افغان موج   

رسول پویان

افغانستان پس از چند دهه جنگ و بحران‏های گستردۀ ویرانگر باز با وزش تندباد چرخشهای تازۀ منطقوی و بین‏المللی روبرو می‏باشد و آیندۀ آن در این گیرودار رقابت‏های داغ منطقوی تا رسیدن به نوعی تعادل قطبین(قدرتهای بزرگ) در مناطق انرژی خاورمیانه و جنوب آسیا و ثبات سیاسی و اقتصادی آسیای میانه شکل خواهد گرفت. جنگ درازدامن و بحران پرفراخنای کشور در ماهیت ریشه در جهان دوقطبی دارد. پس از فروپاشی شوروی سابق و تکتازی سران پیمان ناتو به سرکردگی امریکا این جنگ و بحران وارد مراحل دیگری شد؛ لیکن رهبری و نفوذ سلطه گرانۀ پاکستان به مثابۀ همکار استراتیژیک بریتانیا و ایالات متحدۀ امریکا در آن باقی ماند؛ چونان که مردم مظلوم افغانستان تاهنوز از آن رنج و غذاب می‏کشند. شواهد تازه نشان می‏دهند که با چرخشهای تازۀ منطقوی و جهانی این سلطۀ کهنۀ ظالمانه، جنگ افروز و بحران خیز از نگاه ضرورت وجودی به کلی ختم شده است؛ اما به دلیل پس لرزه‏های شدید جنگ سرد در خاورمیانه و تنشهای متنوع منطقوی تاهنوز سران پاکستان از آن استفاده می‏کنند.

چرخشهای تازه در شرق‏میانه و جنوب آسیا که حضور روسیه، چین و هندوستان را در منطقه پررنگ کرده و حرکت نظامی سران ناتو به رهبری امریکا را به کلی کند و تاحدود ممکن متوقف کرده است؛ زمینۀ مقدماتی برای نوعی تعادل قطبین و حل و فصل قضایا از راه دیپلوماسی آماده شده است. به طور مثال می‏توان به انصراف حملۀ نظامی امریکا به سوریه و حل بحران شیمیایی آن از طریق دیپلوماسی اشاره کرد. تغییر و تبدلات اخیر در شرق‏میانه و جنوب آسیا استراتیژی کهنه و شکست خوردۀ پاکستان را (مبنی بر رهبری و حمایت همه جانبه از افراطگرایی و تروریسم در منطقه) از بیخ و بن متلاشی کرده و این کشور را در انزوای کامل و فلج کننده قرار می‏دهد. برای درک این حقیقت به چرخشها و تغییرات منطقوی و بین‏المللی توجه نمایید.

تحولات مصر: کشور 84 ملیونی مصر نه تنها تاریخ و تمدن پردرازنا دارد؛ بلکه تاریخ معاصر آن نیز مملو از مبارزات ملی و آزدایخواهانه می‏باشد. تحولات اخیر مصر نشان داد که مبارزات ملی، استقلال طلبانه و ترقی پسندانه معاصر که الگوی متبارز آن حرکت جمال عبدالناصر و یارانش بود، تاهنوز در این کشور عمق و ریشه دارد. ایدئولوژی اسلام سیاسی که در ستیز با جنبشهای ملی، مترقی و چپگرایانه در بستر جهان دوقطبی و جنگ سرد گسترش پیداکرد و در جریان خیزش عمومی مردمی برضد حسنی مبارک در هیئت تشکیلات منظم اخوان‏المسلمین حضور عملی سیاسی یافت، پس از حصول قدرت سیاسی پایۀ مردمی و حمایت بین‏المللی خود را از دست داد. به این سبب سران ارتش با استفاده از احساسات و نارضایتی اکثریت مردم توانستند یکه تاز میدان شوند. وقایع مصر نشان داد که اسلام سیاسی در خاورمیانه ظرفیت فکری و سیاسی اداره و رهبری جریانهای متنوع حال و آینده را ندارد.

اوضاع سوریه: در کشور باستانی سوریه به مثابه زادگاه و پرورشگاه ایدئولوژی احزاب بعثی درازایامی است که نظام سیاسی سیکولار حاکمیت دارد. بعد از تهاجم قوای ناتو به سرکردگی امریکا و بریتانیا به کشور عراق و سرنگونی حزب بعث به رهبری صدام حسین، قدرت سیاسی احزاب بعثی و جریان‏های ناسیونالیستی ملی‏گرای غیرمذهبی دوران جهان دوقطبی در اثر هجوم نظامی و فشارهای سیاسی و تبلیغاتی سران ناتو به رهبری امریکا و رشد سیمارق‏وار افراطیون آشوب‏گر، متزلزل شدند. رژیم معمرقذافی در لیبی متلاشی گردید و سوریه به کانون جنگ و مبارزه بین نیروهای حزب بعث به رهبری بشاراسد و قوای مخالف (بخصوص افراطیون عرب) تبدیل شد.     
طولانی شدن جنگ در سوریه سران ناتو به رهبری امریکا و متحدان آنان (ترکیه و عربستان سعودی) را نه تنها متعجب کرد، بلکه تضاد در بین قدرتهای بزرگ منطقوی و جهانی را شدت بخشید. استعمال سلاح کیمیاوی در جنگ سوریه هرچند بهانه ای برای یورش نظامی امریکا فراهم کرد؛ اما ترس از مصارف گزاف این تهاجم و پیامدهای آن از یک‏‏طرف و مخالفت روسیه و چین در شورای امنیت از طرف دیگر ماشین نظامی ناتو را به سینه انداخت و زمینه برای دیپلماسی مساعد گردید. این چرخش عمده همراه باچرخشهای دیگر سیاسی در کشورهای عمدۀ شرق‏میانه و جنوب آسیا، جبراً در فضای تقابل شدید قدرتهای بزرگ جهانی و منطقوی بر سر منابع انرژی، حکایت از نوعی تعادل نسبی قطبین در آینده دارد. نتیجۀ این چرخشها شاید به سود حرکات میانه‏روانه و تعادل پسندانه و به ضرر جناح‏ها و گروه‎های بنیادگرا و افراطیون مذهبی باشد.

کمرنگ شدن سیاست ترکیه در منطقه: بعد از فروپاشی جهان دوقطبی و پیشروی نظامی قوای ناتو به رهبری امریکا در خاورمیانه و جنوب آسیا (بویژه پس از سقوط رژیم قذافی در لیبی، سقوط حسنی مبارک در مصر و به دنبال آن حاکمیت سیاسی اخوالمسلمین، گسترش جنگ در سوریه و انزوای ایران ) دولت اسلامگرای ترکیه به رهبری حزب عدالت و توسعه در سیاستهای منطقوی تبارز چشمگیری یافت و یکی از همکاران بسیار مهم و استراتیژیک قوای ناتو محسوب می‏شد. سران دولت به رهبری اردوغان طرح خزندۀ پیاده سازی اسلام در ترکیه و حمایت از حرکات اسلام سیاسی در منطقه (بیاد پان اسلامیسم) را در سر می‏پروراندند. لیکن چرخشهای سریع اخیر در منطقه از جمله شکست اخوان‏المسلمین در مصر (با وجود پشتبانی علنی دولت ترکیه)، حمایت عربستان سعودی و کشورهای عرب از نظامیان و دولت جدید مصر از یک جانب و عدم پشتبانی فعال جهان غرب از اخوان‏المسلمین از جانب دیگر، انصراف از حملۀ نظامی به سوریه و موفقیت راه حل دیپلماسی برای بحران کیمیاوی در آن کشور، سیاستهای داخلی و خارجی دولت اسلامگرای ترکیه را کاملاً متزلزل گردانید. به این صورت آیندۀ پالسی استراتیژیک دولت کنونی ترکیه در گردباد تحولات جاری تیره و تار جلوه می‏کند.

عربستان سعودی:  سقوط رژیم صدام حسسین با یورش نظامی امریکا و بریتانیا، فروپاشی حکومت معمرقذافی در زیر فشارهای سران ناتو و عربستان سعودی، گسترش جنگ در سوریه و پشتبانی از مخالفان بشاراسد توسط سران ناتو، ترکیه و کشورهای عربی (بخصوص عربستان سعودی) و سقوط رژیم حسنی مبارک در مصر همه و همه عربستان سعودی را در محور اصلی شرق میانه قرار داده و این کشور را بیش از پیش به نکتۀ اتکای سران ناتو به رهبری امریکا تبدیل کرده است. به عبارت دیگر با تهاجم نظامی، تبلیغاتی و اطلاعاتی سران ناتو به احزاب بعثی سیکولار در خاورمیانه و جریانهای ملی و ناسیونالیستی غیردینی در کشورهای عربی، میدان برای افراطیون متنوع عرب و خشونتهای مذهبی خالی شده است.   
تجارب دهۀ اخیر خاصه  گسترش جنگ، ترور و وحشت افراطیون در عراق، افغانستان و پاکستان، وقایع خونین مصر و جنگ خانمانسوز در سوریه بخوبی نشان دادند که  این خلای سیاسی، فکری و مدنی را خشونت افراطیون و تحجراستبداد مذهبی آل سعود پر کرده نمی‏تواند. حتی اسلام سیاسی این توانایی را ندارد که مثال روشن آن را در مصر با سقوط اخوان‏المسلمین، در ترکیه با شکست سیاستهای حزب عدالت و توسعۀ اردوغان و در ایران با به بن بست رسیدن ولایت فقیه و استبداد مذهبی مشاهده کردیم. پاکستان را بنگرید که به غیر وحشت، ترور، جنگ، ناامنی و افراطگرایی چیز دیگری ندارد که به مردم خود و به مردم منطقه تقدیم کند. این است لب و لباب محصولات جنگ، نظامیگری، افراطیت و استبداد مذهبی پس از فروپاشی جهان دوقطبی.     
اتکای کورکورانه به ثروتهای بادآوردۀ نفتی سلطنت مطلقه و استبداد مذهبی عربستان سعودی در عصر علم، تکنولوژی و ارتباطات به معنی سقوط در گودال تیره و تار تاریخ بشریت است؛ زیرا در عربستان احزاب سیاسی، پارلمان، انتخابات، آزادی سیاسی، اجتماعی و مدنی اصلاً وجود ندارد. زنان از هیچ نوع حقوق مدنی و آزادی انسانی برخوردار نیستند؛ حتی اجازۀ موتروانی موتر شخصی خود را ندارند. پادشاه مسئول حفاظت از «حرمین شرفین» است و خود را خلیفۀ خدا بر زمین می‏داند. مردم جهان خود داوری نمایند که پشتبانی از چنین الگویی به مفهوم افتادن در پرتگاه قیرگون قرون وسطی نمی‏باشد؛ آیا چنین مدلی می‏تواند در برابر سیل عظیم افکار دیموکراتیک و آزاد اکثریت قاطع بشریت که تا اندزه یی در چرخشهای تازه خود را نشان داده است مقاومت کند. این است آزادی و دیموکراسی در شرق میانه؟ قضاوت را به فردا می‏گذاریم.    

ایران بعد از انتخابات: ایران حریف تاریخی ترکیه و عربستان سعودی بعد از انتخابات اخیر نفسی به راحت می‏کشد و در صحنۀ دیپلوماسی داخلی و منظقوی فعال شده است. سران دولت جدید ایران حل قضیۀ اتمی خود را از راه دیپلوماسی سازنده در دستور کار فوری قرار داده اند. از نگاه منطقوی در حل بحران سوریه نقش متبارزی دارند. در سطح بین‏المللی در پی باز سازی فصل تازه یی با (دوست و همکار تاریخی و استراتیزیک ایران...؟ امریکا) می‏باشند تا تحریم‏های اقتصادی نفس‏گیربرداشته شود و روابط بین‏المللی کشور ایران دوباره به حالت نورمال درآید. سران ایران مثل این که حس کرده اند که در فضای تعادل و همکاری قطبین بزرگ در آینده (چه به صورت اجباری و چه به طور خوش به رضا) دیگر جای مناسبی برای تندروی و افراطگرایی‏های مذهبی نوع جهان دوقطبی و دنیای تک قطبی میسر شده نمی‏تواند.         
جامعۀ ایران از نگاه پتانسیل‏های درونی برای تغییر و تحولات بنیادین جدید آماده است. از دید جامعه شناختی و از نظر پژوهشهای نوین، «مذهب و ناسیونالیسم» به مثابۀ دو شاهستون رژیم‏های ایران بعد از صفویه (خاصه سلطنت ولایت فقیه) دیگر به تاریخ پیوسته اند؛ مردم ایران نیاز به هوای تازه و نقد تاریخ دارند؛ البته نه از نوع امتحان شده و شکست خوردۀ آن. به هرحال تمایل دولت جدید ایران به تعادل و میانه روی به استقبال داخلی و خارجی روبرو خواهد شد و این به سود ایران و کشورهای منطقه می‏باشد.

چین: کشور بزرگ چین چونان اژدهای خفته نه تنها بر محور اقتصادی، سیاسی و نظامی آسیای شرقی و جنوب شرق آسیا قرار گرفته است، بلکه به عنوان اقتصاد دوم جهان نفوذ گسترده یی در افریقا، آسیای مرکزی، امریکا، اروپا و در یک کلام منطقه و جهان می‏داشته باشد. کشورهای شرق دور و جنوب شرق آسیا  تاحدودی از گزند آشوبها و بهم‏ریزی‏های کشورهای شرق میانه، جنوب آسیا و آسیای میانه فارغ بوده اند. ثبات سیاسی و اقتصادی چین در شرق دور و ثبات لازم اندونیزی، مالیزی، ویتنام و غیره در آسیای جنوب شرقی فرصتی برای افراطگرایی، مافیزم و دهشت افکنی نمی‏دهد. اندونیزی با نفوس 238 میلیون نفری از بزرگ‏ترین کشورهای دیموکراتیک اسلامی در جهان محسوب می‏شود و الگوی دیموکراسی و میانه روی در بین کشورهای اسلامی می‏باشد. در اوج افراطگرایی و دهشت افکنی در خاورمیانه و جنوب آسیا مردم مسلمان اندونیزی دیموکراسی و ضدیت با افراطگرایی را به طور آزادانه انتخاب کردند. مردم مالیزی نیز به عنوان شهروندان کشوری مدرن و میانه رو اسلامی و دارای اقتصاد و جامعۀ در حال پیشرفت از افراطگرایی و تندروی بیزار اند.  
در زمانی که سران دول عضو پیمان ناتو درگیر جنگ و بحرانهای شرق میانه و روسها گرفتار بازسازی نظام فروپاشیدۀ سابق خود بودند، چین و کشورهای شرق دور و جنوب شرق آسیا اوضاع سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خود را سروسامان می‏دادند. کشورهای متذکره از چرخشهای تازۀ منطقوی و جهانی استقبال می‏کنند و تعادل نسبی و همکاری دیپلوماسی قدرتهای بزرگ برای حل بحرانهای خاورمیانه و مهار افراطگرایی و تروریسم را به فال نیک می‏گیرند؛ زیرا در این بستر تاحدودی زمینه برای امنیت و ثبات منطقوی و جهانی، رشد و گسترش دیموکراسی و فعالیت‏های تجارتی و اقتصادی مساعد می‏شود.

هندوستان: سرزمین تاریخی و صاحب تمدن هند به عنوان کشور بزرگ محوری در جنوب آسیا دارای نظام دیموکراسی شرقی، ثبات سیاسی و اقتصادی و توان لازم نظامی می‏باشد. این کشور در هم‏آهنگی و همسویی با روسیه و چین در سازمان همکاریهای شانگهای و با سران پیمان ناتو و امریکا در سطح منطقوی و بین‏المللی خواهان ثبات، امنیت و صلح منطقوی و جهانی است. مردم هند هماره قربانی تروریسم و افراطگرایی بوده اند؛ به این دلیل در پی ریشه کن‏سازی این غده‏های سرطانی می‏باشند. چرخشهای تازۀ منطقوی و بین‏المللی اخیر منافع همه جانبۀ هندوستان را در بر دارد. بی‏شک که سران هندوستان از تعادل و میانه روی در منطقه برای محو افراطگرایی و تندروی در کشورهای منطقه نه تنها استقبال می‏نمایند، بلکه به این جریان کمک همه جانبه می‏کنند.

روسیه بر محور آسیای شمالی و آسیای مرکزی: روسها با تاریخ و تمدن روشن نه تنها در آسیای شمالی و قسمتی از اروپا نقش مهمی دارند، بلکه در آسیاسی مرکزی نیز لنگر انداخته اند. در زمانی که قوای ناتو سرگرم جنگ و درگیری در خاورمیانه و جنوب آسیا بودند، روسها به بازسازی و نوسازی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی خود اشتغال داشتند. امنیت و ثبات را در جامعه تحکیم می‏بخشیدند. صنایع نظامی، فضایی و مخابراتی خود را نوسازی می‏کردند. در مبارزه با مافیزم و افراطگرایی سرگرم بودند و به امنیت و ثبات جمهوری‏های مستقل آسیای مرکزی مبادرت می‏ورزیدند. روسها در سالیان اخیر دوباره وارد رقابت تجارت اسلحه و صنایع فضایی و مخابراتی شده و در میدان دیپلوماسی در منطقه و جهان فعال شده اند که مثال بارز آن طرح حل بحران کیمیاوی سوریه از راه دیپلوماسی می‏باشد. روسها به دلیل نگرانی از توسعۀ افراطگرایی، بنیادگرایی اسلامی و تروریسم در آسیای میانه و روسیه به حل قضایای بحران سوریه، ایران، افغانستان و پاکستان نیاز اساسی می‏داشته باشند. دولت روسیه یکی از اعضای اصلی سازمان همکاری‏های شانگهای در هم‏آهنگی با چین و هندوستان می‏باشد.

کشورهای آسیای مرکزی: کشورهای آسیای میانه در زیر چتر حمایت‏های اقتصادی، سیاسی و روانی سازمان همکاریهای شانگهای به صلح، ثبات و رشد اقتصادی در حال و آینده می‏نگرند و در فضای حمایتی قدرتهای بزرگ منطقوی و جهانی (روسیه، چین و هندوستان) ترسی از افراطگرایی و تروریسم صادره از پاکستان به دل راه نمی‏دهند. طرح‏های روی دست توسعۀ اقتصادی، تجارتی، اعمار خطوط ترانزیتی و مبادلاتی در حوزه‏های بس گسترده و مهم منطقوی و جهانی بین چین، کشورهای جنوب آسیا و آسیای مرکزی، روسیه و اروپا این قلمرو تاریخی بزرگ را به یکی از بخشهای بسیار فعال و قوی اقتصاد و مدنیت منطقوی و جهانی تبدیل خواهد کرد. بگذار پاکستان به تروریست پروری، افراطگرایی، همسایه‏آزاری و پخش وحشت و ناامنی در منطقه و جهان مشغول باشد و ملل و کشورهای دیگر راه سعادت، پیشرفت، امنیت و ثبات را به پیمایند. مردم افغانستان با جبین گشاده و دلی مالامال از عشق و امید به کاروان کشورهای ضد افراطگرایی،  ضد دهشت افکنی و ضد تروریسم برای صلح و صفای جامعه بشری می‏پیوندند.

سران ناتو به رهبری امریکا: بار گران مصارف تکتازی‏های نظامی و تهاجمی سران ناتو به رهبری امریکا در منطقه، خاصه حملۀ نظامی به عراق، جنگ و درگیری در افغانستان، لیبی، سوریه، پاکستان و حضور همه جانبه در خاورمیانه و جنوب آسیا نه تنها کمر اقتصاد امریکا را شکست، بلکه شکاف و تزلزل در بین سران ناتو را علنی ساخت. به طور مثال پارلمان بریتانیا دولت این کشور را از اشتراک در حملۀ نظامی به سوریه باز داشت. انصراف امریکا از حملۀ نظامی به سوریه و پذیرش راه حل دیپلماسی بحران کیمیاوی در این کشور (که از جانب رقیب اصلی اش یعنی سران روسیه پیشنهاد شده است)، مبین ضعف امریکا و تزلزل سران ناتو می‏باشد. با نگاه به مصارف سالانۀ نظامی امریکا در سال 2010 میلادی(450 میلیارد پوند) و مصارف سالانۀ نظامی چین(46 میلیارد پوند) تفاوت میان اولین و دومین قدرت اقتصادی و نظامی جهان روشن می‏شود. با یک محاسبۀ سرانگشتی می‏توان گفت که مصارف نظامی سالانۀ امریکا نزدیک به ده برابر چین است؛ در حالی که مردم امریکا سالیانی است که رکود شدید اقتصادی را تحمل می‏کنند و کشور چین بلندترین رشد اقتصادی را در سطح جهان داشته است. با این بررسی، علل کند شدن و توقف ماشین نظامی امریکا روشن می‏شود.     
در افغانستان دنباله روی سران ناتو به رهبری امریکا از استراتیزی کهنه و متروک پاکستان (مبنی بر حمایت و حفظ طالبان و افراطگرایی در منطقه) فاجعه به بار آورده است.  در مصر حمایت امریکا از اخوان‏المسلمین نتیجۀ منفی داد. همسویی امریکا با استراتیزی آرمانگرایانۀ دولت اردوغان در ترکیه که مشوق حملۀ نظامی به سوریه و پشتبانی از اخوان‏المسلمین در مصر و تقویت اسلام سیاسی در منطقه بود، فروپاشید. اتکا به سلطنت مطلقه، مذهبی و استبدادی عربستان سعودی، کشانیدن مردم خاورمیانه قرن‏ها به عقب است. از «بهار عربی رویایی» در شرق‏میانه نه جمهوری خواهان دوآتشه گلی چیدند و نه دیموکراتها در سایه سار آن دمی استراحت کردند. چه دیر سران ناتو به رهبری امریکا در زیر حجم بزرگ و سنگین دینامیزم افکار عمومی مردم جهان و منطقه تن به نوعی تعادل نسبی قطبین در راستای تقلیل تحرکات نظامی و افزایش امواج دیپلوماسی دادند.

پاکستان:پاکستان محصول جهان دوقطبی و جنگ سرد می‏باشد. یورش نظامی ارتش شوروی به افغانستان به نظامیان و استخبارات پاکستان قدرت افزون بخشید و کمک‏های سرشار اروپا، امریکا و کشورهای عربی(به خصوص عربستان سعودی) را به این کشور سرازیر کرد. هسته‏های افراطگرایی، تندروی و تروریسم در پاکستان به رهبری مستقیم آی اس آی و اردو شکل گرفت و این کشور به پایگاه اصلی پرورش و آموزش افراطیون و تندروان مذهبی از سراسر ممالک عربی و غیرعربی تبدیل شد. استراتیزی ساخت، تربیه، رهبری و پخش افراطیت و تروریسم در آسیای مرکزی، شرق میانه، جنوب آسیا و دیگر نقاط منطقه و جهان توسط سران آی اس آی، اردو و دول پاکستانی به پشتبانی مالی امریکا، بریتانیا، اروپا و سران کشورهای عربی( به ویژه عربستان سعودی) شکل و شیرازه یافت و به گاو پنج من شیر پاکستان تبدیل گردید.      
احزاب و گروه‏های افراطی به سرعت رشد و گسترش پیدا کردند. تعداد مدارس دینی در پاکستان از چند صد مدرسه به چند هزار رسید و حالا بیش از 12 هزار مدرسه و بیشتر از یک و نیم ملیون طلبه در این مدارس به کسب آموزشهای اسلام سیاسی تندرو و ستیزه‏جو و افراطگرایی مشغول اند. مصارف گزاف اردوی شش صد هزار نفری و استخبارات پاکستان از بودجه امریکا، اروپا و کشورهای عربی(خاصه عربستان سعودی) پرداحت می‏شد و سالانه ملیاردها دالر کمک‏های نظامی، اقتصادی و غیره به این مملکت سرازیر می‏گردید.         
بعد از خروج نیروهای روسی از افغانستان و فروپاشی اتحادجمایرشوروی موقف پاکستان همچنان حفظ شد؛ زیرا سران ناتو به رهبری امریکا و بریتانیا با تهاجم نظامی به عراق و حضور نظامی و استخباراتی در شرق میانه و آسیای جنوبی به کشور پاکستان و استراتیزی متذکره احتیاج داشتند. با زوال جنگ سرد، رکود اقتصادی امریکا و اروپا و کاهش مصارف نظامی ناتو ضرورت وجودی استراتیژی کهنۀ پاکستان ختم گردید؛ اما سران پاکستان با استفاده از پس لرزه‏های جنگ سرد در خاورمیانه و شدت یابی رقابتهای قطبین از یک جانب و ناتوانی حکام پاکستانی در تدوین الترناتیف جایگزین از جانب دیگر به همان استراتیژی کهنه، مفلوک و شکست خورده چسپیدند و تا هنوز از طالبان، افراطیون مذهبی  و تروریستان در افغانستان و منطقه پشتبانی همه جانبه می‏کنند.    
 حمایت علنی سران پاکستان از طالبان و افراطیون عرب و غیرعرب و گسیل آنان به افغانستان برای تداوم جنگ، بحران‏سازی، رعب و وحشت و ایجاد ناامنی و بی‏ثباتی در این کشور بلاکشیده، نفرت و انزجار مردم منطقه و جهان را برضد آنها بر انگخیته است. ضرورت وجودی استراتیژی افلیج پاکستانی سالهاست که ختم شده است؛ اما سران عاقبت نیندیش پاکستان به طور ظالمانه و بی‏رحمانه از آن سوء استفاده می‏کنند و سران ناتو را چون روبای مکار بازی می‏دهند. چرخشهای تازۀ منطقوی و جهانی از یک سو و بحران عمیق اقتصادی و انرژی داخلی، کاهش و قطع کمک‏های خارجی، ستیز و تقابل ویرانگر گروهای افراطی، قومی و سمتی، بحران بی‏هویتی فرهنگی و اجتماعی، مصارف سنگین اردوی 600 هزار نفری و شبکۀ وسیع استخباراتی، فشارهای رقابت با هندوستان و انزوای بی‏سابقه پاکستان در منطقه و جهان از سوی دیگر نه تنها  استراتیژی منفور این کشور را برای ابد به زباله دان تاریخ می‏افکند، بلکه تجزیه و انفجار پاکستان را به دنبال خواهد داشت و این، موضوع حفظ و کنترول سلاح‏های اتمی پاکستان را در سطح بین‏المللی به میان می‏آورد.
امریکا و سران ناتو در فضای تازۀ فردا که ضرورت دیپلوماسی، تفاهم، گفتمان و میانه‏روی را در زیر چتر تعادل نسبی قطبین متبارز می‏سازد، نمی‏توانند از این بیشتر به سران پاکستان فرصت جنگ افروزی، بحران سازی، افراطگری و تروریست پروری بدهند. بدون دفن ابدی جنازۀ متعفن استراتیژی کلاسیک و بدنام پاکستان و اتخاذ پالسی همکاری و سازندگی نوین، منطقۀ ما هرگز روی صلح، امنیت و ثبات را نخواهد دید.   

افغانستان در تندباد چرخشهای تازۀ اخیر: کشور ما در چرخاب ویرانگر جنگ‏های متوالی و بحران‏های پیاپی تا به این جا رسیده و در بستر تندبادهای اخیر افتاده است. چرخش‏های منطقوی و بین‏المللی اخیر خواهی نخواهی بر اوضاع امروز و فردای افغانستان تأثیر می‏نهد و صف آرایی‏های سیاسی و مواضع نیروهای درگیر را تغییر می‏دهد. مردم جنگزده و بلاکشیدۀ ما چند دهه است که قربانی کشاکشهای خونین و رقابتهای کشندۀ سران جهان دوقطبی و سپس قربانی افراطگرایی، تروریسم، مافیزم و بحران امنیتی شده اند. افغانستان در واقع به لابراتوار عملیات نظامی، استخباراتی و اطلاعاتی سران ناتو، کشت و تجارت مواد مخدر و زباله دان افراطگرایی، ترور، وحشت و خشونت‏های وارده از پاکستان تبدیل گردیده است. همچنان نظامیان پاکستان خواب «عمق استراتیژیک» و ملاهای پاکستان به هدایت آی اس آی، سران اردو و دولت آرزوی بازگشت طالبان به قدرت را در سر می‏پرورانند.     
افغانستان چونان گوسفند لاغر و مظلوم قربانی در زیر تیغ کند و زنگزدۀ استراتیژی سنتی جنگ افروز و بحران‏ساز پاکستانی، استراتِیژی مبهم سران ناتو به رهبری امریکا، رقابتهای قطبین، فساد سرسام‏آور دولتی و غیردولتی، ضعف و بی‏برنامگی دولت کرزی و عدم رشد لازم شعور جمعی سیاسی دست و پا می‏زند. قضایای حاد منطقوی مانند جنگ سوریه و موضوع اتمی ایران مسلۀ افغانستان را تا حدودی تحت‏الشعاع گرفته است؛ لیکن چرخشهای تازۀ منطقوی و جهانی در ارتباط با حل دیپلماتیک قضایا و ضدیت عمومی با افراطگرایی و به حاشیه رانده شدن اسلام سیاسی در منطقه پیامدهای جدیدی را به همراه دارد که افغانستان هم از آن برکنار بوده نمی‏تواند. به تلاطم افتادن ملاهای پاکستانی و آزادی ملابرادر شاید ناشی از ترس سران پاکستان از چرخشهای تازه باشد.        
در افغانستان هرچند  تاهنوز شعور سیاسی جمعی به پختگی لازم نرسیده است؛ اما ظهور سطحی احزاب، سازمانها، ائتلافها، اتحادهای موقت، کانونهای مدنی، اتحایده‏های صنفی، همکاری و در کنارهم نشستن دشمنان خونین دیروز، استفادۀ ابتدایی از منطق گفتمان بجای تفنگ، انتخابات و بپای صندوق‏های رای رفتن مردم، بهر حال به معنی عبور از دوران جنگ و درگیریهای خونین، به مرحلۀ تاهنوز پخته ناشدۀ گفتگو و همکاریهای سیاسی محسوب می‏شود. در حال حاضر تشکل‏های سیاسی و ائتلاف‏های به میان آمده بیشتر شکل و محتوای قومی دارند؛ زیرا تاکنون حقوق شهروندی بر مبنای رشد و توسعۀ جامعۀ مدنی و نظام سیاسی دیموکراتیک در افغانستان شکل و شیرازه نگرفته و دولت‏ها ترکیب قومی می‏داشته باشند. تازمانی که سیستم سیاسی‏اجتماعی دیموکراتیک نوع افغانستان بر مبنای قوانین مدنی و حقوق شهروندی (که برای تمام اقوام و باشندگان افغانستان حقوق برابر بدهد)، شکل و شیرازه نگیرد، تمرکز انرژی‏های پراکندۀ موجود در کشور در جهت احیا و بازسازی، امنیت و ثبات درازمدت و رشد و انکشاف اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی سمت و سو داده نخواهد شد.      
وظیفۀ ملی و میهنی عمده در افغانستان کنونی مبارزۀ قاطع با جنگ افروزی و وحشت پراکنی افراطیون (که از پشتبانی مستقیم سران پاکستان برخوردار اند) برای استقرار امنیت و ثبات در وطن  می‏باشد. تجارب دهۀ اخیر به روشنی به اثبات رسانیده است که دولت فاسد، کم‏ظرفیت، بی‏کفایت و متزلزل کنونی هرگز نمی‏تواند این کار بزرگ تاریخی را انجام دهد. در افغانستان کشاکش آشکار در بین نیروهای حامی افراطگرایی و تندروی و طرفداران تعادل و میانه روی از یک سو و سینه چاکان حاکمیت استبدادی قومی و مشتاقان پلورالیسم قومی از سوی دیگر جریان دارد. به اساس تجارب تاریخی و مواضع جاری می‏توان گفت که حامیان استبداد قومی به سوی افراطگرایان و تندروان کشیده شده و طرفداران پلورالیسم قومی جانب تعادل و میانه روی را خواهند گرفت.          
سران ناتو به رهبری امریکا طی دهه‏های اخیر با دنباله روی کورکورانه از استراتیژی سنتی و ویرانگر پاکستان، از سیاستهای بی نتیجۀ حامیان استبداد قومی (که به نحوی از انحا در همکاری و همسویی با افراطیون بوده است)، حمایت کرده اند؛ لیکن در سالیان اخیر عملاً به اثبات رسید که این سیاست استراتیزیک از ریشه اشتباه بوده و با درنظر داشت واقعیت‏های داخلی افغانستان و ساختارهای منطقه‏یی هرگز به موفقیت نمی‏رسد. خوشبختانه که اوضاع منطقوی و جهانی در حال حاضر و چرخشهای عمدۀ تازه به نفع میانه روی و تعادل پسندی و بر ضد افراطگرایی و امنیت ستیزی در منطقه می‏باشد.      
چه شایسته است که با گفتمان سازندۀ سیاسی انرژی‏های پراکندۀ هردو جانب متذکره در افغانستان در یک ترکیب سیاسی دیموکراتیک که منافع تمام شهروندان افغانستان را دربر داشته باشد، علیه افراطگرایی داخلی و بر ضد سیاست استراتیژیک فرتوت و مخرب پاکستانی سمت و سو داده شود و نتیجۀ عملی و فکری آن در انتخابات پیش رو احساس و در دولت منتخب چراغ رهنما گردد.