افغان موج   

عشق دل را مست وشیدا می کند

عـقـده هـای خـفـته را وا می کند

سـنگ خارا می کند مـانـند مـوم

بـوریــا را رشــک دیـبـا می کند

می پـرد از خـاکـدان بـر آسـمان

آشـــیــان اوج ثــریــّا مـی کـنـد

بشـکـند بـنـد و غـل و زنجیرها

رنگ رنگ زندان رسوامی کند

خـاکــدان را گــنــج آزادی کـنـد

خـانـه را فـردوس اعـلا می کند

صد هزاران راز و اسرار نهان

در حضور خـلـق افـشـا می کند

نکته هـای بسـته و نـاخوانده را

بـا جنون عـشق خـوانـا می کند

صد نیسـتان نـاله دارد بر زبان

صد هـزاران نغمه پیدا می کند

مکه چون مأوای ابراهیم گشت

کعـبه را پرعشق سارا می کند

غـرق می گردد در نــور بقـاء

طور موسی ذکر عیسا می کند

می کـنـد خلـوت بـا کنفـسیوس

رازهـا بـا قـلـب بـودا می کـنـد

بـاده می نـوشــد از نجـوای نی

رقص وشادی باکریشنا می کند

خـاتـم ملک سـلـیـمـان می دهـد

هـدهـدش بلـقـیـس پیـدا می کند

آتـشـی گـنـج دل رزتــشـت را

نقـش هـای طرح مانا می کند

یوسفی از چه بـرون می آورد

بـا زلیخا، گـنـج سـودا می کند

شور داوود افگند در تار ساز

صد مزامیر نغمه انشا می کند

می کشد حلاج را بر اوج دار

سـرّ حق از دل هـویدا می کند

از دل رابعـه در حـمام عـشـق

نهرخون جاری زرگها می کند

داسـتان و قـصه و حمـاسـه را

از دل  فـردوسی گویا می کند

رودکی را در سمرقند و خجند

مـوج جیحون درّ دریا می کند

بـادۀ خـیـام می آرد بـه جـوش

شـوق ها بـر گرد مینا می کند

شیخ صنعان را زمحراب نماز

عـاشـق ابـروی ترسـا می کند

جـام جـم را می کند گنج غزل

شعرحافظ مست صهبا می کند

مثنوی و شـمـس می آرد پـدید

رایـت عــرفــان بالا می کـنـد

جامی و انصاری و بهزاد را

زیب بوسـتان هـریـوا می کند

خسـرو و بیدل را در باغ هند

چون پر طاووس زیبا می کند

قیس را دیـوانه میسازد عجب

عـاشـق و رسوای لیلا می کند

تیشه برسرمی زند فرهاد لیک

قصر شیرین را مطلا می کند

فتنه های حاسدان را مو به مو

ازدرون و ریشه رسوامی کند

چشـم کـور مفـسـدان کینه توز

بـا فـروغ مهـر بـیـنـا می کـند

قلب سنگ دین فروشان رازنو

روشن و نرم و مصفّا می کند

سختگیری و تعصب را ز دل

می برد نور سخن جا می کند

در بهـاران بـلـبـل مسـتانـه را

در چمـن محـو تماشـا می کند

شــاعــر آواره و بـیـچـاره را

بیخود ومجنون صحرا می کند

می کُشد هـردم بـه تیغ کـند ناز

کشـته را از نـو مـداوا می کند

بس یقین دارم که عشق پاکدل

صد هـزاران نـه را ها می کند

با قرارسبزو قول و وعده لیک

باز هـم امروز و فـردا می کند

رسول پویان

29/5/2014