عشق درزندان قانون دوعالم نیست نیست
چون که تنها با خـدای خـویشتن پیمان کند
از زمین و آسـمان ما مگو، چـون زره اند
عشـق در دنیای بی پایان خـود تـوفـان کند
حلقۀ زور و زر سـرمایه را بشکسته است
در جـهـان دل بـرابـر بــرده و سـلـطان کند
هرچـه اهریمن کند تخریب درجسم و روان
عـشق با لطـف و محـبت آیـد و عمـران کند
عشق ووصل دل سراسردرتکامل بوده است
زان سـبب پیونـد اوج هسـتی را عـنوان کند


رسول پویان

21/5/2018