جناب داکتر اکرم عثمان و جنایتکاران
فریدون
المان ــ فرانگفورت
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
از مدتی به اینطرف داکتر اکرم عثمان نویسنده بزرگ و خوشنام افغانستان مورد هجوم یکعده از اعضای سابق حزب دیموکراتیک خلق افغانستان قرار گفته است. هر یکی بنا بر سلیقه های حزبی و فرکسیونی و اخلاقی خود از تهمت افتراء و یاوه سرایی دریغ نمیکنند.
شروع این غایله بعد از مرور رمان کوچۀ ما اثر داکتر اکرم عثمان توسط آقای نبی عظیمی سابق نظامی قدرتمند و یکی از مجرمین جنگی در زمان حکمروایی این حزب شروع شد. این جنرال نظامی رمان کوچه ما اثر داکتر اکرم عثمان را توهین به اعضای ح.د.خ.ا دانسته و اشاره های دارد به بعضی از افشاگری ها درین رمان؛ که قبلن این مردم در زمان حاکمیت خود مرتکب شده اند و شخصیت های درگیر درین جنایات از جمله ببرک کارمل و بعضی از دیگر اعضای این حزب رابسیار منفی معرفی کرده است.
هر چند اقای اکرم عثمان به حیث یک نویسنده اشارات غیر قابل انکار به اعمال اعضای این حرب از جمله به وطنفروشی و کرنش در مقابل کرملین نشینان ندارد و جریان این رمان تاریخی را بر فکت ها و اعمال اعضای برازنده این حزب نوشته است اما این آقایان و در راس شان نبی عظیمی خود را کاسه از آش داغتر نشان داده و بنا بر حسادت مفرطی که به اکرم عثمان دارد این مسله را بزرگ ساخته است .
هر کس دیگری به جای نبی عظیمی، غفار عریف، داکتر خاکستر ودیگر مستعار نویسان آتشین باشد باید سکوت را بر غوغا ترجیع داده و ازمردمی بودن شخصیت این مردم دم نزند.
از اولین هسته های حزب که به تحریک شوروی ها و به اصطلاح مارکسیست های هفت آتشه گذاشته شد تا آخرین روز هایکه اعضای آن فرار را بر قرار ترجیع دادند ویا چون نبی عظیمی، فرید مزدک، جنرال رفیع، شهنواز تنی، عبدالحق علومی، کبیر رنجبر، داکتر وکیل، گلابزوی، وطنجار و دیگر خرد و کوچک شان خود را چون کنه بر پوست جاسوسان آی اس آی پاکستانی چون برهان الدین، سیاف، حکمتیار، عبدالعلی مزاری، محقق و اکبری چسپاندند و باعث بدبختی های بزرگ برای مردم ما شدند تا به امروز همه میدانند که هیچگاهی نمیشود اشتباهات، خیانت ها و جنایت های این مردم را فراموش کرد. بلکه باید علیه ایشان در محکمه عدل اسلامی اقامه دعوا کرد.
شخصیت داکتر اکرم عثمان را هیچ کس نمیتواند با شخصیت نبی عظیمی، غفار عریف، داکتر خاکستر و یا دیگر بازماندگان حزب خلق مقایسه کند. گویا بگفتۀ نبی عظیمی خوش به حال آن دربار زاده ای که دستش به خون مردم بیچاره آلوده نشد. خوش به حال آن دربار زاده ایکه فرمان قتل دستجمعی خانواده های بیچاره را صادر نکرد و قبر های دستجمعی و سیاه چال های مخوف را برای حذف مخالفین خود بوجود نیاورد و بد بحال آن فرزند کارگری که به نام مارکسیزم و لینینیزم خون خورد، وطنفروش بود و کشت و ویران کرد.و حتی زحمتکشانی که در زندانهای مخوف کمونیست ها ناخونهایشان کشیده شد،دنده برقی ها فغان شانرا به ملکوت رساند و یا در حضور شان به ناموس شان تجاوز صورت گرفت... آن روشنفکر و آن تحصیلکرده ای که در پولیگون های پلچرخی، تپۀ مرنجان، چمتله و خلاصه در دشت و صحرای این وطن به فرمان عظیمی ها و عریف ها و خاکستر ها به جوخۀ اعدام سپرده شد هم حقی دارند که یک نویسنده اگر درباری باشد یا سرکاری باشد یادی از آنان در تاریخ بگذارد. چه فرقی میکند که سردار باشد یا خرکار.
در آخرین نوشته اش نبی عظیمی نوحه خوان روی مقبره شاه شجاع دوم ببرک کارمل؛ یا در حالت نیشئه و یا هم هذیان ناشی از تب، اقرار میکند از جنایات ح. د. خ . ا در مرگ هنرمندان، سیاستمداران، اساتید بزرگوار ، ژرنالسیت های موفق، مورخین و خلاصه وحشت و بربریت. گویا در نزد او دوران حفیظ الله امین و مرگ احمد ظاهر هنرمند، مهدی ظفر، نینواز و چند تای دیگر جدا از دوران ببرک کارمل بود که سوار بر ماشین های جنگی شوروی از حیرتان به کابل آمد و بعد از گذشت چند سال و کمایی نام شاه شجاع ثانی از کابل به حیرتان فرار نمود و در همانجا به خاک رفت و بعد استخوانهایش را هم مردم از خاک بر آورده و به دریای آمو انداختند.
من نمیدانم این کیش شخصیت پرستی به نام کارمل ، نجیب، تره کی و حفیظ الله امین کدام گره ای از مشکلات جنایتکاران جنگی و سپه سالاران مکتب کرملین را میگشاید.مگر همه کس نمیداند که این دست و پا زدن ها بخاطر کتمان قتل بیرویه یک ملیون انسان افغانستان توسط این مردم است. مگر آین جنرال نظامی از شکست اردگاه صلح و سوسیالیزم و افتادن دوباره ای آن جریان به دنبال کپیتا لیزم بیخبر باقی مانده و هرگزنمیخواهد گذشته هایش را با همین نام فراموش گند. که مینویسد:
«... نظریه تاریخی و ایدیولوژی دورانساز بود که هدف انسانی اش را توزیع عادلانه تولید یا دسترنج انسان زحمتکش تشکیل می داد و می دهد. اما کپیتالیزم و نیو کپیتالیزم به عنوان ایدیولوژی، پشتیبان نا برابری های درآمد و ثروت است. بنا بر این فقط اشراف زاده های بدلیی مانند تو و دکانداران و تیکه داران دین و مذهب و شیفته گان نظام خونخوار سرمایه داری می توانند مارکسیزم را که همین حالا ملیون ها پیرو از جان گذشته دارد، محکوم کنند..»
ازین آقا باید پرسید: مگر کدام نظریه دوران ساز مارکسیزم، کپیتالیزم، نیوکپیتالیزم برای اشاعه اندیشه هایش اردگاه های ستم و جبر ایدیولوژی را وارد سیستم های اندیشوی یک ملت نموده است. از نظر این آقای فیلسوف پس باید فایشیزم المان در اوایل قرن بیستم به خاطر بلعیدن همه اروپا به اضافۀ افریقا و وآسیا اندیشۀ پیشرو همان عصر میبود. اری در دوران هیتلر هم ملیون ها فریاد میزدند. زنده باد هیتلر. اتحاد شوروی که پس از لینن، استالین، خروشیف و اسلافش در امریکا، اروپا، اسیا و افریقا پایگاهای تسخیر ناپذیرداشت و انقلابهای برگشت ناپذیر را سازمان داده بود چرا در اواخر قرن بیستم به زوال محکوم گردید؟ و اشاره این فیلسوف بی بدیل به اردگاه سوسیالیزم و اندیشه های مارکسیزم در چین، کوریای شمالی ، ویتنام و کیوبا از چه وقت مورد تائید اش قرار گرفته. مگر همین او دوستانش نبودند که طی یک نیم دهه قدرت مارکسیستی شان هزاران کمونست ترند چین را به زندانها افکنده و یا نابود کردند؟ از طرف دیگر جنگهایکه به نفع سود و سرمایه براه انداخته شده و میشود چه ارتباطی برای کشاندن مبارزات آزدیخوانه ای ملت های در بند افریقا، آسیا، امریکای لاتین و حتی اسیای میانه مثل ازبکستان، تاجکستان ، ترکمنستان، قرغیزستان، قزاقستان ، منگولیا ، روسیه سفید، اوکراوین، ملداویا، چکسولواکیا و المان شرق که روزگاری بهره ای کار و مواد طبیعی شان به نفع ماسکو مصادره میشد دارد. مگر در ایران، عراق، مصر،تونیس، کمبودیا و در تمام مملک آسیای میانه و اروپای شرقی هم داکتراکرم عثمان بود که باعث شکست سیستم ها و یا حد اقل احزاب پیشتاز کارگری گردید؟ و این داکتر اکرم عثمان است که ندای مردم بیچاره ای این سرزمین ها را به گوش جهانیان میرساند.
آقای عظیمی اشاره دارد به اینکه گویا اکرم عثمان ( امین) نام قهرمان مرکزی کوچۀ ما را به نام خودش تعویض کرده و این همان حفیظ الله امین است که تا پایان دوره ای کارمل وقایع و حوادث را شاهد است. فراموش میکند که امین را با آمدن ببرک کارمل دوستان شوروی اش در قصر تاج بیک تیر باران کردند و به زندگی نکبت بار سیاسی اش پایان دادند وآنزمان نام او به حیث یک مرتد در کرملین و در حلسات حزب دیموکراتیک خلق از زبان کارمل بر سر زبان ها بود.
در بخشی از انتقاد ها و دشنامهایش جناب نبی عظیمی رژیم شاهی را نظام منفور قلمداد نموده و تعهد خود را بحیث حافظ این نظام در وقت تحلیف عسکری کتمان مینماید و مردانه وار میگوید که من هم در نظام شاهی به هم جمهوری داود خان و هم در نظام کمونیستی مورد علاقه ام، دروغ گفتم و به تحلیف و شرافت تعهد ام باور نداشتم. خوب اینکه در افغانستان به تحریک دوستان شوروی آقای عظیمی باید نظام شاهی به جمهوری و جمهوری به نظام کمونیستی تعویض میشد اظهر من الشمس است. زیرا نسلی که امروز در افغانستان زنده اند به چشم و سر دیده اند که وقایع کاملن دراماتیک بود. روزگاری کودتای خونین هفت ثور انقلاب برگشت ناپذیر ثور تبلیغ میشد و حالا همان مبلغین آتشین آنرا کودتای خونین میگویند. این حزب واحد دیموکراتیک خلق به ده ها پارچه و بدنه تقسیم شده است. دوستان تره کی جدا، حفیظالله امین جدا، ببرک کارمل جدا و داکتر نجیب الله جدا اداء در میاورند. چیزیکه از انکار بدور است همین اعضای خائین و بیوجدان این حزب بود که اگر جنرال بود، اگر دکتور بود، اگر اکادمیسین بود از میان هزار فرد افغان در دوران حکومت شاهی آموزش دیده و به مدارج علمی رسیده بودند. واما همین عده سر به آستان دوستان انترناسیونالست!؟ خود یعنی شوروی ها گذاشتند و در نزد شان همه مقدسات شان مقبره ای لنین و قصر کرملین بود. و در نتیجه افعی های در بند را به جان مردم بیچاره آزاد ساختند که تا امروز بعد از گذشت سه و نیم دهه همه سیستم های فرسوده ارتجاعی طالبی و برمقررات ما حاکم و وطن زیر اشغال بیگانگان است.
به آقای نبی عظیمی میخواهم دوستانه بگویم که کشیدن مسایل انتقادی به باور های مذهبی هر دو طرف کاری زشت و دور از معیار های انسانی است. گفته اند دهن قپان خداست... پیاله های ده منه شراب را سر کشیدن و سر دادن شعار ها و دشنامهای رکیک به هر مسلمان و اسلام و نشانی پاتوق های اراذیل و اوباش وشرابخانه ها نمیتواند شخصیت طرف مقابل شما را زیر سوال قرار دهد زیرا همه میدانند و خود شما هم اقرار میکنید که یک مارکسیست و یک بیخدا هستید حالا اگر میخواهید چرک های خود را به دستمال دیگران پاک کنید نه تنها قضاوت من، بلکه از هر خواننده ای بیطرف ملامت هستید.
شما اکرم عثمان را به پایبوسی رهبران جهادی متهم میکنید ولی نمیتوانید تصویری و یا ویدوی از او به نمایش بگذارید در حالیکه صد ها ویدو کلیپ شما با احمدشاه مسعود، ربانی، عبدالله و دوستان دیگر شما با کلبدین حکمتیار در انترنت موجود است. حتی در یک تصویر شما با مسعود مشغول نشانی گذاری به نقطه های حساس نظامی شهر کابل به خاطر تخریب آن از طرف شورای نظار هستید.
و اما در مورد داکتر خاکستر! پس بهتر است اقرار کنید که او نه دوست شما بلکه یکی از دشمنان شماست. داکتر خاکستر باید معطل باشد تا کسی چیزی در مورد نجیب الله احمدزایی بنویسد و از همین سبب در انتقادات اش از داکتر اکرم عثمان اشاره های دارد به اینکه رد رو های ببرک کارمل موذیانه برای بزرگنمایی آن کوشش دارند. داکتر خاکستر نه از یاران کارمل خائین و وطنفروش بلکه از طرفداران نجیب الله احمد زایی است که حد اقل روس ها را قانع ساخت که بودن شان در افغانستان باعث نابودی حتی کرملین میشود. اری داکتر نجیب الله که مردانه وار سرش را فدای این عقیده اش ساخت کرملین را از واژگون شدن برای مدتی نجات داد. اما نه شما و نه هم رهبر خردمند شما ببرک کارمل خائین به خط مردم قرار داشت. شاید شما زیادتر از قضاوت دیگران روی شخصیت خود به واهمه های زمینی که ارزش یک بار خواندن را هم ندارد و به اردو و سیاست که تزس جنرالی شما در کشتار مردم به حیث سپه سالار و قلع وقم کردن اشرار بیفرهنگ !! بود افتخار میفروشید هر چند در بهای یک پر کاه خود را به آنان فروختید. اما اگر چنین باشد من میگویم. غرت... کور خوانده اید. خیال میکنید که محمد زایی که شد لاجرم بی شعور، بی خاصیت، مجرم و خائین ملی است. نامخدا به این تحقیقات مجلسی شما. سردار در واقع یک کنیه است به خانوداه های محمد زایی چون آنان دولت را طی اضافه از صد در دست داشتند و بنا بر آن سردار را میشود به خود اقای عظیمی هم اطلاق کرد. زیرا او بدتر از اردلی ها , شاطرها، جوخه های کشتار شب گرد امیر عبدالرحمن خان با هلیکوپتر، مگ بیست یک، توپ و اوان و کلیشنکف در شب وروز میکشت و اوامر اش بلاتشبه آیت قران بود.
قرار احصایه های معتبر در زمان ترکی و حفیظ الله امین سیصد هزار انسان افغانستان و در زمان ببرک کارمل چهارصد و سی هزار انسان افغانستان کشته ویا معلول شدند و درین مدت در حدود دو ونیم ملیون انسان به مهاجرت مجبور شدند. در راس این همه بدبختی های مردم کارمل و یاران نظامی اش از جمله نبی عظیمی، عبدالحق علومی، جنرال رفیع،شهنواز تنی، اسدالله سروری، وطنجار، گلابزوی و خود جناب داکتر نجیب الله احمدزی قرار داشت.
جناب سپه سالار عظیمی اگر نصیحت این هیچمدان و خیلی کوچکتر از خود را میپذیری. دستت را ازین غار به غار نکن. حتی اگر از عرش مجید فرمان آید که نبی عظیمی پاک است اگر به دست مردم بیفتی روزت شب است. باور کن که هر توته از نعش کثیف ات طعمه صد سگ دیوانه خواهد شد.
مرگ بر جنایتکاران جنگی