افغان موج   

نوشته‌ی محمدعثمان نجیب

پاسخ من به پرسش های استاد گرامی ام جناب رویگر صاحب و دوست عزیزم جناب رستاقی صاحب:

سلام نجیب صاحب گرامی امیدوارم در جمع فامیل خوش خندان بمانید.

چی فکر میکنید مارشال در مقابل طالب پیروز میشود

سلام رستاقی صاحب گرامی: حسب تصادف امروز جناب محترم رویگر صاحب استاد بزرگوار من و وزیر دانش‌مند اسبق اطلاعات ‌و کلتور تلفنی چنین پرسشی را از منی نادان کردند:

مارشال دوستم چنین شکست و ریخت ها را زیاد دیده است،‌ توانایی های رزمی و‌ مدیریتی و جنگی و جمع ‌و جور کردن و انسجام نیرو ها برای ایشان درست مثل نوشیدن یک جرعه آب است. این یک حقیقت است. در چهل سالی که من ایشان را می‌شناسم ‌و مدت های زیادی نزدیک هم بودیم، یک لحظه‌یی هم به گونه‌ی تصادفی ناکامی دایمی را فکر نه کرده اند. دستان پر داشته اند و دوباره بر خاک نشسته اند، اما چنان محکم تر از گذشته بلند شده اند که گویی خدا همه توانایی را به ایشان عنایت کرده است. یکی از معایب عمده در کنش های شخصیت ها و نخبه های غیر تبار قبیله‌گرا ها خوش باوری ها ‌و خوش قلبی های بی جای آنان بوده است که سبب شده خنجر ها از عقب بر آنان حواله شده است.‌ باری من و ایشان در قلعه‌ی جنگی مزارشریف که مقر نظامی شان بود، با محترم جنرال ملک که هنوز مخالف نبودند، محترم جنرال سیدحسام‌الدین و محترم جنرال والی آن زمان بغلان و فرزند محترم سید‌منصور نادری نشسته بودیم بحث ها روی باور های سیاسی و نظامی بلند شدند،‌ من یکی دو‌ کاغذی مربوط به خموش برادر و دوست زنده یاد خود را پیش روی شان گذاشتم، بی پرسان ‌و جویان امضاء کردند، به خنده گفتم از اعتماد و بی اعتمادی گپ میزنیم باز بی پرسان امضا میکنین… گفتند … باور مه بالای هیچ کسی کم نمیشه… ‌و جنرال صاحب ملک خنده کرده‌… گفتن… ضربه هایشه هم دیدین… همین حالات بوده که دوستم را متمایز تر از دگران ساخته است. اما این بار اوضاع فرق می‌کند، مدسس در ارگ کمین گرفته و برنامه های سقوط را از قبل سنجیده ‌و گام به گام عملی می کند ‌و هیچ تعهدی‌ و پابندی به تعهد خود نه دارد و برنامه تک تبار سازی با استفاده از حالت فورس‌‌ ماژور اصطلاح مروج بیش‌تر اقتصادی را پیشه ساخته است.‌ غنی از باغ ارگ تا دروازه‌ی ارگ به گپ خود ایستاد نیست. من هنوزم باور ندارم که دوستم به شمال رفته باشد، چون امروز با وجودی که در بیمارستان بودم اخبار را تعقیب کرده و نمای خبری را دیدم، مارشال دوستم هم‌ در آن جا حضور داشت و از نوع حضور شان با پریشانی و‌ با چپن شان معلوم بود که درگیر فتنه‌ی غنی اند… سخن گوی شان هم گفتند که انتظار اکمالاتی و صدور حکم از سوی به قول ایشان رئیس جمهور را دارند، اما غنی یی را که ما می شناسیم در همان روز اول ملاقات دوستم را مصروف نگهداشته و شبرغان را توسط برادران طالب خود سقوط داد.

مارشال صاحب دوستم دو راهی بیش نه دارد:

۱- شریفانه کنار بروند و بازنشسته‌گی شان را اعلام کنند و دلایل صریح و‌ روشن اقدامات بازدارنده‌ی غنی را در مهار طالبان به مردم توضیح بدهند و رفع مسئولیت کنند،‌ در این صورت بخش عظیمی از ملت را به کارگاه کوره های آدم سوزی غنی رها می‌کنند و با مردم دست و پنجه می شوند.

۲- چون هم ملت پهلوی شان است و هم توانایی های بلند ‌و بلند رزمی دارند و مهم‌تر آن که مانند برخی ها برای حفظ ثروت ‌و مکنت ‌و حتا حفاظت جان فرزندان شان و خود شان در مقابل وطن بی مسئولیت و سر افکنده نیستند با کاریزمای منحصر به فردی که دارند می توانند به غنی نه بگویند ‌و حمایت های مردمی و‌ لوژستیکی را از منابع داخلی ‌و خارجی به دست آورده حتا در اعلام جمهوری خود مختار و‌ یا فدرال شمال اقدام کنند و معادلات را مانند گذشته تغییر غیر قابل انتظار بدهند. همین راه است و‌همین پیروزی در غیر آن منتظر هیچ پیش رفتی نه باشیم. من نامه‌ی مفصلی برای شان نوشتم اما چی دانم که به دست شان برسد و یا شرایط عملی کردن پیشنهادات آن را داشته باشند. سلامت بمانید عین جواب را خدمت وزیر صاحب هم عرض کردم. اما دانش‌‌مندان و‌ خردورزان سیاسی مانند شما ها بیش‌تر از منی نادان می‌دانید.

البته هر لحظه اقدام قطعی دوستم علیه طالبان مؤفقیت را برای دوستم ‌و ملت و‌ نیرو های مسلح دارد. ما عملاً در خلای مدیریتی رهبری جنگی قرار داریم که بر عکس گذشته ها این بار ارگ علیه مردم به جانب داری از طالب و تکرار سیاست سرزمین سوخته روبرو است.

 

Sent from my iPad