افغان موج   

دوکتور سید احمد جهش

اخیراً یکی از جوانان دانشگاه کابل نامه ای فرستاده و از اینجانب در باره دموکراسی افغانستان به طور عام و انتخابات کنونی به طور خاص توضیحاتی خواسته است . دانش پژوه محترم  در مقدمه پرسش هایش نظرات و اندیشه های خودش و رفقایش را هم تفصیل داده است که با ابراز تشکر؛ چند پاراگراف آتی را به جوابش نوشته و فرستادم :

جوان اندیشمند و متجسس محترم .... عزیزم!

طوریکه در شروع یا مقدمه نوشته ات انتخابات را اصل عمده دیموکراسی خوانده ای از نظر تئوری درست است؛ اما واقعیت امروز در امریکا و افغانستان کاملا چیز دیگر است ، قراریکه مشاهده میگردد. امروز در امریکا دیموکراسی نه بلکه یک رژیم پولیسی ، دیکتاتوری سرمایه یا الیگارشی اقلیت یک فیصد مستقر است و اصطلاح دیموکراسی ، حقوق بشر و انتخابات همه یک فریب و دروغ کلان میباشد و تشویق مردم به رفتن به پای صندوق های رای ، کلاه گذاشتن سر مردم است . به مردم میگویند که بروید و نماینده های تان را انتخاب کنید و مردم نمیدانند که اکثریت کسانی را که انتخاب میکنند حافظ منافع گروه یک فیصد اند نه حافظ منافع مردم ،از جانب دگر مردم انتخاب دگر نیز ندارند و مجبورند که به کاندید های یکی از احزاب ایکه مدافع منافع سر مایه بزرگ اند رای بدهند زیرا:

1- دو حزب دیموکرات و جمهوری خواه عرصه سیاسی را انحصار کرده اند .نسبت قواعد سخت وضع شده به هیچ حزب دگر مجال داده نمیشود که سر بالا کند اگر کدام حزب یا شخصی تلاش نماید که تبارز کند و تغییری بیاورد به ذرایع مختلف منصرف و ورشکست میگردد.

2- اکثر رهبران اتحادیه های صنفی و کار گری اخطار می بینند یا کار خود را از دست میدهند و یا خریده میشوند ازاینرو در امریکا کدام حزب کار گری و مردمی و واقعا دیموکراتیک وجود ندارد.

3- مصارف کمپائین انتخاباتی خیلی زیاد است که پرداخت آن از توان یک شخص عادی اگر چه که لیاقت و اهلیت انتخاب شدن در پارلمان و ریئس جمهور شدن را داشته باشد خارج است  پس تنها اشخاصی از گروه یک فیصد ویا شخصی از نوکران شان خود را در چوکات دو حزب فوق الذکرکاندید مینمایند آنها ملیون ها دالر برای نوکران خود مصرف میکنند ولی بعد از اخذ موقعیت ازاو استحصال وظیفه مینمایند ، حتی رئیس جمهور خود اش یک دست نشانده است و مجبور است که به امر باداران خود کار کند .

4- خیلی مردم از دولت نفرت دارند و میخواهند تا قانون اساسی امریکا را که دولت هر روز نقض مینماید دوباره احیا کنند اما  ممکن نیست زیرا دولت ازهر چیز باخبر است چه مکالمات تیلفونی و ای مل های مردم توسط دولت ثبت میگردد که این نقض حقوق مدنی شان است .

از آنجایئکه دموکراسی حکومت مردم توسط مردم برای مردم است ، وضع ایکه در بالا تشریح شد هیچ کدام با دیموکراسی مطابقت ندارد یعنی مردم چنان نمی خواهند و برعکس اگر مردم میتوانستند وضع را کاملا تغییر میدادند پولهای خود را مصرف جنگهای تجاوزگرانه نمیکردند ، همه برای خود بیمه صحی میداشتند ، کار میداشتند و سرپناه میداشتند ، حال آنکه صد ها میلیون نفر بیکار، بدون بیمه صحی و بی سرپناه اند و طوریکه  دیده شد تریلیون ها دالراز پول مردم ، تکس دهنده گان ، به خاطر جنگ به جیب کمپنی های سلاح سازی و قراردادی های جنگ انداخته  شده و هزاران نفر بچه های مردم در دشت های سوزان افغانستان وعراق جان های شرین خود را از دست دادند. از اینهمه میتوان نتیحه گرفت که مردم در امریکا با وجود رفتن به پای صندوق های رای دهی حاکم سر نوشت خود نیستند و همه چیز را اولیگارشی یا گروه  یک فیصد تعیین مینماید.  پس در چنین شرایط ، انتخابات به مثابه اصل مهم دیموکراسی وزن خود را میبازد.

سوال میشود که چرا اولیگارشی یا گروه یک فیصد چنین غیر د یموکراتیک عمل مینماید ؟ جواب دو چیز است به خاطر کسب ثروت و آقائی جهان که هردو از حرص و آز منشه میگیرد. امپریالیزم تشنه قدرت و شیفته مفاد است؛ او وطن نداردو هرجای  که نیروی کار ارزان را در اختیار داشت و بزنسش مفاد آور بود آنجا وطنش است . دفاع از امریکا و مردم امریکا ، ترویج دیموکراسی ، دفاع از حقوق بشر و حقوق زن همه و همه یک دروغ محض است . امپریالیزیم اگر به مردم خود رحم میداشت سرمایه ها و فابریکه های خود را به چین و دیگر ممالک جنوب شرق آسیا نمیبرد و مردم خودرا بیکار و بیخانمان نمیساخت.

یکی از پدیده های مهم جامعه بشری موجودیت طبقات و تضاد بین طبقات است .

طبقه حاکم بر امریکا یا الیگارشی با دیگر طبقات و موسسات دیموکراتیک آن؛ سخت در تضاد است جهت رسیدن به آقائی جهان هر نوع رقابت ، نافرمانی و مقاومت را در مسیر خود به  بهانه ای دیموکراسی درهم  میکوبد و میخواهد به مثابه ای یگانه ابرقدرت امر ونهی اقتصادی و نظامی جهان را در دست داشته باشد. ازاینرو با فریب و دسایس مختلف اتحاد شوروی را توسط عناصر خائین به وطن  ای مانند گرباچوف و رفقایش  سقوط داد .بعدا  تجزیه یوگوسلاوی ، پروژه القاعده  و طالب را روی دست گرفته به سراغ رهبران نا فرمان ای چون صدام حسین ، قذافی و بشارالاسد  رفت.

موقعیت مهم جیوپولتیک و ثروت سرشار افغانستان و منابع نفت و گاز آسیای میانه از سابق به امریکا معلوم  بود بناا جهت کنترول این منابع و راه های تجارتی  آسیای میانه و روسیه و ماورای آن که بنام منطقه یورواسیا یاد میشود طرح های زیادی روی دست داشت و در صدد آن بود تا بهانه ای برای حضور نظامی خود در منطقه پیدا نماید که  یک بخش آن یعنی اشغال افغانستان و حضور نظامی در افغانستان عملی گردیده و بخش دیگر آن نصب رژیم دست نشانده در کیف و تهدید  تجزیه و ایجاد رژیم های نیابتی در روسیه روی دست است در حصه بخش دوم دیده شود که اوضاع در روسیه چطور رقم میخورد . به گمان اغلب همکاری های اقتصادی و نظامی  روس و چین همین اکنون جهان را از حالت یک قطبی کشیده و پلان های تفوق طلبانه امریکا برای منطقه  یورواسیا محکوم به ناکامی است.

حالا میرویم به سراغ افغانستان – میگویند چیزیکه در دیگ است در چمچه میبراید . دیموکراسی افغانستان انعکاس زشت الیگارشی امریکاست که با هیچ نوع فلسفه و مکتب سیاسی مطابقت نداشته  و نمی توان آنرا توضح نمود چه رسد به  مکتب دیموکراسی به دلائل ذیل:

1- بطورکل مملکت تحت اشغال امریکا ، کشورهای ناتو و متحدین شان قرار دارد که در نتیجه اختیار در زمین ، هوا و دستگاه دولت بدست خارجی میباشد.

2- دستگاه حکومت ، پارلمان ، جامعه مدنی پر از جاسوسان استخبارات ممالک منطقه ، عربی ، ترکی ، غربی و امریکائی است.

3- ان جی او ها و شرکتهای امنیتی خارجی بیداد میکند.

4- ملت با فیصدی بلند بی سوادی محصور پنجه های نماینده گان و پیروان رژیم تئوکراتیک ایران ، دیوبندی های پاکستان و وهابی های ممالک خلیج است. هویداست که تعلیمات و توصیه های همه ادیان مملو از امرونهی ، دکته و مجازات و مکافات است.

5- نشرات سمعی و بصری نیروهای فوق الذکر در بیست وچهار ساعت سکنه شهری و قشر مکتبی را شستوشوی مغزی مینماید و مانع میگردد تا نیروی جوان بتواند در اطراف مفکوره واحد متشکل کردد.

6- دیده شد که بعد از سانحه بن تا حال گروه خون آشام ها (دراکولا ها) که تعداد شان شاید به هزار نفر نرسد به کمک خارجی ها افغانستان و سی ملیون نفوس آنرا به گروگان گرفتند ، بالای گرده مردم سوار شدند با امر بانک جهانی و صندق پولی بین المللی با پیروی از سیاست اقتصادی منحط  نیولیبرال بنام خصوصی سازی؛ دارایی های عامه را تاراج کردند ، هزاران نفر را بیکار و ملت را بی همه چیز ساختند . اکنون به جان معادن افغانستان افتاده اند، البته جناب حامد کرزی بعد از ختم معادن در گودالهای باقیمانده از معادن به نسل های آینده وعده علف خوری داده است .

قدم دیگر نفوذ شرکت های بزرگ زراعتی منجمله  (مانسنتو) است که از قبل به خاکهای حاصل خیز افغانستان چشم دوخته اند. این شرکت ها در نظر دارند تا زمین های افغانستان را خریداری و یا به دراز مدت به اجاره گیرند و یک نوع نباتی را بنام سویه بین که شکل لوبیای کوچک را  دارد و دهقانان افغانستان به آن آشنائی ندارند جهت استفاده از نیروی کار ارزان و کمائی کردن مفاد بیشتر در افغانستان ترویج دهند.

سویه بین یک نبات ای است که  دی ان ای مذکوربه خاطر حاصلدهی  بیشتر در لابراتوار تغییر داده شده است وهنوزخطرات و تائثیرات منفی آن بالای عضویت انسان معلوم نیست. این عمل در حقیقت یک نوع تروریزم بر ضد  طبعیت است . نظامیان این ممالک جنایت کار توسط طیارات بی پیلوت شان به قتل عام و ترورانسانهای بیگناه در اطراف و اکناف جهان پرداخته وعلمای شان به ترور طبعیت میپردازند که در نتیجه به ترور انسانها می انجامد. راه دادن این نوع کمپنی ها که دعوای خدائی نموده در لابراتوار به ساختن نباتات و حیوانات میپردازند  راه را برای بد بختی مزید مردم افغانستان میکشاید و تمام نسل های اصیل، خوشمزه و با کیفیت عالی غذائی گندم ، سبزیجات و میوه جات بومی را از بین میبرد. میوه جات و سبزیجات انجنیری شده همه بیمزه و بی کیفیت اند.  اگر مالته های انجنیری شده را دیده باشید همه دارای یک شکل و ساختمان اند مثل آنکه از یک ماشین برآمده باشند  . مونسانتو یک نوع گندم پلاستیکی در لابراتوار ساخته است که تنها یک مراتبه میتواند کشت گردد.

معمولا دهقانان افغانستان در وقت خرمن برداشتن یک مقدار گندم خود را جهت کشت سال آینده ذخیره مینمایند اما گندم مانسنتو را نمیتوان دوباره کشت کرد. این کار را قصدا نموده اند تا دهقانان را مجبور سازند که هرسال از کمپنی مذکور تخم بذری بخرند . امروز در تمام جهان بر ضد مانسنتو و تولیدات آن تظاهرات واعتراضات ادامه دارد. در صورتیکه دولت افغانستان بوسیله رشوه و یا فشار سیاسی  به خواسته های این کمپنی ها گردن نهد  برعلمای کرام حقیقی دینی واجب است تا این تولیدات لابراتواری را حرام بدانند تا ملت های اسلامی  ازخوردن آنها اجتناب کنند.

شهروندان افغانستان در حالیکه با بیکاری ، فقر و مرض دست و گریبان اند علاوتا هدف ترور و کشتار قوت های مسلح و ارتش مخفی امریکا یعنی طالبان وحشت  قرار دارند ( حتی کرزی که از اسرار پشت پرده واقف است  در بیانات خود به این موضوع اشاره نموده است ) اما گروه خون آشام نو به دوران رسیده هر روز چاق گردیده و چوکی های دولتی ، پارلمان وسایر مقامات  پردرآمد را به یکدیگر تغییر وتبدیل و پاس میدهند زیرا آنها علاوه از پشتیبانی خارجی ، ملیشای شخصی و پول نقد  در بانک دارند.  سیستم  به همین ترتیب طرحریزی شد ه است تا قدرت همیشه در دست توانگران و زورآوران باشد و به شهروند ناتوان و لو اگر نابغه بوده  از جمله اهلیت و لیاقت ریاست جمهوری را داشته باشد موقع داده نه شود والا اینکه اگر دستنشاندگی را قبول کند.

7- ادامه حیات احزاب ملیت گرا و مذهب گرا که در یک مقطع خاص تاریخی بنا به عوامل داخلی و بین المللی تحت تاثیر و فشار خارجی و نسبت عدم شناخت عمیق رهبران شان از دیموکراسی به غرض دفاع و کسب امتیاز به ملیت و پیروان شان تشکل گردیده است به مثابه  یک تومور سرطانی  پیکر افغانستان را ناتوان ساخته منشه  نفاق و جدائی ملیت ها بوده  و بلاخره  باعث نابودی افغانستان میگردد . فکر میکنم  وقت آن رسیده  تا نسل جدید رهبران این احزاب در زمینه تجدید نظر نموده خود را از دمباله روی خارج  رها ساخته ، اجندای تنگ نظرانه ملیت گرائی و مذهب گرائی را کنار گذاشته کوشش کنند تا خود را افغانستان شمول ساخته و با داشتن اجندای وسیع اجتماعی، آقتصادی و سیاسی؛ تمام ملیت ها و اقلیت ها را در صفوف و رهبری خود داشته باشند. البته این یک نظریه  متکی بنفع و بقای افغانستان است. سنت این است که در زمینه گویا باید گفت که امور مملکت خویش خسروان دانند.

8- پالیسی زیان بخش انتساب کدر رهبری دولت افغانستان که یک طرح خائینانه بوده و نمیدانم توسط کدام مغز متفکر جهان ابداع شده است و به گمان اغلب نسخه ایست استعماری ( در آن روز های که امریکا تیاری اشغال افغانستان را داشت در تلویزیون سی ان ان بسیار از ملیت های افغانستان از پشتون ها و تاجکها، از اکثریت واقلیت سخن گفته شده به نفاق قومی در افغانستان دامن زده میشد ) که به بهانه تامین عدالت و اشتراک مساویانه نمایندگان همه ملیت های افغانستان در کدر رهبری دولت میخواهند آتش نفاق و تشنجات قومی و مسئله پشتون و تاجک و هزاره و ازبک را برای ابد  در افغانستان روشن نگهدارند . بناا بهتر است این قاعده نا هنجار و استعماری هر چه زود تراز بین برده شود و معیار انتساب اهلیت و لیاقت باشد نه  قومیت . در تمام دنیا گر چه روئسای جمهور مشاورین زیاد دارند اما همیشه یک معاون دارند .امریکا هم کثیرالملیت است اما هیچوقت دیده نه شده که جهت تامین عدالت و دیموکراسی رئیس جمهور امریکا یک معاون سیاه پوست، یک سرخ پوست، یک اسپانوی نژاد، یک انگلیسی و یا یک فرانسوی داشته باشد زیرا امریکا نمیخواهد بدین وسیله قصداً وحدت ملی خود را از بین ببرد.

قراریکه دیده میشود نکات هشتگانه فوق که میتوان ده ها مطلب دیگر را بدان افزود همه با دیموکراسی و انتخابات دیموکراتیک مغایرت دارد یعنی تا آنهمه کثافات از افغانستان پاک نگردد سخن از دیموکراسی و انتخابات در افغانستان مضحک و بی اساس خواهد بود.

ثبوت دیگر معاملات و جور آمد های اخیر بین کاندیدها میباشد . دیده شد که کیها در کنار کیها قرار گرفت و بلاخره همه در عقب  یک خط واقع شدند پس معلوم میشود که اجندای شان از هم فرق ندارد چون همه از یک منبع دستور میگیرند. همه چیز افشاء و  انتخابات نمایشی و فریب ثابت گردید، سر مردم  کلاه گذاشتند ، گفتند بروید ریس جمهور و نمایندگان تان را انتخاب کنید اما مردم انتخاب دیگر نداشتند باز هم گروه خون آشام ها بالای شان حاکم میگردد .

فلم امریکائی گود بد و اگلی را به خاطر بیاورید. در بین این ها گود یا خوب وجود ندارد. امریکا اگلی یا زشت یعنی «مغز متفکر!» را ترجیح میدهد اما میبیند که جنبه بد قویتر است و به گمان اغلب میدان را خواهد برد و گرچه به خاطر ایران و روس بالای دوکتورعبدالله؛ وی بی اعتبار است اما استاد پشت پرده به چوکره گک هایش فرمان داد تا کنار داکترعبدالله بروند و او را احاطه کنند تا مبادا از امضای قرارداد سر پیچی کند زیرا این قرارداد صد فیصد یک جانبه  به  نفع امریکاست و غیر از جملات عمومی چیز مشخصی به نفع افغانستان ندارد بطور مثال هیچ تذکر نرفته است که امریکا چند استیشن برق اتومی ، چند بند برق آبی ، چند کانال آبیاری به  افغانستان کمک میکند و یا چند هواپیمای جت شکاری ، چند عراده تانک میدهد و چند هزار کدر علمی تربیه میکند.

 

در انجام باید اذعان کرد که پاکسازی افغانستان از آنهمه کثافات ایکه در بالا تذکر داده شد از توان سیاستمداران امروز خارج بوده و چشم امید همه متوجه سیاست مداران جوان و خبیر آینده است که  با عقل سلیم از راه های مسالمت آمیز به این پاکسازی بپردازند و افغانستان را بسوی اصلاحات سالم  و ترقی سوق دهند. ولی همین امر و ضرورت هم ایجاب میکند که ماهنگام هرگونه بحث جدی پبرامون دموکراسی به همه جوانب واقعیت توجه نموده نسبیت های ناچیز را مطلق نسازیم و به شکلیلات و نمایشات خاصتاً فریبنده؛ چنان اهمیت ندهیم که نسل بالنده را به گمراهی و سراب بکشاند.