نگاهی به فصلنامه نور
سومین شماره فصلنامه نور نشریه انجمن کلتوری و فرهنگی افغانهای مقیم اشتیرمارک شهر گراز اطریش از چاپ برآمد. درین فصلنامه ها عناوین متنوع از مسائل سیاسی گرفته تا بخش های تاریخ، هنر، ادبیات وسرگرمی ها جلب توجه میکند که به سردبیری محترم تاج محمد فعال و هیات تحریر شان گرداننده گی شده. تقریبا در همه شماره ها عنوان های کلیشه ای معمول نشریات برون مرزی افغانی چون اندیشه، مشعل، پدیده و دیگران تکرار شده و جای هر گونه ابتکار خالی مانده است.
گذشته از این در نوشته و مضامین اغلاط املائی، انشائی و طباعتی فراوان بچشم میخورد وگاهی هم خواننده با ضد و نقیض مواجه می شود که شاید محترم فعال و هیات تحریرشان اصلا متوجه این مسئله نشده باشند. مثلا در مرامنامه و اساسنامه.
عنوان: (مرامنامه و اساسنامه انجمن کلتوری و فرهنگی افغانهای مقیم اشتیرمارک اطریش).
بخش اول: نام این تشکیل (انجمن کلتوری و فرهنگی افغانهای مقیم اطریش) مقر آن شهر گراز مرکز ایالت اشتیرمارک بوده البته ساحه فعالیت آن وسیع تر شده می تواند. ماده دوم از همین بخش: انجمن... یک تشکیل صرفا خدماتی، فرهنگی غیر انتفاعی، مستقل و دیمکراتیک بوده و فارغ از هر گونه گرایش های تنگ نظرانه ملی، نژادی، قومی، مذهبی، زبانی و منطقوی افغانان می باشد.
متاسفانه بخش دوم و احیانا بخش سوم تا حال نشر نگردیده بهر صورت خواننده دقیق می بیند که در ماده اول بخش اول عنوان انجمن را نفی میکند زیرا اطریش تنها ایالت اشتیرمارک نیست و در شهرهای دیگر مانند لینز، وین هم انجمن های خورد و بزرگ فرهنگی، نشست ها، کنسرت وتجلیل از روزهای مذهبی و ملی صورت میگیرد. و همچنان در تمام صفحات نشریه همان عنوان ( نور نشریه انجمن فرهنگی و کلتوری افغانهای مقیم اشتیرمارک اطریش) ثبت گردیده است
ثانیا در شماره اول در آغاز سخن محترم فعال می نویسند: ... افغانستان در امتداد رویدات های سیاسی اجتماعی و اقتصادی دهه پیشین بر مبنای تضادهای درونی کشیده گی های تنظیمی هفت گانه مجاهدین و مداخلات کشورهای بیگانه... دچار کشمکش ها و جنگ های خونین خانمانسور گردید... و در نتیجه تمام هستی مادی معنوی ملت بخاک و خون یکسان گردید...
اگر محترم فعال از تاریخ ده های پیشین حقیقت را هر چند تلخ است باور داشته باشند، گناه این همه تخریب و تباهی را به گردن تنظیم های هفتگانه نمی اندازند و حد اقل از فجایع که بنام کمک انترناسیونالستی شوروی بر ملت ستمدیده ما تحمیل شد و ملیون ها هموطن ما را به دیار هجرت سوق داد و یا لقمه های چرب گورهای دستجمعی ساخت یادی میکردند. من نمی خواهم از کرده و نا کرده آن حزب و یا آن تنظیم بحث کنم. اما باور دارم که قضاوت یک جانبه تنگ نظرانه بوده و همبستگی را که شعار مرامنامه شماست نقض میکند. همچنان بهتر است نام نشریه خود را به همان عنوان اصلی مرامنامه خود چاپ کنید. سخن باید چنان باشد که دل های نا امید را امیدوار و افکار پریشان هموطنان ما را تیمار کند. به قول حافظ شیرازی:
غلام آن کلماتم که آتش افروز است نه آنکه آب زند از سخن بر آتش تیز
در شماره اول صفحه پنچ این عنوان جلب توجه میکند.
"معلومات های افقی برای جوانان و نو جوانان" معلومات های افقی هیچگونه مفهومی را ارائه نمیکند. میان افقی و آفاقی زمین تا آسمان فرق است و معلومات های هم جمع- جمع است.
در صفحه یازدهم همین شماره دانه های مروارید در گذرگاه ادب شعر گونه هم ازمحترم فعال به چاپ رفته است که در مقایسه با شعرهای از کریمی استالیفی، صباح و لطف الله مشعل خیلی کم رنگ است. در یک معنی شعر کلام موجز است، شعر سرشار اندیشه است و بیان احساس و عاطفه بشری که در یک چوکات و فرم معین و پذیرفته شده بیان می شود. بدون شک کلام بدون وزن شعر گفته نمی شود و قافیه در شعر کلاسیک جز لاینفک بیان شعر بوده. فعلا در شعر سپید این رسم را کنار گذاشته اند ولی وزن، هجأ وموسیقی شعر به قوت خود چه در شعر کلاسیک و چه در شعر جدید پای بر جا باقی مانده است. علم عروض که خلیل بن احمد در اشعار زبان عربی وضع کرده و تا امروز تمام انواع شعر را بر اساس آن عرضه میکنند، اجازه نمی دهد که هر نوشته و یا جمع بندی چند کلمه متداول و یا چند تشبه و استعاره را بدون در نظرداشت قواعد و تکنیک های متداول شعر بگویم. غزل، رباعی، مخمس و مسدس هر کدام به یک بحر مربوط می شوند.
روزگارم را سیاه کردم به امید شبی دست من خواهد رسید بر دامن دنیای تو
این دامن دنیا یک ترکیب جدیدی که نه مضاعف نه مضاعف علیه، نه تشبه، نه توصیف و نه مجاز است و تا حال در هیچ زبانی برای دنیا دامن نتراشیده و نساخته اند. و یا:
کاروان اشک من با ناله ام شد همسفر دشت و صحرا پر شود از ناله و غوغای تو
سوزم از برق نگاهت سالها همچو فعال میکند مدهوش و مستم ساغر و مینای تو
کاروان با صحرا و ناله در مصره اول از خود شاعر به معشوقه بر میگردد (ناله و غوغای تو) یعنی اگر در مصرع اول ناله ذکر نمیشد کسی فکر میکرد این معشوقه است که ناله و غوغا میکند نه شاعر. مصرع دوم را که از نظر وزن بیت اول و دوم یکسان نیست کلمه فعال نامانوس میسازد.
برعلاوه شکستگی در جملات، واژه های اضافی، عدم نقطه گذاری و کامه گذاری و غیره در نثر محترم فعال ضعف انشاُ ایشان را برملا می سازد. مثلا این جمله را از( رئیس جمهور منتخب... بر نقش روشنفکران اتکا کند) توجه کنید.
(... افغانستان ویران به مهندسین و معماران – مکتب و دانشگاها نیاز به اساتید و آموزگاران مجرب و دانشمند و همچنان اقتصاد و تجارت به اقتصاد دانان و در یک کلام مردم عذاب کشیده به یک فضای آرام و بدون جنگ و خون ریزی نیاز دارد...) میشود این پراگراف را چنین نقطه گذاری و تصحیح کرد:
افغانستان ویران به مهندسین و معماران، مکتب و دانشگاها ضرورت دارد. در ساحه اقتصاد، به اقتصاد دانان و در یک کلام، مردم عذاب کشیده به یک فضای آرام و بدون جنگ و خون ریزی نیاز دارند. حالا می شود به آسانی مفهوم جمله و یا پرگراف را درک نمود. باز هم در همین مقاله ( رئیس جمهور منتخب زمانی برنده خواهد بود که به نقش روشنفکران اتکا نماید.)
رئیس جمهور و هر دولتی که خواسته باشد موفق از کارش بیرون آید باید به خداوند و به مردمش اتکا کند. زیرا چنانکه در ده های اخیر تجربه شد همین روشنفکران با دنباله روی از این و آن ابرقدرت به جائی نرسیدند.
در شماره دوم فصلنامه در آغاز سخن باز همان موضوع اول یعنی نقش روشن فکران تکرار شده. این بار موضوع جالب تر شده که گویا بدون روشن فکران بزودی کشیده گی های ملی آغاز میشود (... امیدها روز تا روز دارد به باُس و تبدیل شعارهای دیمکراسی و عدالت اجتماعی بیم آن میرود بروی کاغذ باقی بماند...).
صورت درست این جمله چنین است. امید ها روز به روز به یاُس تبدیل میشود، بیم آن میرود که شعارهای دیمکراسی و عدالت اجتماعی بر روی کاغذ بماند.
در همین شماره دو غزل گونه های از محترم فعال به چاپ رسیده که نه تنها از نظر وزن اشکالاتی دارند بلکه در بسا موارد مفهوم آن قابل درک نیست.
انجماد لحظه های تلخ رستاخیز کرد چون عقاب تیز پرواز کار در طوفان کند
این سیاه شب این شرر این طوق را موج میبایست خروشان سلطه اش پایان کند
در شعر گونه (می رقصد) می خوانیم:
اگر راهی شود روزی به سوی کلبه مستان تماشاکن ز شوقت زاهد میخانه میرقصد
الهی من فعال هر شب که میسوزم نمی داند به شمع ناله های زار من پرونه می رقصد
نخست از همه زاهد میخانه در هیچ قاموسی یافت نشده و نمیشود. چون کلمه زاهد اسم فاعل پرهیزگار، متدین و خدا پرست است و میخانه جای دیگری که در آن صوفی، شیخ، ملا و زاهد را گذری نیست و شمع ناله های زار هم در زبان دری چیزی را ابقاء نمی کند. از ردیف کردن قافیه های جبران، دوران، طغیان، افشان، توفان، ویران، پایان، افغان و قرآن می شود غزل دیگری ساخت اما شاید رستاخیزی را نشان ندهد.
در شماره سوم که رنگه و پر مصرف چاپ شده در آغاز سخن به مناسبت تجلیل از روز زن مثنوی گونهُ به نام زن چاپ شده که باز هم فاقد وزن و قسما تحقیر آمیز نسبت به نود و پنچ فیصد زنان رنجدیده کشور ماست.
تو هم داشتی زمانی خانه و جای که میگفتند ترا ای خانم بای
به باد رفته همه مال و جفایش کنم رسم تعظیم بر وفایش
زن بای یعنی زن خان، ملک، فیودال و سرمایه دار می باشد البته در زبان محلی مردم شمال کشور ما. اما اگر مقصود این باشد. محترم فعال از پنج فیصد و یا شاید خیلی کمتر از این رقم از زنان کشور ما را تجلیل کرده باشند. مصرع دوم برعلاوه این که از نظر وزن می لنگد مفهومی را بازتاب نمیدهد.
(در مخمس بی تو گریستم مادر):
از بی وطنی مزدور بیگانه شدیم ما ننگ است بگویم همه دیوانه شدیم ما
از ظلم و ستم بس که بی خانه شدیم ما مجنون صفت بر در هر خانه شدیم ما
به حق سخن های ناشنیده. من تا حال دیوانه را ندیدم که قادر باشد حق پناهنده گی و یا شهروندی بگیرد، کار کند، پول در بیاورد، پارتی های پرمصرف سازمان دهد، موترهای آخرین مدل را سواری کند و از خانه های مجلل، تلویزیون، انترنیت و خلاصه آنچه دست آورده های علم و تخنیک امروزی است بهره مند شود.
مهاجرین عزیز ما در هر جای دنیا که هستند مردمان هوشیار، عاقل، پرکار و زحمتکش اند و گاهی به درب خانه کسی به سوال نرفته اند.
در همین شماره در شگوفهً ابریشم :
بهار آمد زحسن گلرخان دیوانه خواهم شد به یاد نرگس چشمش ز خود بیگانه خواهم شد
گلرخان جمع گلرخ صفت معشوقه ها است پس گلرخان جمع است. اما در مصرع دوم به یاد نرگس چشمش مفرد است یعنی در دو مصرع یک شعر جمع و مفرد قابل قبول نیست. باید چنین می بود:
بهار آمد بیاد گـلرخی دیـوانه خواهم شد به یاد نرگس چشمش ز خود بیگانه خواهم شد
فلک دارد نماید روزگارم را سیاه چون شب به داغ نامرادی لاله سان افسانه خواهم شد
(فلک دارد نماید) و همچنان (لاله سان افسانه) هیچگونه کیفیت شعری نداشته و بلکه آشکارا غلط است.
ز مضمون محبت داد استادم سبق اما چویوسف مرد نام آور به پا زولانه خواهم شد
اگر حضرت یوسف به پایش زولانه افتاد نه از محبتی که به زلیخا داشت بلکه بخاطری که زلیخا نسبت به حضرت یوسف اظهار محبت میکرد. پس این سبقی که استاد از مضمون محبت به شاعر داد با زولانه یوسف چه ارتباطی دارد؟
به پا زنجیر هجرانش به سر سودای زلفانش فعال بر شعله رخسار منم پروانه خواهم شد
مصرع دوم بر شعله رخسار وزن شعر را به کلی از بین برده است و شعله رخسار تشبه درستی نیست.
البته پارچه دیگر شعر آقای فعال را به نقد نمی گیرم زیرا گفته اند: دل ز پر گفتن بمیرد در بدن. هدف بنده حقیر این است که اگر فصلنامه نور، مال همه افغانهای اطریش است باید راه خود را به روشنی سوق دهد. ضرورت ندارد که در آن اشعار سست و بی مفهوم چاپ شود. نثر مضامین سیاسی، فرهنگی و تاریخی باید با زبان ساده و عاری از هر گونه واژه های اضافی و بی مورد بوده و بازتاب دهنده اندیشه های نو و پیشرو عصر ما باشد.
به امید آن که نظراتم را تخریب و یا خدای ناخواسته توهین فکر نکرده و در اصلاح کار بکوشید.
یکشنبه ١٤ حمل سال ١٣٨٤
نعمت الله ترکانی از شهر لینز