ای وطندارتومگو ازتو دورشدم
بیخبرازتو کر و کورشدم
فکراین را مکن درغربت بی دین شدم
رهسپار کلیسا ومسجد و کنشت
دورازانسان شدم
یا که دالر چو برگان زدرختان ریخته
مثل دولت مردان کرزی وغنی
جیب پُر از دالر وقصر سر به فلک
مردم زدستم به بینی شده
ما خر باربری ،امپریالیست ریا کارشدیم
گاه به دکان پیزه و گاه به موترشویی
درشدت سرماه گرفتارشدیم
دختر و پسر و زن وشوهرهر کی رفت به یک راه
برشاخی بی فرهنگی پرکاه شدیم
روزیکه شنیدم (گلو) بازآمد
درد خود فراموش کردم
به یاد تو وخاک و وطن ، بربادشدم
اشک ها ریختم وفریاد کردم
بفکرکشتار
مجاهد وطالب و خاد شدم
چارۀ نیست جزگفتن لعنت
اشک ریختم فریاد کشیدم دربستردرد
باربارلعنت بر رهبرخلق وطالب و مجاهد و
دولت کرزی وغنی گفتم
چارۀ نیست جزدعا برخالق
اززمانی شنیدم گلو قاتل مردم برگشته
سرکیچ ودرغم تو گرفتارشدم
باخبرباش وطندارجاسوس ،جاسوس است
زرۀ مردی ندارد دیوس ،دیوس است
مورخ وطنت چاپلوس وطن فروش
ببروپلنگ سازد از پشک وموش
پی تاریخ نویس نرو کن حرف مرا گوش
ازبی وجدان وطن ساخت قهرمان
ازقلم خودساخته پشک وموش
سیدموسی عثمان هستی غربت نشین کانادا ،ازسی و دوسال به این طرف