وحید «مژده»
مدتها قبل که هنوز نام های کاندیدا ها مشخص نبود، شایع بود که داود زی کاندیدای ریاست جمهوری خواهد بود. عربستان سعودی از وی دعوت نموده تا به آن کشور برود. در همان موقع گفته می شد که زلمی هیوادمل هم کاندیدا خواهد بود و وی هم به سعودی دعوت شد. زلمی رسول هم به سعودی رفت و نیز اشرف غنی احمدزی. این سعودی رفتن ها سوال برانگیز بود.
در کنار اشرف غنی احمدزی شخصیت های متفاوتی وجود داشتند، از عناصر چپ گرفته تا قومیت های گراهای پشتون واز داکتر عبدالقیوم کوچی کاکای داکتر اشرف غنی که با طالبان رابطهء نزدیک دارد تا قاسم حلیمی و برادران شنواری.
حلیمی اعجوبه ای است که نظیرش را در افغانستان کمتر می توان یافت. او فارغ دانشگاه الازهر در مصر است استعداد عجیبی در ایجاد رابطه و تماس داشته و با بعضی از شخصیت های مهم در سعودی و امارات آشنائی نزدیک دارد. وجود افراد با استعدادی چون قاسم حلیمی و حمیدالله فاروقی مزیت تیم اشرف غنی بود.
شکی نیست که هم در انتخابات دور اول و هم در دور دوم تقلبات وسیعی صورت گرفت اما باید این نکته را هم در نظر بگیریم که تیم اشرف غنی بخصوص در دور دوم با ابتکار عمل کرد بعنوان مثال:
پخش یک سی دی تصویری از جنگ های کابل بخصوص از واقعهء افشار که با مهارت زیاد ترتیب شده و در مناطق هزاره نشین از غرب کابل گرفته تا بامیان و سایر جاها توزیع شد، در تغییر نظر هزاره ها در دور دوم موثر واقع شد. حتی بعضی از جوانان هزاره که در دور اول به داکتر عبدالله رای داده بودند، بعد از دیدن این سی دی در دور دوم یا اصلا رای ندادند ویا به اشرف غنی رای دادند.
انتشار نامه هائی از طرف طالبان در مناطق پشتون نشین کشور که در آن از مردم خواسته شده بود تا به اشرف غنی رای دهند و نیز انتشار یک نامهء رسمی که گویا گزارشی از طرف امنیت ملی بود و در آن داکتر عبدالله در واقعهء هوتل آریانا کابل به تلاش در کشتن انجنیر محمد خان متهم شده بود، تلاش دیگری به منظور تغییر اذهان عامه بود که از طرف تیم داکتر اشرف غنی صورت گرفت و البته بی تاثیر نبود.
امریکائی ها می خواستند در افغانستان تغییر آورند و دیگر به شورای نظار و جمعیت اسلامی بعنوان گروهی که فرصت های زیادی را بخاطر منافع شخصی خود به هدر داده اند می دیدند. بزرگترین مشکل مارشال فهیم بود که اگر کنار می رفت، بزرگترین مانع از سر راه برداشته می شد. او نیز قبل از انتخابات وفات یافت.
امریکا می خواست برنامهء خود را در افغانستان پیاده نماید اما نمی خواست کاری کند که سروصدای کرزی را بلند نماید به همین دلیل این برنامه را به سعودی سپرد.
نقش سعودی:
طوریکه می دانیم رهبران عربستان سعودی در قضایای جهان اسلام بخصوص در عراق و سوریه از امریکا بشدت آزرده شدند اما بقدرت رسیدن اخوانی ها در مصر موجب شد تا موقعیت سعودی نزد امریکا و اسرائیل تقویت گردد. سعودی با امریکا به این توافق رسید که در مقابل کنار زدن اخوان از قدرت در مصر، باید ایران تحت فشار قرار گیرد و امریکا این معامله با سعودی را پذیرفت.
وقایع عراق و نقش سعودی و قطر در آن نیاز به توضیح بیشتر ندارد. سعودی و قطر از داعش خواستند تا اعلام نماید که از القاعده جدا شده است و به این ترتیب این گروه توانست بخش بزرگی از مناطق سنی نشین عراق را متصرف شود و حتی اجازه یابد تا بخشی از خاک سوریه را نیز با عراق یکجا نماید. زیرا سنی ها در عراق در اقلیت و در سوریه اکثریت اند. یکجا شدن این دو کشور به معنی در اقلیت قرار گرفتن شیعیان در عراق خواهد بود.
در همسایه دیگر ایران یعنی افغانستان، داکتر عبدالله که شایع بود بیش از سی ملیون دالر در کمپاین انتخاباتی از ایران دریافت کرده است، از نظر سعودیها شخصی مطلوب نبود. سعودی در قضیهء افغانستان همیشه از طریق پاکستان عمل کرده است اما در این انتخابات پاکستان ترجیح می داد تا بعد از کرزی داکتر عبدالله را بر مسند قدرت ببیند زیرا داکتر عبدالله بارها از حل مشکل دیورند با پاکستان در صورت رسیدن به قدرت سخن گفته بود. اما نوازشریف با رابطهء نزدیکی که با سعودی ها داشت، در دور دوم انتخابات دیگر بدنبال پیروزی داکتر عبدالله نبود.
امریکا در دو کشور همسایهء ایران یعنی افغانستان و عراق، دو رژیم ضد ایران را از بین برده بود و باید این کار را جبران می کرد. برای این کار سعودی در افغانستان دست بکار شد و با دادن 100 ملیون دالر به اشرف غنی و دادن اطمینان به کرزی که می تواند در صورت احساس خطر به استراحت گاه سیاستمداران ورشکسته در سعودی پذیرفته شود، دور دوم انتخابات را مهندسی کرد.
حکمتیار:
برعکس آنچه که در رسانه های افغانستان گفته می شود که پاکستان بدنبال بقدرت رسانیدن مجدد طالبان در افغانستان است، پاکستان نمی خواهد طالبان باردیگر در افغانستان بقدرت برسند بلکه بیشتر به چهره ای چون حکمتیار نیاز دارد. حکمتیار قطب الدین هلال را با تیمی از افراد حزب از پیشاور به کابل فرستاد و هلال بدون مشکل شامل روند انتخابات ریاست جمهوری شد.
شرط حکمتیار این بود که از کاندیدائی حمایت می کند که قرارداد امنیتی با امریکا را امضا نکند و او در دور اول از هلال حمایت کرد. با اعلام اوباما مبنی براینکه نیروهای امریکایی بعد از 2016 از افغانستان بصورت کامل خارج خواهند شد، دیگر مسئلهء قرارداد امنیتی منتفی است و او هم به هلال دستور داد تا در کنار اشرف غنی قرار گیرد. امروز تقریبا تمام افراد مهم حزب اسلامی در کابل اند و احتمال اینکه در آیندهء نزدیک حکمتیار را هم در کابل ببینیم، دور از تصور نیست.
از جانب دیگر حکمتیار در طول چند سال گذشته موضع تند علیه ایران داشته است و نیز جنگ های افراد وی با طالبان هم نشان می دهد که او با طالبان سرسازش ندارد. تصور اینست که وجود چنین شخصی در حکومت آینده می تواند تاحدی نفوذ طالبان را در مناطق پشتون نشین مهار نماید.
اینکه بتوان حکمتیار را در کابل دید، زیاد متصور نیست اما این امکان وجود دارد که وی بعد از تغییر حکومت در افغانستان، از حالت زیرزمینی بیرون آید. او قبلا گفته است که دیگر علاقه ای به سیاست ندارد و بیشتر کار های تحقیقی را ترجیح می دهد. آیا وی نیز به استراحت گاه سیاستمداران ورشکسته خواهد رفت تا باقی عمر خود را به کار های تحقیقی بپردازد؟
داکتر عبدالله:
داکتر عبدالله و تیم وی برداشت سطحی از این جریانات داشتند. آنها سرشار از احساس خوش پیروزی در دور اول، به دور دوم پا گذاشتند غافل از اینکه عربستان سعودی و کمیسیون انتخابات تصمیم خود را گرفته بودند.
هرچند هواداران داکتر عبدالله در کنار تظاهرات مدنی، تهدید به خشونت هم کرده اند اما به سختی می توان تصور کرد که آنها به مقاومت مسلحانه رو آورند و اگر به قناعت شان پرداخته نشود، فقط می توانند بصورت محدود مشکل ایجاد نمایند و در نهایت با وضع کنار خواهند آمد. سعودی ها با دادن پول می توانند چنین مشکلات را حل کنند. هرچند سخن از یک بحران بزرگ در میان است اما در خفا تلاش هائی در جریان است تا کار به جاهای باریک نکشد و مشکل جاری توسط امریکا حل گردد.
از آنجائی که اشرف غنی و داکتر عبدالله با هم بشدت مخالف اند، یکی از گزینه ها برای حل این مشکل شاید این باشد که روی یک حکومت جدید کار شود و یک شخص مورد قبول دوطرف، رهبری حکومت جدید را بعهده بگیرد. اما این شخص کی خواهد بود؟
آیا ستار سیرت برخواهد گشت؟
داکتر عبدالستار سیرت کسی است که سالهای طولانی را در سعودی بسر برده و اکنون در امریکا زنده گی می کند. او در کنفرانس بن اول نیز بیشترین آراء را بدست آورد اما چون در آن زمان امریکا به یک رهبر پشتون برای افغانستان نیاز داشت، همای پادشاهی بر سر کرزی نشست. اگر دوطرف این کشمکش یکی در برابر دیگری کوتاه نیایند، چارهء کار یک حکومت مثلا وحدت ملی خواهد بود. این راه حل می تواند از تنش های قومی نیز بکاهد.
در این زمینه ما یک تجربهء دیگر را هم پشت سر نهاده ایم و آن زمانی بود که رقابت میان استاد سیاف وقانونی بر سر ریاست ولسی جرگه به نتیجه نرسید و سرانجام یک ازبیک به این سمت انتصاب شد. آیا این تجربه این بار دریک سطح بزرگتر تکرار خواهد شد؟
طالبان:
طالبان با درک وضعیت می خواهند موقعیت خود را در افغانستان تحکیم ببخشند. شدت گرفتن حملات آنان بصورت جبهه ای این قصد را نشان می دهد که آنها در صدد بدست آوردن کنترول بعضی از مناطق اند تا در این معاملات سیاسی در نظر گرفته شوند.
همانگونه که در قضیهء عراق، سعودی و قطر با هم نزدیک شدند، در افغانستان نیز امکان چنین نزدیکی مشهود است. دفتر سیاسی طالبان در قطر بعد از روشن شدن اوضاع در کابل، مذاکرات را با امریکا و حکومت افغانستان آغاز خواهد کرد و در نهایت همانگونه که اوباما وعده داده است، جنگ افغانستان را مسئولانه به پایان خواهد آورد.
اما این نکته را هم باید در نظر داشت که افغانستان کشوری است که پیشبینی تحولات اوضاع در آن سخت دشوار است. هرچند بازیگران اصلی در این تحولات مردم افغانستان نیستند اما این مردم گاهی با یک اقدام غیر قابل پیشبینی، می توانند مسیر بازی خارجی ها را تغییر دهند.
فرستنده: Abdul Mohmand <این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید>