چند روزی شد که مرا مجبور می کنند، تا برای برادر هایم و یک عده عمه زاده هایم پیامی بنویسم و احوال شان را بگیرم. من دلیل آوردم، کسی که به مادر خود احترام نه دارد و زبان مادری خود را انکار میکند از آنان بیزارم.
چگونه امکان دارد که مادرت زادهی هریوا و هریرود و هرات مقدس بوده و زبان مادری ات فارسی باشد و تو که هنوز نه می دانی اصلیت تو چیست…؟ در تذکرهی اجباری قبیله وی غنی از زبان مادری که برایت جان داد و ترا بزرگ کرد برگردی و به زبانی که نه پدرت به آن بلد بود و نه پدر کلانت و قبول کنی که در تذکره ات پشتون بارکزی بنویسی.
در دور اول حاکمیت طالبان یکی از کاکا زاده های ما جوان مرگ و شهید شد. روز سوم فاتحه در منزل پدری شان گرد هم آمده بودیم، یک آقایی چهار تکه و نمبر بدلی به نام رئیس شورای بارکزایی ها هم آن جا آمده بود و نشخوار میکرد. یکی از بستهگان پدر مرحومم یاد کرد تا جاده فرعی منتهی به شهرستان ما را از مسیر عمومی جادهی کابل پروان اسفالت کنند… آن آدم احمق در جواب چنین گفت: « … اول تاسو دا پشتو زډه کړی …بیا زه به له ملگرو سره خبری وکم… » سخنان کثیف آن مرد کثیف چنان من و یکی از کاکا زادهای پدر مرحومم را آزرد که درد آن تا حالا استخوان من را میسوزاند و آن یکی به رحمت حق پیوسته است. من و ایشان هر دو آواز بلند کردیم که نه سرک ما را جور کن و نه ما مکلف به پشتو گفتن می باشیم. سرانجام همان جاده را همهی اهالی محترم به دهکدهی وصل کردند اما خامه ی بی منت و با غرور و موتر من هم اولین موتری بود که به دهکدهی ما رسید و بانوان گرامی و خواهان عزیز من آن را با پرتاب نُقل و شیرینی استقبال کردند.
من همه خانواده را مکلف به رأی دادن برای اشرف خان کرده بودم. از خانه واده ام معذرتخواهی می کنم.
نوشتهی استثنایی از من محمد عثمان نجیب
با وجود غمبارهگی های حوادث و بیماری که همین حالا من را باز هم به بیمارستان کشانیده است، ناگزیر به نوشتن این اخطاریه برای برخی ظاهر سازان شدم.
من حق دارم ترا تیرباران کنم، چون ابن ماجه میگوید تو قابل تیرباران. من حق دارم به خانه و کاشانهی تو تعرض کنم، اگر دفاع کردی. فلیس منی... چون پیامبر گفته تو از ما نیستی. من حق دارم برگزیدهی هر خوبی و هر چی بخواهم در جهان باشم چون ابن کثیر و ابن خلدون می گوید. تو اگر خواستی حقوق خود به دست بیاوری محکوم به مجازاتی، چون ابن مسلم می گوید و بخاری میگوید.
پس از این حتا تو برادرم، حتا تو فرزندم، حتا تو هر کسی که هستی در حد خود باش.
من خدای خود را بهتر از تو می شناسم، من پیامبر اکرم خود را بهتر از تو میشناسم و می دانم حديث فلیس منی یا ارشادات دیگر پیامبر گرامی ما در کجا حکم تحقق دارد، من بسیار علمیتر از تو دین داری را
می دانم، من دین تقلیدی نه دانم، من بهتر از تو دنيا داری را میدانم. من بهتر از ارزش های ملی و حسن هم دیگر پذيری و برادری و برابری را می دانم.
من فاحشهی سياسی نیستم، خط سیاست من تا ابد روشن است و مکلف هم نیستم به هر کس حساب بدهم. من فاحشهی تباری نیستم که به رنگ روز رنگ بگیرم. من فاحشهی ملی نیستم، خط ملی اندیشی من مقاومت ملی خودم توسط همین قلم خودم است در برابر تجاوز پاکستان، ایران، شیخ نشینان دین فروش و پست فطرت عرب، آمریکا و انگلیس و اسرائیل، قبایل خیبر پشتونخواه و هر کسی هستم که داعیهی پشتونستان را به وطن من میآورد و زیر نام آن تجارت میکند، من فاحشهی سوتهکراسی نیستم که برای ادامهی قدرت تباری لر و بر بگویم و سرانجام ملت را چنین سازم.
من بر ضد سیاسیون مادر فروش و خواهر فروش افعانستان استم از هر تباری که باشند و از هر گروه سیاسی که باشند.
من جانب دار احیای نظام طرفیت شناس استم ولو از الف تا ی مربوط یک تبار حتا یک شهرستان باشد، مشروط به آن که واقعا از جغرافیای افعانستان باشد و از انحصار قدرت و ثروت بپرهیزد، به رشد موازات متوازن اقتصادی اجتماعی اولویت بدهد. علم را و مدنیت را سهمیه بندی قومی نه کند. من هیچ گونه امتیازی از هیچ کسی در گذشته هم نه خواستم و حالا هم نه می خواهم. اما حمايت از خط دفاع مقاومت ملی به محوریت مهتران و کهتران همه اقوام شریف افعانستان را فرض عین خود میدانم در برابر تحجر طالبانی پاکستانی و قبایلی آن سوی مرز ها. حتا اگر این مقاومت از پنجشیر به خوست و کندهار و ننگرهار برود. برای من همه چهار چوب معیوب ساختاری جغرافیای افغانستان وطنم و مردمان آن نور چشمان من اند غیر از برخی قدرت مداران پستی که سال هاست از نام همه اقوام شریف افعانستان خون ما را مینوشند...
من را در ذهن مردم نمیرانید، مردم عام میدانند من چی میگویم و در ذهن شان حک شده استم.
دیروز آگاه شدم که فهیم دشتی سخنگوی جبههی مقاومت ملی شده..گویی دنیا برایم رنگين کمانی از قوسقزع شد. چون او می داند که چه بگوید و چطور بگوید تا هم تعاملات و تعادلات حفظ شود و هم تبادلات اطلاعات علمی صورت نه گیرد. اگر ذبیح الله مجاهد هم روزی با ثبوت اعلام کند که هم ارکان رهبری و صفوف طالبان غیر قبایلی خیبر پشتونخواه و و غیر پاکستانی اند و غیر استخدام شده های ایران اند من در سهم خود از آن ها حمايت می کنم. اما می دانم که چنین تضمینی داده نه می تواند.
گروه خاصی از بانوان و آقایانی که خود تان را وصی من ساخته اید، بدانید که ریشهی تبعیض در وجود نه بوده و نیست. زمانه تغییر آگاهی ذهنی کرده، انسان اگر دروغ بگوید کوچک ترین عضو خانوادهاش او را مخاطب قرار می دهد.
من در دور اول کاندیداتوری اشرف غنی خاین به اساس آن که او بهتر از عبدالله صاحب تحصیل و تعلیم است همه اعضای خانواده را مجبور به گرفتن کارت انتخاب و دادن رأی به او کردم. به شمول خودم همه خانواده به رأی دادیم... حالا مدام مورد طعن خانواده و فرزندانم قرار دارم که چرا ما را مجبور ساختی تا به این مریض رأی بدهیم.
من در خانواده ام اطفال خودم را در ساعت های معین و بی وقفه پشتو درس می دادم تا بدانند که زبان عزیز پشتو هم یکی از زبان های ملی ماست.
من در نظر داشتم برای فرزند ارشدم از ولایت پکتیا یک همسر خواستگاری کنم، با او مشورت کردم. گفت پدر مه افکار بلند دارم... حالا آماده به ازدواج نیستم... خانوادهی من میدانند و می شناسند که آن دخترک ما مربوط کدام خانوادهی محترم از پشتون های سخت گیر پکتیا هم استند. حتا همسرم برای دیدن دختر چند باز رفت..و هی توصیف میکرد که اگر خدا بخواهد این دختر یک عالم ارزش دارد... یقین دارم برخی شما ها که حالا در اروپا و امریکا و غرب پناهنده شده اید و مثل من گدای در این سرزمین هاستید حاضر نیستید چنین کاری را کنید... اما تعداد تان محدود است.
در میان ما کاکا زاده هایی هم داریم که مادران گرامی شان پشتنه های با غروری بودند و خدا مرده های شان را غریق رحمت کند و زنده های شان را عمر دراز بدهد آنان اگر زیان مادری شان را پشتو می گویند من مثل گذشته به آنان احترام دارم و عمه های عزیزم را مثل جان دوست دارم. عمه زاده های من که عکس های کارت هویت قبیله را در جیب دارند به شمول برادرانم از من نیستند و نخواهند بود…دلیلی که خوش آمد نه گفتم و نه پرسیدم و نخواهم پرسید که چطور اند همین است و همین و آنان هم نیازی به پرسش من نه دارند.
پدر بزرگوار من هم هیچ گاهی موافق این ساخته کاری ها نه بودند.با آن که ماماخیل هایش همه از قوم شریف پشتون اند و پشتو صحبت میکنند.