محمد عالم افتخار
با نثار عالیترین درود ها به قربان شده گان پروانه سان "جنبش روشنایی" در روز 2 اسد 1395 و با تقدیم صمیمانه ترین آرزو ها برای باز یافت تندرستی و رواندرستی آسیب دیده گان رویداد های تروریستی این روز حماسی بزرگ و فراموشی ناپذیر تاریخی؛ به همه مردمان آزاده و شجاع و حقجوی و عدالتخواه و ظلم ستیز افغانستان؛ زنده باد میگویم و به بستگان و عزیزان شهیدان نازنین و زخمیان سرافراز؛ عزت و غرور و استواری تمنا می کنم.
مردم افغانستان که به گناه جباران حاکم جاهل و مزدور اجانب؛ طی قرن ها؛ خیلی خیلی از کاروان مدنیت معاصر و روشنایی های علوم و تکنولوژی و حقوق و آزادی های بشری؛ واپس مانده اند؛ در یک قرن اخیر؛ هر زمانی که راه و امکان برای حرکات مدنی و مترقی و دموکراتیک میسر شده است؛ مانند مردمان متمدن به جوش و خروش دلیرانه آمده و با قبول و تحمل قربانی ها که هیچگاهی غیر محتمل و یا حدود پذیر و پیشبینی شدنی نبوده است؛ پا به عرصه تاریخ نهاده اند.
تجارب رستاخیز استقلال طلبانه همراه با مضمون مشروطه خواهی قبل از دوره امانی؛ در دوره امانی و پس از آن تا نهضت «دوره هفت شورا» به مثابه سپیده و صبح صادق درین پویه ملی و میهنی مردمان مان؛ جایگاه و ارزش زرین دارد. جنبش های روشنگرانه و مترقی در «دهه دموکراسی» می تواند همچون یک سحرگاه میمون درین روند و روال محاسبه گردد.
هیچ صاحب بصیرتی منکر شده نمیتواند که مردم افغانستان؛ به استقبال و حمایت از تحول 26 سرطان 1352 یعنی الغای نظام فرسوده سلطنت علی الرغم مدعیات ظل اللهی اش؛ و تعویض آن به «جمهوریت» نقش آگاهانه و خردمندانه سترگی از خود ادا نمودند. چون مضمون این استقبال و حمایت؛ فراتر از اصل «جمهوریت»؛ داعیه ها و شعار های تحول بخش و مترقی آن هم؛ بود؛ رژیم داوود خانی نتوانست پاس این نعمت را تا اخیر نگهدارد و با فاصله گرفتن از وعده ها و عزایم انقلابی و مترقی که بدواً حتی تا مرز ایده های اعتدال سوسیالیستی اعلام شده بود؛ پشتیبانی های مردمی را از دست داده رفت تا آنکه با در پیش گرفتن راه فنای خود؛ کشور را هم به تهلکه انداخت.
البته در طبیعت و بخصوص در عالم حیات و منجمله در جوامع بشری؛ سیر تطورات خیلی کم «حالت خطی» دارد و اغلب به شدت پرپیچ و خم و پر فراز و نشیب است؛ مثلاً فیزیک نیوتنی با اینکه در ترقیات تکنولوژیک بشری رول های بس بزرگی بازی کرده و هنوز در زمین و کیهان کاربرد های شگرف دارد؛ معهذا بیشترین بغرنجی های جهان و پدیده های هستی و حیات و منجمله جامعه بشری را توضیح داده نمیتواند و درین گستره ها تا حدود زیادی فیزیک اینشتاینی و فیزیک کوانتوم موفق و راهگشا میباشد و به همین لحاظ مراحل عالیتر علم فیزیک استند.
از این علم عظیم؛ آنچه که اینجا به صراحتِ بحث ما مدد مینماید؛ اصل «نسبیت» میباشد و بنابر همین؛ آنچه گفتیم و خواهیم گفت نه باید همچون «مطلق» در نظر گرفته شود. خود مفهوم «مردم» یک مفهوم نسبی است و ابداً تمام باشندگان یک خطه یا قوم و ملیت و مذهب را احتوا نمیکند ولی مسلماً همیشه حاوی یک نسبیت تعیین کننده و اهم در آنهاست؛ لذا در کتله مورد نظر؛ «نامردم» و «دشمن مردم» هم بوده اند و متأسفانه تا آینده های نامعلوم؛ نیز خواهند بود.
در تمام این مراحل که گفته آمدیم؛ دشمن خارجی یعنی استعمارگران انگریزی و جانشین و میراثخوار آنها ـ حکومت ملیتاریستی و ژاندرمری پنجابی پاکستان ـ با همدستی عناصر نامردم و دشمن مردم افغانستان توانستند ابلیسانه کشور را به آشوب و ناکامی بکشند و گرفتار دوره های تیره روزی و ارتجاع و استبداد بگردانند. منجمله دسایس و توطئه ها زیر نام «جهاد» و «الله اکبر» علیه جمهوریت نوپای کشور و خاصتاً علیه عزایم اصلاحاتی و ترقیاتی آن به راه افتاد و همزمان تطمیع گری و جنگ روانی و دپلوماتیک دامنه های وسیعی کسب نمود که در عقبگرد رژیم از مواضع مردم پسند و فاصله گرفتن آن از نیرو های مردمی؛ سهم نیرومند داشت.
بنابر انگیزه ها و دلایل بالا؛ مردم افغانستان که از سردار محمد داوود و رژیمش نومید و سرخورده شده بودند و این نومیدی و سرخوردگی معنای کینه و نفرت از خاندان آل یحیی را در مجموع به خود گرفته بود؛ از تحول 7 ثور 1357؛ هم شادمان گشتند و از اینکه قدرت سیاسی؛ از چنگ خاندان مذکور؛ بدر ساخته شده است؛ بیشتر "به بُغض معاویه" و کمتر "به حُب علی" از نوبه قدرت رسیدگان اغلب ناشناس و نیازموده نیز استقبال و حمایت پرشور به عمل آوردند که منجر به استحکام اقتدار دولتی و کسب مشروعیت ملی و بین المللی ایشان گردید.
با تأسف؛ که این بار نیز بخت مردم؛ خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود. و روند های مارپیچی و تودرتویی به هم رسیدند و پای غول های ابر قدرت جهان به افغانستان کشیده شد که به نقش مخرب و کار و کارنامه انگریز ها و پاکستانی ها و حتی رژیم آخوندی ایران و سنگ پرستان و طلاپرستان عرب به همدستی عناصر و نیرو های غیر مردم و ضد مردم مجال و میدان صد ها برابری داد.
مردم در هرحال؛ متشکل از «آدم های شیر خام خورده» استند و از طفولیت در محیط های خرده فرهنگی و دینی و مذهبی و قبیلوی ... معین به بار می آیند؛ تقریباً هیچ امکانات تعلیم و تحصیل و خود آموزی و مطالعه آفاقی و اندیشه دنیایی و رشد عقلانی و شگوفایی نبوغ را ندارند.
خرده فرهنگ های کهنه علی العموم سرشار از افسانه ها و باور ها و تکانه کنش ها و واکنش ها و عواطف و احساسات و هیجاناتی اند که جهان و هستی و حیات و جامعه و اشخاص را دارای سمت و سو ها و کارکرد های «خطی» می انگارد و همه چیز را به خوب و بد و سیاه و سفید و مطلوب و نامطلوب و زنده و مرده و کافر و مومن وغیره بخش می نمایند.
درین خرده فرهنگ ها؛ کلمات و معانی؛ بسیار کم و حتی عدد ها انگشت شمار است و اینهمه باعث میشود که از جمله «گناه» و «اشتباه» یک چیز شمرده شود و مسئولیت فرد به خانواده و قوم و قبیله اش هم راجع گردیده و حتی تقسیماتی مانند جنحه و جنایت موجود و ممکن نباشد؛ در نتیجه مجازات فقط مرگ باشد و مکافات؛ تصاحب و تصرف همه دار و ندار و شرف و ناموس مجازات شدگان و همه چیز میسر از دنیا و همه چیز متصوره از ماورای دنیا یا «آخرت»!
در هر حال؛ آحاد مردم و نیز «ضدمردم» از نوزادی تا جوانی و اغلب تا مرگ؛ شاگردان و درس آموخته گان ناگزیر چنین مکتب ها و مدرسه های خودبه خودی اند که قریب عاری از بحث و جدل علمی و منطقی و تأمل و توجه به پیچیدگی ها و اندرونی های پدیده ها و جریانات خورد و بزرگ است. شک نیست که در همین خرده فرهنگ ها هم اخلاقیات و رواداری ها تا سرحد فدا شدن برای منافع عمومی یا خیر دیگران کمابیش وجود دارد ولی عمدتاً روند های حاکم و غالب؛ تعیین میکند که خوبی یا بدی؛ عملی تر و مروجتر و مورد پسند تر و یا بی خطر تر و بی درد سر تر باشد!
با تمام اینها فطرت بشری؛ دینامیزمی دارد که کتله ها را در گرم و سرد زندگی؛ میتواند مسیر و سمت و سوی کم یا بیش متفاوت هم ببخشد و علی الوصف انباشته های زنده و بیدار و خاموش نشده و فراموش نشده فرهنگ فامیلی و کوچه گی و اجتماعی؛ صاحب ملکاتی گرداند که غیرت و شهامت و وطندوستی و آزاده گی و نجابت و عدالت خواهی و تنورجویی و ترقیخواهی و صاحب آرمان بودن و قهرمان شدن... مثال هایی از آن است و بحث ما نیز بدون اینکه پیچیدگی ها را از نظر دور داریم بر همین فاکتور ها اتکا دارد. البته همین فرایند هم موجبات توسعه یافتن و غنی گشتن خرده فرهنگ ها را بالنوبه فراهم میدارد.
باری؛ مردم که از این خاستگاه ها می آیند و کمابیش در گرم و سرد روزگار مجرب و متطور میگردند؛ به مسایل قدرت سیاسی و حاکمیت؛ بخصوص در برهه های تحولات و تلاطمات؛ ناچار حساس استند. بدین جهت آنان وقتی در حاکمیت های ناشی از تحول 7 ثور؛ نادرستی ها و ناخواستنی ها دریافتند و نیز تحت تأثیر بمبارانهای شایعات و افواهات و تبلیغات جهانی و جنگ روانی بی امان قرار گرفتند؛ برای مدتی به جهادی ها امید بستند و با سرخورده شدن دهشتناک از آنها؛ کم کم خویشتن را محتاج بدیلی یافتند که مگر از غیب برون آید و کاری بکند!
اینجا بود که طالبان و بعدتر «امارت اسلامی» شان؛ توسط پاکستان و شرکایش به پیشگاه مردمِ به لحاظ سیاسی ساده مان؛ علم گردید و تا حدودی با استقبال و بیشتر از آن با بی تفاوتی مردم مواجه گردیده فرصتی برای جولان در جغرافیای این سرزمین پیدا نمود.
از این پس که به دنبال حوادث تروریستی 11 سپتامبر؛ زمینه اسقاط طالبان و اشغال کامل افغانستان توسط امریکا و 50 کشور غربی فراهم گردید؛ این ها به تمثیل نظام قانون و دموکراسی و آزادیهای مدنی به مراتب بیشتر از پیش پرداختند و در ضمن؛ امکانات پولی و مالی و تکنولوژیک وافری در اقتصاد کشور تزریق نمودند که موجب بهبود دراماتیک بازار ها و مزد و معاش و خرید و مصرف و تحول سلیقه ها گردید.
چنین بود که اوضاع در اندازه های غیر منتظره ای نسبت به حاکمیت طالبان و دوران های پیش از آن؛ متحول شد و فضای تنفس برای افراد جامعه و امیدواری ها برای بهبود وسیع اوضاع و حتی ترقی و آبادانی «خدا دادی» کشور بالا گرفت.
در زمره راه اندازی پُر سر و صدای انتخابات ریاست جمهوری و شورای ملی و شورا های ولایتی روی دست گرفته شد. مردم افغانستان در واقع به نفع ترقی و پیشرفت و آبادانی ی کشور؛ علی الوصف واقعیت تلخ اشغال نظامی و سیاسی وطن شان؛ اغلب از وضع پیشامده عموماً استقبال به عمل آورده و یا در قبال آن بی تفاوتی مثبت اختیار نمودند و در آزمون های انتخاباتی؛ بیشترینه حضور به هم رسانیده و نشان دادند که عاشق حقوق و آزادیهای بشری به سطح ممالک پیشرفته دنیا میباشند.
اینگونه؛ کاملاً مسلم است که بدون رضائیت و حمایت مردم؛ ممکن نبود در افغانستان نظام دولتی کنونی ساخته شود؛ ارتش و قوت های امنیتی پولیس و خدمات دولتی به وجود آید و پایایی و استحکام پیدا نماید.
کس نمیتواند منکر اثر مشوق های مادی چون معاشات و تسهیلات دیگر شود ولی نظام دولتی عموماً و قوت های مسلح کنونی افغانستان خصوصاً فقط معاشات و امتیازات ندارند و به تأسف که خیلی هم زیاد تلفات و ضایعات و قربانی میدهند و مشقات جنگ دوامدار و کور و فرساینده را با مورال بلند و شهامت و پایمردی محسوس و ملموس به دوش میکشند که در بسا مواقع با معاشات و امتیازات شان تناسبی ندارد و حال از موارد بیشتر تلخ سخن نمیگوئیم.
شکی نیست که خیلی از سیاسیون امریکایی و متحدان شان؛ این چنین بر واقعیت ها معترف نبوده و حتی تخیلات و توهمات خود پسندانه ای دارند که نقش و سهم مردمان واقعی افغانستان را در پروسه های یاد شده کمرنگ و حتی هیچ می نمایاند. البته هر بلاهت و جنونی سزاوار اعتنا نیست!
وانگهی مسلم است که امریکایی ها و شرکا؛ هم بر اهداف و منافع و هم بر افکار و نقشه ها و تدبیر های خودشان حساب می نمایند. منجمله حتی الامکان زمینه و اجازه نمیدهند که مردم افغانستان؛ خود رهبران سیاسی و دولتی خود را به ارگ و به مقامات اداری و قضایی و قانونگذاری بفرستند و در اکثریت تعیین کننده؛ زمام امور سیاسی و نظامی و اجتماعی و افتصادی و فرهنگی کشور خود را به دست گرفته همه روند ها را بروفق منافع ملی واقعی خویش به دوران اندازند.
از اینجاست که نارضایتی ها و اعتراضات خلق میشود و در صورت موجودیت؛ تشدید میگردد و فراتر از مبارزات عادی سیاسی و مدنی؛ کار به خشم و خروش در خیابان هم میکشد.
برجسته ترین نمونه این سیر؛ همانا «جنبش روشنایی» است. اینکه این جنبش و حرکات مشابه قبلی و بعدی آن؛ کاملا و مطلقاً بی کم و کاست و بی عیب و ایراد نمی باشد و نخواهد بود؛ از واقعیت های سرسخت جامعه و کشور ما و اوضاع و مجبرات داخلی و منطقوی و بین المللی ناشی میگردد. کسانی که این جنبش را پیش از وقت و نامنطبق به شرایط وغیره میخوانند طوریکه شاید تا هزار سال دیگر می بایستی برای آن صبر کرد؛ متأسفانه چرت می فرمایند.
اینکه جنبشی متحمل قربانی های لرزاننده همچون جنبش روشنایی گردد و حتی به شکست و سرکوبی تام و تمام منتهی گردد؛ هیچکدام برای ولایت مآبی ها مبنی بر اینکه جنبشی است پیش از زمان و پس از زمان؛ و کار فلان و بهمان فرد یا افراد کامجو و نامجو میباشد؛ برهان و دلیل شده نمیتواند.
توقع می رود؛ آنان که از روی سهو و اشتباه؛ مرتکب خطای اهانت به مردم تشکیل دهنده جنبش پر اُبُهت روشنایی گردیده اند و بر آنان و شهیدان و آسیب دیده گان سر افراز و والامقام شان اهانت نموده اند؛ صادقانه و خاضعانه از پیشگاه اینان معذرت و پوزش بخواهند.
جنایت و دسیسه علیه جنبش مدنی و صلح آمیز و دموکراتیک روشنایی؛ به حدی شنیع میباشد که حتی طالبان که موارد ده ها مرتبه پر تلفات تر و دهشت انگیز تر از این را بی باکانه؛ عهده دار شده اند؛ نتوانستند آن را به خویش نسبت دهند بلکه بر عکس محکوم و تقبیح نمودند. با اینکه رسانه های کور یا مزدور؛ بی سند و ثبوت؛ فراوان آنرا به داعش نسبت دادند؛ داعش نیز از قبول آن امتناع ورزیده و اخبار منتشره را تکذیب نمود.
لهذا دیگر تمامی اتهامات به دولت برساخته جناب جان کیری و تحت الحمایه نظامیان امریکا و ناتو؛ راجع است و قراین بسیاری نشان میدهد که ستون پنجم دشمن در درون همین دولت؛ مرتکب جنایت شده است. مگر اینکه تحقیقات بیطرفانه و قابل اعتبار هیأت ذیصلاح و ذیقدرت بین المللی؛ چیز دیگری کشف نماید!
لذا ضرورت منطقی و علمی و عملی است که تحقیقات درین رابطه به دولت نیمه جان و بیکاره و بیچاره 50 – 50 نامنهاد ع و غ گذاشته نشده حد اقل یک تیم متخصص همه جانبه ملل متحد؛ موضوع را تفتیش و بررسی نموده چگونگی واقعیت ها را به اطلاع مردم افغانستان و جهانیان برساند!
دم و دستگاه فرسوده و فاسد ع و غ مانند سلف حامد کرزایی آن؛ ذره ای استعداد و صداقت و لیاقت در چنین تحقیقات و به محاکمه کشانیدن جنایتکاران زور مند و وابسته به دشمنان مردم افغانستان ندارد!!