از طبع علامۀ شهید سید اسماعیل بلخی
قرض
دانی چه سبب شد که بود پیــشۀ ما قرض
کــــردیم چو ما پیش روی راز قفا قرض
گم گشــــــت چو از رهبر ما قبــلۀ تحقیق
از منکر هر قبـــــله کــــند قبله نما قرض
این قرض بود یا که گرو دادن ملک است
آخر ز کجا می دهی این از همه جا قرض
ای محتــضر ایثار کــــن این چند نفس را
تا چند تو را بستر و ما راست دوا قرض
بد نیست در این کشمکش ای تودۀ اخلاف
از تربت اسلاف کنی گـــرد حیا قــــرض
گر پنجه به خـــــون دل خود رنگ نماییم
آن به که ز بیگانه شود لاک وحنا قــرض
هـــشدار که این رسم ز بیــدادگران است
سر می برد ار می دهدت پوشش پا قرض
آیا نشنـــــیدی که به کشمـــیر امــــــیری
می داد به دهــــقان نفس باد صــبا قرض
این شـــیوۀ دیرین ز رقیبســــت که ما را
کشته است ولی می دهد اسباب عزا قرض
چون مســــند اقبال شدش پنجـــــــۀ ادبار
بیـــدادگر از شیخ کند ورد و دعـا قرض
ما منـــکر آن مفتــی شهریم که هر روز
اندر بدل رشوه دهــــد دین خـــدا قرض
عـــریان بره میـــکده افتیـــم و لیـــــکن
از زاهد و صوفی نکنم ثوب ریا قرض
منت چو نهـــندت مستان عمــــــر ابد را
گر خضر و مسیحا دهدت آب بقا قرض
بلخــــی به کسی رهــــبر آزاد توان گفت
کو نوع بلا را کند از کرب و بلا قرض
۱۳۴۲/۹/۱۸
محبس دهمزنگ کابل/افغانستان
http://www.balchi313.blogfa.com/