افغان موج   

عرفان درشعرعبدالقادربیدل

محمدناصرعارفی هویدا

http://www.ganjinah.blogfa.com

بیدل کیست؟

بیدل عارف دل باخته وشاعرتوانمندوظریف اندیش فارسی سرای سبک هندی است، شاعری که مفاهیم بلندعرفانی  فلسفی، اجتماعی و سیاسی رابانازک اندیشی  وخیال پردازی های قدرتمندانه خود درقالب شعرگنجانده است وهنرنمایی های شگفت آوری را ازخودبروزداده وبه نمایش گذاشته است.لازم است قبل ازاین که به جنبه های عرفانی شعربیدل بپردازم، به طورمختصری راجع به خودبیدل سخن به میان آورم.

" بیدل شاعری است زادۀ هندوستان وپروردۀ محیط ادبی آن کشوردرقرنهای یازدهم ودوازدهم هجری، یعنی اواخردوره ای که هندکانون زبان وادب فارسی بود. به همین سبب گاهی اورابه« عظیم آبادی» یا«دهلوی» هم ملقب می کنند.

اودرسال1054ق. درشهرعظیم آبادازایالت پتنه به دنیا آمد.پدرش عبدالخالق که سپاهی ای بودصوفی مشرب،نام عبدالقادرگیلانی سرسلسله صوفیان قادری رابر فرزندش نهاد.اجدادآنهامغولانی کوچیده ازماوراء النهربودند.

عبدالقادربه زودی ازپدرومادریتیم شد وبه سایه حمایت عمش میرزاقلندردرآمد که خودسرداری شجاع بود ودرعین حال، مردی اهل عرفان ومعرفت. عبدالقادرجوان تحصیلات سنتی مدرسه ای رابه اشارۀ میرزاقلندررهاکرد؛به شاگردی اهل تصوّف ومجذوبان عصردرآمد وبه اتکای هوش وذکاوت سرشارش به زودی مبادی عرفان وطریقت راآموخت."(1)

میرزاعبدالقادربیدل ازابتدای نوجوانی به شعرروی آوردوتخلّص «بیدل» رابرای خود برگزیداو دارای استعدادفوق العاده ای بوده وازقریحۀ شگفت آورشعری و ذوق بالای هنری برخورداربود اوتوانست آثاروسروده های وصف ناپذیری راخلق کند.

" اوازقوم برلاس یا ارلاس جغتائی است. بیشتر عمر خودرادربنگاله بسربرده و در دهلی وفات یافت.(سوم صفر1133 هـ.ق) ودرهمین شهردرصحن خانه خویش بخاک سپرده شد.مزاراورادرسال1199، یعنی 66سال پس از مرگش یکی ازنویسندگان دیده اما اکنون خاکجای اوبدرستی معلوم نیست البته در دهلی قبری به نام بیدل تعمیرکرده اند که موردتردید است." (2)

برخی نقل هاحاکی ازآن است زمانی که ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل ازدنیا رفت ودرصحن خانه خود درهنددفن گردید،بعدهامشتاقان بیدل استخوان های اوراازهند به سرزمین اصلی او یعنی افغانستان انتقال دادند.

"عظام بیدل بعد از دفن موقت در صحن خانه‌اش، به وسیلهٔ مریدان و ارادتمندان و بازماندگان خاندانش، به وطن اصلی او افغانستان انتقال داده شده، و مزار وی در هند نیست، بلکه، در قریهٔ خواجه رواش کابل می‌باشد."(3)

بیدل درقالب های مختلف شعری، شعرسروده است آثاراوبیانگراین واقعیت است که بیدل ازعلم ودانش بالایی برخورداربوده است.تمام سروده های اوحاکی از محتوای عمیق ومعارف ارزشمنداست.

" بیدل را ازروی آثاراووسخنان تذکره نویسان، شاعری دانشمند، عارف مسلک، فروتن وقناعت پیشه می یابیم.اوبرعلوم ادبی،عرفان،فلسفه ودیگردانشهای عصروقوفی تمام داشت ومی توان گفت دانشمند ترین شاعربزرگ فارسی بعدازعبدالرحمان جامی، هم اوست. درعرفان ازپیروان مکتب ابن عربی به حساب می آمد ودرعین حال، اطلاعات خوبی ازآراءوعقایدهندوان داشت." (4)

ازلحاظ فن شعری، اودرآثارخودهنرنمایی های راانجام داده است که انسان را به حیرت وا می دارد.درمیان سبک های شعری، سبک هندی ویژگی های خاص خودرا داردوبیدل به عنوان برجسته ترین نمایده سبک هندی باهنرنمایی های زیبایی که ازخودبروزداده است سبک هندی را اوج بخشیده است.

" اگربرای هریک ازشیوه های شعرفارسی، بخواهیم نماینده ای برگزنیم که تمام خصایص آن شیوه رابگونه ای آشکارا درآثارخویش نمایش دهدبیدل راباید نمایندۀ تمام عیار اسلوب هندی بشمار آوریم زیرا این گویندۀ پرکارونازک اندیش قرن یازدهم ودوازدهم، راه ورسمی راکه پیشینیان او، ازیکی دوقرن پیش ازاو، بنیادنهاده بودندبا مجموعۀ آثارخویش به مرحله ای رسانیدکه هریک ازخصایص شعری گویندگان این اسلوب را باید به گونه ای روشن ترومشخص تردرآثاراوجستجوکرد." (5)

درشعرهای بیدل مابا مفاهیم عمیق عرفانی، فلسفی، اجتماعی، سیاسی مواجه هستیم که شاعر ،این مفاهیم ارزشمند را هنرمندانه وبسیارزیبابه نمایش گذاشته وتحسین مخاطبین خودرابرانگیخته است.

آثاربیدل

بیدل درقالب های مختلف شعری شعرسروده است مجموع آثاربرجای مانده ازاو یک مجموعۀ بسیارگرانبهاوباارزشی است که مشتاقان درحوزه های مختلف ادبی، عرفانی، فلسفی وهنری مجذوب آن شده اند .

" آثاربیدل نسبتاً ازتصاریف روزگاردرامان مانده ودرمجموع دارای این بخشهاست:

غزلیات،دربیش ازسی هزاربیت(حدود2900غزل).

قصاید، ترکیب بند، ترجیع بند، قطعات،ماده تاریخ ها و...

رباعیات، باحدود4000رباعی.

مثنوی هامشتمل برچهار منظومۀ مهم عرفان، طورمعرفت، محیط اعظم، طلسم حیرت وچندمثنوی کوتاه.

چهارعنصرکه کتابی است به نثرآمیخته بانظم، شامل شرح زندگی، خاطرات وتأملات شاعر

نکات ورقعات، که اولی قطعات منثورومنظم کوتاه است ودومی نامه های بیدل.

کامل ترین نسخه کلیات بیدل همان است که درچهارمجلّد ازسوی وزارت علوم افغانستان درکابل منتشرشده وعمده تصحیح آن برعهدۀ خال محمدخسته، شاعر،ادیب وخوش نویس متأخرکشوربوده است. (6)

خوب است قبل ازپرداختن به عرفان درشعربیدل تعریفی از عرفان ارائه کنیم در مورد مفهوم لغوی واصطلاحی عرفان بایدگفت که. "«عرفان» درلغت به معنی شناخت وشناسایی است ودراصطلاح روش وطریقۀ ویژه ای است که برای دستیابی وشناسایی حقایق هستی وپیوندارتباط انسان باحقیقت، برشهود، اشراق ووصول واتحادبا حقیقت تکیه می کند ونیل به این مرتبت رانه ازطریق استدلال وبرهان وفکر؛ بلکه ازراه تهذیب نفس وقطع علایق ازدنیا واموردنیوی وتوجه تام به امورروحانی ومعنوی- ودر رأس همه مبدأ وحقیقت هستی- می داند."(7)

واژگان کلیدی دربازتاب مفاهیم عرفانی درشعربیدل

واژه ها وکلمات درشعربیدل بسیارسنجیده شده ودقیق وتاکتیکی وهنرمندانه به کار گرفته شده است. دراین نوشته ازباب نمونه به ابیات و واژگانی اشاره می شودکه بیدل بادرکنارهم چیدن آن مفاهیم عرفانی رابازتاب داده است.

آیینه

بیدل ازواژه آیینه بسیارزیاداستفاده کرده است به گونه ای که می توان گفت بیدل شاعرآیینه هاست.بیدل درشعرخودتوانسته است دیدۀ آیینه را حیرت تماشاببیند، دراکثر موارد درشعربیدل ،ماشاهد توأم بودن آیینه وحیرت هستیم.اوباتوجه به توانایی که داشته است ازواژه آیینه به طور وسیع ومتنوع  بهره گرفته است.ازجمله برای تبیین مضامین عرفانی بسیارهنرمندانه واژه آیینه را به خدمت گرفته است.

آیینه به بر، غافل ازآن جلوه دمیدیم

جزمانتوان یافت کسی رابترازما(8)

آیینه کارش نمایش گری است. بسیاربداست کسی آیینه ای به برداشته باشداما از جلوه های معشوق درآن غافل باشد.

درچهارچوب اندیشه عرفانی بیدل عارف همواره غرق تماشا معشوق ودلدار است این تماشا خواب وآرام وقرار را ازاو گرفته است. چشم بازآیینه پر ازدیداریار است وبه حیرت دچار.

به حیرت رفتگانت فارغ اندازفکرآسودن

که بیداری است خواب ناز این آیینه بسترها (9)

بیدل دریکی ازمثنوی های خودازجهان به عنوان آیینه پردازغیب یادمی کند.دل، دیده،زمین، آسمان، عالم وآدم آیینه های جلوه نمای حق اند. می توان آیینه راصیقل زد و درشفایت وزلالی آن به تماشای یارنشست.

مصفازتشبیه آیینه ای

پرازنقدتنزیه گنجینه ای

به ذوق تماشاجهان گشته ام

نهان کیست اکنون عیان گشته ام

به خورشیدی آیینه شده نورعشق

قدح برکف آمدبرون شورعشق

درآیینه ی وحدت بی نشان

صفاگشت ازجوش جوهرنهان

شهودی عجب سرزدازرازغیب

جهان گشت آیینه پردازغیب (10)

بیدل دریکی از رقعه های خود تعبیرعرفانی بسیارقشنگ وزیبایی ازآیینه دارد. آیینه چون دیده ای همیشه بازاست وکارش همواره تماشا ونمایشگری است ومشتاق دیدار، بیدل ازآن به عنوان آیینه دیدارپرست یادمی کند." تمناخانه ی دل تسلیم منزل ازپرده های دیده ی انتظارفرش هزارامید دربساط نیازمهیادارد، یارب پرتومقدم انوارتوأم، چراغ انجمن حضورروشن نماید؛ وزنگارتخیل دوری ازآیینه ی دیدارپرست زداید." (11)

دل صاف بی زنگار آیینه ای است معشوق نما، آیینه ای که غبارهاراکنارزده وجلوگاه پرتوحسن دلدارگردیده است.

درآن بساط که حسنت دچارآیینه است

بهشت آیینه ی انتظارآیینه است

به یادجلوه، نظرباختیم، لیک چه سود

که این گل ازچمن انتظارآیینه است

به دستگاه صفاکوش، گردلی داری

همین فروغ نظراعتبارآیینه است

چراغ انجمن شوق جزتحیرنیست

نهان پردۀ دل آشکارآیینه است

زنقش های بدونیک این جهان بیدل

دلی که صاف شود، درشمارآیینه است(12)

ناگفته نماند که کاربرد واژه آیینه درشعربیدل بسیاروسیع ومتنوع است من فقط ازباب نمونه به چندموردی اشاره کردم که شاعربا استفاده ازآن مفاهیم ناب وزلال عرفانی را به مخاطب انتقال داده است.منظورما بررسی عرفان درشعربیدل است که دراین موردهم تنهابه ذکرنموه هایی اکتفامی شود.

چه سِحربودکه دوشم دل آرزوی توداشت

تورادرآینه می دیدوجست جوی توداشت

زخَلق، این همه غفلت که می کند باور؟

تغافل توزهرسونظربه سوی توداشت (13)

حیرت

عالم تجلیگاه جلوه های حضرت حق است دیدن این همه جلوه های زیبادیده رابه حیرت وامی دارد.بیدل درسیروسلوک عرفانی خویش ازدیدن جلوه های معشوق واوج عظمت آن حیرت زده است. چشمی که به هم نیامده وهواره باز است وحیران، مسلم است که درکمین وعدۀ وصل است.

حیرت دمیده ام گُلِ داغم بهانه ایست

طاووس جلوه زارتوآیینه خانه ایست

حسرت کمین وعدۀ وصلی ست حیرتم

چشم به هم نیامده، گوش فسانه ایست(14)

عارف شوریده دل، دیده حیران است چون اسیرتماشای پرتوحسن نگاراست. بیدل سالکی است که همواره در تمنای وصال یاراست.

به غارت رفته ی گردخرام اودلی دارم

که چون گیسوی محبوبان پریشانی ست اجزایش

زبان درسرمه می غلتداسیران نگاهش را

صداراهم رهایی نیست ازمژگان گیرایش

نگاه ازچشم حیرانم چودودازداغ می جوشد

قیامت ریخت برآیینه ام برق تماشایش(15)

در شعر بیدل، ایده های بلند ناب وزلال عرفانی،درقالب استعارات، و کنایات وهنرنمایی های حیرت آور، و خیال‌پردازی ونوآوری های تازه وبکر به گونه ای نمایش داده شده است که مخاطب رابه شگفت وامی دارد.

حیرت آهنگم، که می فهمدزبان رازمن؟

گوش برآیینه نِه تابشنوی آوازمن

ناله هادرسینه ازضبط نفس خون کرده ام

آشیان لبریزنومیدی است ازپروازمن

حسنِ اظهارحقیقت پرنزاکت جلوه بود

تابه بزم آیم زخلوت، سوخت رنگ نازمن

دل به هراندیشه طاووس بهاری دیگراست

درچه رنگ افتاده است آیینۀ گُل بازمن؟

مشت خاکی بودم، آشوب نفس گُل کرده ام

ناله ای کزسرمه جوشاندم، بس است اعجازمن

بامزاج هستی ام ربطی نداردعافیت

رنگ تصویردلم، خون است وبس پروازمن

این قدربیدل به دام حیرت دل می تپم

ره زمن بیرون نداردفکرگردون تازمن.(16)

عارف ازراه شهودبه بالاترین مقام قرب می رسدمقامی که بس رفیع است.آموزه های عرفانی به انسان می آموزدکه به هیچ چیزی جزخدا فکرنکند" هرآموزه ای مربوط به ذهن است؛ اماآموزه عرفانی که همان علم الیقین است،فراخواندن ذهن به فراتر رفتن ازخویش است." (17)

فراتررفتن ازخویش انسان را به کوی دوست نزدیک می کند واورا غرق تماشای پرتوحسن جمال دلدار می سازد. دیده ای به تماشاواشده مثل آیینه درقبال جمال، کمال وعظمت بی نهایت حق به حیرت واخواهدماند

کرده ام سرمشق حیرت، سروِموزون ترا

ناله می خوانم بلندی های مضمون ترا

شام پروردِ غمم باصبح اقبالم چه کار

تیره بختی سایۀ بیداست مجنون ترا

شوراستغنابرون ازپرده های عجزنیست

رشتۀماسخت پیچده است قانون ترا

هرچه می بینم سراغی ازخیالت می دهد

هردوعالم یک سرزانواست محزون ترا(18)

جلوه

جهان هستی جلوه گاه خداوند است. لذابیدل درقامت کوه، درتلاطم های دریا، در لبخند گل، درپرتوخورشید، درخشندگی ماه وستاره ودرپهنای زمین ودروسعت آسمان جلوه های خداوندرامشاهده می کندوازاین جلوه سخن می گوید

آیینۀ عالم بقاییم همه

نیرنگِ جهانِ کبریاییم همه

کوموج وچه گرداب وچه دریا چه حباب؟

هرجانمِ جلوه ای است ماییم همه (19)

دراندیشه عرفانی بیدل، ماشاهد وحدت ویگانگی وجودهستیم، دراین میان کثراتی که به چشم می خورند این کثرات جلوه های حضرت حق اند.

نقاب عارض گلجوش کرده ای مارا

توجلوه داری وروپوش کرده ای مارا

زخودتهی شدگان، گرنه ازتولبریزند

دگربرای چه آغوش کرده ای مارا

نمودذرّه،طلسمِ حضورخورشید است

که گفته است فراموش کرده ای مارا؟ (20)

عالم تجلیگاه خداوند است. اودرآفاق ودرانفس تجلی دارد.بایددیده رابازکردواین تجلیات رادیدوعزم خداوندهم براین است که این تجلیات رابرای مانمایش دهد.قرآن کریم می فرماید: سَنُرِیهِم آیاتِنافی آفاقِ وفِی اَنفُسِهِم حَتّی یَتَبیّنَ لَهُم اَنَّه الحَق.(21) بزودی نشانه های خودرادراطراف جهان ودردرون جانشان به آنهانشان می دهم تابرای آنان آشکارگرددکه اوحق است.

نیازمندی ماوبی نیازی او

درتقسیم بندی وجود،مشاهده می کنیم وجود،به واجب الوجود،ممکن الوجودو ممتنع الوجودتقسیم گردیده است..واجب الوجودغنی وبی نیازمطلق است و موجودات امکانی همواره ونیازمندوفقر محض بوده ومحتاج به واجب الوجوداند.بیدل درسروده های خود ازنیازمندی ماوبی نیازی اوسخن گفته است.

به اوج کبریا، کزپهلوی عجزاست راه آنجا

سرمویی گراینجاخم شوی، بشکن کلاه آنجا.(22)

این عجزواین نیازدرطبیعت هرموجودامکانی نهفته است.موجودات امکانی درهمه ابعادوجودی خود متکی و وابسته به خالق هستی می باشند.

توکریم مطلق ومن گدا، چه کنی جزاین نخوانی ام؟

درِ دیگرم بنما، که من به کجاروم چوبیرانی ام؟

کسی ازمحیط عدم کران چه زقطره واطلبدنشان؟

زخودم نبرده ای آن چنان که دگربه خودبرسانی ام (23)

قرآن کریم درباره محتاج بودن ماوبی نیازی خودسخن گفته است. آنجایی که می فرماید: وَالله غَنیُّ واَنتُمُ الفُقَراءُ 24)

خداوندبی نیازاست وشما نیازمندید.

درجای دیگرمی فرماید:

یاایُّهاسُ اَنتُمُ الفُقَراءُ الی الله وَاللهُ هُو الغَنِیُّ الحَمِیدُ(25)

ای مردم! شما(همگی) نیازمندبه خدایید؛ تنها خداونداست که بی نیازوشایستۀ هرگونه حمدو ستایش است.

عشق

عشق یک واژه بسیاردل پذیراست.عشقی که بیدل به عنوان یک عارف وسالک ازآن سخن می گویدیک عشق مقدس است.این عشق، عشق آسمانی است.

باصدحضور،بازطلبکارت آمدم

دست چمن گرفته به گلزارت آمدم

شغل نیازونازمکرّرنمی شود

بودم اسیروبازگرفتارت آمدم

بیع وشرای چارسویِ عشق دیگراست

خودرافروختم که خریدارت آمدم(26)

عشق انسان رادردام خوداسیرمی کند.عشق باعث می شودکه عاشق دنبال معشوق خویش باشد.عاشق سرگشته وحیران است تادروادی عشق به معشوق خود رسد.

مارابه راه عشق رهنمابس است

جایی که نیست قبله نما، نقش پابس است(27)

بیدل دریک غزل بسیارزیبای دیگر  عشق رابه تصویرکشیده است وراجع به عاشقی که دل به دریازده ومحو معشوق خویش شده است می گوید

چومحوِعشق شدی رهنماچه می جویی

به بحر، غوطه زدی ناخداچه می جویی

متاع خانۀ آیینه، حیرت است اینجا

تودیگرازدل بی مدعا چه می جویی(28)

عشق خواب را ازچشم عاشق می گیرد وآسایش ،آرامش وصبروقراراورا ازاوسلب می کند. اگردل ازعشق آسمانی سرشارشودآنگاه جزخداهیچ چیزی دراین دل جایگاه ندارد.

خواب رادردیدۀ حیران عاشق بارنیست

خانۀ خورشیدرابافرش مخمل کارنیست

عشق مختاراست، باتدبیرعقلش کارنیست

این کنم یاآن کنم، شایستۀ مختارنیست

حسن یکتایی وآغوش دویی، وهم است وهم

تاتوازآیینه می یابی اثر، دیدارنیست(29)

می ونشئه ازلی

خداگرایی ،خداجویی ،عشق به خدا وخداپرستی یک امرفطری است،پدیده ای که درطبیعت وسرشت هرانسان نهفته است.عشق به خدا،عشق خدادی است.

می پرست ایجادم نشئه ی ازل دارم

همچودانه ی انگورشیشه دربغل دارم

گردهندبربادم رقص می کندشادم

خاک عجزبنیادم طبع بی خلل دارم

آفتاب درکاراست سایه گو به غارت رو

چون منی اگرگم شدچون تویی بدل دارم

سنگ هم به حال من گریه گرکندبرجاست

بی توزنده ام، یعنی مرگ بی اجل دارم

ترکِ سود وسوداکن، قطع هرتنماکن

می خوروطرب هاکن من هم این عمل دارم(30)

درزبان وادبیات کلاسیک می ومعشوق جام وپیاله زیادبه کاررفته است.شاعران عارف مسلک  ازمی ،مستی ومیخانه سخن گفته اند وخودرامخمورازجام شراب ناب عشق هستی ساخته اند.

زباده ای است به بزم شهودما

که کردرفعِ خمارِشراب هستی ما

بگوبه شیخ که «ازکفرتابه دین فرق است

زخودپرستی توتابه می پرستی ما»

زدیم دست به دامان عشق ازهمه پیش

مرادماشده حاصل زپیش دستی ما

به راه دوست چنان مست بادۀ شوقیم

که بی خودندرفیقان ما، زمستی ما(31)

فنا

عارف درسیرسلوک عرفانی به سمت فنادرحرکت است. فانی شدن درالله اوج عرفان است.  " بی تردید یکی ازاساسی ترین مسائل عرفان اسلامی وعرفان های اقوام وادیان مختلف، مسئله « فنا» است. اصولاً فرق عارف وعالم درآن است که هدف عالم، فهم حقیقت است وهدف عارف فنادرحقیقت. یک عارف دراثرسیروسلوک ومجاهدت، از مرزحدودوقیود شخصی گذشته به حقیقت مطلق ونامحدودواصل شده وباآن متحد گشته وسرانجام درآن فانی می گردد.". (32)

بیدل مسئله فنا رابه کرات درشعر خودش آورده است .فانی شدن وگم شدن چون قطره دردریای بی کران حقیقت درسیروسفرعرفانی بسیاراهمیت دارد.دروادی عرفان خود خواهی رنگ می بازد.عارف به تعبیربیدل همچونورمحودرآفتاب مطلق است.

 ماسجدۀ حضوریم محوجناب مطلق

گمگشته همچونوریم درآفتاب مطلق

درعالم تجردیارب چه وانماییم

اوصدجمال جاویدمایک نقاب مطلق

کم نیست گربه نامی ازمارسدپیامی

شخص عدم چه داردبیش ازخطاب مطلق(33)

بیدل سالک وعارفی است که تلاش کرده درسیروسلوک عرفانی ازخودبیرون رفته مثل قطره ای در دریای عشق وصل گردد.

نه وحدت سرایم، نه کثرت نوایم

فنایم، فنایم، فنایم، فنایم

نه پایی که گردون فرازدخرامم

نه دستی که بنددتعیّن حنایم

چه مقداروحشت کمین است فرصت

که باهرنفس بایدازخودبرآیم.(34)

بیدل معتقد است همه موجودات درعالم هستی درجستجوی حق اند. وجهان درحسرت دیداریارپرمی زند.

توآفتاب وجهان جزبه جستجوی تونیست

بهاردرنظرم غیررنگ وبوی تونیست

جهان به حسرت دیدارمی زندپروبال

ولی چه سود که رفع حجاب، خوی تونیست

به کارخانۀ یکتائی این چه استغناست

جهانِ جلوه ای وجلوه روبروی تونیست(35)

عارف همواره درسوزگُدازاست ومثل شمع درآتش عشق می سوزدتابه مقام فنارسد.حافظ شیرازی نیز دریکی ازغزل های عارفانه خویش این مسئله رابسیارزیبا بیان می کند.

دست ازطلب ندارم،تاکام من برآید

یاجان رسدبه جانان یاجان زتن درآید

هرسالکی درسیروسلوک عرفانی می خواهدمسیرکمال رابپیمایدوتمام خم وپیچ های این مسیررا پشت سرگذاشته وبه کمال نهایی دست یابد وآنقدردراین وادی پیش رودکه محومحبوب ومعشوق خویش گردد.

گهی حجاب وگه آیینۀ جمال توام

به حیرتم که چهامی کند خیال توام

زامتیازفناوبقانمی دانم

جزاین که ذرّۀ خورشیدِ بی زوال توام

زمانه گرنشناسدمرابه این شادم

که من هم آیینۀ حسن بی مثال توام

زمین معرفت ازریشه دوئی پاک است

چرازخویش نیایم برون، نهال توام(36)

منابع

(1) گزیدۀ غزلیّات بیدل، به کوشش محمدکاظم کاظمی، عرفان،چاپ اول 1386ص 7

(2) شاعرآیینه ها،(بررسی سبک هندی وشعربیدل) محمدرضا شفیعی کدکنی، چاپ چهارم 1376، آگه،ص21

(3) ویک پدیا، دانشنامه آزاد    http://fa.wikipedia.org  ۲۶ ژانویهٔ ۲۰۰۹

(4) گزیدۀ غزلیّات بیدل، به کوشش محمدکاظم کاظمی، عرفان،چاپ اول 1386ص10

(5) شاعرآیینه ها، محمدرضاشفیعی کدکنی، چاپ چهارم 1376، آگه،ص15

(6) گزیدۀ غزلیّات بیدل، به کوشش محمدکاظم کاظمی، عرفان،چاپ اول 1386ص11

(7) پرسش ها وپاسخ ها: عرفان وتصوف، محمدرضاکاشفی، دفترنشرمعارف، چاپ اول بهار1384ص 17

 (8) دیوان بیدل ج1، به تصحیح اکبربهداروند، چاپ اول 1386،موسسه انتشارات نگاه ص250

(9) همان ص185

(10) شعله آواز(مثنوی های بیدل ) به تصحیح اکبربهداروند، چاپ اول 1388، موسسه انتشارات نگاه ص 686

(11) آوازهای بیدل، نثرادبی (رقعات- نکات- اشارات- چهارعنصر) تصحیح اکبربهداروند چاپ اول 1386 موسسه انتشارات نگاه ص176

(12) دیوان بیدل ج1 ، به تصحیح اکبر بهداروند، چاپ اول 1386،موسسه انتشارات نگاه ص367

(13) گزیدۀ غزلیّات بیدل، به کوشش محمدکاظم کاظمی، عرفان،چاپ اول 1386ص225

(14) همان ص195

(15) دیوان بیدل ج2 ، به تصحیح اکبر بهداروند، چاپ اول 1386،موسسه انتشارات نگاه ص870

(16) گزیدۀ غزلیّات بیدل، به کوشش محمدکاظم کاظمی، عرفان،چاپ اول 1386ص647

(17) عرفان اسلامی چیست؟مارتین لینگز، ترجمه فروزان راسخی، تهران دفترپژوهش ونشرسهروردی چاپ دوم 1378ص107

(18) شاعرآیینه ها،محمدرضاشفیعی کدکنی، چاپ چهارم 1376، آگه،ص128

(19) همان ص318

(20) همان ص122

(21) سوره فصلت آیه 53

(22) گزیدۀ غزلیّات بیدل، به کوشش محمدکاظم کاظمی، عرفان،چاپ اول 1386ص29

(23) همان ص469

(24) سوره محمد آیه 38

(25) سوره فاطرآیه 15

(26) دیوان بیدل ج2 ، به تصحیح اکبر بهداروند، چاپ اول 1386،موسسه انتشارات نگاه ص980

(27) گزیدۀ غزلیّات بیدل، به کوشش محمدکاظم کاظمی، عرفان،چاپ اول 1386ص148

(28) شاعرآیینه ها،محمدرضاشفیعی کدکنی، چاپ چهارم 1376، آگه،ص279

(29) گزیدۀ غزلیّات بیدل، به کوشش محمدکاظم کاظمی، عرفان،چاپ اول 1386ص211

(30) دیوان بیدل ج2 ، به تصحیح اکبر بهداروند، چاپ اول 1386،موسسه انتشارات نگاه ص1143

(31) گزیدۀ غزلیّات بیدل، به کوشش محمدکاظم کاظمی، عرفان،چاپ اول 1386ص98

(32) عرفان نظری، سیدیحی یثربی، بوستان کتاب ،چاپ چهارم 1380ص 40

(33) دیوان بیدل ج2 ، به تصحیح اکبر بهداروند، چاپ اول 1386،موسسه انتشارات نگاه ص937

(34) گزیدۀ غزلیّات بیدل، به کوشش محمدکاظم کاظمی، عرفان،چاپ اول 1386ص592

(35) شاعرآیینه ها، محمدرضاشفیعی کدکنی، چاپ چهارم 1376، آگه،ص140

(36) همان ص 261