غزل
عمریست که در پای تو از پا فتاده ام خاک ره تو گشتم و هر جا فتاده ام
ای مرسل سپید که جای تو گلشن است من خار و هیمه ام که به صحرا فتاده ام
بار غم ترا نکشیدن ثواب نیست من با غم تو از ازل همراه فتاده ام
تو روح جنگلی و چو انبوه سبزه ای من تکدرخت خشکم و تنها فتاده ام
تو آفتاب حسنی و من قیرگون بخت چون روح یأس در دل شبها فتاده ام
نعمت الله ترکانی اطریش
23.10.2005