افغان موج   

عطار پیر

عروس با خوشویش به هیچ نوعی سازش کرده نمی توانست. آنها با هم  آنقدر مناسبات بدی داشتند ؛ بالاخره عروس مجبور  شد تا نزد  یک عطار رفته و به او  وضیعت را  با نارضایتی  چنین بیان کرد:  

ــ  باید خوشویم را مسموم کنم ، شما بمن چنان زهری بدهید که از زهر دادنم هیچ کس پی  نبرد.

عطارپیر به عروس نمک پودری داد و گفت:

ــ هرروز ازین یک کمی  به طعام خوشویت مخلوط کن و دیگر رویه و رفتارت را هم خوب بساز، کمی بخند و چنان رفتار خوب کن که هیچکس بالایت شک برنشود.

عروس خشمگین به گفته ء عطار عمل کرد و بطور منظم ازاین پودرسفید به غذای خوشویش مخلوط می کرد و هم در مقابل همه و خوشویش  از رفتار خوب کارگرفت ، در حالی که از  عمر خوشویش مدت زیادی نمانده بود.

از قضیه  یک ماه سپری شد که عروس دوباره نزد همان عطارآمد و چنین گفت:

ــ حالا یک  پادزهر(  دارویی که برای  دفع زهر به کار میرود) می خواهم. زیرا من  بخاطر شک نه بردن شان  با خشویم رفتار خیلی خوبی کردم وبا او با خوش خلقی و احترام رفتار کردم. طرزرفتار خوشویم هم در  مقابل من   تغییرکرد و حالا انسان خیلی خوبی شده است. اکنون او نزدیکترین دوستم است. از همین خاطر من راضی به مردنش نیستم.

عطار پیر و عاقل تبسمی کرد  و پاسخ داد:

ــ به پادزهر ضرورت نیست. آن چه که  بتو داده بودم، زهرنبود.  فقط و فقط نمک پودری  بود.  برایت این کاررا تشریح کرده  نمی توانم و این توته نمک تا به امروز مناسبات خراب  بسیار آدم ها را بهبودی بخشیده است.

پایان

از منابع ترکی : ترجمه و تهیه از : ذاکر عمری

همابورگ 04.01.2008

 

 

مزد استادی

ازمنابع ترکی : ترجمه و تهیه از  م. ذاکر عمری

 چارم جنوری  2008 میلادی ، همامبورگ

در قسمت اساسی ماشین فاریکه ء تولیدی عوارض تخنیکی بوجود آمده بود و این ماشین یکی از ماشین های مهم فابریکه بحساب می آمد، بدین لحاظ فابریکه از تولید باز ماند.

همه تخنیکران فابریکه تلاش کردند که ماشین مذکور را ترمیم کنند، اما تلاش شان بیهوده  ماند، چونکه ترمیم کرده نتوانستند.

در نهایت یک متخصص  تخنیکی را از شرکت دیگری فرا  خواندند. این متخصص پس از وارسی  ماشین از بکسش چکشی را  کشید و با چکش به یک  نقطه ء معینی ماشین یک ضربهء محکم زد. با این کار او ماشین  فوری به کار شروع کرد. گویی که هیچ عوارض تخنیکی نداشته است.

دوباره فابریکه به تولیداتش شروع کرد. دو روز  بعد از رفتن  این متخصص تخنیکی یک صورت حساب از طرف او رسید  که درآن چنین نوشته شده بود: در مقابل خدمتی که  انجام دادم، باید  یک هزار دالر بپردازید.

مدیر فابریکه از دیدن این مکتوب   خیلی  خشمناک شد. آن هم بیشتر به این علت که متخصص  به خاطر یک چکش زدن هزار دالر از و ی مزد خواسته بود و این مبلغ  را زیاد پنداشت. مدیر فابریکه   از متخصص خواست تا یک  صورت حساب مفصلتر  رادر این رابطه به وی بفرستد تا بداند که مزد یک چکش زدن چطور یک هزار دالر می شود. روز بعد ازطرف متخصص  تخنیکی مذکور صورت حساب مفصل زیرین رسید:

مزد چکش زدن به ماشین ....................................... یک دالر

مزد تشخیص جایی که باید چکش زده می شد............. نه صدو نود نه دالر

مجموعا"...........................................................   یک هزار دالر