افغان موج   

راز جدید دیگری از کشته شدن مکناتن به دست غازی امین‌الله خان لوگری

بخش دوم:

افعانستان ام‌روزی بین تاریخ حقیقی وجودی و تاریخ جعلی ساختاری سرگردان است. هیچ کشوری در جهان هستی سرزمینی برابر افغانستان در گم‌گرایی ها غوغایی برپا نه کرده.

 

مدعیان غاصب در هیئت اشغال‌گران صهیونیست گون تلاش دارند تا تلاطمی را در بحر نه دانم کاری های شان هم چنان برپا داشته باشند و کسی را یارای حق‌نگری و واقع‌گویی نه باشد. نشانی‌های بای‌گانی های تاریخی هر کشور و هر جغرافیا پسا گذراندن هر‌گونه گره‌بندان مسیر خود شان را روشن می‌پیمایند. یعنی هم نام و هم تاریخ تشکیل هر کشور با گذشته‌ی آن نزد مردمان شان نگاه‌داشته شده و هیچ‌گاهی هم سببِ تنش‌ و میان‌‌درافتی مردمان نه شده و هیچ‌کسی هم خود را نسبت به دیگری برتر نه دانسته است. افتخارات، شکست‌ها، اسطوره های اساطیری،‌ دست‌آورد ها و هم‌‌نگاهی، همه و همه‌ی راه‌کار های زنده‌گی شان برای هریک شان است. نتیجه هم این است که ام‌روزه در رفاه و‌ آسوده‌ روانی به سر برده و بهینه‌‌گی های زنده‌گی برنامه می‌سازتد. ولی در کشوری به نام افغانستان چنین چیزی و چیز‌هایی در کران عصبیت های انحصاری قدرت ‌و ثروت ریشه تنیده و بدون آن که بداند راهِ رفتار کجاست ‌و بالِ پرواز کجاست؟ تنها به چیره‌‌گی های چهره های آدم‌چهره مانند ها برای دیگران و بالای دیگران می‌اندیشند. در این راستا از هیچ بزه‌کاری هم دریغ نه کرده اند. این پادشاهان بی‌خرد تاروپودِ شان را آگنده از خشم و ستم و دروغ‌پراکنی کرده اند. ایستایی آن شاهانِ بی‌غرور و بازارگرمی های شان برای تخمه‌های جا مانده از خود شان یکی پی دیگر باز رسیده اند و  توده ها را در گذر زمان سه صد سال در بند ساخته و خود به روش های گونه‌گون جامه پوشیده ‌و چهره بدل می‌کنند. وقتی هم مُردند، خس و‌ خاش ها و لاش‌خواران و ‌کرگسان دیگری از خود در سرزمین ما رها می‌کنند. بدی در این است که همه‌ی اینان یعنی شاهان پشتون از با سواد تا بی سواد و‌ از سیاست‌مدار تا بی‌سیاست همه نابخردی ظرفیتی داشتند و تنها به خود اندیشی و جاسوسی می‌پرداختند تا آن‌جا که تاریخ های فرمایشی نوشته شده‌ی خود شان هم نه‌توانسته اند بدکنشی های شان را پنهان کنند. در تاریخ نزدیک به سه صد سال پسین است که نه بنیادی دارند برای ساخت و ساز و نه آب‌رویی دارند برای یک چشم‌انداز. با پیشینه‌ی کهنی افغانستان در ستیز اند و نام های گذشته‌ی او را مانند آریانا، باختر یا خراسان را با همه آراسته‌‌‌گی و زیبایی های آن نه می‌پذیرند. پنج هزار سال تاریخ پښتانه دعوا دارند، اما تنها به نام افغانستان پافشاری دارند. در این مدت بوده که همه چیز ‌و همه کس را بر بنا و بنیاد دروغ بالای مردم سربار کرده آن ها را با ناپسندی دنبال کرده اند. به این رو بوده که ما هر چه تاریخ رسمی شاهی و‌ سلطنتی خواندیم همه و همه به فریب بنا شده اند. من سال ها پیش این تاریخ ها را زیر پرسش برده بودم. یکی از این تاریخ ها سراج‌التواریخ نوشته‌ی شادروان کاتب هزاره است که راستی نویسی آن مورد گمانِ ماست.‌ در سال ۱۳۹۹ یک بهینه‌‌گزینی کوتاه از آن کتاب داشتم به این آش‌کاری:

۱۳۹۹ دی ۸, دوشنبه  

گزارش‌نامه‌ی افغانستان.

(نکته یی به کوتاهه یی در تاریخ مرحوم کاتب هزاره

نوشته ی محمد عثمان نجیب

اشتباه رزاق مأمون درنشر یک مطلب

رزاق مامون را هر یک ما به عنوان جوان برتر، چالش آفرین منطقی و نه ترس روز گار در قلم رو نگارش و نگارنده گی ادبی، سیاسی، تاریخی و‌ گاهی هم داستانی می شناسیم.

ژورنالیست آگاه، نویسنده ی با تعقل، پژوهش گر و کهن نگار بی مدعا، پرخاش گر حاکم بر افاده و ارایه.

از چند سال و اندی به این طرف مداوم و‌ حتا در روز چندین بار سری به صفحه ی گزارش نامه اش می زنم.

درون مایه ی گزارش نامه چنان با‌ ظرافت و شیوایی در چیده شدن واژه ها و بازگو کردن روایت ها برق می زند که تا واپسین نقطه ی ختم هم آن را دنبال می کنی.

اما آیا او همیشه اشتباه نه می کند؟

با وجود این همه خصایص والا، گاهی به برخی مواردی بر می خوری که نه می دانی دلیل این‌ انتخاب مامون چی است؟ و‌ چرا با وجود ضرورت جدی براهمیت موضوع، بسیار گذار چند قدمی و شاید هم بی تفاوتی داشته؟

این موارد کم و‌ نادر هستند گاه گاهی به چشم خواننده بر می خورند. اما نقطه ی قابل نقد جدی در نه پرداختن توضیح کامل مامون به عنوان یک کهن دان و‌ کهن نویس به این‌ موارد و‌ گاهی گذار با شتاب از آن است. با شناختی که من‌ از مامون دارم، او اهل مدارا در نادیده گرفتن حق و حقیقت تاریخ و کهن نگاری نیست. شاید رفتن‌ به سوی کهولت حوصله اش را گرفته، که در این‌ صورت قابل اندیشه است. چون ستاره یی که همیشه کوشیده با نور خودش، وابسته گی نور مهتاب را از خود بزداید، خدای نه خواسته در تاریکی های کهولت و تنبلی افول نه‌ کند.

حالا به ساعت چهار صبح محل بود و باش خودم نزدیک می شوم، یکی از دلایلی که مرا واداشت تا این یادداشت را بنویسم، نشر اقتباسی از تاریخ مرحوم کاتب هزاره در مورد میر مسجدی خان کوهستانی است و به اصطلاح قهرمان پروریی که کاتب هزاره از عبدالرحمان در مورد میر مسجدی است.

اول نشر این چنین اقتباس بی سر و پا، در خور شان گزارش نامه ی وزین مامون نیست.

دو دیگر این که با توجه به اهمیت شخصیت و کرامت انسانی و قهرمانی های شجاعانه ی میر مسجدی خان در تاریخ کشور، چنین ساده انگاری و نقل کردن سبک، بی لطفی در سپاس از آن ابر مرد تاریخ وطن ما است. هر چند مامون هیچ گاه سعی در بی لطفی به او و همه نه دارد. سه و مهم‌تر دگر از همه این که ما به عنوان اخلاف مرد بزرگ تاریخ نگاری کشور، کاتب هزاره او را مورد احترام و سزاوار یادکرد نکو می دانیم، اما همه ی ما نقیصه های جدی تاریخ کاتب هزاره را می دانیم که حد اقل در موردی استقلالیت نه داشته و تحت نظر حکام ‌مستبد و بی رحمی، تاریخ می نوشته. اگر تمام تاریخ نه، بل که قسمت های زیاد از ان‌ قابل نقد جدی و رسیدن به حقیقت آن ‌مستلزم تحقیقات فراوان است. باید چندی و چونی حقیقت را در باره ی میرمسجدی خان کوهستانی و یا دیگر کرکتر های تاریخ و تاریخ نویسان حلاجی کامل کنیم. بینش علمی در این مورد را مامون از من بهتر و دقیق تر و رساتر می داند.

هرچند مامون به حسن ‌ختام، در ختم گزارش خود ( والله العلم ) گفته و به نوعی حقیقت آن را زیر سوال برده که بسیار معنای بزرگی دارد.

اما خواننده ی نا آگاهی که من هستم، احتیاج به حداقل توضیح بر تیتری را احساس می‌کنم که با او مواجه می شوم، آن‌ هم از رزاق مامون.)

پسا سال ها بود که گواه دیگری افزون بر نوعی اقرار مرحوم کاتب، شادروان ریاضی، تاریخ‌نگارعین‌الوقایع هم در صفحه‌ی نهم کتاب شان دخالت اعلی‌حضرت سراج‌الملة و الدین تایید می‌کنند

با هر روز خوانش تاریخ های نوشته‌ شده‌ی فرامرزی در می‌یابیم که شاهان پشتون چقدر ما را غرق در گنداب های دروغ کرده اند. پس لازم است این تاریخ‌گونه های رسمی پادشاهی های پشتون را به طور عموم آتش بزنیم. در مباحث و مطالعات تاریخی و سیاسی باید دقیق و سنجیده باشیم.‌ نه دانسته از محتوا که کی چه نوشته، بر یک دوست یا هم‌وطن خود اتهام نبندیم و توهینش نه کنیم. سیاست جولان‌گاه تغییر هاست. اما بی باوری به دوست زخم خونین. من بیش‌ترین رفیق شخصی پشتون دارم نه پشتون سیاسی. 

برخی ما در میانه‌ی تفکیک ها غرق هستیم. هی تعصب گفته ماندیم بدون آن که بدانیم یا حدِاَقل تعریف ها را بدانیم. هویت شناسی و دفاع از هویت تعصب نیست بدانیم.

همین تاریخ یک روی دیگری از سکه های دروغ قهرمان سازی پشتون سیاسی را برای ما رونمایی می‌کند و در صفحه‌ی ۴۳ خود راز جبونی و ناتوانی قهرمان پوشالی به نام وزیر محمداکبرخان را بازگو کرده ادامه می‌دهد که یکی از صاحب‌‌منصبان انگلیس با وزیر اکبر خان در قلعه‌ی محمود‌خان کابل بنای بستن معاهده‌یی را داشتند که نزاع بین وزیر اکبرخان و صاحب‌‌منصب انگلیس بلند شد، اما وزیر اکبرخان آن شیربرفی در میان پنجه های منصب‌دار انگلیس نفس‌ می‌دهد و‌ ناگزیر به غازی امین‌الله لوگری اشاره می‌کند تا آن صاحب‌منصب را بکُشد و به این ترتیب آن انگلیس توسط غازی امین‌الله خان کشته می‌شود. در تاریخ های دیگری اشاره به این منصب‌‌دار همان مکناتن است و تاریخ های دیگری هم گواهی نه داده اند که وزیر‌ اکبر خان دو یا سه انگلیس را در برخورد تن به تن شکست داده باشد. آن چه را پیش از این استاد محی‌الدین مهدی دریافته بودند، بیان می‌داشت که مکناتن را نه وزیر‌ اکبر خان بل عرب بچه‌ی رفیق و بادی‌گارد اکبر خان کشته است. 

۱۳۹۹ خرداد ۱۸, یکشنبه 

گرفته شده از گزارش نامه‌ی افغانستان

 [[[ آیا «عرب بچه» عامل استخبارات روسیه تزاری نبود؟

 

روایت کاملاً جدید از کشته شدن ویلیام مکناتن. دانشمند گرامی دکترمهدی، منبع مکتوب برای این روایت را ذکر نکرده است. هرگاه مبتنی بر مأخذ ثقه، اثبات شود که قاتل مکناتن براساس یک طرح پیچیده اپراتیفی در عصر «بازی بزرگ» اتفاق افتاده، مسیرتاریخ نگاری افغانستان ازفصل اول خود «بیخکی» تغییر می کند.

 

وزیر محمد اکبرخان کی بود

 

برگ ناخوانده از تاریخ کشور

دکتر محی الدین مهدی

 

یکی از همسران امیر دوست محمد خان‌ بی بی نساء بیگم دختر یکی از خوانین کوکلامی سالنگ به نام مختار خان بود. دوست محمد خان ازین همسر خویش دو پسر داشت به نامهای محمد سرور خان و محمد اکبر خان.

زمانی که شاه شجاع به حمایهء نیروهای انگلیس وارد کابل شد دوست محمد خان با تمام خانواده اش به بخارا فرار کرد . شاه بخارا دوست محمد خان و مردان خانواده اورا محبوس ساخت. بعد از یک سال دوست محمد خان با قید ضمانت و گروگان گذاشتن هردو پسر نامبرده رهائی یافت و به دعوت و وعدهء همکاری مردمان شمال و شمالی راه افغانستان در پیش گرفت. دوست محمد خان از راه درۀ شکاری و گذشتن از کرونا شیبر و طی درۀ غوربند در آشابه مورد استقبال مو سفیدان علما و مجاهدین پروان قرار گرفت .

 درین میان خویشاوندان او( اهالی کوکلامی سالنگ ) از احوال دو شهزاده ناپدید شده جویا شدند. دوست محمد خان در میان جمع، پسرانش را به دزدی در بخارا متهم کرد و دلیل حبس ایشان را مجازات جنائی آن ها وانمود ساخت.

این مکالمه کوتاه میان امیر و خویشاوندانش سایر مردم شمالی را که مخلصانه قصد همکاری با اورا داشتند؛ نگران و تنبه نمود. دوست محمد خان به قصد اتراق در کوهستان نزد یکی از خوانین کوهستان، قصد عبور از نیلاب را داشت که مورد تهاجم قشون انگلیس قرار گرفت، انگلیس ها در چهاریکار مستقر بودند.

سران و خوانین شمالی در مجلس اول از نیات دوست محمد خان با خبر شده و از او نا امید گردیدند. ازین رو خان مذکور درب سرای خود را به روی دوست محمد خان گشود. دوست محمد خان عنان به سوی کابل گردانید و یکه راست خودرا تسلیم انگلیس ها نمود.

محمد اکبر خان در زندان بخارا دوستی پیدا نمود از تاجکان ماوراء النهر به نام عرب بچه؛ با این دوست خود قرار فرار از زندان را نمود. عرب بچه چون اهل بخارا بود، زمینه را برای فرار اکبرخان مهیا ساخت و خود با او راهی افغانستان گردید. محمد اکبر خان از راه کوتل هندوکش وارد سالنگ شد و چند روزی را در کنار مادر و اقارب مادری اش در قریه دهک سالنگ سپری کرد؛ سپس با همکاری مردم سالنگ به شمالی آمد و مورد حمایت رهبران مجاهدین میر مسجدی خان میر بچه خان محمد عثمان خان و سایرین قرار گرفت. ورود محمد اکبرخان خلائی راکه با فرار و تسلیم شدن دوست محمد خان به وجود آورده بود پر کرد و مجاهدین کابل را به محاصره کشیدند.

در تمام این دوره عرب بچه در سمت یاور دوش به دوش اکبر خان علیه انگلیس می جنگید. حینی که مکناتن نماینده سیاسی انگلیس طالب مذاکره با مجاهدین شد، عرب بچه به طور مخفی پیشنهاد قتل مکناتن را نمود و با او شرط گذاشت که با اجرای این کار تفنگچه و انگشتر مکناتن به طور یادگار به او داده شود.

در جریان مذاکره هنگامی که نزاع لفظی هیئت انگلیس و مجاهدین افغان بالا گرفت عرب بچه به آهستگی از جا برخواست به طوری که هیچ کس متوجه قصد او نشد تفنگچه مکناتن را که در کنارش داخل پوش نهاده شده بود گرفت وبه سرعت به سر و روی مکناتن آتش گشود.

عرب بچه بعد ازین حادثه از محمد اکبر خان اجازهء مرخصی گرفت و با سپری نمودن سه روز در قریه کوکلامی سالنگ عازم بخارا گردید.

(داکتر مهدی) ]]]

با این حال است که باوری به تاریخ‌‌ نگاری های درباری و شاهی و سلطنتی حتا جمهوری های پشتون سیاسی ممکن نیست و باید تاریخ کشور را از سر نوشت…

ادامه دارد…

بخش بعدی اختلافات دیدگاهی در مورد شناسه و هویت میرویس نیکه… دروغ دیگری از پشتون سیاسی….

منیع: کتاب عین‌الوقایع. اثر شادروان ریاضی.

 

 نوشته‌ی محمدعثمان نجیب

 

 

 

 

Sent from my iPad