هشت ثور؛ جشن آزادی يا آغاز «عصر بی شرافتی ها»؟
محمد عظيم بشرمل
حزب دموكراتيك خلق در شرايطی در افغانستان بهحكومت رسيد، كه جنبشهاي كارگري و كمونيستي در كشورهاي غربي و كشورهاي تحت حمايت و مستعمرهی شان هر روز چالشها و كشمكشهاي جدي براي نظامهاي سرمايهداري به وجود ميآوردند.
پيروزي مشتی جوان كمونيست در كوبا، همسايهی ديوار به ديوار آمريكا، به رهبري فيدل كاسترو و چه گوارا، فعاليت و شورشهاي نيروهاي انقلابي كمونيستي در كشورهاي آمريكای لاتين، پيروزي مائو در چين و دهها تظاهرات و اعتصابات كارگري در درون كشورهاي غربي، وجود دهها حزب علني و سري كمونيستي در كشورهاي غربي، گرويدن گروه گروه جوانان و روشنفكران به ايدیولوژي كمونيستي در غرب، نفوذ جدي انديشههاي ماركسيسم به عنوان تنها ايدیولوژي علمي در اذهان هزاران استاد و دانشجوي دانشگاههاي غربي، مبارزات سرسختانهی نیلسون ماندیلا با گرايشهاي كمونيستي در آفريقای جنوبي، وجود يك جنبش قوي كمونيستي در ويتنام، پيروزي جمال عبدالناصر با گرايش هايكمونيستي در مصر؛ همه و همه خيال آرام خدايان سرمايهی غرب را سخت براشفته و مشغول ساخته بود. همه روزه با چالشها و مشكلات آن دست و پنجه نرم مي كردند. اتحاديهی جماهير شوري بهطور مستقيم يا غير مستقيم در اين قضیهها دخالت داشت و به عنوان وارثان خلف ماركس و پدران كمونيسم جهاني بهخود ميباليدند.
در چنين شرايط، غربي ها در تلاش بهوجود آوردن يك خط دفاعي در مرزهای سياسي و نظامي شان با اتحاديهی جماهير شوروي بودند. يكي از نقاط مهم استراتژيك و نظامي ميان غرب و شوروي كشورهاي افغانستان، ايران و پاكستان بودند، كه غرب را از دست به گريبان شدن مستقيم با شوري نجات مي دادند. رشد و حضور جدي احزاب و نيروهاي چپي و كمونيستي در افغانستان و ايران سخت غرب را نگران ساخته بود و هر روز احتمال آن مي رفت تا اين ديوار هاي مرزي نيز فرو ريزند.
غربي ها بعد از تحليل و بررسيهاي زياد به اين نتيجه رسیدند که تنها سپري كه مي تواند آنان را نجات بخشد؛ باورهاي ديني است كه تا هنوز از استحكام جدي در كشورهاي اسلامي برخوردار بود. در بين توده و مردم پايههاي ايدیولوژي اسلامي نيز بر مُلا و شيخ و آخند استحكام يافته است و اسلام نيز در بين تودههاي مسلمان مساوي بود با آنچه كه ملاها ميكردند و ميگفتند. به همين خاطر همانند داستان كليله و دمنه اتحاد موش و راسو شكل گرفت. غربيها در كشورهاي اسلامي به دنبال آخند و ملا مي گشتند تا از شر كمونيسم نجات پيدا نمايند. در كشور هاي عربي، عبدالله عزام و اسامه بن لادن و... را يافتند، در ايران خميني را و در افغانستان نيز ملاهاي تحصيل كردهاي از نجف، قم، مشهد و الازهر در دام شان گرفتار شدند.
غربيها با كمك روحاني ملاها توانستند در ايران يك حكومت آخندي بهوجود آورند و احزاب، گروهها و جنبشهاي كمونيستي و چپي را از صحنه خارج نموده و از سياست ايران حذف نمايند. با انتقال خميني از نوفل لوشاتوي پاريس بهتهران خيال شان از ايران راحت شد و اين كار تحت تدابير شديد امنيتي غرب و با محافظت افسران فرانسوي از جان خميني صورت گرفت. او با محافظان فرانسويش وارد تهران شد و خاطر پريشان غربيها را تا حدودی از ايران آرام ساخت.
اما پيروزي حزب دموكراتيك خلق در افغانستان وحشت غرب را چند برابر كرد و تنها خط مرزي و در حقيقت دفاعي براي آنها پاكستان باقي مانده بود. با حذف پاكستان نبرد مستقيم غرب با شوروي در آب هاي اقيانوس ها آغاز ميگرديد.
در افغانستان آن روز در بين صدها نفر حتا يك نفر خطخوان پيدا نمي شد. مناسبات كاملا فیودالي حاكم بود. دهقانان و كارگران گرسنهی افغانستاني نه تنها اطلاع نداشتند كه ماركسيسم ادعاي تحقق بهشت پرولتاريای جهانی را در سر دارد و نجات دهندهی آنان است، بلكه بر عكس عامل فقر و بدبختي شان را در سستي و كاهلي اعمال ديني و فاصله گرفتن مردم از ارزشهاي ديني مي دانستند و يا عدهي شان مثل غزالي باور داشتند كه دنیا جهنم مؤمنين و بهشت كافران است و آنان در اين دنيا بايد رنج بكشند تا رنج اين دنيايشان باعث سعادت آن دنيايشان گردد. نام كمونيسم هم برايشان مساوي با نبود خدا و ازدواج كردن با خواهر و مادر بود.
وجود احساسات پاك ديني، نفرت شديد از كمونيسم، احساس و غرور ملي و استقلال طلبي، عدم باور به وجود ارزشهاي راستين و اصيل سوسياليسم و ماركسيسم در وجود رهبران حزب خلق؛ نيروهاي چپي، كمونيستي و مذهبي را يكجا در رويارويی تنگاتنگ با حكومت حزب خلق قرار داد. به باور نيروهاي چپي و كمونيستي نيز آنچه در افغانستان جريان داشت بر باد رفتن و سيهرو شدن سوسياليسم و ماركسيسم بود، نه تحقق آن. به همين خاطر دست به مبارزه زدند؛ كه در نتيجه بهترين رهبرانشان چون اكرم ياري، طاهر بدخشي و بحر الدين باعث و... را از دست دادند.
بنابراین تودهي عظيمی از نيروهاي ديندار و سكولار در سنگر هاي جنگ و جبهه و فعاليت هاي ضد دولتي بر عليه حكومت جمهوري دموكراتيك خلق به كار و پيكار برخواستند.
غربيها نيز با طرحهاي پشت سر هم و با سرمايهگذاريهاي بزرگ مالي و نظامي به حمايت از نيرو هاي مخالف حكومت افغانستان پرداختند، تا سدي را براي جلو گيري از رسيدن اتحاديه جماهير شوروي به آب هاي گرم بسازند.
از طرف ديگر، در شرايطیكه افغانستان در بين آتش مي سوخت، همسايه هاي آن - ايران و پاكستان - نيز در تلاش و تكاپو افتادند تا از اين قرباني در آتش بريان شده سهمي را براي خودشان بردارند.
بناءً مبارزات شجاعانه، احساسات پاك، روحيهی سازش ناپذير جدي و مصمم نيروهاي مردمي، چشم طمع كشور هاي همسايه، سرمايه هاي هنگفت هفتاد ميليارد دالري غربيها و حمايههاي همه جانبه آنان شرايط طلايي را براي عدهای فراهم نمود تا با استفاده از آن برايشان نان و نوایي بسازند. آنان با ماسك ديني كه از الازهر، نجف و قم با خود آورده بودند و يا در درون كشور يافته بودند، وارد صحنه شدند و در صف مردم و مبارزين قرار گرفتند. اينان با كمك آگاهي دينيشان و حمايتهاي جدي غربيها و با سوگند وفاداري به كشورهاي همسايه (ايران و پاكستان) توانستند زمام رهبري مردم پاكدل و دين دار، اما ناآگاه به مسايل سياسي و ديني را در اختيار بگيرند. در نتيجه با از خود گذشتگي و فداكاري مردم، مبارزات نيروهاي ديندار و سكولار، كمك هاي كشور هاي غربي و تغيير استراتژي نظامي و سياسي شوروي در سطح جهان روسها از افغانستان بيرون شدند.
با خروج نيروهاي شوروي از افغانستان و سقوط حكومت داكتر نجيب؛ مجاهدين وارد كابل شدند و حكومتي را به رهبري يك روحاني ديني (مجددي) بهوجود آوردند، اما با به وجود آمدن حكومت ديني، نه تنها كدام بهبودی در زندگي مردم به وجود نيامد، بلكه به مراتب سياه تر و تاريك تر از قبل در افغانستان باز شد. كسانیكه ديروز ادعا مي كردند براي خدا و مردم مي جنگند، اكنون براي بهدست آوردن پول و پوست به جان هم افتادند و روزانه دهها حكم تكفير و جهاد بر عليه همديگر صادر نمودند و ما شاهد راكت باران شدن هاي كابل، كشتار افشار و چوكي رياست جمهوري در پشت به اين دره و آن دره و اين كوه و آن كوه و دويدن اين نمايندگان خداوند بر روي زمين بوديم. اين بار مردم رنج ديده و مصيبت ديدهی ما به دم تيز تيغ دين كه در دستان عدهاي دين فروش قرار داشت حلقومشان پاره و سينههاي پر از غم شان دريده شدند. چه تلخ و رنجبار است زمانیكه «ستم جامهی زبيا و زرين تقوا را بر تن مي كند». و چه غم انگيز است زمانیكه عدهاي بهجاي خدا فرمان ميرانند و بهنام جهاد كشتار ميكنند و بهنام دين غارت مينمايند و قاتلِ جنايت كار، «شهيد» ناميده مي شود و مقتول و مظلوم، خاين. حتا اين وارثان خداوند و پيامبران در كعبه رفتند و به قرآن سوگند ياد كردند كه دست از برادر كشي و چپاول مردم بردارند، اما هر گز به آن عمل نكردند.
در نتيجه از پيكار و مبارزهی مردم همه سهمی نصيبشان گرديد: غربيها ديگر سايهی وهمناك كمونيسم را بر روي شهرشان احساس نمي كردند. همسايه ها خيال شان راحت شدند كه اكنون كشور همسايهی ويران شده و سوختهای در كنارشان و جود دارد که نه تنها براي دهها سال ديگر توان رقابت سياسي، اقتصادي، نظامي و فرهنگي را با آنان ندارد، بلكه صدها نوكر و مزدور اجير شده نيز وجود دارند، تا منافع آنان را در افغانستان تأمين نمايند.
رهبران جهاد نيز سهمشان را از مبارزات بر حق مردم بر داشتند. سهم آنان در چوكي هاي لوكس لميدن و با كشتار مردم پايههاي قدرت و ثروت شان را استحكام بخشيدن بود. سهم رهبران حساب هاي بانکي، موترهای لوكس، قصرها و خانه هاي زيباتر از قصر سبز دمشق و دارالخلافهی هزار و يك شب بغداد بود. سهم آنان تصاحب القاب مفت و رتبه و امتيازهاي مفتتر بود. سهم آنان كتاب باز نكردهی پروفيسور، انجينر، شيخ الحديث و حجت الاسلام شدن بود و سنگر نديده جنرال شدن ها.
اما سهم مردم چه بود؟
مادران پير، زنان بيوه و كودكان يتم اين سرزمين نيز سهم مردم از جهاد جگرگوشههايشان بود. سهم آنان كشتار افشار و چمتله، جنايات شمالي و قتل عامهاي يكاولنگ و مزار شريف بود. سهم ناهيدهاي سرزمين ما اين بود تا براي اينكه از تجاوز نيروهاي جهادگر نجات پيدا نمايند، خود را از ساختمان چند طبقه مكروريان بر روي زمين اندازند. سهم مردم علف خوردن و شبها با شكم گرسنه خوابيدن بود. سهم مردم به راكت بسته شدن، سينه بريدن، مورد تجاوز جنسي قرار گرفتن، با پا هاي برهنه و شكم هاي گرسنه دشتهاي گرم و سوزان بادني و زاهدان را دويدن، غرق شدن در اقيانوسها و طعمهی نهنگ شدن بود. سهم مردم ما کشته شدن هفتاد هزار نفر در كابل بود. سهم مردم اين بود كه اگر در هفت ثور سرزمين شان تنها به شوري وابسته يا فروخته شده بود اين بار در هشت ثور به ده ها كشور _ عربي، غربي و همسايه هاي چون ايران و پاكستان_ فروخته و وابسته شدند. هشت ثوري ها به علاوه استعمار؛ استبداد و استحمار ديني كشور هاي عربي، ايران و پاكستان را نيز براي ملت ما به ارمغان آوردند. آري، اين ها سهم مردم غريب و پا برهنهی ما بود!
بنابراین با آنچه که در بالا ذكر شد، مي توان ادعا كرد که هشت ثور آغاز يك عصر بي شرافتي در سرزمين ما بود كه تخم آن در روز هفت ثور كاشته شد و با كشتار هفتاد هزار انسان - تنها در كابل - و هزاران جنايت در گوشه گوشهی كشور آغاز شد و با جهالت طالبان كه محصول مستقيم هشت ثور بود، ادمه پيدا كرد و امروز نيز با دخالتها و جنايتهاي ايران و پاكستان در امور افغانستان، فساد و باج دادن هاي حكومت بي در و پيكر آقاي كرزي به اين و آن، بازيها و قلدور مآبي هاي سياسي چند جنگسالار - كه هم اكثرا ملا و قومندانند - ادامه دارد. پس مي توان گفت؛ هشت ثور روز جشن آزادي نیست، بلكه به گفتهي شوپنهاور، متفكر بزرگ آلمان، آغاز «عصر بيشرافتي ها» بود.