اشرف مخلوق شد با عقل خویش
آدمی ز اندیشه یابد اصل خویش
گــــر به پای دیگری افتد به راه
خود نباشد ، ره برد از خود جدا
می شود در بند و فرمان دیگر
هـــر چه اوبر وی دمد دارد اثر
خـــود نبیند راه معقول در جهان
غــرقه میگردد در وهم و گمان
گــــر نبود اندیشه اش از آن او
از رهء تقلید دارد گفت و گـــو
نی خــــطا بیند نی راه صواب
ازحقیقت دور گـــردد درسراب
دین وایمان گربودی ازراه جهل
زهر تبعیض است، مبنای جدل
خود، به خود ظالم بودآن بیخبر
با فـــریب و مکر افتد در سقر
گــر بودی اگاه زعقل و اختیار
کی به پای خود برفتی درشرار
گر ورا عقل وخرد همراه بودی
جنت و دوزخ همین دنیا بودی
راه عـــــرفانش بود خلد برین
در جهالت است اسفل سافلین
ما ازآن گشتیم بری خواروزبون
چون بخود باورنداشتیم ازدرون
ف.بری
ارسالی: سلیمان کبیر نوری