افغان موج   

یادداشت: این نوشته را در پاسخ دوستی نوشتم که پرسیده بودند: آیا جهاد خودجوش بود و یا پروزه یی بود مانند طالب و داعش که از سوی امریکا پیاده شده بود؟ و سر انجام دستاورد جهاد چه بود و شعارهای جهادی ها به کجا رسید؟ چرا جهاد در برابر شوروی ها روا بود اما در برابر امریکا و انگلیس روا نیست و برعکس توجیه هم می گردد؟
در پاسخ باید گفت که:
در هر کاری نتیجه نهایی مهم است. نتیجه جهاد اخوانی ها در دوره جنگ سرد، در گام نخست برانگیختن شوروی به لشکرکشی به کشور، سپس اشغال آن از سوی پاکستان توسط طالبان وهابی و در فرجام هم آمدن امریکا بود. اما نتیجه نهایی هنوز معلوم نیست: جنگ خونبار بی پایان فرسایشی، فروپاشی کشور؟

و اما تحقق شعارهای عوام فریبانه یی که از سوی اخوانیان سر داده می شد، کماکان در هاله یی از ابهام است: احیای رژیم ارتجاعی خلافت اسلامی، اعلای کلمه الله، رهایی بخارای شریف از دست کفار و برافراشتن درفش سبز اسلام بر فراز کاخ کرملین!‌
واقعیت تلخ تاریخ چنین است:
افغانستان قربانی وارد شدن عامل نفت در کشاکش های جهانی گردید.
در آغاز درآمدهای نفتی، شاه بلندپرواز و شتابزده ایران را که سرمست دالرهای بادآورده شده بود، برانگیخت تا یک اردوگاه پان آریاییستی ضد شوروی در برگیرنده ایران، افغانستان و پاکستان را زیر چتر امریکا آرایش بدهد‌. چون این کار منافع شوروی را با چالش جدی روبه رو می ساخت؛ شوروی ها در رویارویی با آن به تقویت پشتونیسم و تنیدن شبکه های اطلاعاتی در افغانستان و راه اندازی کودتای داوود خان پرداختند. در عین حال به تقویت نیروهای چپی در داخل کشور اقدام نمودند.
سپس با برانگیختن روحانیون در برابر شاه، عملا زمینه انقلاب اسلامی را در ایران فراهم کردند. با کودتای داوود خان، امریکایی ها با توجه به این که عرب ها به درآمدهای سرشار نفتی دست یافته بودند، بر آن شدند تا عامل اسلام را وارد کشاکش های دو اردوگاه جهانی بسازند تا شوروی را به وسیله اسلام از پا در آوردند و به کمک پاکستان به پشتیبانی از گروه های بنیادگرای اخوانی در افغانستان پرداختند و این گونه شوروی را با چالش بزرگی روبه رو ساختند. داوود خان با نشستن به کرسی ریاست جمهوری به مداخله در امور پاکستان پرداخت و به حمایت از گروه های بلوچ و پشتون مخالف دولت پاکستان پرداخت. در مقابل پاکستان به کمک عرب ها و غرب از گروه های اخوانی در برابر داوود بهره برداری ابزاری نمود. باید گفت که اقدامات خرابکارانه گروه های اخوانی در برابر داوود به هیچ رو قابل توجیه و مورد تایید نیست. به ویژه این که حزب اسلامی در آن برهه داوود را سردار مستبد و کمونیست می خواند. هر چند در مورد مستبد بودن داوود سخنی نیست. اما متهم ساختن او به کمونیست بودن از تبلیغات زهرآگین اخوانی ها از جمله حزب اسلامی زیر فرمان آی اس آی پاکستان بود.
کودتای هفت ثور امین و حمایت بی دریغ شوروی از این کودتا به روی آتش فروزان تنش بنزین پاشید و موجب گردید تا غرب و اعراب با همه نیرو به حمایت اخوان در افغانستان بپردازند .
روشن است شوروی نمی توانست اجازه بدهد در افغانستان یک رژیم افراطی و تندرو اسلامگرا رویکار بیاید. زیرا در این صورت، خطر از دست رفتن آسیای میانه بسیار بالا می رفت. این گونه ناگزیر گردید به افغانستان لشکرکشی نماید و یک دهه آزگار این جا بپاید تا از یکسو فرصت پیدا نماید اسلام را در آسیای میانه ریشه کن و این منطقه را در برابر خطر تندروی اسلامی وقایه نماید و از سوی دیگر افغانستان را به باتلاقی برای امریکا مبدل سازد و دست کم شمال را به یک گستره بوفر تبدیل سازد. درست پس از دستیابی به این دو هدف بود که شوروی ها افغانستان را ترک گفتند.
روشن است، امریکا گروه های اخوانی را برای این پول نمی داد که بیایند و در افغانستان خلافت اسلامی بسازند. برعکس، آنان وظیفه داشتند در برابر شوروی ها و رژیم زیر حمایت آن ها بجنگند. این گونه وظیفه مجاهدان با برافتادن نجیب به پایان رسیده بود و باید از صحنه بیرون رانده و به زباله دانی تاریخ افکنده می شدند. این مهم با راه اندازی جنگ های فرسایشی تنظیمی به کمک پاکستان و ترکیه و پول شیوخ عرب محقق شد.
ان گاه نیروی تازه دم طالب را که طی سال های1982تا1994 در مدارس پاکستان زیر نظر ملاهای وهابی با هزینه سعودی ها پرورده بودند، وارد بازی ساختند تا همچون جاده صافکن مجاهدان را از میدان بردارند و همه سلاح ها را جمع آوری و زمینه را برای تشریف فرمایی سپاهیان امریکایی فراهم آورند.
این گونه بازی بزرگ ادامه یافت و هنوز هم ادامه دارد. بی تردید گروه های اخوانی در یک برهه از بازی بزرگ همانند مهره هایی مورد بهره برداری ابزاری امریکا قرار گرفتند. اما میراث بس شوم و ویرانگری را از خود برجا گذاشتند و در پایان برای وهابیون و ایادی لاییک و سکولار غرب جا خالی کردند و قسما خود هم دستخوش استحاله شدند. مگر هنوز هم سایه شوم اخوان بر فراز کشور پهن است. همه گروه های ضاله وهابی چون طالب، القاعده، داعش، حزب التحریر و ....در بستر پرمهر اخوان در کشور پرورده شدند و زمینه تبارز پیدا کردند.
کنون هیچ چیزی چون ریشه کن کردن اخوان در کشور اولویت ندارد. زیرا مادامی که اخوانیت هست، زمینه رشد و بالندگی هر گونه جریان افراطی دیگر در کنار آن خواهد بود. اگر طالب و القاعده و النصره و احرار شام را فرزندان جنبش اخوانی بشماریم، داعش و حزب التحریر نوادگان آن هستند.
اکنون دیده شود که چه بازی هایی با برگ های داعش و حزب التحریر در راه است. گذشته از آن پان ترکیسم هم با حمایت اخوان در حال گسترش در کشور است.
شایان یادآوری است که جنبش اخوان المسلمین یک جنبش افراطی ارتجاعی است که از سوی صهیونیسم و فراماسونری جهانی برای استحمار کشورهای عربی و مسلمان به میان آورده شد و چند دهه از آن به سود صهیونیسم و امپریالیسم بهره برداری های ابزاری گسترده صورت گرفت. پروژه پان اسلامیسم از سوی مشاوران انگلیسی سلطان عثمانی طراحی گردید و از طریق سید جمال الدین افغانی به شاگردان و مریدان مصری اش انتقال داده شد و پسان ها در مصر به وسیله حسن البنا پیاده شد.
اکنون این ایدئولوژی که دیگر به درد امریکا و انگلیس نمی خورد، در جهان عرب سرکوب و ریشه کن شده و دیگر همچون ابزاری در دست پان ترکیسم اردوغان گرجی و غیر مستقیم روسیه افتاده است.
اما جنبش اخوان در شش دهه گذشته از سوی ام ای 6 انگلیس و سی ای ای امریکا تمویل می شد.
در جنگ شش روزه اعراب و اسراییل، اخوانی ها با جاسوسی برای سرویس های اطلاعاتی غرب، اسرار نظامی مصر و سوریه را در دسترس آنان گذاشتند و برنامه های جنگی اعراب را فاش ساختند و زمینه برافتادن ناصر و تضعیف اسد را فراهم آوردند و این گونه خدمت بزرگی به صهیونیسم جهانی کردند. این در حالی است که حتا یک روز هم در برابر اسراییل نجنگیده اند.
در بحران افغانستان هم مسوول درجه اول اشغال کشور به وسیله امریکا هستند.
هر پدیده یی جنبه های مثبت و منفی دارد. جهاد در کل یک فاجعه بود. همان گونه که کودتای هفت ثور هم فاجعه بود. اما در کل هر دو تحول جنبه های مثبتی هم داشتند. برای مثال جامعه را تکانه سخنی داده، از خواب افیونی تاریخ بیدار ساختند.
در عین حال، جهاد در عصر ما هیچگاهی تعریف مشخص و روشنی ندارد. در دوره جنگ سرد جهاد ابزاری بود برای مبارزه کمونیسم و ناسیونالیسم عرب به دست امریکا. اما هیچگاهی در برابر دشمن اصلی اعراب یعنی اسراییل و نیز رژیم های خایین عربی مانند سعودی و سایر شیخ نشین های ارتجاعی به کار نرفت. در حالی که اعراب باید در گام نخست در برابر اسرایبل و رژیم های ارتجاعی خود جهاد می کردند.
حتا در دوره استاد ربانی و احمدشاه مسعود، وهابیسم عرب و اخوانیسم ترکیه و پاکستان و اخوانیسم داخلی مانند حزب اسلامی، گروه حقانی، باند وقاد، گروه ملا نبی و ملا خالص از جهاد طالبان در برابر " کفار شمال " حمایت کردند. این در حالی بود که با ملیشه های در گذشته "ملحد و کمونیست" جنبش همپیمان شدند.
یعنی جهاد در کل ابزاری بود در خدمت منافع امریکا.
البته، اگر جهاد نمی شد، امروز به این روز و حال ترسناک نمی افتادیم و شاید کشوری بودیم چون ازبیکستان که صد بار بهتر از ما است.
اما تاریخ الترناتیف ندارد.
اما اکنون ما با یک تاریخ واقعی و حقیقی رو به رو هستیم که آن را از سر گذرانیده ایم. از این رو، باید تنها به ارزیابی جنبه های مثبت و منفی آن بپردازیم.
خوب، یعنی چیزی به نام جهاد در کشور ما به راه افتاد که کنون ادامه دارد. یعنی طالبان و داعش هم مبارزه خود را جهاد می خوانند و خود را مجاهد. یکی از دستاورد های جهاد افتادن بخش های پششتون نشین کشور به دست پاکستان بود.
از دید من، دیگر امید چندانی برای باز پس گرفتن مناطق شرق و جنوب از دست طالبان، حزب اسلامی و شبکه حقانی وابسته به پاکستان نیست و همه از دست رفته است. چون در همه این مناطق اخوان، طالب و داعش فرمان می رانند و همه زیر کنترل پاکستان اند. باید در اندیشه نجات شمال و غرب برآییم.
واقعیت های تاریخی نشان می دهند، پس از آن که اعراب به سرمایه های نجومی نفتی دست یافتند، امریکا طبق یک استراتیژی مدون و تعریف شده در صدد آن شد تا با سرمایه گذاری گسترده اعراب، اسلام جهادی و رزمنده را برای پیشگیری فارود پالیسی به سوی آسیای میانه به میدان بیاورد. در برنامه بود تا در آغاز در افغانستان یک دولت افراطی اخوانی به وجود بیاید و سپس با سر دادن شعار جهاد و آزادسازی بخارای شریف، اعلای کلمه الله با کمونیسم شوروی وارد رویارویی شود. اما چون شوروی ها از این برنامه آگاهی داشتند، برای مهار آن به تقویت نیروهای چپی و تنیدن شبکه های اطلاعاتی در کشور پرداختند و سرمایه گذاری گسترده یی کردند.
بی تردید کودتای داوود خان را خود شوروی ها به راه انداختند.
اما قصد براندازی داوود را نداشتند. تنها می خو استند او را توسط نیروهای چپی در نیروهای مسلح زیر کنترل داشته باشند. اما امین سرکش و خودخواه خودسرانه خلاف خواست شوروی ها کودتای هفت ثور را به راه انداخت و شوروی را با دردسر بزرگی روبه رو ساخت.
بی چون و چرا رژیم امین در آستانه سقوط به دست گروه های افراطی مجاهدان علی الخصوص حزب اسلامی، حزب مولوی محمدی و حزب مولوی خالص قرار داشت که در آن هنگام چیزی مانند طالب و داعش بودند.
پس از کودتای هفت ثور امین، امریکا پروژه شوروی هراسی را به میدان آورده و اعراب را سخت ترسانید و برای چاپیدن شیوخ پای آنان را به پروژه یی کشید که تا همین اکنون ادامه دارد و در نتیجه صدها میلیارد دالر اعراب را به جیب زد.
درست ترس از روی کار آمدن گروه های اخوانی بود که شوروی ها را وادار به لشکرکشی به افغانستان کرد. همان گونه که ترس از شوروی اعراب را وا داشت میلیاردها دالر هزینه جهاد را بپردازند.
البته، روس ها می خواستند زود جلو فاجعه را بگیرند: امین را بکشند و نور احمد اعتمادی را بیاورند و حتا ظاهر شاه را برگردانند. اما طرح کشتن امین کامیاب نشد و امین اعتمادی را در زندان کشت.
البته، لشکرکشی شوروی اشتباه بود و مسکو می توانست راه های دیگری را حستجو کند. برای مثال می توانست امین را پنهانی به تاشکنت دعوت و هواپیمای او را سقوط می داد.
هر چه بود، با کودتای هفت ثور و سپس لشکرکشی شوروی، فاجعه بزرگی رخ داد و امریکا با سو استفاده از این امر، کارزار جهاد را به راه انداخت.
اما تردیدی نیست که رفتارهای ناسخته و جنایات برخی از عناصر تندرو چپی و رفتارهای ابلهانه آن ها نیز مضاف بر علت شده بود که به برانگیختن مردم انجامید.
باید میان دو مساله تفکیک قایل شد. یکی استراتیژی های قدرت های بزرگ و دیگری رفتارهای دست نشاندگان منطقه یی و بومی شان. استراتیژی امریکا روشن بود: رویکار آوردن یک رژیم تندرو افراطی اسلامگرا در افغانستان به کمک سعودی و پاکستان و ترکیه. استراتیژی روس ها هم روشن بود: ناکام ساختن و خنثی ساختن این برنامه. اما در این میان رفتارهای خشن چپی ها یک مساله حاشیه یی و فرعی در متن استراتیژی های بزرگ است. دردمندانه در همچو کشاکش ها بیشترین زیان ها و تلفات را مردم بیگناه می دهند. چه بسا هم که عده یی برای انتقامگیری های شخصی دست به جنایات نابخشودنی زدند. از جمله یک مامای پدرم، شادروان خندان را در دوره امین و تره کی بیگناه شب هنگام از خانه بردند و کشتند. در حالی که نه عضو کدام حزب بود ونه سیاسی. پسان ها خاد نیز رفتارهای لگام گسیخته و خشنی داشت. اما نباید از یاد برد که برخی از گروه های مجاهدان مانند حزب اسلامی، شبکه حقانی، حزب خالص، حزب مولوی محمد نبی و برخی از گروه های وهابی هم دست کمی از چپی ها نداشتند و مرتکب جنایات بیشماری شدند. اما جان موضوع این است که حتا اگر گروه ها و اشخاص تندرو با نرمش هم رفتار می کردند، در اصل بازی تغییری وارد نمی شد. زیرا بازیگران اصلی دو ابر قدرت بودند. در دوران جهاد چهل هزار عرب و ده ها هزار پاکستانی در افغانستان جنگیده بودند. این ها نیز مرتکب جنایات بیشماری شدند. برای مثال بن لادن، عبدالله عزام و ... و ده ها تن دیگر..
خوب، اکنون هر چه بود، گذشت. اما اخوانی ها همچون یک غده سرطانی بر پیکر کشور مانده اند. آن چه مربوط به حزب اسلامی، شبکه حقانی و حزب سیاف می گردد، انتظار زیادی نمی رود که از راه رفته برگردند. اما جمعیت و شورای نظار که پتنسیال بسیار عظیمی دارد، ظرفیت استحاله، بازنگری و دگرپذیری را دارد و باید از زیر چتر اخوانیسم جهانی که اکنون زیر فرمان اردوغان و در نتیجه پان ترکیسم رفته، بیرون بیاید.
باید میان دو بحث تفکیک قایل شد. یکی استراتیژی های قدرت های بزرگ است و دیگری موقف مردم عادی. آن چه مربوط به استراتیژی های قدرت های بزرگ می گردد، بی چون و چرا در گذشته هم در گستره افغانستان فارود پالیسی را پیش گرفته و مارش نموده بودند و همین اکنون هم ایالات متحده در چهارچوب یک استراتیژی فارود پالیسی در افغانستان حضور دارد‌.
البته، از دید جیوپولیتیک و جیواستراتیژیک و جیو اکونومیک هیچ تفاوتی میان فاروردپالیسی انگلیس در سده نوزدهم که دو بار به کشور ما لشکر کشید و فارود پالیسی روس ها که هم دو بار لشکرکشی کردند و فارورد پالیسی کنونی امریکا نیست‌. سیاست انگلیس پیشروی به سوی آسیای میانه و جنوب سایبریا یا هارتلند قاره بود که گنحینه بی پایان منابع معدنی در آن قرار دارد‌.سیاست های امروز امریکا با تفاوت هایی در واقع ادامه همان پالیسی استعماری انگلیس است. برعکس، سیاست روسیه هم راهیابی به سوی آب های گرم بود. در زمان ناپلیون در اوایل قرن نزده امپراتور پاول فرمان لشکرکشی به سوی هند از راه سرزمین ما را صادر کرده بود. اما استخبارات انگلیس توانست تزار را در سانکت پتربورگ ترور کند. بار دوم روس ها می خواستند در آغاز بازی بزرگ به کمک ایران و دوست محمد خان و برادران قندهاریش تا مرز سند پیشروی کنند، اما انگلیسی ها توانستند به موقع جاسوس مجربی به نام پاتنجر را به هرات بفرستند و با فرستادن نیروی دریایی به بندر بوشهر ایران، جلو درایف روسیه و ایران را بگیرند. سپس در دوره امیر شیر علی خان روس ها می خواستند به سوی هند مارش کنند. اما بیسمارک، صدراعظم وقت آلمان توانست در کنگره برلین با مانورهای سیاسی طرح روسیه را خنثی کند.
در دوره امان خان شوروی ها بنا به تقاضای او و صدیق خان چرخی مزارشریف را گرفتند و یک دسته هشتصد نفری به فرماندهی سرهنگ‌ پریماکف از راه خلم و سمنگان به سوی کابل مارش کرد. اما پس از افتادن هرات به دست نایب سالار رحیم خان صافی، مامای استاد خلیلی که از هواداران امیر حبیب الله کلکانی بود؛ و عقب نشینی امان الله خان ناگزیر به بازگشت شدند.

در اواخر سال های دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد، استراتیژی امریکا گرفتن افغانستان بود تا خود را به مرز آمو برساند. این بود که با دومپنگ اسلام جهادی، مجاهدان را تسلیح و تمویل کرد.
آن چه مربوط به روس ها می گردد، روشن است آن ها افغانستان را خوب می شناختند. از این رو، قصد برداشتن داوود خان و آوردن حزب بی سروپای دموکراتیک خلق را نداشتند. اما کودتای خودسرانه و خودخواهانه امین همه چیز را از کنترل بیرون کرد و سرانجام کار را به لشکرکشی کشاند. در آغاز روس ها اشتباه کردند. باید نمی گذاشتند جنرال های کودتاچی قدرت را به حزب می سپردند. بل که می توانستند نور احمد اعتمادی را در راس یک دولت موقت بیاورند.
اما پسان ها که خواستند امین را از میان بردارند و اعتمادی را بیاورند، طرح کشتن امین خنثی شد و امین توانست اعتمادی را در زندان بکشد.

آن چه مربوط می گردد به گروه های جهادی، در کل می توان آن ها را به چند دسته تقسیم کرد:
یکی اخوانی های ایدیولوژیک که در کشورهای عربی تحصیل کرده و با سازمان های اطلاعاتی غرب و اعراب پیوند داشتند و به نام دکانداران پیشاور شهرت دارند. مانند سیاف، مجددی، پیر برخی رهبران تندرو مانند گلبدین، مولوی محمد نبی، مولوی خالص، جلال الدین حقانی و....
دو دیگر فرماندهان محلی مجاهدان که بیشتر به خاطر دفاع از خاک، خانه، عقاید و ارزش های شان می جنگیدند. مانند مسعود و....شمار بسیاری دیگر.
اما یادآوری یک نکته ضروری است و آن این که احزاب تشیع انگیزه های متفاوت تری داشتند. در آن هنگام ایران از شمال با ترکمنستان، قزاقستان، روسیه ، آذربایجان و ارمنستان شوروی هم مرز بود و در عراق هم رژیم وابسته به شوروی صدام بر سر قدرت بود که با کمک تسلیحاتی شوروی با ایران می جنگید. از این رو، با رویکار آمدن رژیم چپی در افغانستان، ایران در محاصره شوروی قرار گرفته بود و از همین رو از احزاب شیعه پشتیبانی می کرد. یعنی هرگاه مجاهدان سنی ناآگاهانه برای آمدن امریکا می جنگیدند؛ مجاهدان شیعه صرفا برای راندن شوروی ها می جنگیدند.
اما همان گونه که گفتم، استراتیژی امریکا این نبود که مجاهدان در کابل خلافت یا امارت اسلامی بسازند. از دید استراتیژی امریکا وظیفه مجاهدان در فردای برافتادن نجیب پایان یافته بود و باید طبق میل امریکا قدرت را به یک دولت موقت یا انتقالی هوادار امریکا می سپردند. اما مسعود و ربانی حاضر نشدند و از همین رو مورد خشم واشنگتن قرار گرفتند و در دوره مقاومت در برابر طالبان مورد حمایت پاکستان، ترکیه و کشورهای عربی که از سوی امریکا پشتیبانی می شدند؛ جنگیدند. اما به دلایل مختلف از جمله نداشتن تجربه دولتداری و به ویژه سیاست خارجی موفق نشدند.

بسیار ساده اندیشانه خواهد بود هرگاه بپنداریم که جهاد یک پدیده خوجوش بود و مردم برخاستند و یک دهه در برابر ابرقدرتی که با ده هزار تانک، صدها فروند هواپیما و بالگرد و صد هزار سپاه تا دندان مسلح آمده بود، جنگیدند و پیروز شدند!
چنین چیری نیست‌. جهاد هم مانند پروژه های طالب، داعش، القاعده، حزب التحریر، النصره، احرار شام، بوکوحرام و.... یک پروژه بود. در کل اخوانیسم در چهارچوب همان پروژه صهیونیستی پان اسلامیسم به میان آورده شد.
پس از جنگ جهانی دوم، امریکایی ها کوشیدند، کنترل اخوانی ها را در دست بگیرند و با هزینه سیا کنگره معروف شیکاگو را برگزار و شماری از سرکرده های اخوانیان را بخرند. در سال های حاکمیت ناصر، در قبرس یک رادیوی بیست و چهار ساعته از سوی سازمان اطلاعات انگلیس در دسترس اخوانی ها گذاشته شده بود و در کودتاهایی که در برابر ناصر و اسد از سوی اخوانی ها به راه افتاده بود، از جمله توطیه ترور ناصر، اخوانی ها از یاری شبکه های اطلاعاتی غرب و اسراییل بهره مند بودند‌ .
در جهاد افغانستان میلیاردها دالر هزینه شد. همه دستگاه های تبلیغاتی و استخباراتی غرب یکپارچه آن را پوشش می دادند. شمار مجاهدان مسلح در داخل کشور به 180 هزار نفر می رسید. طی سال های جهاد در حدودچهل هزار نفر عرب از جمله بن لادن و ده ها هزار پاکستانی در کشور می جنگیدند. به همه جبهات به گونه منظم سلاح، مهمات،. سوخت و دارو می رسید. امور سازماندهی جهاد را آی اس آی پاکستان مستقیما بر عهده داشت.
همه این کارزار زیر نظر سی آی ای پیش برده می شد. بخش بزرگی از مجاهدان زیر پوشش آی اس آی و دیگر سازمان های اطلاعاتی بودند.
امریکایی ها از مصر با کشتی ها سلاح روسی را برای مجاهدان می رساندند. در دوره ریگان موشک های بلوپایپ و استینگر در دسترس برخی از گروه هدی جهادی گذاشته شد. این ها چیزهایی نیست که پت و پنهان باشد.
این حقیقت را هم نباید فراموش کرد که در پایان جهاد همه رهبران میلیاردر و همه فرماندهان بزرگ ‌میلیونر شدند. بینی یکی از رهبران هم خون نشد (البته، دو، سه نفر مستثنی اند). در حالی که مردم بینوا صدها هزار کشته و زخمی دادند.
مردم عادی به گونه سنتی هر گونه حضور نیروهای خارجی را اشغال خوانده ودر برابر آن جهاد می کنند‌. اگر در دوره شوروی مجاهدان جهاد می کردند، اکنون این کار را طالبان می کنند. در آن هنگام هم قبایل پشتون از جهاد حمایت می کردند. اکنون هم عین چیز است. اما در این اواخر شماری از تاجیک ها، ازبیک ها و ترکمان ها هم به جهاد طالبان پیوسته اند و به نام طالب جنگ می کنند.
داستان لغزش ها، جنایات و خبط های رژیم دموکراتیک خلق داستان جداگانه یی است. نمی توان جنایات امین و سایر رهبران حزبی را نادیده گرفت. اما شوروی ها گروه های چپی را برای مهار و خنثی سازی فارود پالیسی امریکا که سوار بر موج بنیادگرایی گروه های اخوانی را به سوی مرز استراتیژیک امو گسیل نموده بودند؛ به میان آوردند. صد البته که شوروی ها هم مرتکب لغزش ها و خطای محاسبه بزرگی در افغانستان شدند که قابل بخشش و توجیه نیست. اما در عین حال رفتارهای ناسخته حزبی ها و لغزش های شوروی نمی تواند جنایات اخوانی ها به ویژه شبکه حقانی
و حزب اسلامی را که کشور را به آی اس آی و وهابیون عرب فروختند، و زمینه افتادن کشور به دست طالبان و سپس امریکا را فراهم کردند؛ توجیه نماید.

 

نویسنده :عزیز آرینفر