(پيرامون تأسيس حزب دموکراتيک خلق افغانستان وسقوط حکومت جمهوری افغانستان در آغازسال دوم دهه نود ترسايی)
بخش نخست
هم ميهنان گران ارج؛ رفقاء، دوستان و فرهنگيان فرهيخته!
طوری که آگاهی داريد؛ تلويزيون افغانستان انتر نشنل ( وابسته به M.I.6)،از مدتی بدينسو در لندن به نشرات آغاز و در مشی نشراتی خود، سياست بزرگترين دستگاههای پروپاگند جهان سرمايه ی بيدادگر را دنبال می کند؛
روز هفتم ثور 1401 خورشيدی ميز گردی را پيرامون چگونگی اين رخداد سازماندهی وبعوض اين که شخصيتهای وارد به مسائل سياسی افغانستان،همچنان آگاه به علل و عوامل سرنگونی جمهوری محمد داوودباشند؛ دعوت نمايد؛ سه تن ازعناصر دلخواه خويش را، هريک فقير محمد ودان، عضو اصلی کميته مرکزی ح. د. خ. ا( سال های بعد از کودتای ننگين 14 ثور 1365) رئيس شعبه تبليغ و ترويج کميته مرکزی، باند دکتر نجيب الله، که کجروی ها و معامله گری های اين باند برسر اقتدار؛ حزب و حاکميتدولت افغانستان را متلاشی و خود نجيب را به چوبه دار فرستاد؛سيد اسحاق گيلانی عضو خانواده ی پير سيد احمد گيلانی رهبر پيشين تنظيم بنيادگرای جهادیمحاذ ملی ساخت پاکستان و وابسته به شاه سابق؛ و حشمت رادفر روزنامه نگار و جوان تازه کار کشور را به دور ميز فراخواند تا به پرسشهای گرداننده ی برنامه، پاسخ دهند.
از آن جايی که از آغاز تا فرجام اين گفت و گو دو مهمان اول؛ بويژه فقير محمد ودان؛ نی تنها حقايق تاريخی را مکتوم و دروغهای شاخدار را توأم با جعليات مضحک به خورد بينندگان و شنوندگان داد؛ بلکه فراتر ازآن بر تأسيس و فعاليت 28 ساله ی دوران اپوزيسيون و حاکميت اين حزب؛ (که ارزشها و دستاوردهای ماندگار مادی و معنوی آن در دهه هشتاد ترسايی اظهرمن الشمس است و مهمان سوم برنامه روی آن اندکی مکث نمود)و بر سرنوشت صدهاهزار عضو رسالتمند حزب و شخص خودش تعرض دشمنانه و توهين بی شرمانه نموده گفت:
« بزرگترين خشت کج در ديوار مسير حرکت بعدی افغانستان پس از تصويب قانون اساسی سال 1343 که يک دوره گذار يک انقلاب اجتماعی بوجود آمده بود گذاشته شد...
سلطنت سه جريان افراطی آتی را در معامله با ابرقدرت ها اجازه ی فعاليت داد:
1 ـ حزب دموکراتيک خلق افغانستان در پيوند با يک ابر قدرت بزرگ، يعنی اتحاد شوروی؛
2 ـ شاخه ی ديگر چپی های افراطی "شعله جاويد" در پيوند با چين...
3 ـ نهضت اسلامی را بنابر پروگرام ايجاد کمربند سبزی که توسط آن اتحاد شوروی را احاطه کند،برای ايالات متحده ی امريکا امتياز می داد....»
بنابرآن نياز است، تا حقايق روشن 28 ساله ی فعاليت حزب از بدو تأسيس تا سقوط جمهوری افغانستان؛ در گام نخست، پيرامون اين ياوه سرايی آقای ودان که آيا ح. د. خ. ا.،واقعاً مانند " جريان " شعله جاويد و اخوانی ها يک جريان افراطی بود؛ برنامه و اساسنامه آن با انديشه های افراط گرايانه تدوين شده بود؟
آيا اين حزب ازمتن نهضت مشروطيت سوم و ازميان جنبش محصلان کابل برخاسته بود ويا از مسکو؟ برويت اسناد تاريخی و از درونمايه ی گفته ها و نبشته های شخصيت های دانشوری که درمتن رويدادهای تاريخی اين برهه ی زمانی، حضور فعال و پر رنگ داشتند؛ مطالبی بصورت مشرح و بدون کم و کاست، خدمت خوانندگان گران ارج ارائه گردد و مردم مان، بويژه نسل جوان کشور بدانند، که اين حزب ازمتن رنجهای بيکران توده های مليونی مردم ستمديده ی افغانستان برخاسته ويا از قصرهای جهان سرمايه داری؟
کيها تصادفی آمدند و توسط ويکتورپولونيچکه و بادارش! بالا کشيده شدند! و کيها قدرت را برای آقای گلبدين راکت يار و سپس طالبان پاکستانی تسليم دادند.
کيها پس از ده سال سکوت، حالا بدستور باداران امريکايی و پاکستانی از روند وحدت و اتحاد باهمی بخشهای حزب دموکراتيک خلق افغانستان و خيزشهای دادخواهانه و حق طلبانه زن و مرد افغانستان، خواب از چشم های شان پريده دچار هذيان گويی؛ تهمت زنی و دروغ پراگنی هستريک شده اند؟
سرانجام،کيها در سنگرکاوه ی آهنگرجانبازانه رزميده و می رزمند و کيها درکنار ضحاک ستمگر (سوپرفاشيسم دين سالار و قبيله سالار)، که نه تنها زن و مرد افغانستان؛ بلکه بشريت از چهره های منحوس آنان نفرت دارند؛ قرارگرفته و به نفع آنها در رسانه های همگانی لابيگری می کنند؟
خوش بود گر محک تجربه آيد به ميان
تا سيه روی بود، هرکه درو غش باشد
......................
طوری که هم ميهنان روشننگر مان آگاهی دارند، درپايان ختم جنگ جهانی دوم سيستم مستعمراتی انگليس فروپاشيد ورهبری سيستم جهانی استعمار کهنه ونو را هم ايالات متحده بنا برتفوق نظامی واقتصادی نسبت به انگليس، تحويل گرفت؛ همينگونه در جبهۀ مقابل، سيستم جهانی سوسياليزم تشکيل وجنبشهای آزاديبخش ملی درکشورهای آسيا، افريقا و امريکای لاتين نضج يافت؛ درکشورما نيز خانواده حکمران درسال 1946 دست به يک عقب نشينی تاکتيکی زده، قدرت و اداره کشور از محمد هاشم خان جلاد، به پاد شاه منتقل وشاه عم ديگرش شاه محمود خان را بحيث صدراعظم برکشيد.
شاه محمود خان بخاطر روپوشی جناياتی که در زمان صدارت محمد هاشم خان انجام داده بود، نظر به تغيير اوضاع جهانی خواست تا چهره ی ديگری را بر رخ کشد. ازآن رو، ظاهرآ سياست ملايم تری را نسبت به هاشم خان درپيش گرفته، مصمم به تعديل سياست خارجی وتجديد ادارۀ داخلی وريفورمهای اجتماعی شده، برای باراول سخن از آزادی و دموکراسی، ترقی وتجدد زده شد.
حکومت در سال 1949 انتخابات شورای ملی و شهرداری ها را آغاز و از شهر کابل عبدالرحمان محمودی و غلام محمد غبار با اکثريت قاطع آراء به عضويت شورا انتخاب شدند.
شورا درسال 1950 قانون مطبوعات را که برای جرايد غيردولتی اجازه انتشار و آزادی محدود می داد به تصويب برساند.پس ازانتشار قانون مطبوعات جرايد غيردولتی انگار، ندای خلق، وطن، نيلاب، ولس و آئينه درکابل و جريده اتوم در ميمنه تاسيس گرديد.(1)
همزمان با تأسيس جرايد ويا پيش از آن،روشنفکران آزاديخواه وتحول طلب کشور از يکطرف و حکومت در جانب مقابل آنان؛ دست به تشکيل احزاب سياسی آتی زدند:
(1 ـ حزب ويش زلميان؛ 2 ـ حزب دموکرات ملی؛3 ـ حزب وطن؛4 ـ حزب خلق؛(2)
5 ـ حزب سری اتحاد؛6 ـ جمعيت خراسان.)(3)
درکناراحزاب ذکرشده، اتحاديۀ محصلين دانشگاه کابل نيز درسال 1329 باشرکت فعال ميرعلی احمد شامل، محمديونس سرخابی، ببرک کارمل، اسعد احسان غبار، محمدحسن شرق وديگران تشکيل وهمۀ اين نهادها فعاليت های سياسی را جهت تنوير اذهان مردم ، بيداری جوانان و دفاع ازحقوق و خواستهای مسلم توده های مليونی کشور آغاز نموده؛ استقرار حاکميت قانون ونظام مشروطيت را ازطريق انتشاربرنامه های خويش درجرايد حزبی مطالبه نمودند؛ وليک شاه محمود خان جناح باصطلاح معتدل(!) خانوادۀ حکمران تحمل خواستهای برحق نماينده های واقعی مردم را نکرده، فعاليت های سياسی را ممنوع، رهبران و فعالين احزاب واتحاديۀ محصلين را سرکوب و درانتخابات دورۀ هشتم شورای ملی و شهرداری ها دستبرد زده، راه برادران مستبدش را درپيش گرفت وانجام کار بعدی آن را به محمد داوود خان خلف الصدق ، راه و رسم محمدهاشم خان وا گذاشت:
درسال 1951 جرايد آزاد يکی بعد ديگری بازهم بدون محاکمه توقيف شدند و چون دراخيرسال مذکوروقت انتخابات شورا فرارسيد، حکومت عين روش دوره های قبلی را مبنی برتعيين وکلاء ازطريق ضبط احوالات تجديد نموده از انتخاب شدن شخصيتهای آزاديخواه و اصلاح طلب جلوگيری نمود.
درکابل غبار و محمودی با يک عدۀ ديگر کانديد شده بودند، اما اکنون اصول رأی گيری کتبی و سری که دردورۀ گذشته تطبيق شده بود، متروک گرديده سعی به عمل آمد تا کانديدهای موردنظردولت به صفت وکيل اعلان شوند... چند روز پس ازآن عبدالرحمان محمودی، ميرغلام محمد غباربا يک تعداد ازهمکاران شان که هيأت های رهبری احزاب وطن و خلق بودند، با شماری ديگر بدين شرح دستگير وزندانی شدند:
از حزب وطن: ميرغلام محمد غبار، سرورجويا، برات علی تاج، عبدالحی عزيز، دکتر محمد ابوبکر، دکتر عبدالقيوم رسول، فتح محمد خان، علی احمد نعيمی، علی احمد خروش، عبدالحليم عاطفی، سلطان احمد لويناب، دکتر فاروق اعتمادی و ميرمحمد صديق فرهنگ.
از حزب خلق: دکتر عبدالرحمان محمودی، دکتر نصرالله يوسفی، محمد نعيم شايان، دکتر عبدالرحيم محمودی، محمد عظيم محمودی و محمد امان محمودی.
از حزب ويش زلميان: حاجی محمد انورخان، قاضی بهرام خان، محمد يوسف خان حضرت، قاضی عبدالصمد خان، غلام جيلانی خان، عبدالهادی خان، حاجی خدای دوست خان، محمد رسول پشتون و فيض محمد انگار.(4)
از اتحاديه محصلين کابل: ببرک کارمل (در جريان تظاهرات انتخاباتی شورای ملی بازداشت و ازسال 1331 تا 1335 محبوس گرديد. همچنان عده ای ديگری از اين جنبش دانشجويی نيز زندانی شدند.(5)
درپايان حکومت شاه محمودخان وسالهای حکومت محمد داوود، عده ای از بقايای آزاديخواهان نهضت مشروطيت سوم، دراثر اعمال فشار واختناق سياسی درزندان از لحاظ جسمی خيلی ها نا توان شده بودند؛ ازجمله عبدالرحمان محمودی درسال دهم درزندان، به امراض مختلف مصاب که درنتيجه او را ازپا افگند؛ حکومت زمانی وی را اززندان رها نمود که فقط دوماه بعد ازآن با اين جهان پرازرنج وداع گفت.
بدين طرز، سرورجويا که مجموع دوران زند گی مقاومش در زندانهای مخوف ومرگباراين خانوادۀ سفاک درحدود (22 الی 25) سال را دربر ميگرفت، درسال نهم دوره ی دوم زندان، بصورت سؤال برانگيز درمحبس" شهزادۀ سرخ" چشم ازجهان فروبست.
ولی درهرحال ايده ها واهداف آزاديخواهانه و انديشه های مشروطه طلبانۀ نهضت دموکراتيک جامعه ی افغانستان، دراذهان وروان توده های مردم وتفکر جوانان مبارز و آزاديخواه ميهن ما، بويژه دانش جويان و دانش آموزان دانشگاهها و مدارس کشور وسيعآ نفوذ و جاه گرفت.
درست درهمين سالها بود، که رزمنده ترين عناصری ازحلقات مطالعه که درميان گروههای از جوانان ايجاد گرديده بود، بيش ازپيش خصلت سياسی کسب ميکردند.
درعرصۀ ايجاد حلقات مطالعه وگرايشها برای گسترش آنها، عده ی از روشنفکران دارای انديشه های چپ ودموکراتيک، بويژه ببرک کارمل [ دانشجوی دانشکده ی حقوق دانشکاه کابل پس از سپری نمون حدود پنج سال زندان سردار محمد داوود خان] به فعاليتهای مبتکرانۀ می پرداخت.
ببرک کارمل درچندين حلقۀ مطالعاتی بطورمتناوب شرکت ميورزيد. اودر برخوردها وصحبتهايش خيلی با احتياط ومتواضع بود، ولی عملآ نظريات سياسی وی به جانبداری جدی ازدموکراسی، که خيلی گيرا و مجاب کننده بود، سرتا پای مباحثات جلسات را احتوا ميکرد.
کارمل بمثابۀ پلی ميان بقايای مبارزان آزاديخواه گذشته وجوانان و روشنفکران تازه بپا خاسته،
بنا برشناختهايش ازهردوجانب، زمينه های بازديدها وصحبتهای متداوم رابا شخصيت های سياسی دورۀ هفتم شورای ملی، برای بسياری ازجوانان بوجود آورده بود، که عمدتآ عبارت بودند، از شخصيتهای خانوادۀ عبدالرحمن محمودی، ميرغلام محمد غبار، ميرمحمد صديق فرهنگ، فتح محمد فرقه مشر، براتعلی تاج وساير رهبران سياسی هزاره ها وديگرشخصيتهای حزب وطن، رهبران حزب ويش زلميان، ازجمله نورمحمد تره کی، عبدالرؤف بينوا وبقايای اتحاديۀ محصلان دورۀ هفتم که همقطاران وی بودند وشخصيتهای مستقل ومنفرد مانند ميراکبرخيبرو ديگران.(6)
واما، از آنحاييکه زند گی وزمان، برخلاف آراده ی اربابان قدرت، توقف را نمی پذيرد، بنابران رکود و بن بست سياسی ده ساله ی کشور، درنتيجه ی بوجود آمدن شرايط نوين ملی وبين المللی، ازجمله، تغييرات وتحولات اقتصادی واجتماعی درعرصه های پلان گذاری و ايجاد زيرساختهای اقتصای وفرهنگی وبالنتيجه رشد وارتقای سطح آگاهی جوانان، دانش آموزان، روشنفکران وفرهنگيان کشور، نهضت دموکراتيک ضد استبدادی جامعه ی افغانستان را دوباره جان تا زه بخشيد و ازجمله ی پيشگامان اين جنبش، فرزندان برومند و فداکارميهن مان، که از زندانهای مخوف ومرگبار آل يحی، جان به سلامت برده بودند، با آغاز پيکارهای سرنوشت سازخويش، نظام سلطنتی را به دادن بخشی ازخواستهای اساسی وبرحق مردم، ازجمله نظام دموکراسی و شاهی مشروطه وا داشتند که درنتيجه ی آن زمينه های مساعدی برای اعلام دموکراسی بوسيله حکومت معتدل دکترمحمد يوسف وفضای نسبتآ بازی برای تبارزانديشه های ترقيخواهانه و فعاليتهای سياسی نهضت دموکراتيک وعدالتخواه کشور پديد آمد.
تأ سيس جمعيت دموکراتيک خلق و فعاليتهای آن دردموکراسی تاجدار:
ازآن جايی که حزب دموکراتيک خلق افغانستان،(برخلاف چرند گويی ها ودروغ پراگنی های توهين آميزفقير ودان) بمثابه ی وارث بالاستحقاق وادامه دهنده سنن مبارزات دادخواهانه ی جنبشمشروطيت اول- دوم و سوم اين سرزمين، نقش ارزشمند مرکزی رهنمود دهنده و اجراکننده را درزمينه ی رشد وتکامل نهضت دموکراتيک عدالتخواهی در افغانستان، ايفاء نموده است، که بجز مريضان عقده مند؛
(تنظيمهای بنيادگرای رنگ باخته؛ مائوويستهای شکست خورده و باندهای جنايتکارسرکوب شده ی امين و نجيب که مسؤوليت تمام بدبختی های آتی افغانستان را دردادگاه تاريخ و مردم مان بدوش دارند؛)ودشمنان آزمند و سوگند خورده ی وطن ومردم مان؛ ديگرهيچ انسان واقعبين و صحتمند و روشنفکربا وجدان، متعهد وباورمند به صداقت وعدالت، نمی تواند ازآن انکارنمايد؛ بنابرآن، بجا خواهد بود تا مروری پيرامون تأسيس اين حزب ونقش آن دربسترتحولاتی که درمسير رخدادهای سياسی نيمه ی دوم سده ی بيستم بوجود آمده، توأم باعملکردهايش درامر بيداری وارتقاء آگاهی سياسی توده های مردم و تربيت يک نسلی ازکادرهای فرهيخته ومجرب درعرصه های سياسی- اقتصادی، فرهنگی و نظامی،که دردل تاريخ زنده ی کشور و قلبهای پرتپش هريک ازراه روان اين جاده ی پُر از فرازونشيب مردم اين سرزمين، ثبت و ضبط گرديده است،صورت گيرد؛ تا پاسخی باشد به آن عده از جوانانی که تازه وارد ميدان مبارزات سياسی کشور می گردند و همين گونه جواب محکمی باشد به آن ياوه سرايان هوسباز و مزد بگير هرزه گوی شبکه های استخبارات دول غربی ومنطقه که ازناحيۀ دستاوردهای ماندگار ومشهود گذشته ی آن؛ توأم با آغازفعاليت نوين اين حزب، تب لرزه دربدن آنان مستولی و خواب ازچشم های شان پريده، چرند نويسی وهذيان گويی را در شماری ازرسانه های صوتی، تصويری و نگارشی راه اندازی نموده اند.
همان گونه که دربخش پيشين اين نبشته تذکار به عمل آمد، بعد ازاستعفاء محمد داوود ازپست صدارت و اعلام نظام مشروطيت و دموکراسی بوسيله ی حکومت دکترمحمد يوسف؛روشنفکران آزاديخواه و تحول طلب کشور، که از سلول های زندان خانواده ی حکمران جان سالم بدربرده بودند، حلقات و گروههای معينی را ايجاد و با پخش و تبليغ انديشه های نوينی دست به تشکل های سياسی جديدی زدند، که پيشگامترين و نيرومند ترين آنان جمعيت دموکراتيک خلق بود.
اين حلقات که مبارزات سياسی را قبلاً بصورت مخفی انجام می دادند؛ با مساعد شدن شرايط نوين وبرپايه ی ديدگاههای مشابه و نزديک باهم، پس ازتبادل نظر وتوافق باهمی، بتاريخ 18 سنبلۀ 1342 درنشستی درمنزل کرايی ببرک کارمل شخصيت پرتحرک و مرکزی اين گردهمايی، کميته ی تدارک را برای تدوير کنگره ی مؤسس جمعيت، ازترکيب ذوات آتی ايجاد نمودند:
1- ميرغلام محمد غباررئيس حزب وطن دردورۀ حکومات قبلی(درجنبش مشروطيت سوم)؛
2- نورمحمد تره کی عضو هيأت رهبری فعال حزب ويش زلميان، درهمين دورۀ تاريخی؛
3- ببرک کارمل پرچمدار پيشتازجنبش محصلان دانشگاه کابل و شخصيت مرکزی حلقۀ وصل مبارزين نسل جوان با آزاديخواهان دوره های پيشين؛
4- ميراکبرخيبردانشمند سياسی واستاد اکادمی پوليس وهم اتاقی دوران زندان ببرک کارمل؛
5- علی محمد زهما استاد دانشکده ی ادبيات دانشگاه کابل؛
6- محمد صديق روهی شخصيت علمی و فرهنگی کشور؛
7- محمد طاهربدخشی جوان با استعداد ومبارز عدالتخواه.
اما پس از مدتی استاد زهما و صديق روهی با استفاده ازبورسهای تحصيلی عازم کشورهای سويدن و لبنان گرديده، شرکت شان درکارکميته ی تدارک پايان يافت.
با نزديک شدن به پايان کار کميته ی تدارک و رفتن بسوی تدويرکنگره ی مؤسس جمعيت؛ اختلاف های انديشوی روی اصول کلی متن برنامه و اساسنامه، ميان ميرغلام محمد غبار وچهار عضو ديگر آغازو سرانجام اين اختلاف ها که بيشترآن روی انديشه های ايده ئولوژيک؛ افزون براين که مرحوم غبار ازنظر سن، دانش وتجارب گرانبهای مبارزات پردرخشش سياسی، در آن برهه زمان، مستحق رهبری جمعيت دموکراتيک خلق بود؛ ولی زنده ياد تره کی آماده نبود تا رهبری مرحوم غبار را بپذيرد.
ازآن رو، پيش کشيدن انديشه های" باورمندی به سوسياليسم" ازجانب تره کی، که درآن مقطع زمانی جزء اهداف برنامه يی جمعيت نبود و ازجانبی هم، مرحوم غبار،که رنجهای بی شماردوره های طولانی زندان وکبرسن (درعمر نزديک به 70 سال) را، تحمل کرده بود، مطالبات خواستهای نوين را با شرايط پديد آمده وآهنگ شتابندۀ آن زمان، همراهی کرده نميتوانست. بنابرآن همه ی اين اختلاف ها و کنارزدن ها، دست بدست هم دادند، تا موصوف ازشرکت درکارزار مبارزات سياسی پرازفراز و فرود دهۀ 60 خورشيدی کنار رود و مصروف کاردرعرصه ی فرهنگی وتدوين گاهنامه ی «افغانستان درمسيرتاريخ» گردد.
درمورد اين اختلاف ها تحليل های متفاوتی صورت گرفته وهرکسی مطابق به ذوق خود برآن داوری نموده است.
به باوراين قلم، بايست روی نظريات اشخاصی اتکاء گردد که درمتن آن رويدادها شخصاً حضور داشته و با شخصيتهای سياسی مطرح،در مخاصمت نبوده اند.
به باورنگارنده؛ دوشخصيت ذيصلاح: سلطان علی کشتمند نخست وزيرپيشين افغانستان و اکادميسين دستگير پنجشيری سابق رئيس کميسيون تفتيش مرکزی ح. د .خ. ا که هردو اعضای اصلی کميته مرکزی کنگرۀ مؤسس وشرکت کننده گان با صلاحيت اين رويدادهای تاريخساز بودند؛ نظريات خويش را دراين رابطه ابراز کرده اند که ازنظرتاريخ نگاری صائب ديده مي شوند؛ نه نوشته های اشخاصی که درمتن اين رخداد ها حاضرنبودند ويا آنانی که دستهای شان به خون هزاران انسان بيگناه ميهن، بشمول اعضای حزب آلوده بوده وازپاداش اعمال شان" آزرده خاطر" شده، با برچسب زدن های دور ازحقيقت، عقده گشايی کرده اند.
اول- دستگيرپنجشيری عضو اصلی کميته مرکزی منتخب کنگرۀ موسس و منشی يکی از حوزه های مربوط به کميتۀ تدارک می نويسد:
« بیاد باید آورد که تفاوت نظر اصولی میان میرغلام محمد غبار ودیگر اعضای کمیتۀ سرپرست با نزدیک شدن زمان تأسیس کنگره، پیرامون طرح وتدوین اساسنامه، برنامه وحل وفصل ساختار تشکیلاتی اهداف سیاسی تاکتیکی، ستراتیژیک، غایی وگرایش بین المللی" جمعیت دموکراتیک خلق " پدیدار گردید.
درآ ن زمان تعداد مجموعی حوزه های شهر کابل از10تا 12حوزه وشمار اعضای حوزه ها به هیچ صورت از70 عضو بیشتر نبود؛ درنتیجۀ اختلاف نظرمیان این دوگرایش سياسی وسازمانی درون کمیتۀ تدارک کنگره ضرورت دید وبازدید وگفتگوهای روياروي اعضای حوزه ها باغبار فقید وببرک کارمل احساس گردید. دراین شرایط استاد زهماء و زنده یاد محمد صدیق روهی با استفاده ازفیلوشپ ها وسکالرشپ های کشورهای سویدن و بیروت حضور نداشتند و زنده یاد ببرک کارمل درعمل ازگرایش بخش جوان کمیته ی سرپرست نماینده گی میکرد ونورمحمد تره کی آگاهانه مایل نبود که خود را باغبارفقید مواجه کند.
منزل میرغلام محمدغباردرکنار جادهء ولایت کابل موقعیت داشت، من سرحلقه ی کمیته شهرآراء و کارتۀ پروان بودم درآن مرحله فعالیت تشکیلاتی ما، حوزه های جمعیت بنام کمیته یاد میشد، روانشاد حیدرمسعود برای من، هادی کريم ویکی دو رفیق دیگر، زمینه ملاقات را با غبار فقید فراهم ساحت. این نخستین ملاقات ما با این مرد پخته جوش دوران استقلال شاه امان الله واستبداد کبیروصغیرخاندان سلطنتی بود....
غبار فقید پرده از روی استبداد استعماری ونظام شاهی افغانستان برداشت وگفت" شما از افراط کاریهای مستبدانه خاندان سلطنتی هنوزشناخت کافی ندارید ؛ ازدوران محمد نادرشاه (1930) تا امروز (1964)، صدها مشروطه خواه، جوانان بیدار وترقیخواه این آب وخاک را، به گناه مبارزه در راه آزادی، دموکراسی، شاهی مشروطه به دار آویخته، لقمه ی توپ ساخته، زندانی تبعید واز مردم تجرید، بد نام واز صف مبارزه ی فعال ضد استعماری وضد استبدادی بیرون ریخته وبی نقش کرده اند و در فرجام با شفافیت وبروشنی گفتند:
"با همه شناختی که از خاندان حکمران و کشور دارم، باورم نمی آيد که ماهیت استبداد در افغانستان،تغییرکیفی کرده باشد، خاندان حکمران، نسل دیگری ازانقلابيون نورسته ی ما را به میدان خواهند کشید؛ آنان را شناخته شکار وترورسیاسی میکند ودر پل باغ عمومی به دارمی آویزد. من مسؤولیت این گونه بیدادگری و کشتار خونین نسل دیگری ازمبارزان وطن را به عهده گرفته نمیتوانم.
درپایان این دیدارالهام بخش به نماینده گی ازهمرزمان، ازکاراقناعی وتوضیحی دلسوزانه ی زنده نام غبار فقید سپاسگزاری کردم وبه ایشان با اطمینان محکم گفتم که شما با کارنامه درخشان مقاومت دادخواهانه و قربانیهای بی مانند تاریخی خویش براستبداد استعماری ضربه های کاری وارد آورديد. آرزومندم که ادامه دهنده گان سنن مبارزات ملی وضد استبدادی شما در راه تأمین حاکمیت دموکراتیک کارگران ودهقانان و تمامی زحمتکشان افغانستان با گامهای استواری بازهم به پیش روند وبرنظامات نیمه جان زمینداری اربابی و ارتجاعی کشور، ضربه های دیگری وارد بتوانند.
درفرجام غبار فقید آرزومندی خودرا برای سعادت وپیروزی ما ابراز داشتند یاد ایشان به خیر و روان شان شا دباد....
غبار فقید پس از روشن ساختن دیدگاه ومواضع خویش وترک شرافتمندانه ی کمیته ی سرپرست "حمعیت دموکراتیک خلق " ازسیاست فعال حزبی درعمل کناره گیری کرد وبه کار طبع ونشرکتاب مشهور" افغانستان درمسیر تاریخ " خود پرداخت....
پس از کناره گیری داوطلبانه غبار فقید وفرزند فرهیخته ایشان آقای حشمت خلیل از فعالیت سازمانی وسیاسی؛ نورمحمد تره کی، ببرک کارمل، استاد میراکبرخیبر ومحمد طاهربدخشی ، این چهارعضو کمیتۀ تدارک با کمیته های (حوزه های) انگشت شمار نواحی شهرکابل پیوند منظم سازمانی برقرارکردند وزمینه های تدارک کنگره به تدریج فراهم شد.» (7)
دوم- سلطان علی کشتمند جريان تدويرکميته ی تدارک واختلافات بعدی را اين گونه شرح ميدهد:
« بمنظور انجام کارسياسی درحوزه ها، جلب اعضای جديد و آمادگی برای تشکيل حزب سياسی، کميته تدارک بوجود آمد. درتاسيس اين کميته بويژه ببرک کارمل نقش عمده ايفاء نمود. وی با استفاده ازشناختها، درکها ومناسبات وسيع سياسی خويش ضرورت و امکان ايجاد و رشد آن را به حزب سياسی مستدل ساخت.
کميته تدارک درآغاز متشکل ازشش تن درپائيز1963 ايجاد گرديد واعضای آن عبارت بودند از: ببرک کارمل، ميرغلام محمد غبار، ميراکبرخيبر، نورمحمد تره کی، علی محمد زهما و صديق الله روحی. محمد طاهر بدخشی اندکی بعد بآن پيوست. دوکتورهادی محمودی درچند جلسه اولی کميته تدارک شرکت کرد وبعداً با آن مقاطعه نمود. ميرمحمد صديق فرهنگ که با عضويت نورمحمد تره کی درکميته متذکره اختلاف نظر داشت، پس ازچند جلسه، ازشرکت درآن عملاً ابا ورزيد، ولی مناسبات نزديک خويش را با ببرک کارمل حفظ کرد.
با تشکيل کميته تدارک هريک ازاعضای آن حلقات، دوستان و علاقمندان خويش را درحوزه ها متشکل ساختند و درآغازسرپرستی آنها را خود برعهده گرفتند ومتدرجاً اعضای برجستۀ اين حوزه ها با همديگر شناسائی حاصل کردند و اعضای کميته تدارک متناوباً با ايشان ديدار بعمل ميآوردند....
بيشترين حوزه ها واعضاء را ببرک کارمل ازميان جوانان روشنفکرآزاد انديش مربوط به مليتهای مختلف افغانستان، بوجود آورده بود. برای هريک ازحوزه ها، يکتن به صفت منشی بحيث سرپرست تعيين گرديده بود و من نيز اينچنين وظيفه اي را دريکی ازحوزه هائيکه دارای بيشترين اعضاء بود، برعهده داشتم.
اعضای حوزۀ مربوط به ميراکبرخيبرمشتمل برشماری ازروشنفکران با استعداد ازميان خانواده های نيمه مرفه و متوسط الحال شهری، با ببرک کارمل نيز ازهمان ابتداء شناخت و همکاری نزديک داشتند.
نورمحمد تره کی با شماری ازجوانان و محصلان که غالباً ريشه های توده يی ودهاتی داشتند و عمدتاً پشتون بودند وبا عده ای ازاشخاص مسن که با وی دارای شناختهای قبلی شخصی بودند، ديد وبازديد داشت. افراد دسته دومی مانند آدم خان، عطا محمد شيرزی، وکيل عبدالله و چند تن ديگراهل حرفه و تجارت پيشه بودند.
اعضای نزديک به محمد طاهربدخشی را عمدتاً جوانان بادرد روشنفکر وعده ای ازکارگران مربوط به مليتهای تاجک و ازبک، اصلاً منسوب به بدخشان و ولايات شمال کشورتشکيل ميکرد.
صديق الله روحی وعلی محمد زهماء پس ازمدتی يکی پی ديگر بالترتيب راهی کشورهای لبنان (يونو ورستی بيروت) و يکی از کشورهای اسکاندويائی با استفاده ازفيلوشپهای آموزشی، شدند.
برغم آنکه اعضای کميته با عزيمت ايشان به خارجه بغرض ادامه ی تحصيل و تجربه اندوزی مخالف بودند، ولی ايشان نپذيرفتند. باين طريق عضويت ايشان درکميته تدارک معوق ماند وعملاً پايان يافت....
ميرغلام محمد غبارپس ازچندی کميته تدارک را ترک گفت. علت آن تاجائيکه توضيح گرديد، پديد آمدن اختلاف نظردر رابطه به مسأله رهبری درحزبيکه بايد تشکيل ميگرديد وماهيت برنامه يی آن بود. واقعيت اينست که بطورمفهوم شده رهبرآيندۀ حزب ميرغلام محمد غبارتلقی ميگرديد و ببرک کارمل نيزباين امر اذعان داشت. ولی پس ازچندی برملا گرديد که نورمحمد تره کی به هرقيمتی درپی آن بود تا بحيث رهبر حزب شناخته شود. وی خويشتن را درکميته تدارک شخصاً متمايل به سوسياليزم نشان داده بود، درحاليکه مشی رسمی قطعاً چنين نبود. با آشکارشدن چنين گرايشهائی ميرغلام محمد غبار ازعضويت درکميته استعفاء نمود و همچنان ازهمينجا اختلاف جدی ميان ببرک کارمل و نورمحمد تره کی ازيکسو و ميان ببرک کارمل و ميرغلام محمد غبارازسوی ديگر، بوجود آمد.» (8)
کميتۀ تدارک کارخود را با چهارعضو (نورمحمد تره کی، ببرک کارمل، ميراکبرخيبر ومحمد طاهربدخشی) ادامه داد و کارحوزه ها (کميته های کار) سياسی را تا تدويرکنگره رهبری نمود.
سرانجام کميتۀ تدارک بعد ازتصويب و انفاذ قانون اساسی جديد افغانستان درميزان سال 1343 تدابير تدوير کنگره را رويدست گرفت وساعاتی قبل ازاول جنوری 1965 ميلادی، مطابق 11 جدی 1343 خورشيدی، کنگرۀ موسس درمنزل نورمحمد تره کی واقع کارتۀ چهارکابل با شرکت 27 عضو نماينده گان منتخب کميته های کار(حوزه ها) و شخصيت های با اعتبارملی و سياسی، متشکل ازهمه اقوام ساکن دروطن،دايرگرديد، اصول کلی واساسی برنامه و ساختارتشکيلاتی جمعيت تصويب و11 تن به عضويت اصلی و علی البدل کميته مرکزی جمعيت دموکراتيک خلق، برگزيده شدند.
جريان تدويرکنگرۀ موسس را سلطان علی کشتمند اين گونه شرح ميدهد:
«درکنگره، 30 نماينده ازهريک ازحوزه های سياسی انتخاب و دعوت شده بودند و27 تن عملاً درآن شرکت کردند. ميراکبرخيبربنابرملحوظات ناوارد سياسی ازجانب يکتن ازاعضای کميته تدارک و دو تن ديگر: محمد اسمعيل دانش و عبدالقدوس غوربندی، به بهانۀ نا موجه کار اداری غائب بودند.
[دستگير پنجشيری مجموع اين تعداد را 31 تن معرفی و عدم شرکت دکتراناهيتا راتبزاد را نسبت تسلط شرايط مرد سالاری آن زمان بيان می دارد؛ درغيرآن هرگاه دکتر راتبزاد بحيث شخصيت برازنده ومبارز پيشتازرديف اول درمتن اين جمعيت دموکراتيک و آزاديخواه وجود نمی داشت وازحمايت مردم، بويژه قشر زنان و کادرهای مبارزجمعيت دموکراتيک برخوردار نمی بود؛ چگونه می توانست چهارماه بعد ازآن، در مبارزات انتخاباتی دورۀ دوازدهم شورای ملی اشتراک و بحيث کانديد پيروزمند به پارلمان رود و درهمين سال(1344) سازمان دموکراتيک زنان افغانستان را ايجاد و بحيث رهبرموفق آن، خواستهای برحق نيمی ازپيکرجامعه را درمارشها و ميتينگ ها بازتاب دهد و روزهشتم مارچ را برای اولين بار درتاريخ افغانستان، با به پرواز درآوردن کبوترصلح بعنوان سمبول آزادی زنان افغانستان، درپارک زرنگارکابل بمثابه ی روز همبستگی زنان ميهن اعلام و برگزارنمايد." نگارنده"]
اعضای کنگره که درجلسه شرکت ورزيدند عبارت بودند از: نورمحمد تره کی، ببرک کارمل ، محمد طاهر بدخشی، دستگيرپنجشيری، شهرالله شهپر، سلطان علی کشتمند، صالح محمد زيری، عبدالکريم ميثاق، شاه ولی، محمد ظاهرجدران، عبدالوهاب صافی، سليمان لايق، نوراحمد نور، محمد حسن بارق شفيعی، ملا عيسی کارگر، عبدالهادی کريم، محمد ظاهرافق، عبدالحکيم شرعی، عبدالحکيم هلالی، محمد اکرم کارگر، عبدالله جاجی، نورالله کلالی، آدم خان جاجی، غلام محی الدين زرمتی، عطا محمد شيرزی، عبدالقيوم قويمو خان محمد خاليار.
نمايندگان ازلحاظ ملی، قومی و نژادی مربوط به مليتهای عمده مسکون درافغانستان، از لحاظ تشکيلات منطقوی کشورمربوط به 15 ولايت و ازلحاظ منشاء طبقاتی مربوط به اقشار مختلف اجتماعی ميشدند. شمار بيشترشرکت کنندگان، همان منشی های قبلی حوزه های سياسی بودند که بحيث نمايندگان انتخاب و به کنگره فرستاده شدند. ايشان با درنظرداشت ملحوظات و حساسيتهای قومی، منطقوی و زبانی و بخاطرپيش بينی برای فراگيرشدن و سراسری ساختن حزب، قبلاً دستچين شده بودند و باينقرار ترکيب شرکت کنندگان در کنگره و اعضای انتخاب شده درمقامات رهبری حزب بگونه ای با ترکيب ملی کشورتا حدودی همسان به نظر ميآمد.
بنابرآن، اين حقيقت شايان ذکراست که تأسيس حزب دموکراتيک خلق افغانستان يک پديده ی تصادفی و شتابزده نبود. برای اين امرکارهای مقدماتی وسيعی ازلحاظ سازماندهی و پيش بينی تمام مراحل تکاملی حزب، انجام گرديده بود که اقدامات زيرين را شامل ميگردد:
- ايجاد حلقه های مباحثات و مطالعات سياسی بخاطربرگماری بهترين کادرهای مبارز؛
- انجام تبادل نظروسيع با ادامه دهندگان و پيش کسوتان راه مبارزه دموکراتيک و آزاديخواه دورۀ هفتم شورای ملی بخاطر تداوم مبارزه؛
- سعی برای ترکيب منطقی کميته تدارک بمنظورپيوند دادن نسلهای پيشين و جديد مبارزان و انديشه های سياسی دموکراتيک و ترقيخواه؛
- شرکت دادن افراد و شخصيتهای سياسی و اجتماعی مربوط به گروه های قومی مختلف، کهنسالان و جوانان درحوزه ها؛
- متقاعد ساختن اعضای حوزه ها، بمثابه اعضای بالقوه حزب، به ادبيات دموکراتيک و ايدئولوژی مترقی.
کنگرۀ ح د خ ا درفضای نيمه مخفی داير گرديد، زيرا بيم آن ميرفت که محافل حاکمه مبادا دست به کدام پيگرد بزنند. به نظرميرسيد که محافل متذکره، موجوديت علنی تجمعی را با بنياد گذاری چنان سازمان سياسی ای که نيروهای دموکراتيک پيرو تئوری انقلابی درآن نقش رهبری کننده داشتند، تحمل نخواهند کرد. اوضاع برچنين احوالی گواهی ميداد و دليل عمده، عدم اعلام قانون احزاب بود. تلقياتی وجود داشت که از ايجاد حزب پيشرو که تأسيس آن در دستور روزقرارداشت جلو گيری بعمل خواهد آمد.
کنگره بوسيلۀ محمد طاهر بدخشی، عضو کميته تدارک، افتتاح گرديد. وی نورمحمد تره کی و ببرک کامل را بعنوان سازماندهندگان طرازاول سازمان سياسی و کنگره آن، به نمايندگان با قرائت زندگينامه و مبارزات ايشان، به شرکت کنندگان معرفی نمود. باينگونه مفهوم شده تلقی ميگرديد که هردوتن نقش رهبری کننده مساويانه درحزب ايفا خواهند کرد، ولی يک تن ايشان درهرحال رسماً بايد دررأس قرارميگرفت. کارمل اين موقف را داو طلبانه برای تره کی واگذار شده بود....
بنا به پيشنهاد بدخشی، آدم خان جاجی که کهنسال ترين عضووپشتون بود بحيث رئيس کنگره وعبدالحکيم شرعی که جوان و غيرپشتون بود بعنوان معاون رئيس برگزيده شدند. آدم خان بيانيۀ مختصری قرائت کرد و ازتره کی و کارمل تقاضا نمود که بالترتيب صحبت نمايند. نورمحمد تره کی بيانيه ای دربارۀ گذشته تاريخی افغانستان و اهميت ايجاد حزب مترقی درکشور ايراد نمود و ببرک کارمل درباره اوضاع موجود افغانستان و جهان، سخنرانی نمود. متن اين بيانيه ها را " کميته تدارک" آماده ساخته بود.» (9)
ازنظريات هردو نويسندۀ وارد دراين رويداد ميتوان چنين نتيجه گرفت: زنده ياد ببرک کارمل درجايگاه
يک شخصيت دارندۀ خط مشی اصولی چپ مرکزی قرارداشت که ازيکطرف با حرکتهای تند چپ روانۀ پيش ازوقت نورمحمد تره کی و ازجانب ديگر با حرکتهای کُند راست روانۀ ريفورميستی مرحوم غبار مواجه بود که همين موضعگيری متعادل واصولی کارمل در پروسه های بعدی برضد حرکتهای چپ افراطی بعد ازهفتم ثور 1357 وعقبگردهای راست مرگ آفرين بعد ازکودتای 14 ثور 1365 تا آخر سقوط حاکميت دراوايل دهۀ نود ميلادی ادامه يافت. اين اختلاف نظر کارمل با غبار وديگران؛ برخلاف نويسنده های تازه کار وعقده مند؛ دارای پايه های تئوريک، انديشوی و حزبی بوده، نه مقام خواهی و جاه طلبی وی با ايشان. زيرا: بنابه گفته کشتمند:« بطورمفهوم شده رهبرآيندۀ حزب ميرغلام محمد غبارتلقی ميگرديد و ببرک کارمل نيزباين امر اذعان داشت.»
سرانجام باستناد نظريات تاييد شده؛ درختم صحبتهای نمايندگان دوسند زندگی ساز اين جمعيت، تحت عنوان اصول مرامی و تشکيلاتی سازمان به کنگره ارائه و مورد تصويب قرارگرفته، تجويزبعمل آمدتا اسناد متذکره بمثابۀ نکات اساسی برای طرح و تدوين مرامنامه و اساسنامۀ جمعيت پذيرفته شوند. بمنظور انجام اين کار، کميسيونی به رهبری ببرک کارمل، با عضويت محمد طاهربدخشی، دستگيرپنجشيری و دکتر شاولی برگزيده شد. سپس مطابق آجندا موضوع تشکيلاتی پيرامون انتخاب اعضای اصلی وعلی البدل کميته مرکزی به بحث گذاشته شد. درنتيجۀ ابرازرأی بصورت آزاد، سری، مساوی و مستقيم، هفت عضو کنگره هريک: نورمحمد تره کی، ببرک کارمل، محمد طاهربدخشی، غلام دستگيرپنجشيری، شهرالله شهپر، سلطان علی کشتمند وصالح محمد زيری بصفت اعضای اصلی وعبدالکريم ميثاق، دکتر شاه ولی، محمد ظاهر جدران و عبدالوهاب صافی بحيث اعضای علی البدل کميتۀ مرکزی جمعيت دموکراتيک خلق انتخاب شدند.
درختم کارکنگره، نخستين پلنوم کميته مرکزی جمعيت دموکراتيک خلق با شرکت اعضای اصلی وعلی البدل آن داير ودراين جلسه نورمحمد تره کی بحيث منشی اول و ببرک کارمل بصفت منشی دوم کميته مرکزی اين نخستين سازمان دموکراتيک چپ و ترقيخواه کشور برگزيده شدند.
بدين ترتيب برای اولين باردرتاريخ افغانستان، سازمانی ازميان توده های مردم م، بنام" جمعيت دموکراتيک خلق "يگانه سازمان سياسی با انظباط ودارای تشکيلات منظم چپ و مترقی ودارای برنامه علمآ تنظيم شده که ازمنافع طبقات واقشار زحمتکش وروشنفکران وطنپرست وترقيخواه کشوردفاع و نمايندگی می نمود و انجام تحولات بنيادی را دربرابر اعضايش وتمام رزمند گان راه آزادی وترقی اجتماعی قرارمی داد؛ تشکيل وپا بعرصه ی وجود نهاد، که بعدآ به ح.د.خ. ا مسمی وبه کار وفعاليت سياسی آغاز نمود.
پس ازاعلان موجوديت جمعيت دموکراتيک خلق، جريان های ديگری ازسلطنت طلبان گرفته تا راست ميانه، راست افراطی و چپ مائوويستی به فعاليت آغازکردند که مشهورترين آنان عبارت اند از:
1- جريان دموکراتيک نوين که ارگان نشراتی اش" شعلۀ جاويد"، مديرمسؤول عبداالرحيم محمودی بود؛
2- جريان افغان سوسيال دموکرات، ارگان مطبوعاتی آن" افغان ملت" و رهبرآن غلام محمد فرهاد بود؛
3- سازمان وحدت ملی که ارگان نشراتی اش" جريدۀ وحدت" و رهبری آن بدوش خليل الله خليلی بود؛
4- سازمان دموکرات مترقی، با ارگان نشراتی" مساوات" برهبری محمد هاشم ميوند وال فعاليت داشت؛
5- جمعيت صدای عوام با ارگان نشراتی" صدای عوام" تحت رهبری عبدالکريم فرزان فعاليت می نمود؛
6 ـ جمعيت جوانان مسلمان، ارگان نشراتی آن " گهيز" و مؤسس اصلی آن غلام محمد نيازی بود که در جامعه بنام اخوانی ها ياد می شدند وبعداً به پارچه های جداگانه درکابل وتنظيم های بنياد گری جهادی(!) درپشاور پاکستان تقسيم و مشهورشدند.
طوری که درجريان زند گی ودر روند رويدادهای تاريخی ديده شد؛ کار وفعاليت اين سازمانها (باستثنای صدای عوام که ازنظر کميت کوچک و ازديدگاه کيفيت آنقدرملموس نبود) ديگران، ازراست افراطی و ميانه گرفته تا چپ افراطی، بيشترينه تبليغات و مبارزه آنان برضد جمعيت دموکراتيک خلق و انديشه های پيشرو عصر و بازتابی نهايت اندک از خواستها و نيازهای مبرم توده های مردم و درکُل، تهی از دورنمای روشن برای زند گی آينده مردم افغانستان بودند.
جمعيت دموکراتيک خلق بموجب احکام قانون اساسی نافذ درکشور، درکارزارمبارزات انتخاباتی دوره ی دوازدهم شورای ملی اشتراک کرد وبرپايه ی فيصله کميته مرکزی تعدادی ازرهبران واعضای سازمان براساس محل سکونت و امکانات عينی وعملی بخاطر راه اندازی تبليغات وسيع دربين توده های مردم وارد عرصه ی نوين مبارزه گرديدند.
برطبق تصميم کميته مرکزی جمعيت: نورمحمد تره کی از" زادگاهش" ولسوالی ناوه ولايت غزنی؛ ببرک کارمل و دکتراناهيتا راتبزاد ازشهرکابل؛ سلطان علی کشتمند از ولسوالی چهاردهی کابل؛ نوراحمد نور از ولسوالی پنجوايی ولايت قندهار وديگران نيز از مناطق محل زيست شان برای وکالت شورا کانديد شدند.
ازجمله ی تمام کانديدها صرف چارتن: ببرک کارمل، دکتراناهيتا راتبزاد ازشهرکابل، نوراحمد نور از ولسوالی پنجوايی قندهار و فيضان الحق فيضان ازولسوالی رودات ننگرهارموفق به اخذ آراء اکثريت قاطع رأی دهند گان شدند؛ ديگران به شمول نورمحمد تره کی و سلطان علی کشتمند موفق به کسب اکثريت آراء نگرديدند.
بدين ترتيب فرکسيون پارلمانی جمعيت دموکراتيک خلق دروجود چهارعضو، برهبری ببرک کارمل وارد مبارزات پارلمانی گرديده رسالت تاريخی خود را طی اين دوره جهت دفاع ازمنافع زحمتکشان و ارتقاء رشد آگاهی توده های مردم، بويژه جوانان ايفاء نمود ودر برابر توطئه های دشمنان داخلی و خارجی و تهاجم وحشيانه ی عمال محافل حاکمه، استادگی و مقابله ی تادم مرگ نمود.
جمعيت، بعد از انجام اين وظيفه ی بزرگ، طرح وتدوين برنامه ی خويش را، که توسط کميسيونی تحت رهبری ببرک کارمل وعضويت فعال محمد طاهر بدخشی، دستگيرپنجشيری ودکترشاه ولی تحريروتنظيم شده بود؛ مورد تصويب قرارداده، با نشرآن درجريده ی خلق، به پيشگاه مردم افغانستان تقديم گرديد.
برمبنای مرام دموکراتيک خلق، محتوای اصلی وبنيادی نهضت دموکراتيک جامعه ی افغانستان را مبارزه ی قانونمند توده های مردم، جهت حل تضاد آشتی ناپذيرميان فئودالها، تاجران بزرگ محتکر (بورژوا کمپرادور)، بورژوابيروکراتيک ونمايند گان انحصارات بين المللی ازيکسو و زحمتکشان کشورما ازسوی ديگر تشکيل می داد.
در مرام جمعيت دموکراتيک خلق، ايجاد حکومت ملی ودموکراتيک، بمثابه ی هدف استراتيژيک و يگانه راه حل تضاد موجود تشخيص وچنين تصريح شده بود:« پايۀ اساسی چنين حکومت بايد متشکل از جبهۀ متحد ملی متشکل ازتمام نيروهای ترقيخواه، دموکراتيک ووطنپرست، يعنی کارگران، دهقانان، منورين مترقی، اهل حرفه، خورده بورژوازی و بورژدازی ملی باشد، که درراه استقلال ملی، تعميم دموکراسی درحيات اجتماعی وبه پايان رساندن جنبش دموکراتيک ضد امپريالستی وضد فئودالی مجاهده ومبارزه مينمايند.» دراين برنامه، وظايف داخلی وخارجی حزب چنين بازتاب يافته است:
درعرصۀ داخلی: تحکيم استقلال ملی، دفاع ازحاکميت ملی وتماميت ارضی؛ رفع عقب ماندگی سياسی واقتصادی، رهايی ازقيد وبند مناسبات توليدی پوسيده ی فيودالی، ازطريق ايجاد موسسات صنعتی کوچک وبزرگ ورشد سريع صنايع ملی؛ حل عادلانه ی مسألۀ زمين وآب ونوسازی سيستم های آبياری؛ مبارزه درراه استحکام پايه های وحدت ملی، تعميم اصول دموکراسی وعدالت اجتماعی درجامعه ، تضمين قانونی حقوق وآزادی های فردی واجتماعی مردم؛ اصلاح بنيادی وديموکراتيزه ساختن سيستم عدلی و قضايی؛ رفع تبعيض جنسی و برابری حقوق شهروندان درکليه بخشهای حيات اجتماعی؛ ايجاد و بسط نهادهای مدافع حقوق زحمتکشان، سهمگيری پيگر واشتراک فعال درامرتشکيل اتحاديه های کارگری- کانون ها و انجمن های فرهنگی وادبی- سازمانهای توده يی ودموکراتيک (زنان وجوانان) وتشکل حرفوی اصناف؛ اصلاح وبهبود سيستم آموزش- پرورش وتحصيلات عالی؛ ايجادشرايط مناسب وفراهم آوری زمينه های مادی و معنوی به هدف عرضه ی بهتر وبيشترخدمات اجتماعی و تعميم بيمه های صحی؛ رونق بخشيدن به پروسه ی فعاليتهای هنری وکلتوری؛ رشد شاخه های علم وفرهنگ درجامعه؛ ارتقای سطح آگاهی اقشار مردم از طريق گسترش شبکه ی خدمات مطبوعاتی واطلاع رسانی درمرکز و ولايات کشور؛ ترميم- بازسازی و مدرنيزه کردن شبکه های مخابراتی ومواصلاتی موجود واحداث خطوط جديد با جلب همکاریهای تخنيکی وفنی دول پيشرفتۀ جهان….
درعرصۀ خارجی: دفاع ازداعيه ی صلح- ديتانت وامنيت جهانی؛ پابندی به اصول جنبش عدم انسلاک، برقراری مناسبات نيک وحسنه با کشورهای همسايه وکليه ملل جهان برمبنای احترام متقابل وعدم مداخله درامورداخلی همديگر؛ پيروی ازسياست همزيستی مسالمت آميز وضديت با استعمار(کهنه ونو)- استثمار- ارتجاع بين المللی وامپرياليسم؛ پشتيبانی وحمايت ازخواست برحق ملت های جهان که درراه حصول استقلال سياسی- حق خود اراديت وتحکيم استقلال اقتصادی خويش ميرزميدند؛ تأييد وپشتيبانی ازاعلاميه ی جهانی حقوق بشر وساير قراردادها- مقاوله ها- ميثاق ها وپروتوکول های بين المللی که با منافع خلق های جهان در تضاد واقع نمی شدند؛ احترام به منشور سازمان ملل متحد….
تحقق اهداف مرامی درگام اول ازوظايف حکومت دموکراسی ملی شمرده شده بود که ميبايستی باتشکيل جبهۀ متحد ملی، متشکل ازهمه نيروهای ملی- دموکراتيک و وطنپرست فعال درجامعه ازطريق اتخاذ راه رشد غيرسرمايه داری و مبارزه بامظاهرنفوذ امپرياليسم، تغييرات ريشه يی را درتمامی بخشها وعرصه های حيات اجتماعی بوجود می آورد وراه را بسوی سمتگيری ساختمان جامعۀ شايسته و مترقی وفاقد استثمار و بهره کشی يک انسان بوسيلۀ انسان ديگر، هموارمي ساخت.
مبرهن است که پايه گذاری يک حزب انقلابی مدافع صديق آرمانهای مردم براساس اصل نيازمندیهای سياسی ومطابق به قانونمندی تکامل اجتماعی صورت می گيرد. بنا بران ثمر بخشی کار وفعاليت آن ارتباط مستقيم به درجه ی پختگی سياسی وسطح آگاهی اجتماعی اعضای حزب دارد. ايجاد وحفظ وحدت سياسی وسازمانی درحزب، تکامل واستحکام وحدت ارگانيک درگفتار وکردار(نظروعمل) درتمام سطوح، موفقيت حزب را تضمين ميکند و بالنوبه زمينه های لازم را جهت جلب اعتماد و پشتيبانی توده های مردم ، فراهم ميسازد.
بربنياد اسناد غير قابل انکار؛ برای اولين باردرتاريخ افغانستان، فقط ح. د. خ. ا بود، که خواستها و نيازهای حياتی مردم رنج کشيده اين سرزمين را دقيقآ تشخيص وپاسخ مثبتی را جهت برآوردن اِين خواستها ازطريق همين برنامه حزب به پيشگاه جامعه ارائه نمود ومردم افغانستان درمتن آن،منافع امروزی خود وبهروزی فردای فرزندان شان را دريافتند وپشتيبانی بيدريغ خويش را درزمينه تحقق اين برنامه اعلام وعملآسرنوشت خود را با سرنوشت پيشاهنگ سياسی شان گره زده، ازطريق تنظيم ومشارکت فعال درحزب وسازمانهای توده يی مربوط آن، حزب را بمثابۀ يک سازمان سراسری توانمند، يک اپوزيسيون قوی والترناتيف دولت، به پيشگاه جامعه ی افغانستان وجهان معرفی نمودند.
درست بنا بردرک ماهيت سياسی و اهميت بزرگ اين حزب بود، که درداخل وخارج کشور طيف وسيعی ازنيروهای ارتجاع داخلی وبين المللی دست بدست هم داده، فعاليتهای تخريبی خصمانه را عليه آن آغاز کرده، درگام اول جاسوس تربيت يافته ی سازمان" سيا" (حفيظ الله امين) را باکاربرد شيوه ها واساليب مختلف دردرون حزب نفوذ دادند، تا ازطريق وی شعارهای چپ روانه ی مخالف هدف های برنامه ای حزب چون: انقلاب سوسيالستی- ديکتاتوری پرولتاريا وغيره را بالابکشند که سرانجام درکوتاه مدتی توانستند تا نخستين انشعاب را درسال 1346 برحزب تحميل نمايند.
تفصيل بيشتراين رويدارکمرشکن را ازقلم اکادميسين دستگر پنجشيری، که شخص حاضر وناظردرصحنه بوده است، بخوانش می گيريم:
« بعد ازنشرمرامنامه ح.د.خ. ا و توقيف جريده خلق، حمله وحشيانه برفرکسيون پارلمانی حزب، تظاهر خيابانی 9 قوس 1345 و پيدايی گرايشهای مخالف و مختلف درداخل حزب، ضرورت طرح و تصويب اساسنامه بيش از پيش احساس گرديد. زيرا رهبری حزب ازتجربه مبارزه طی دوسال اول زنده گی حزب و ديگر احزاب سياسی طرازنو بدرستی دريافته بود، که ح. د. خ. بدون اساسنامه ای که اصول زرين و رهنمای ساختار تشکيلاتی آن "مرکزيت دموکراتيک" باشد اصلاً رشد و انکشاف شايسته گی پيشاهنگی طبقه کارگر و همه زحمتکشان و عاليترين شکل سازمانی را بدست آورده نمی تواند.
براساس رهنمودهای کنگره مؤسس (کنگره اول) که طرح تطبيق اساسنامه را بعهده کميته مرکزی سپرده بود، موضوع تدوين اساسنامه را طرح کرد. اين طرح هنگامی پيش کشيده شد که اساسنامه و پروگرام حزب دموکرات مترقی محمد هاشم ميوندوال صدراعظم در جرايد رسمی انتشار يافته و زمينه تدوين و نشرآن مساعد شده بود. تا دومين سالگرد کنگره مؤسس، عملاً هر هفته يکبارجلسات پلينوم کميته مرکزی ح. د. خ. ا. داير می گرديد.»(10)
«سرانجام درسال دوم تأسیس "جمعیت دموکراتیک خلق" موضوع تدوین اساسنامه و طرح مسوده ی آن درپلنوم کمیته مرکزی ج.د.خ تصویب شد. برای انجام این وظیفه بازهم کمسیونی به رهبری ببرک کارمل منشی وعضویت محمد طاهر بدخشی رییس تشکیلات، دستگیر پنجشیری رییس کنترول جمعیت ودکترشاه ولی رییس تیوری وتبلیغ ج.د.خ موظف گردید.
طرح نخستین اساسنامه ی جمعیت دموکراتیک خلق در روشنی اساسنامه های مشروطه خواهان اول، دوم وحلقه های سیاسی دوران استقلال، ویش زلمیان (جوانان بیدار) احزاب سیاسی" خلق "، "وطن " و احزاب ملی ودموکراتیک کشورهای همسایه منطقه وخاورمیانه ی عربی پس ازسه ماه گفتگو، مشاجره و تعلل و مقاومت در آغاز سال 1346 خورشیدی ازسوی کمیته مرکزی جمعیت دموکراتیک خلق تصویب شد و فیصله به عمل آمد تا پلنوم کمیته ی مرکزی دعوت ودایرگردد واساسنامه ی مصوب کمیته ی مرکزی، از سوی پلنوم جمعیت دموکراتیک خلق تایید وتصویب شود....
سرانجام طرح کمسیون اساسنامه، بر مبنای "مرکزیت دموکراتیک" به اکثریت آرای اعضای اصلی کمتهء مرکزی منتخب کنگره مؤسس تصویب شد وسپس کمیته مرکزی تصویب کرد تا پلنوم کمیتهء مرکزی نیزدعوت گردد تا فرایند تصویب اساسنامه نهایی وزمینه ء تطبیق آن مساعد شود.
با شگفتی باید ازاین تصادف و رویدا د تاریخی یاد کرد که: درهمان روزیکه در پارلمان جلسه ء استیضاح [پيرامون کارکردهای حکومت ميوند وال] ودردانشگاه کابل گردهمایی بزرگی علیه مداخلهC .I .A جریان داشت. گارد حفیظ الله امین تمام هواداران "خلق " را به ترک حوزه ها، سازمانها وشعبه های جمعیت دموکراتیک خلق فراخواند و انشعاب جمعیت دموکراتیک خلق بر اساس نقشه قبل تنظیم شده به این نیرنگ به تاریخ (14 ثور 1346خورشيدی) اعلان و برجمعیت دموکراتیک خلق تحمیل شد و بجای مبارزه علیه انحرافات ایدیولوژیک، سیاسی و سازمانی، نقد و اعتراف به اشتباهات؛ برعکس با سلاح ارزان اتهام، افتراء، دروغ، لجن پراگنی، دردل ودماغ فرزندان مردم بذر خصومت قومی، غرورکاذب قومی، برتری جویی قومی، انتقامجویی ونفرت وکینهء قومی و تعصب و عصبیت قبیله سالاری کاشته شد....
کمیته ی مرکزی" جمعیت دموکراتیک خلق" به تاریخ 14 ثور 1346 به دوفرکسیون"[جناح]"خلق"و"پرچم" و با ترکیب زیرین منشعب گردید:
اول - فرکسیون [جناح] اقلیت:
1- نورمحمد تره کی عضو کمیته ی مرکزی منتخب کنگره ی مؤسس و منشیعمومی کمیته ء مرکزی "جمعیت دموکراتیک خلق"؛
2 - محمد طاهر بدخشی عضو کمیته ی مرکزی منتخب کنگره ی مؤسس و رییس شعبه ی تشکیلات؛
3- دکتور صالح محمد زیری عضو کمیته ی مرکزی متنخب کنگره ی اول؛
4 - دکتور شاه ولی عضو علی البدل کمیته ی مرکزی منتخب کنگره ی اول [بعداً ازجانب کميته مرکزی به عضويت اصلی آن کميته ارتقاء نمود] سپس رییس تبلیغ وترویج فرکسیون "خلق".
دوم ـ فرکسیون [ جناح] اکثریت:
1- ببرک کارمل عضو کمیته ی مرکزی منتخب کنگره مؤسس ومنشی منتخب کمیته ی مرکزی" جمعیت دموکراتیک خلق "؛
2- دستگیر پنجشیری عضو کمیته ی مرکزی منتخب کنگره ی مؤسس و رییس شعبه ء تبلیغ " جمعیت دموکراتیک خلق "؛
3- شهرالله شهپر عضو کمیته ی مرکزی منتخب کنگر ه ی مؤسس ورییس شعبه ی کنترول "جمعیت دموکراتیک خلق"؛
4 -سلطانعلی کشتمند عضو کمیته ی مرکزی منتخب کنگره ی مؤسس ورییس شعبه ی مالی " جمعیت دموکراتیک خلق "؛
5ـ : نور احمد نورعضوکنگره ی مؤ سس جمعیت دموکراتیک خلق.[بعداً درپلنوم کميتۀ مرکزی بحيث عضو اصلی آن کميته ارتقاء نمود] واندکی بعد رئیس تشکیلات فرکسیون [جناح اکثريت] پرچم .» (11)
طوری که ديده می شود، دراين انشعاب ازجملۀ 7 عضواصلی کميته ی مرکزی منتخب کنگره ی مؤسس و دو عضو ديگرکه ازجانب پلنوم کميتۀ مرکزی به عضويت اصلی آن کميته ارتقاء و جمعاً (9) عضو اصلی اند، 4 عضو آن شامل: نورمحمد تره کی، طاهربدخشی، صالح محمد زيری ودکتر شاه ولی، درکنارمنشی اول " تره کی" و 5 عضو اصلی ديگر، يعنی اکثريت کميته ی مرکزی حزب شامل:
ببرک کارمل، دستگير پنجشيری، شهرالله شهپر، سلطان علی کشتمند و نوراحمد نور، بدفاع ازبرنامه و اساسنامه ی حزب وتحقق تحولات ملی ودموکراتيک برطبق مرام نامه ی حزب قرارگرفته، درکنار" کارمل " منشی دوم حزب، موضعگيری اصولی نمودند.
ازآنجاييکه ازجناح اول، (اقليت)زنده ياد محمد طاهر بدخشی هم بنا برفشارها، تحرِيکات وبرخوردهای طراز فاشستی و ضد حزبی حفيظ الله امين، درهمان سال اول ازميان شان کناررفت وسازمان مستقلی را بنام سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان" سازا" ايجاد نمود؛ ديگران قدرت و توانمندی علمی وسياسی کار فرهنگی را درآن حدودی نداشتند، تا با نشرجريده ای، رابطه ی سياسی وايده ئولوژيک خويش رابا محتوای جريده ی خلق تأمين ورسالت تاريخی خود را درزمينه ی تنويراذهان توده های مردم، بمقياس وسيع و گسترده ايفا نمايند.
اما درجناح مقابل (اکثريت)،انديشمندان بزرگ، نويسنده گان توانای کشور و نماينده گان اقوام مختلف چون: ببرک کارمل، ميراکبرخيبر، سلطانعلی کشتمند، دستگيرپنجشيری، نوراحمد نور، شهرالله شهپر، اناهيتا راتب زاد وسايرين قرارداشتند، که بزودی به نشردومين ارگان نشراتی حزب " پرچم " مبادرت ورزيدند.
جريده ی تابناک پرچم اهداف ووظايف دور ونزديک حزب وسياستهای آن را درشرايط واوضاع پس از انشعاب خيلی ها استادانه توضيح و تشريح نمود ووضع دشوار سياسی- اقتصادی وزند گی فلاکتبار توده های زحمتکش را به تصويرکشيد.
پرچم درزمينه ی مبارزه ی داد خواهانه ی مردم افغانستان از موجوديت طبقات و مبارزه ی طبقاتی؛ از پرابلم های ملی و مسائل بين المللی وازشرايط دشوار اقتصادی و اجتماعی مردم، سخن گفت؛ از بی عدالتی وموقف نا برابر زنان با مردان درجامعه؛ ازبيکاری - بيسوادی و فقرجانکاه؛ ازنبود امکانات بهداشتی مورد نياز شهروندان افغانستان؛ ازعلل و عوامل عقب ماند گی درعرصه های علم- دانش- فرهنگ- آموزش و پرورش درکشور، باب صحبت را گشود وراههای برون رفت ازاين سختی ها را، بشمول موضوعات مهم و حياتی ديگر برشمرد؛ سياستهای دور ونزديک حزب را بازتاب روشن داد.
تمامی موضوعاتی که دربخشهای سياسی، اقتصادی واجتماعی درجريده ی پرچم به نشر سپرده شده بود، گواهی برآن می دهد که همۀ توجه درجهت تحقق اين امر بزرگ وانسانی معطوف گرديده بود:
چگونه به توده های مردم درامر بيداری ورشد آگاهی سياسی شان کمک صورت گيرد تا در مبارزه بخاطر آزادی وعدالت اجتماعی، اعمار جامعه نوين فارغ ازهرنوع ستم وبهره کشی، نقش ورسالت خويش را ايفاء نمايند.
موجزاين که: جريده ی پرچم نقش بزرگ روشنگرانه، هدايت کننده، توضيح دهنده وبسيج کننده ی نيروهای مترقی را درجامعه عقب نگهداشته شدۀ افغانستان به شايستگی ايفا نمود.
درمورد انتخابات دوره ی سيزدهم شورای ملی و انشعاب دوم درسال 1348- چشم ديد خود نگارنده:
با آغاز مبارزات انتخاباتی دوره ی سيزدهم شورای ملی جمعيت دموکراتيک خلق، برغم کليه موانعی که در پيش روی آن خلق شده بود، حزب با عزم و اراده ی راسخ دراين کارزار مبارزات آگاهی بخش توده يی فعالانه شرکت ورزيد و تعدادی ازاعضای رهبری و کادرهای مجرب را بحيث کانديد وکالت به شورای ملی معرفی نمود. از شهرکابل برای باردوم زنده ياد ببرک کارمل و شمارديگری از ساير ولايات کانديد شدند و به مبارزه ی انتخاباتی آغازنمودند.
ازآن جايی که هيآت حاکمۀ کشورازدست يافتن کانديد های جمعيت به پيروزی و رفتن نمايده گان آن به پارلمان تشويش بيشتری داشت؛ بنابرآن از تمام قدرت و امکانات دولتی برای جلوگيری ازپيروزی کانديدها استفاده کرد.
ازاين که جنبش چپ دموکراتيک و نهضت روشنفکری درشهر کابل پايتخت افغانستان نيرومند و سازمان هم امکانات بيشتری درمرکزدراختيار داشت؛ بنابرآن هيأت حاکمه نتوانست به مانند محلات ديگر، درمرکز دخالت آشکار نمايد. ازآن جهت ببرک کارمل وکيل پيشين دوره دوازدهم شورای ملی مانند گذشته با کسب بيش ازنصف مجموع آراء(ازجملۀ 3400 رأی مجموعی- 1734 رأی را کارمل و متباقی رابالترتيب معصومه عصمتی، محمد يونس مهدوی، غلام نبی خاطر، محمد عمرپيلوت و انجنيرمحمد علی اخذ نمودند) را ازنواحی سوم وچهارم شهرکابل بدست آورد و دوباره وارد پارلمان گرديد.
همين گونه زنده ياد عبدالهادی کريم درحوزه ی اول و دوم ولسوالی پنجشيرکه درآن زمان مربوط ولايت کاپيسا بود، اکثريت قاطع آراء را بدست آورد و درحوزۀ سوم جوش وخروش جوانان و فوتوهای هادی کريم با شعارهای تبليغاتی انتخابات، شور وگرمی نويد بخشی به پيروزی قطعی وی را ميداد.
اما ازآن جايی که يکی ازکانديدان مقابل وی شيراحمد کاتب احصائيه، فرزند شيريندل، پسرکاکای رحيم پنجشيری، مشهور به رحيم غلام بچۀ شاه سابق بود، که پيروزی هادی کريم با آن موج شتابنده ی مبارزات سياسی و پخش افکار و انديشه های چپ اصولی، دردره ی زيبای پنجشيربرای رحيم غلام بچه و ذات ملوکانه! مأيوس کننده وغيرقابل هضم محسوب ميگرديد. بنابران مقام سلطنت به اراکين دولت، ازجمله به دکتراحمد وليد حقوقی آمرعمومی اداری قوۀ قضائيه و رئيس کميسيون تدوير ونظارت بر انتخابات سراسری وعزيزاحمد الکوزی معاون دادستان کل کشور(مرستيال لوی سارنوال) و معاون کميسيون و سايرارگانهای ذيربط دستورداد تا دسيسه ای مانند توطئه های قبلی آزمون شده ی خانواده ی حکمران، بسازند و برويت آن پرونده ای برای دستگيرپنجشيری رهبری کننده ی تيم انتخاباتی هادی کريم و شخص خود وی ترتيب دهند، تا هردو به اتهام جرمی که هرگز انجام نداده بودند، دريک محکمه ی فرمايشی مجازات شوند وبدين طريق جلو کار وفعاليت سياسی آنان را درپارلمان وجامعه بگيرند و رحيم غلام بچه ی دربارهم بتواند بشکل آزادانه به پنجشيرسير وسفر وعيش و عشرت نمايد.
توطئه، مطابق برنامه درعمل پياده گرديد؛ صندوق عیدالهادی کريم با 1600 رأی بسته شد؛ خود وی با دستگيری پنجشيری درمحاکم فرمايشی به اتهام دادن شعارتوهين آميز به سلطنت؛ درحالی که هادی کريم درآن روز درکابل بود؛ به هشت ساله زندان محکوم شدند؛ بخاطرجلوگيری از افشای دخالت سلطنت در انتخابات؛ ملک عبدالقيوم را با شمارش 1200 رأی به مجلس نمايندگان، عوض هادی کريم فرستادند وشيراحمد فقط با 900 رأی توقف کرد.
همينطورصندوق عبدالقادربهيار کانديدای پيروزمند انتخابات را درولسوالی خان آباد ولايت قندوز بستند و خودش را باتهام توهين به قاضی محمکمه روانه ی زندان ساختند.
بدين ترتيب هيأت حاکمه ی کشورخواست تا دراين مقطع خاص زمانی با يک تيردوصيد را شکار نمايد. ازيکطرف دونماينده ی انتخابی ملت و کادرهای پيشتازحزب را ازرفتن به پارلمان بازداشت؛ازجانب ديگر بوسيله شبکه های استخباراتی(ضبط احوالات) اين تبليغات را براه انداخت:«چگونه کارمل درکابل پيروز شد؛ ولی هادی کريم وقادربهياردرحالی که موفق به کسب آراء بيشتر مردم شدند؛ مگر به پارلمان راه نيافتند؛ گويا اين يک سازش و موافقه ی حزب با دولت بوده است».
دراين ميان دست های ناپاک ديگری نيزبمقصد برهم زدن اعتماد رفيقانه ميان زنده ياد ببرک کارمل و دستگيرپنجشيری فعال شد وآگاهانه خواستند تا يک بدنه ی بزرگ جمعيت دموکراتيک خلق را که پايه های توده يی اش در12 ولايت شمال افغانستان گسترش يافته بود؛ جدا سازند و جنبشهای کارگری که ازگلبهار تا قندز وازپلخمری تا شبرغان شور ومستی را با الهام ازدنيای کاروهستی ايجاد و با مارشها وميتنگهای ظفرآفرين، کاخ استبداد را به لرزه درآورده بود؛ ازمدافعان و سازمان دهندگان آن محروم گردانند.
گفته می شود، که دربسا اوقات، صحبتهايی که بين طرفين صورت ميگرفت، نه تنها سازنده نبود؛ بلکه بعضاً تفتين آميز و تحريک کننده نيز بود.
اين عناصر نفاق افگن و آشوب طلب، نقش تخريبی خويش را درسالهای بعدی نيز انجام دادند و تاکنون هم ازتوطئه ودشمنی با حزب دست بردارنيستند. چهره های اين افراد فتنه گر برای هردوطرف افشاء شده است. البته درموقع لازم و در حالت ضرورت به معرفی آنها پرداخته خواهد شد.
برغم اينکه انشعابهای سالهای 1346 و1348 درح. د. خ. ا ضربۀ مهلکی را بر پيکرآن ولطمه ی بزرگی را برپرستيژ آن وارد نمود؛ وپروسۀ اتحاد نيروهای سياسی سالم جامعه با مشکلات روبروگرديد؛ مظاهر بی ا تفاقی و چند پارچگی درصفوف وطنپرستان انقلابی، مانع بزرگی را درسرراه تشکل همگانی نيروهای ملی ودموکراتيک ايجاد نمود و جامعه ی روشنفکری افغانستان را تا حدودی درسراشيب سردرگمی يک انتخاب درست قرار داده، رقبای سياسی درکمين نشسته را نيز موقع داد، تا ازشرايط بوجود آمده، بسود خويش بهره برداری نمايند؛ با آنهم حزب ازطريق تشخيص وتوضيح زنده گی اندوهبارتوده های محروم جامعه، توأم با بيان راه علاج وبيرون رفت ازآن، راهش را درميان کارگران، دهقانان وديگر اقشار زحمتکش جامعه باز نموده، همۀ آنان را دردفاع ازحقوق وخواستهای صنفی وتشکل سازمانی شان، ياری ومساعدت لازم وهمه جانبه نموده، بدينطريق پايگاه وسيع توده يی و اجتماعی اش را درميان مردم گسترده تر نموده، پرستيژ واعتبارش را بمثابۀ يک حزب سراسری اپوزيسيون دولت، درجامعه ی افغانستان تثبيت و کميته های حزبی کار را درتمام واحد های اداری شهرها ومحلات تشکيل نمود .
اين ح. د. خ. ا بود، که بعد ازيک توقف طولانی چندين سالۀ استبداد (آل يحی) برای نخستين بار سکوت را شکست وخواستهای برحق وقانونی محصلان دانشگاه کابل وساير جوانان وروشنفکران را طی تظاهرات شاندارومسالمت آميز، جهت دموکراتيزه کردن نظام پارلمانی واستماع جريان تصميم گيری وکلا برسرنوشت حکومت وجامعه، بتاريخ سوم عقرب 1344 متبارز وراه اندازی نمود. برغم اينکه اين خواست معقول و قانونی آنان بوسيله ی نظاميگران مستبد دربارسلطنت سرکوب خونين گرديد؛ ولی روزسوم عقرب بمثابۀ روزجنبش جوانان درتاريخ مبارزات سياسی افغانستان ثبت وهمه ساله ازآن تجليل بعمل می آمد.
حزب درطول دهسال اول زنده گی پربار سياسی خويش، درسازماندهی ورهبری جنبش آزاديخواهی وراه اندازی تظاهرات، اعتصابات وميتنگها بدفاع ازحقوق حقه ی اقشارمختلف جامعه، نقش مرکزی وتعيين کننده را بازی نمود، که ميتوان ازراه اندازی تظاهرات سوم عقرب، تجليل ازروز همبستگی زنان(هشتم مارچ) و راه پيمايی درروزبين المللی طبقۀ کارگر(اول ماه می)، بصورت همه ساله ومارش ظفر آفرين کارکران نفت وگازشبرغان الی پلخمری ، تظاهرات 12هزارنفری کارگران نساجی گلبهار، کارخانه جات جنگلک، سيلوی مرکز، نساجی بگرامی، محصلان دانشگاه کابل وغيره، که هرکدام موفقيتهای چشمگيری را درامر بيداری مردم در قبال داشت؛ بگونۀ نمونه يادنمود.
همچنان شخصيت های برجستۀ حزب با شرکت درمبارزات پارلمانی دوره های 12 و 13 شوراي ملی، خواستهای برحق مردم افغانستان را، چی درپروسۀ انتخابات، چی درجريان اخذ رأی اعتماد به حکومت موظف وچی درجلسات روتين و ابراز نظر براعمال وسرنوشت حکومات وقت، انعکاس داده، ازحقوق مسلم مردمافغانستان دربرابر اعمال سرکوبگرانۀ هيأت حاکمه ی مستبد آن زمان، دفاع نمودند. چنانچه صحبتهای داهيانه ی زنده ياد ببرک کارمل رهبر پيشين اين حزب درجلسات ابرازنظربرعملکرد حکومت ها وهمينگونه صحبتهای تاريخی آن ابرمرد بزرگ، درمورد معامله ی فروش آب دريای هيرمند بدولت ايران وترک جلسه وتالار پارلمان ازجانب کارمل وتمام سامعين دعوت شده، برسم اعتراض برضد اين معامله ی وطن فروشانه، درتاريخ مبارزات پارلمانی افغانستان، بی سابقۀ است.
ازآنجايی که قانون احزاب سياسی باستناد احکام مصرح درقانون اساسی افغانستان در اجلاس دوره دوازدهم شوراي ملی ازطرف هردومجلس تصويب وبغرض توشيح به پادشاه ارسال گرديد؛ ولی شاه بعوض توشيح اين قانون، آن را درطاق نسيان گذاشت.
فقط اين ح. د.خ.ا بود، که اين سکوت را بشکست وبرای اولين بار زنده ياد ببرک کارمل طی يک سخنرانی تاريخی شان درپارک زرنگاردرپيشگاه هزاران تن ازشهريان کابل گفتند:
مطابق به احکام قانون اساسی موجود، پادشاه واجب الاحترام وغيرمسؤول وصدراعظم(دکترعبدالظاهر)مستعفی است؛ پس شخص مسؤول کيست که ما با او حرف بزنيم.درحاليکه قانون احزاب سياسی افغانستان ازجانب هردومجلس پارلمان تصويب شده است، پادشاه مطابق باحکام قانون اساسی کشور، صلاحيت توشيح آن را دارد نه صلاحيت معطلی (زندانی کردن) آن را برای ساليان متمادی.
ازاينکه قانون اساسی افغانستان حق تشکيل وفعاليت احزاب سياسی را برای همه شهروندان کشورداده است و قانون احزاب سياسی هم ازهردو مجلس پارلمان پاس شده است؛ بنابرآن وقت آن رسيده است، تا به پيشگاه مردم شريف وآزاديدوست افغانستان اعلام نماييم، که اين" جمعيت دموکراتيک خلق"،
"پرچميها " بعد از اين تاريخ؛ " حزب دموکراتيک خلق افغانستان" يعنی حزب زحمتکشان افغانستان،
مي باشد. همينگونه به ديگران نيز پيشنهاد مينماييم تا رسميت احزاب شان را اعلام نمايند؛ من حاضرم ازاين تصميم درهرمقام وهرمحکمه ای که دايرگردد، قاطعانه دفاع نمايم.
بعدازاين تاريخ نام حزب ما درنشرات حزبی وشعارهای بزرگ بهمين اسم تحريريافت وساير سازمانهای سياسی نيز به پيروی ازحزب ما دست به عين اقدامات زدند.
همينگونه برای نخستين باردرتاريخ افغانستان جبهۀ متحد ملی شامل تمام احزاب و سازمانهای سياسی واجتماعی بشمول شخصيتهای مستقل ملی وفرهنگی، بمنظور تشکيل جبهۀ مقاومت دربرابر عمل ننگين معاهدۀ آب دريای هلمند، به ابتکارمستقيم ح. د. خ. ا و دعوت يکروزقبل زنده ياد کارمل، درکابل ايجاد گرديد، که هيچکس نميتواند ازآن چشم پوشی کند.
بدين منوال، اين ح. د. خ. ا بود، که بمنظوربسيج همه توده های مردم، درروند تحولات دموکراتيک واعمار جامعه نوين درسرزمين افغانستان وپيوند زدن تسمه های ارتباطی حزب با توده های مليونی مردم، اعم از زنان، جوانان، کارمندان دولت وسايرزحمتکشان، به هدف پايه گذاری سازمانهای اجتماعی، صنفی و توده يی گامهای استوار و سازنده برداشت.
نخست درسال 1344 سازمان دموکراتيک زنان افغانستان به رهبری زن شجاع و رزمنده، دکتراناهيتا
راتبزاد تأسيس وسپس سازمان دموکراتيک جوانان افغانستان برهبری برهان غياثی بنا نهاده شد وبه تعقيب آن صندوقهای تعاونی بمنزلۀ اشکال ابتدايی اتحاديه های صنفی، تشکيل وبه فعاليت آغاز نمود.
بدينگونه حزب طی دهسال اول کارومبارزات سياسی اش درک وآگاهی سياسی وخواست های صنفی توده های مردم را جهت تحقق نيازمنديهای مادی ومعنوی شان، بآن حدی ارتقاء بخشيد وجايگاهش را درجامعۀ افغانستان تثبيت نمود، که دستگاه پوسيده ودرحال زوال سلطنت ناگزير بود، تا يا ازمداخله ی لگام گسيخته و بيحد وحصر خود واعضای خانواده ی منفور سلطنت درامورحکومت دست برداشته، با توشيح وانفاذ قانون احزاب سياسی وتمکين به اراده مردم، اداره ی حکومت را از طريق پارلمان منتخب واقعی مردم، به احزاب سياسی دارنده ی اکثريت درپارلمان وجبهه ی متحد ملی افغانستان، که به يقين کامل ح. د. خ. ا درمتن آن نقش مرکزی وتعيين کننده را ايفا می نمود؛ بشيوه ی قانونی ومسالمت آميز انتقال دهد؛ ويا ازاعلان دموکراسی تاجدار ودرحال زوالش انصراف ورزيده، راه ديکتاتوری پدر، اعمام وخانواده اش را درپيش گيرد.
اما شاه که درمجموع قدرت وتوانمندی روزافزون نهضت دموکراتيک جامعۀ افغانستان و حمايت توده های مردم را ازآن مشاهده می کرد، دچار تشتت وآشفته حالی شده، انتخابات دوره 14 شورای ملی را طی فرمان مورخ اول ثور 1352 به تعويق انداخت، تا فرصتی را برای سرکوب ح. د. خ. ا وسايرنيروهای ملی ودموکراتيک، کمايی کند.
ولی ازآنجايی که شاه وخانواده اش اعمال جنايتباری را درگذشته وحال برمردم انجام وکدام خدمتی را جهت بهبود وضع فلاکتبارمردم ايفا نکرده؛ بلکه سراسرحياتش رادرعياشی درداخل وخارج کشورسپری می کرد؛ بنابرآن بهراندازه که وضع اقتصادی واجتماعی توده های مردم بدترمی شد وجوانان مستعد بکار، کشوررا ترک و رهسپارايران و کشورهای عربی وغيره می شدند؛ بهمان پيمانه نفرت عمومی مردم نسبت به نظام بيشتر شده می رفت.
درست درچنين شرايط واوضاعی، که بقای دموکراسی اعلام شده ی تاجدار سلطنتی در کشور درلبه ی پرتگاه سقوط قرار گرفته بود ونيات محافل حاکم بخاطر بازگشت به دکتاتوری آشکارترمی گرديد، رقابت برای تمرکز قدرت بدست جناحهای مختلف دربار، تشديد شده می رفت تا ازانتقال قدرت حکومت به نمايندگان طبقات و اقشار زحمتکش جامعه، جلوگيری بعمل آيد.
از جانبی گفته می شد که محمد هاشم ميوندوال نيز با حمايت ازجانب ايالات متحده امريکا، تلاشهای را رويدست گرفته بود تا باری روی کرسی قدرت، ولی بالا تر و محکمتر از دوره ی پيشين قرار گيرد؛
وليک محمد داؤود، که دهسال تمام درانتظار نشسته بود،ازاين وضع رقتبار و درحال سقوط سلطنت به نفع خود بهره برداری بموقع نموده، با استفاده ازاحساسات پاک ووطنپرستانه و اقدامات سرنوشت سازوجان بازانه شماری ازافسران جوان و تحصيل کرده دراتحادشوروی وقت وداخل کشور، که اوضاع فلاکتبار ميهن شان را با بصيرت کامل مشاهده می کردند واز دوام نظام پوسيده ی سلطنت وعملکردهای حکومت دست راستی افراطی مذهبی مولانا شفيق، رهبر پشت پرده ی اخوان المسلمين! در افغانستان، خسته شده بودند؛ با انجام يک کودتای نظامی به دوام نظام فرتوت سلطنتی در26 سرطان 1352 پايان بخشيده نظام نوين جمهوری را به رهبری سردار محمد داوود، نخست وزير پيشين و پسر عم شاه مخلوع، اعلام نمودند.
(پايان بخش اول)
مآخذ:
1- افغانستان در پنج قرن اخير، مؤلف ميرمحمد صديق فرهنگ، جلد 2 صفحه 692 ـ 693
2 ـ افغانستان درمسير تاريخ، مؤلف، مير غلام محمد غبار، ج 2 صص 239 ـ 258
3 ـ ظهور و زوال ح. د. خ. ا، مؤلف اکادميسين دستگير پنجشيری، صص 131 ـ 132
4 ـ افغانستان در پنج قرن اخير، مؤلف، ميرمحمد صديق فرهنگ، ج 2 صص 703 ـ 704
5 ـ افغانستان درمسير تاريخ، مؤلف، ميرغلام محمد غبار، ج 2 ص 261
6 ـ يادداشتهای سياسی و رويدادهای تاريخی، مؤلف، سلطانعلی کشتمند، صص 95 ـ 98
7 ـ نقش ببرک کارمل درتشکيل جمعيت دموکراتيک خلق- مقالۀ اکادميسين دستگيرپنجشيری بخش دوم- درسايت وزين آريايی سال 2008 .
8 ـ ياد داشتهای سياسی و رويدادهای تاريخی، مؤلف سلطان علی کشتمند ج 1-2 ص (134- 131)
9 - همان کتاب و اثر ـ صص (142- 140)
10 ـ ظهور و زوال ح. د. خ. ا مؤلف اکادميسين دستگير پنجشيری ج. 1 . 2 ص 171
11 - نقش ببرک کارمل... بخشهای ششم و هفتم درسايت آريايی سال 2008 .
ادامه دارد...
***
https://www.youtube.com/watch?v=ocNzs2qPrXQ
نوشته:عبدالواحد فيضی
ازسالی: سلیمان کبیر نوری