افغان موج   

  سلیمان راوش

جشن مهرگان

دهم میزان " مهر ماه "

سالگرد نخستین جشن استرداد استقلال کشور

به همه مبارک باد

 

یادداشت:

هنگامیکه جلد دوم کتاب " نام و ننگ " تولد دوبارهء خراسان کهن در هزارهء نو " را مینوشتم، ضمن پژوهش بر دورهء اول تاریخ ادبیات کشور مان یعنی دوره میترایی به یادگار هایی چند از این دوره بر خوردم که یکی هم جشن مهرگان بود. دریافتم که بر خلاف آنچه که تا کنون از سوی محققین و پژوهشگران داخلی و خارجی و به ویژه پارسیان عنوان گردیده که جشن مهرگان، جشن مهر و میترا است، چنین نیست. این جشن به مناسبت روز آزادی و استقلال کشورمان [ بخدی = خراسان، افغانستان امروزی ] که در تاریخ ادبیات بنام ایران ثبت است، می باشد.

و من سعی کردم اسناد تاریخی را در این زمینه پیشکش حضور نسل های امروز و فردای جامعه خویش نمایم. تا باشد اگر امسال نه، سالها دیگر درفش کاوه ( کاویانی ) را مردم سرزمین ما بر فراز البرزکوه، آسمایی، قلعه های شامخ بست و بلخ و هرات و بامیان و نورستان و پکتیا بر افرازند و به رقص و شادی در بهایی آزادی دوباره از شر ضحاکیان و ضحاک اندیشان، بپردازند.

بنا براین عنوانی از کتابم را که مبین اثبات اولین جشن استرداد استقلال کشور بنام مهرگان است، برگزیده و اینکه تقدیم هموطنان خویش می نمایم. باید افزود که در یکی دو روز پیش اطلاع یافتم که قرار است این جشن از سوی مردم هرات به همکاری والی آن ولایت به گونۀ با شکوه تجلیل شود که مبارک می گویم و از سایر مردمان ولایات کشورم به ویژه بلخ و سمنگان و سرپل و بدخشان و تخار و نیمروز و  بست نیز این توقع می رود. به همین منظور این نبشته را یکماه پیش به نشر رساندم تا فرهیخته گان هموطن در داخل و خارج از کشور برگزاری آن را در نظر داشته باشند.

 

مهرگان یا سومین یادگار دورهء میترایی:

 

 بر طبق آیه های شاهنامه فردوسی شخصیت مهرگان زادهء اندیشهء بازیابی و استرداد استقلال کشور در زمان سلطنت فریدون است.

فریدون یکی از شاهان پیشدادی بلخ می باشد. فردوسی در شاهنامه می گوید:

فریدون چو شد بر جهان کامگار

ندانست جز خویشتن شـهـریار

برسـم کیان تاج و تخت مهی

بیاراست با کاخ شاهنشهی

بروز خجسته سـر مهر ماه

بسـر بر نهاد آن کیانی کلاه

زمانه بی اندوه گشـت از بدی

گرفتند هر کس ره ایـزدی

دل از داوری ها بپرداختند

بآیین یکی جشن نو سـاختند

نشـسـتند فرزانگان شـاد کام

گرفتند هر یک ز یاقوت جام

میء روشن و چهرهء شـاه نو

جهان نو ز داد و سـرماه نو

بفرمود تا آتش افروختند

همه عنبر و زعفران سـوختند

پرستیدن مهرگان دین اوسـت

تن آسـانی و خوردن آیین اوسـت

اگر یاد گارسـت از او ماه مهر

بکوش و برنج ایچ منمای چهر

ور ابد جهان سـالیان پانصد

نیفگند یک روز بـنیاد بد (1)

عدهء از دانشمندان و محقیقن ایرانی و غربی جشن مهرگان را آغاز مهر پرستی یا ظهور میترا میدانند. در حالیکه مهرگان کاملاً با میترا پرستی تفاوت دارد. آیین میترایی بسیار پیشتر و مقدم تر از مهرگان بوده است.

از آنچه از بیان حضرت فردوسی بر می آید واضحاً این نکته روشن می گردد که فریدون در آیین که داشت جشن نویی را افزود. آیین فریدون آیینی ستایش مهر = میترا ( خورشید ) بوده چنانکه فردوسی بزرگ این نکته را کاملاً روشن بیان میدارد:

فریدون به خورشید بر برد سر       کمر تنگ بستش به کین پدر

و اما اینکه چرا جشن مهرگان را بنام مهرگان یاد کردند. اولاً اینکه این جشن، جشنِ استقلال کشور ما خراسان از ستم اعراب به شمار می رفت، یعنی آغاز پیروزی بر ضحاک تازی در همین ماه و روز صورت گرفت و درهمین ماه و روز فریدون تاج شاهی به سر بر نهاد، یعنی در ماه مهر ( میزان ) و استرداد استقلال کشور خویش را اعلام نمود و جشنی دیگری را نیز با آیین خُسروانی یعنی با زیب و زینت و آرایش با شکوه به وجود آوردند.

فردوسی بزرگ می گوید:

بروز خجسته سر مهر ماه                  بسر بر نهاد آن کیانی کلاه

دل از داوری ها بپرداختند                 بآیین یکی جشن نو ساختند

بدین گونه بر دو جشن دیگر که عبارت از سده و نوروز بود جشن دیگری را اضافه نمودند و چون سر ماه مهر بود و آغازین روز پیروزی بر دشمن بنابر آن، این روز را بنام جشن مهرگان نامیدند. اما در رابطه به آیین فرویدن که برخی ها این جشن را مربوط به آیین فریدون و آغاز ظهور میترا می دانند قبلاً اشاره شده که آیین فریدون بدون شک همان یزدان پرستی بوده و میترا " آفتاب – مهر " یا ( میترا ) به مثابه تجلی خدا مورد ستایش قرار داشت.

ما میدانیم که قبل از آیین زرتشتی در بلخ = خراسان، میترا به مثابه واسط میان خدا و آفریده هایش مورد ستایش و پرستش بوده.

دربارهء میترا به گونه مفصل و ارائه پژوهش های سایر محققین در کتاب دوم نام و ننگ  بحث به عمل آمده است که خواننده میتواند به کتاب دوم  جلد اول مراجعه نماید. اینجا فقط منظور این بود که تصحیح شود که جشن مهرگان جشن ستایش و نیایش میترا نیست، و نمی توان آن را یک جشن دینی نامید. این جشن در پهلوی اینکه یک جشن نجومی ( طبیعی ) می باشد، یک جشن ملی و تاریخی است. به خاطری همین ملی بودن این جشن بود که اعراب مسلمان پس از تجاوز و اشغال کشور ما آن را در سرزمین اشغال شدهء خود تحریم نمودند.

دشمنی اعراب مسلمان با مهرگان:

قبلاً اشاره شده که ضحاک عرب بود. و ما عرب بودن ضحاک را از قول ابن بلخی در فارسنامه، مسعودی در مروج الذهب و عبدالحی گردیزی در زین الخبار و فردوسی در شاهنامه نقل کردیم. و هم گفتیم که حضرت فردوسی اهریمن را در وجود ضحاک تازی باز شناسانده است. یکی از دشمنی های اعراب مسلمان با جشن مهرگان نیز مبنی بر این است که مردم سرزمین ما باخ یا { بلخ = باختر– ایران خراسان } یا بگفتهء خود اعراب،عجم بر عرب پیروز گردیده و این پیروزی را جشن می گرفتند. بنا براین نتوانستد که شاهد یک چنین جشن پیروزی بر خویش باشند. بدین پندار در تمام کشور هایی که مهرگان به مثابهء جشن استرداد استقلال از سیطرۀ ضحاک تازی تجلیل می گردید. پس از سیطرۀ دوباره اعراب بر این کشور ها از سوی اعراب فاتح تحریم شد.

بهر حال، گزارشهای تاریخی پژوهشگران به وضاحت به شکلی از اشکال حکایت از ملی بودن این جشن می نماید مثلاً:

ابوريحان البيرونى در اثار الباقیه مينويسد:

« ... سبب اینکه این روز را ایرانیان بزرگ داشته اند آن شادمانی و خوشی است که مردم شنیدند فریدون خروج کرده پس از آنکه کاوه بر ضحاک بیوراسب خروج نموده بود و او را مغلوب و منکوب ساخته بود؛ مردم را بفریدون خواندند و کاوه کسی است که بادشاهان ایران به رایت او تیمن می جستند.

روز بیست و یکم رام، روز است که مهرگان بزرگ باشد و سبب این عید آن است که فریدون به ضحاک ظفر یافت و او را به قید اسارت در آورد و چون ضحاک را پیش فریدون آوردند ضحاک گفت مرا بخون جدت مکش و فریدون از راه انکار این قول گفت آیا طمع کرده ای که با جم پسر ویجهان در قصاص همسر و قرین باشی بلکه من تو را بخون گاو نری که در خانه جدم بود می کشم سپس بفرمود تا او را بند کردند و در کوه دماوند (= البرز. س ر) حبس نمودند و مردم از شر او راحت شدند و این روز را عید دانستند. » (2)

ابوسعید عبدالحی گردیزی در زین الاخبار نیز ملی بودن این جشن را آشکار ساخته می نویسد: « این روز مهرگان باشد، و ( نام روز ) و نام ماه متفق اند، و چنین گویند: که اندرین روز آفریدون با بیوراسب، که او را ضحاک گویند ظفر یافت. مر ضحاک را اسیر گرفت، و ببست و به دماوند برد و آنجا به حبس کرد او را.

مهرگان بزرگ باشد، و بعضی از مغان چنین گویند: که این فیروزی فریدون بر بیوراسب، "رام روز" بودست از مهر ماه، و زرتشت  پیغمبر، ایشان را فرمود است بزرگ داشتن این روز، و روز نوروز را» (3)

مسعودی در مروج الذهب نیز این جشن را جشن استقلال مردم خراسان دانسته می نویسد:

« پس از او پسر اثقابان پسر جمشید پادشاه شد و ملک هفت اقلیم یافت و بیوراسب را بگرفت و چنانکه گفته شد در کوه دماوند ببند کرد. بسیاری از ایرانیان و مطلعان اخبار شان چون عمر کسری و غیره گفته اند که فريدون روز بند کردن ضحاک را عيد گرفت و آن را مهرگان ناميد. » (4)

طبری هم بر معنی ملی بودن و اینکه این جشن به مناسبت استقلال کشور و آزادی مردم از سیطرۀ ضحاک تازی بوده اشاره نموده می نویسد:

« آنگاه آفریدون او ( ضحاک. س، ر ) را به کوهستان دنباوند ( دماوند. س،ر ) برد و فرمان داد تا کسان مهر روز مهر ماه را که مهرگان بود و روز بند کشیدن بیوراسب بود عید کنند و افریدون بر تخت نشست. » (5)

در تاریخ کامل،عزالدین ابن اثیر نیز به عین معنی پرداخته می نویسد:

« گرفتار شدن آژی دهاک ( ضحاک. س، ر ) در روز مهرگان بود و ایرانیان در این هنگام گفتند { مهرگان برای کشتن کسی فرا رسید که مردم را سر می برید} » (6)

در همین کتاب ابن اثیر در معرفی ضحاک می گوید که:

« او ( ضحاک. س. ر ) در سواد در روستایی به نام " بُرس " بر پهنه ای از راه کوفه فرود آمد و سراسر زمین را بگرفت و با ستم و بد کاری فرمان راند و دست به مردم کشی بر گشاد. نخستین کس بود که آیین شوم دست و پا بریدن و بردار کردن را بنیاد نهاد. نخستین کس بود که باژ را پایه گذارد و درم به نام خود زد.» (7)

امر دست و پا بریدن و بر دار کردن تا به امروز در شریعت عرب " اسلام " به مثابه یادگار ضحاک باقی است.

چیزیکه که در گزارش این رویداد، خشم ابن اثیر را با وجود ارائه ستمکاری های ضحاک بر می انگیزد همانا ستایش بی حد و مغرورانهء هم تباران و هم شهریان فریدون، از کاوه و فریدون می باشد. بناءً نمی تواند خشم خود را بنا بر عقیده و علاقمندی که به آیین اعراب دارد پنهان نماید. به همین خاطر در چند جایی ستایش هایی از کاوه و فریدون را افسانه و دروغ خوانده و حتا گاهی اسطوره های تاریخی مردمان ما را به سخریه گرفته می گوید:{ دروغهای شگفت تر از این است که آنها را فرو هشتیم } منظورش در بارهء کاوه و فریدون می باشد. در پاسخ این عکس العمل ابن اثیر، مترجم کتاب دکتر محمد حسین روحانی در حاشیه نقدی واکنشی بر این سخریه های او نوشته که دریغ بود اگر آن را نقل نمی نمودیم. دکتر محمد حسین روحانی مترجم کتاب تاریخ الکامل می نویسد:

« چنین سخنی را هنگامی می توان گفت که انسان گمان برد افسانه (میتولوژی) دنباله رو آیین های سخت گیرانهء منطقی است. حقیقت آنکه افسانه، مرز های خرد و اندیشه را می شکافد و در گستره ای بسیار پهناور تر از مرز های آنها به کار می پردازد و در همان هنگام دارای آیین مندی های ویژهء خویش است. افسانه، چکیدهء روان ناخود آگاه گروهی است که مردم درد ها، رنج ها، آرزو ها و آرمان خود را در کالبد آن می ریزند و بدین سان به آنها عینیت می بخشند. آژی دهاک (ضحاک) یادگار و نمود گار روزگاران گذشتهء بسیار دور است که همسایگان شمالی باختری ( منظور از کشور های عربی است ) بر سرزمین ایران تاختند و چپاول و خون ریزی و کشتار فراوان به راه انداختند و فرمانروایانی خود کامه بر گماشتند که روزگارانی دراز بر خاک پاک میهن ما به ستم فرمان راندند. اینان با مردم این مرز و بوم بیگانه بودند زیرا محال است ایرانی اصیل با هم میهنان خود چنین کند. آنکه چنین ستم ها روا دارد، بی گمان مزدور یا سر سپردهء بیگانان است( نکتهء اول ).

فرمان روای خود کامه نخست و پیش از هر کاری به سراغ جوانان می رود و نیروی جوان میهن را فلج می کند. از میان همهء هستی اینها نیز تنها با " مغز " شان سرو کار دارد که آن را شست و شو دهد و بیوبارد (نکتهء دوم ).

پایداری در برابر فرمانروای خود کامه نه از بالا که از ژرف ترین ژرفا های جامعه پیدا می شود و رهبری آن را رنجبری از توده های پیشه ور و شهری بدست می گیرد ( نکتهء سوم).

این رهبری نستوهِ جنبشِ مردمی، کسی است که بیش از همه مزهء ستم را چشیده است و شمشیر فرمانروای بیگانه یا بیگانه پرست، دل و جان و تن و پیکر خود او را پساویده است از آن رو که همهء پسران جوانش را کشته اند و مغز شان را به خودکامه داده. آخرین ایشان همین امروز و فرداست که خوراک گراز وحشی گردد. انگیزهء او پیش و بیش از هر چیزی، راندن ستم از خویشتن خویش است گرچه مالامال از عواطف انسانی و خواسته های مردمی نیز هست.( نکتهء چهارم ).

فرمانروای خودکامه، برای آوازه گری که یکی از دو بازوی او برای پریدن و کار کردن است، گروهی از دانشمندان خود فروخته را پیرامون خود گرد می آورد و به هنگام بالا گرفتن کار، گواهی نامه ای به امضای همهء اینان فراهم می آورد که در درازای این روزگاران دیرزی، در نهایت دادگری و مهربانی بر مردم فرمان رانده است. کاوه به کاخ بیدادگر تازش می آورد و گواهی نامه را می گیرد و می درد و به روی دانشمندان خود فروخته تف می اندازد و ایشان را " یایمردان دیو " می خواند و روشن می سازد که حساب " روشن اندیشان " خود فروخته از حساب توده های گستردهء مردم جداست (نکتهء پنجم).

نیرو های انقلابگر، خودکامه را از تخت به زیر می آورند ولی بجای کشتن وی، در دل کوه به زنجیرش می کشند زیرا او هرگز نمی میرد – اشاره به اینکه خطر همواره در کمین است و خودکامگی و سرکوب، هر لحظه ممکن است باز گردد زیرا تناقض در گوهر این شبکهء پویا نهفته است و این خود رمز و انگیزهء پیروزی و پیروی آن است. ( نکتهء ششم)(8)

از سوی دیگر اگر مردم خراسان در تجلیل این جشن ملی یعنی جشن استقلال کشور، بعد از حمله اعراب در اوایل قرن اول هجری از خود دفاع نشان نداند و به ادامهء آن مانند دفاع از نوروز نپرداختند دو عامل وجود داشت. یک: منع اعراب با فشار و تهدید. دوم اینکه: مردم به واقعیت درک نمودند که تجلیل از این جشن دگرمعنی خود را با اشغال و استقراری سیطره دو بارهء اعراب البته این بار به وسیله اعراب مسلمان از دست داده بود، یعنی باری دیگر کشور در اشغال اعراب مسلمان واقع گردید. و بعد از چندین قرن حضور مستقیم اعراب، بازهم فرهنگ و آیین و سنت های شان حاکم بر سرنوشت مردم خراسان گردید چنانکه تا به امروز ادامه دارد. بدین لحاظ بوده که مردم خراسان به امید رهایی دوباره از شر ستم فرهنگی و دینی اعراب تا برگزاری واقعی جشن استقلال و آزادی از تجلیل این چشن دست کشیدند و این کاملاً منطقی هم می باشد. {خنده دار می بود اگر که مانند امروزیان با حضور انگلیس، جشن آزادی از انگلیس را} برگزار می نمودند.

ولی یادی از این یادگار دورهء میترایی در تاریخ ادبیات و اسطوره یی کشور ما هم چنان در ذهن و خاطره های مردم ما باقی مانده و این روز را برغم اعراب و مستعربه های بومی آن، در برخی از نقاط کشور ما بنام جشن [ برگ ریزان ]، جشن [ خزانی ] جشن [ خرمن ] جشن [ کاه کوبی ] و نامهای دیگری که ما از آن آگاه نیستیم بر پا می داشتند.

پارسیان این جشن را بنا به روایت که می گویند اردشیر بابکان در همین ماه تاجگذاری نموده تا پیش از رژیم اسلامی کنونی بزرگ می داشتند. در زمان ساسانیان این جشن را بنام " میتراکانه " می نامیدند. و بدین عقیده بودند که ایزد " میثره " یا " میترا " فره ایزدی را به اردشیر بخشیده است. ولی چنانکه ما بررسی کردیم این جشن به هیچ وجه رابطه با فرشتهء " میترا " ندارد. جز اینکه نام ماه، بنام میترا یا مهر مسمی می باشد.

از طرف دیگر چنانکه میدانیم در دورهء میترایی که پژوهشگران آن را دوره باستان می گویند، سال به دو فصل تقسیم بوده است:

الف تابستان هَمَ ( Hama ) که هفت ماه را در بر می گرفته و دوم زمستان یا زَیَن( Zayana ) که پنج ماه بوده است که؛ آغاز تابستان را بنام نوروز و آغاز زمستان را بنام مهر گان جشن می گرفتند. همین اکنون هم در تقویم محلی مردم پامیر روز اول پائیز مهر ماه " میزان " را ( نوروز تیره ماه ) یاد می کنند و ابوریحان بیرونی هم " نیم سرده " یعنی نیم سال یاد نموده است.

بهر حال ما در دوره سوم تاریخ ادبیات خراسان که عبارت است از فصل سوم  کتاب "نام و ننگ" در رابطه به اندیشهء احیاء اعیاد ملی و فرهنگی باستانی خویش که نشانهء از هویت ملی و فرهنگی جامعهء ما می باشد به تفصیل گپ خواهیم زد. و هم بر این موضوع خواهیم پرداخت که این جشن را چرا " مهرجان " می گفتند چنانکه حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده می نویسد که: « فریدون به مدد کاوهء آهنگر و اکابر ایران بر ضحاک خروج کرد و او را بگرفت و بکوه دماوند در چاهی محبوس گردانید و آن روز را که بر وی مستولی شد، مهر جان نام نهاد. » (9)

و همچنان در همین فصل تاریخ ادبیات مان از اولین سپه سالار و شخصیت ملی کشور مان کاوهء آهنگر و درفشی را که او بر علیه تجاوز و ستم ضحاک برای نخستین بار برافراشت و همچنان سرنوشت این درفش ملی ما، که در تجاوز دوباره اعراب مسلمان در زمان عمر بن خطاب به سر باندی سعد بن وقاص و غارت هستی آن از سوی اعراب غارتگر طوریکه خاوند شاه بلخی می گوید:

« بر آن درفش انواع گوهر ها نصب بود تا آنکه در جنگ قادسیه بدست عرب افتاد و عمر فرمود تا جواهر و سنگهای گرانبهای آن را میان جنگجویان قسمت کردند. »(10) بحث مفصل به عمل خواهیم آورد.

پی نوشت ها:

1 – ابوالقاسم فردوسی، شاهنامهء فردوسی، متن کامل، نشر قطره، تهران چاب سال 1377  ص 31 

2– ابوریحان بیرونی، ترجمهء اکبر دانا سرشت موسسهء انتشارات امیر کبیر، تهران 1377، ص 336 – 340

3– ابوسعید عبدالحی بن ضحاک ابن محمود گردیزی، تاریخ گردیزی، به تصحیح و تحشیه و تعلیق عبدالحیی حبیبی تهران، چاب ارمغان سال 1363، ص 520

4– ابوالحسن علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجواهر، ترجمهء ابوالقاسم پاینده، جلد اول چاب شرر کت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، سال 1378، ص 219 

5 – محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری" تاریخ الرسل و الملوک "، ترجمهء ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات اساطیر، چاب 1375، جلد اول ص 138 

6– عزالدین ابن اثیر، تاریخ کامل، جلد اول، ترجمهء دکترمحمد حسین روحانی انتشارات اساطیر، تهران، چاب دوم سال 1374 ص 82

7– همانجا، ص 79

8- همانجا، حاشیهء صفحات 82 - 83

9 - حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، باهتمام دکتر عبدالحسین نوایی، موسسهء انتشارات امیر کبیر، تهران 1381، ص 83

10 – محمد بن خاوند شاه بلخی، روضة الصفا تهذیب و تلخیص دکتر عباس زریاب، انتشارات علمی تهران 1375 ص 114.

قطران تبریزی :                                                               

 

    آدینه و مهرگان و ماه نو ---- بادند خجسته هر سه بر خسرو

 

رودکی:                                                                         

 

 ملکا جشن مهرگان آمــــد --- جشن شاهان و خسروان آمــد

   جز به جـای مـلهم و خـرگاه --- بـدل بــاغ و بـوسـتـان آمـد

 

منوچهری دامغانی :                                                   

 

 شاد باشید کكه جشن مهرگان آمد --- بانگ و آوای ِدَرای ِکاروان آمد

  کاروان مهــرگان از خـَزران آمد --- یـا ز اقصـای بلاد چینستان آمد

 

دقیقی :                                                           

 

  گاه آن آمد که باد مهرگان لشگر کشد --- دست او پیراهن اشـجار از سر بر کشد

   بـاغ ها را داغ هـای عـریان بـر برزند--- شاخ ها را چادر نسطوریان بر سر کشد

 

مسعود سعد سلمان :                                             

 

روز مهر و ماه مهر و جشن فرخ مهرگان --- مهر بفزا ای نگار ماه چهر مهربان

مهربانی کن به جشن مهرگان و روز مهر --- مهربانی کن به روز مهر و جشن مهرگان

 

ناصر خسرو :                                                   

 

  نـوروز بـه از مـهـرگـان، گـرچـه --- هـــر دو زمـــانــنــد، اعــتــدالــــی

 

عنصری :                                

 

مهرگان آمد گرفته فالش از نیکی مثال ---- نیک روز و نیک جشن و نیک وقت و نیک فال

Image