افغان موج   

راحله« یار» در بزم عاشقان

نقدی برغزل« قتل و قتال عشق»

از دیر مدتی میخواستم برای تجلیل از شخصیت شاعره فرزانه ما راحلۀ یار؛ از تبار  رابعه ها، مخفی ها و عایشه و دیگران چیزی بنویسم. اما چنان میشد که هر بار فکر میکردم، با خودم میگفتم بگذار دیگران هم چیزی بگویند. آنوقت تو کوچکتر از همه میتوانی ابراز عقیده کنی.

دیشب آخرین غزل این بانوی شعر و ادب وطنم را از طریق ویبلاک اش خواندم که چنین سروده است:

 

قـتـل وقـتـال عـشـق 

گرگي میان گله رها شد چه مي كني؟
دستت زدست دوست جدا شد چه مي كني؟
وقتي کلید خانه دهد پاسبان به دزد

غارتگري به ميل و رضا شد چه مي كني؟
خفاش گرتلاوت خورشيد سر دهد
كرکس اگر به جاي هما شد چه مي كني؟

گرقامت  مقدس دلدادگان شکست
قتل وقتال عشق روا شد چه مي كني؟
خونت اگر حلال شمردند و ريختند
آتش زدند وعشق فنا شد چه مي كني؟
در قالب  كبوتر اگر جغد جا گرفت
فرضاَ اگر فرشته بلا شد چه مي كني؟
بگشاي لب كه دل زجفا پاره پاره شد
شيطان اگر به جاي خدا شد چه مي كني؟

این غزل دیگر در رگ  و خونم  دمید. وای خدای من؛ این همه سوال را کی جواب داده میتواند؟... سری به گوگل زدم. نوشتم راحلۀ یار. ورق ها پشت سر هم باز شد. شخصیت های بزرگ وطن ما را یافتم که نام راحله یار را زینت نشرات خود ساخته بودند.

 در سایت ادبستان با دو غزل زیبا به نام های « در عاشقی جارم بزن» و «ترانۀ عشق».

سایت ح عبید کام  دو غزل زیبا به نام های «غزل» و قاقنوس های وطنم».

مانفست آی آر « بگذار تا سقای در تشنه گان شویم».

 

در سایت هرات باستان آمده:

چه علت است که اینگونه تاب وتب داری؟

خیال برتری ای دوست بی سبب داری؟

ویلاگ حماسۀ صدای زن « سرود آزادی».

ویلاگ اتیبان دو غزل زیبا به اسم « ای تقدیر من» و « شعر باران».

سایت افغان موج آمده

دراین سودا نمیدانم کجایش غیر نیرنگ اســـت؟

که دست زاهـــد وساقی پی آمیزش رنگ است

سایت وزین روزنه باز هم شعر« برخیز تا سقای در تشنه گان شویم».

سایت اتیبان مربوط انجمن شعرای ایران  مثنوی «زبان شعر»... و بهمین ترتیب پیشمیروم و نمی دانم کدام یکی را یاداشت کنم تا صفحه بیستم پیش میروم و با خودم میگویم نکند که عدۀ ازین کارم خسته و کوششم را عبث فکرکنند. چون آنها هم میتوانند با نوشتن اسم این شاعرۀ توانا با آثارش دست یابند.

اما اینکه من چه میخواهم بگویم و هدفم از نوشتن ای مقدمه چیست. هدفم معرفی و نقد تازه ترین غزل خانم راحله یار است که در بالا درج کرده ام.

درین غزل به شکل پرسش ها  ودرخواست  جواب موضوعات عمده و حیاتی انسان افغانستان  مطرح شده است. این نه تنها پرسش هاست که در قالب یک نظم شیرین در آمده بلکه آمیزش منطقی از اضداد است که فارغ از هرگونه شعار های سیاسی با طنزی دلنشین بیان میشود. این تضاد ها را میتوان چنین بر شمرد. گرگ و گله، دزد و پاسبان، خفاش و خورشید، کرگس و هما، قامت دلداده گان و قتل وقتال ، جغد و کبوتر، فرشته و بلا، و بالاخره شیطان و خدا.  

وقتی خواننده با این کثرت اضداد مواجه میشود دل از دلخانه اش بیرون شده و تقدس شعر را درک میکند.

 راحله یار بدون شک یکی از نادر شاعره های زبان فارسی دری است که هر روز بیشتر از پیش خوب میسراید خوب بیان میکند و خواننده را در دریای از معانی غرق میکند.  قالب غزل را در شعر معاصرین همه تعقیب میکنند اما یگانه کسی که غزل به مفهوم عشق ورزیدن و پاک بازی میآورد و توانسته آنرا تثبیت کند خانم راحله یار است.

البته تغزل در شعر راحله یار طیف وسیعی از غزل های شبیه هم نیست که همیشه تصاویر و تعابیر همانندی را تکرار کند بلکه تعبیری که میشود از غزل امروزی او کرد؛ تنها با قرن بیست و یک، با بدبختی های انسان، با تفرق ذهنیت ها در تماس دایم  است. ارتباط شاعر با پرداخت و صنعت نیست و راحله یار خیلی راحت و بدون فشار مضاعف بالای کلمات و مصارع پیروزمندانه دردی را به تصویر میکشد.

 

گرگي میان گله رها شد چه مي كني؟  

دستت زدست دوست جدا شد چه مي كني؟

درمطلع غزل قتل و قتال میشود گرگ را که نماد خونریزی، خونخواری، تجاوز و ترس است با گله های پراگنده در جامعه افغانستان ارتباط بیمانندی داد. پرسشی که درمصرع دوم میآید درحقیقت هشداری است برای آنانیکه  دست های دوستی را با هدف غیر از دوستی به هم دراز میکنند. این قوت و فخامت غزل است که در قالب شعر غنایی تنها میتواند ارزیابی گردد. کلمات نماینده خواست های انسان امروز است و با هم ارتباط دیالکتیکی دارد. آری گرگ وگله و دوست ودست های و دفاع از دوست و یا احیانا مبارزه وجدال با دشمن در لابلای یک مطلع با کیفیت یک اسطوره جایگزین میگردد.

 

وقتي کلید خانه دهد پاسبان به دزد

غارتگري به ميل و رضا شد چه مي كني؟

راحله یار با آوردن کلمات چون کلید خانه، پاسبان و دزد و به دنبال آن غارتگری و میل و رضای انسان؛  طنزی بی مثالی را به مدعیان پاسبانی از مرز و بوم ما ساخته که میشود آنرا در کتابی نوشت. درین شعر عواطف ارتباط صمیمانه ای میان مضمون و خواست شاعر برقرار میکند و مخاطب را در سوز و گداز و اندوه شاعر شریک میسازد.

خفاش گرتلاوت خورشيد سر دهد
كرکس اگر به جاي هما شد چه مي كني؟

کلماتی چون خفاش وتلاوت خورشید و در پهلوی آن کرگس و هما تضاد های نامتجانس و در عین حال آشتی ناپذیر اند. برای نخستن بار در غزل کثرت اضداد  ابداعی است که شاعرۀ توانای ما راحله یار بوجود آورده است. وقتی ورود کثرت تضاد در شعر مطرح است که شاعر ناگذیر برای بیان اندیشه از مرز های سنتی خارج شده و به آفرینش شیوۀ  جدید بیان مبادرت میورزد و این نیاز مبرم زمان است.

گرقامت  مقدس دلدادگان شکست
قتل وقتال عشق روا شد چه مي كني؟

حافظ شیرازی سخن شعر و یا بهتر بگویم  کلمات را تعریفی چنین دارد:

غلام آن کلمات ام که آتش افروز است

نه آنکه آب زند از سخن بر آتش تیز

بلی زمان زمانه قتل و قتال عاشقان است و ای که چه قامت های مقدس دلداده گان ما به خاک رفت و به خاک میرود. این شعر آتش به دل عشقان میافروزد و شعله های سرکش آن در شب تاریک مشعل راه دلداده گان است.

خونت اگر حلال شمردند و ريختند
آتش زدند وعشق فنا شد چه مي كني؟

وقتی به فتوی اهریمنان دیگر فرقی میان خوب وبد نیست و هر چه را در آتش کینه میسوزانند و میروند پشت کار خود، شاعر است که با شورش کلمات فنای عشق را به همراهان اش زمزمه میکند و انسان را به  خطای جبران ناپذیر اش متوجه میسازد.

در قالب  كبوتر اگر جغد جا گرفت
فرضاَ اگر فرشته بلا شد چه مي كني؟

کبوتر وجغد یکی نمونه صلح و آشتی و مهربانی و دیگری نمادی از تباهی سیاهی و اندوه است و فرشته اگر بلا شود آنگاه معنویات ما در مجموع دستخوش بازیچه ای شیطان خواهد بود.

بگشاي لب كه دل زجفا پاره پاره شد
شيطان اگر به جاي خدا شد چه مي كني؟

راحله یار مخاطب خود را به کمک میطلبد. او استدعا میکند که شیطان و خدا را از هم تفکیک نمایید. او با دلی پر از غصه به همراهان اش میگوید. این ظلم و جفاست که شیطان و خدارا نتوانید از همدیگر تفکیک نمایید.

بدون شک غزل « قتل و قتال عشق » شاهکار بینظیزی است که در آسمان تاریک شعر معاصر چون خورشیدی میدرخشد.

نعمت الله ترکانی

4 اکتوبر 2007