افغان موج   


اینجا هــمه به فکر بهاری شدند پیر
از جور فصل آخـــر سال اند سر بزیر

یخ زد تمام باغ ثـمـرخیر مُلک را
گردید آفتاب به ابری سیاه اسیــــر

یک هاتفی ز غرب صدا کرد و بعد از آن
یک کـور در قبیله ما نام شد... امیر

سنگین بود سنگ و سبک خاک شهر ما
در زیر بار وسوسه گردید چون خمیر


ترس از صباح و روز دیگر دارد هر کسی
در هر عبور کوچه صغیر است یا کبیر

اهــریمن از جنوب شتابان عبور کرد
در دادگاه عدل زمان گشت سر دبیر

روباه به قامت کوتاه اش فخر میکند
زیر نقاب و شهرت افسانه های شیر
***
اینجا کسی به فکر کسی نیست یک دمی
هر کس برای مطلب خود دارد عالمی

شالوده های مکتب ایمان دادرس
فتوی التفات به بیگانه است و بس

«هر کس برای مطلب خود دلبری کند»
بی مدعا سلام نگوید کسی به کس

صاحب قران و خسرو دیوان گیقباد
آلوده اند به فتنه و آغشته ای فساد

شهری خراب و خانه ای آباد میشود
قاتل به حــکم محکمه آزاد میشود

نعمت الله تُرکانی
15 حمل 1392