امروز رفتم تا در مراسم خاکسپاری فرخنده در قبرستان پنچصد فامیلی شهر کابل اشتراک کنم.
جنازه از خانه اش برداشته شد؛ جمعیت زیادی آمده بودند، فعالان مدنی و حقوق زن پیشتاز از همه بر گِرد تابوت فرخنده حلقه زدند، حضور مقامات ارشد وزارت داخله برجسته بود، به دنبال تابوت رفتم؛ بر خلاف معمول تابوت نه بر دوش مردان بلکه بر دوش زنان بود؛ دستهای پرتوان زنان تابوت فرخنده را بالا کردند؛ دیگر زنها ضعیف نبودند، آنها زنی را در تابوت بلورین اندیشه هایشان حمل میکردند و چقدر صبورانه و با عزت گام بر میداشتند و اما مردان؛ دستها را بر دست یگدیگر حلقه ای از همت ساختند تا پاسبانان یک حرکت جدید باشند، مردان و زنان همه فرخنده شده بودند و فرخنده در کالبد همه مشایعت کننده گان جسد سوخته اش فریاد عدالت خواهی سر میداد. تابوت همچنان مسیر طولانی سرک تا قبر را میپیمود، نمیدانم چرا داکتر عالمه و لینا عَلم و شکیلا ابراهیم خیل سنگینی تابوت را حس نمیکرد، بهارت جویا گوشه دیگرِ تابوت را گرفت، منیره یوسف زاده و حمیرا ثاقب و زبیده اکبر شانه هایشان عجین با تابوت شدند،
بهار سهیلی و فتانه حسن زاده و صحرا کریمی نرگس آذریون در خاکباد مراسم؛ تابوت را رها نمیکردند و فرخنده عزیزی و مینا رضایی و سمیرا سادات گلویش هنوز دردمندانه فرخنده صدا میکرد دیانا ثاقب و صحرا موسوی نیز صدای شان برای حضور دردمندانه بالا بود و زنی خارجی به دور از تمامی مرزهای جغرافیایی خود فرخنده شد و در همنوایی با دیگر زنان افغان دستانش را به تابوت چسپانده بود و مدام اشک میریخت و تمامی زنانی که با گام های استوارشان فرخنده ها شده بودند. شاید این روش نه در افغانستان که در تاریخ اسلام بی سابقه باشد که زنان تابوت را بر شانه هایشان حمل میکردند.
بر گورستان و در نزدیکی قبر فرخنده که رسیدیم، شعارها برای حمایت از فرخنده بالا گرفت، دیگر مانعی بر کنترول احساسات مردم نبود، خبرنگاران کمره هایشان را بر سر گور فرخنده متمرکز کرده بودند، عکاسان بزرگترین و استثنایی ترین تصاویر تشییع جنازه را درج تاریخ مینمودند، زنان بر سر جنازه فرخنده نماز خواندند و با عزمی قوی بیل ها را گرفتند و بر گورش خاک انداختند؛ صداها برای دادخواهی بلندتر شده بود؛ هزارن تن از مردم آمده بودند تا گواه بی گناهی دختری باشند که تا آخرین لحظات سوختنش فریاد میکشید که "بیگناهم".
صدایی آمد و همهه ای در میان جمعیت بالا گرفت؛ مولوی ایاز نیازی ملایی که خواهان آزادی قاتلین بود و حکومت را هشدار به قیام سراسری مردم مینمود توسط مردم اجازه نیافت تا در مراسم اشتراک کند.
نماز جنازه برگزار شد؛ دیگر مرزهای جنسیتی برداشته شد؛ حتی زنان هم در نماز جنازه اشتراک کردند و نشان دادند که میان خدا و آنان نباید فاصله ای باشد. شعارها پایانی نداشت؛ شور و شعور مردم فرخنده را هنوز تنها نگذاشتند؛ مولوی دعا را به خوانش گرفت؛ و همه به احترام تلاوت قرآن نشستند و سکوت کردند.
من به روح فرخنده دعا کردم، آرام آرام از قبرستان دور شدم و صدایی از جمعیت به گوشم میرسید: "ما همه فرخنده ایم".
مهدی ثاقب