افغان موج   

نقدی بر «اساسنامه انجمن فرهنگی و اجتماعی مهاجرین افغانستانی- اتریش »

  مرکز کاتب:  این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

شماره پنجم «روزنه» آماده چاپ بود که همهمه ها و هیاهوی تشکیل یک انجمن اینجا و آنجا بگوش میرسید. ما از دریافت چنین خبر  ابتدا خوشحال شدیم و توقع داشتیم که چنین انجمنی بتواند چتر بزرگی را در عرصه فعالیت های اجتماعی و فرهنگی مردم ما بدست بگیرد و حتی الامکان  مجموعه ی بزرگ و وسیعی را تحت پوشش خود قرار دهد.

با وجودیکه اطلاع یافتیم ترکیب افراد شامل در جلسات مقدماتی و نهایی این انجمن، دارای روحیه دیموکراتیک نمی باشد تا شرکت کنندگان آن به لحاظ افکار و دیدگاه ترکیب  مختلطی داشته باشند؛ ولی با آنهم ایجاد هر نهاد سیاسی و فرهنگی و اجتماعی را ولو اینکه دارای دید گاه و جهان بینی محدود و محصوری هم باشد به فال نیک می گیریم و به شدت استقبالش می کنیم.

البته تشویق دوستان و استقبال از ایجاد چنین نهادی؛ مستلزم نقد و ایراد گیری از عرصه های کار و فعالیت فرهنگی دوستان است. ما در صورتی میتوانیم ادعا کنیم که از تشکیل چنین انجمنی حمایت و پشتیبانی می کنیم؛ که بلحاظ عملی جنبه های ضعف و اشتباهات آن را با نقد و بررسی ما برجسته کنیم.

اکنون که شماره پنجم «روزنه» در حال چاپ است، «اساسنامه انجمن فرهنگی و اجتماعی مهاجرین افغانستا نی- اتریش» در اختیار «مرکز فرهنگی کاتب»  قرار گرفته است. این اساسنامه از مسوده و یا پیش نویس اش گذر کرده و به مرحله تصویب نهایی انجمن رسیده است که شرکت کنندگان آن طی امضایی، آن را عملاً تدوین و توشیح کرده اند.

وقتی «اساسنامه انجمن فرهنگی و اجتماعی مهاجرین افغانستا نی- اتریش» در اختیار ما قرار گرفت، با مرور کوتاهی متوجه ضعف ها و نادرستی های این اساسنامه شدیم که اینک به ترتیب به آن می پردازیم:

 

1-     سبک ادبی اساسنامه مطلقاً به سبک ادبی آخندی شباهت دارد. در سبک ادبی آخندی، قواعد و دستور زبان فارسی را، پیرو  قواعد ودستور زبان عربی می نماید. چون در دستور زبان عربی برای جمع مکسّر صفت به صورت مفرد مؤنّث می آید، دوستان اساسنامه نویس ما هم از اصطلاح «هيأت مديره» ، «هيأت رئيسه» و غیره به سبک و شیوه آخندی استفاده کرده اند. دوستان ما متوجه نیستند که زبان فارسی مذکّر و مؤنّث و تثنیه و جمع مکسّر ندارد و صفت به صورت مطلق با موصوف مطابقت نمی کند، بناً جمع رئیس، رئیسه و جمع مدیر، مدیره و جمع حسن، حسنه نمی آید. در زبان فارسی برای «هيأت مديره» ،«هيأت مديران»، و «هيأت رئيسه»  «هيأت رئيسان» می نویسند.

2-       اساسنامه انجمن مذکور بلحاظ سبک نویسندگی نیز التقاطی است. قسمی که در مورد هایی از ادبیات فارسی ایکه در 50 و صد سال گذشته مروج بود نیز استفاده شده است.مثلاً «مفتش مالی» بقول عامه،اصطلاحات قرن حجر است و به ندرت در ادبیات معاصر استفاده می شود. بجای اصطلاح «مفتش مالی» هیئت نظارت بر امور مالی و سایر اینگونه اصطلاحات استفاده می شود.

 

اگر ماده اول اساسنامه مورد نظر را خوانندگان به دقت بخوانند، لغزش در نویسندگی، لکنت زبان نوشتاری، گنگ نویسی، قاطی کردن مفهوم و منظور موضوع و درازی جمله کم محتوا و غیره را مشاهده می کنند. در واقع نویسنده در همان پاراگراف اول اساسنامه؛ ضعف نویسندگی اش را متبلور کرده است. و برای همین هم خیالش را راحت نموده به جاهایی رجوع کرده است که بعداً به این موضوع پرداخته خواهد شد.

از سبک ادبی می گذریم و می رویم سراغ تحلیل ها و استدلالات دوستان انجمن ما.

اساسنامه از حفظ و ترویج فرهنگ و سنت ها، رسم و رسوم و تاریخ مردم افغانستان سخن گفته است ولی به هیچ وجه روشن نکرده است که آنها از کدام سنت ها و رسوم و تاریخ دفاع می نمایند؟ از فرهنگ مدرن و مترقی و یا اینکه از حفظ فرهنگ در سطح عامش دفاع می نمایند. اگر از سنت ها در سطح عامش دفاع می نمایند که نباید به این انجمن در آینده دل خوش کرد، زیرا سنت داریم تا سنت و فرهنگ داریم تا فرهنگ. بخشی از سنت های مردم افغانستان به شدت ارتجاعی است و باید آن را دور انداخت. بخشی هم مترقی است و میتوان آن را بقول اساسنامه نویسان، به مردم اتریش معرفی کرد. مثلاً سنت عدم آزادی اندیشه و بیان در افراد را که از سنت های دیرینه مردم افغانستان است نباید به جامعه اتریش معرفی شود. زیرا معرفی این سنت ها، ما را با دستاورد جامعه جهانی و حقوق بشر بیگانه می سازند. بطور مثال نباید گفت که مردم افغانستان آنهایی را که به دین مسیحیت گرویده تکفیر و تحقیر می نماید. بلکه باید گفت که انتخاب دین و مذهب یک حق طبیعی انسانهاست و مردم افغانستان با گذر ازین سنت ها، خود شان را ملزم به رعایت حقوق انسانی که در منشور ملل متحد و سایر دست آورد های حقوقی در سطح جهانی میداند.

همینطور نباید به جامعه اتریش گفت که در میان ما افغانستانیها سنت قوم گرایی و طایفه بازی رایج است و تعلقات ما بر اساس هم خونی و هم طایفه وی دور می خورد. معرفی چنین سنتی به جامعه اتریش؛ ما را از نظر زیست و زندگی درین جهان؛ به دوره مناسبات فئودالی می کشاند که اتریش و سایر کشور های اروپایی چند صد سال است ازین مناسبات عبور کرده است. سنت و رسوم طایفوی و سکتاریستی که به شدت در میان شرکت کنندگان انجمن مذبور مرسوم است را نباید در میان جامعه اتریش معرفی کرد. زیرا جامعه اتریش میداند که در میان افغانستانی های شهر وین انجمن ها و نهاد های سیاسی – فرهنگی با برنامه و دیدگاه ملی و مترقی وجود دارد. از جمله مرکز فرهنگی کاتب نهادی است که به ارزش های ملی مترقی و دیموکراتیک اعتقاد وو باور دارد و این موضوع در ارگان نشراتی اش روزنه به صراحت انعکاس یافته است. لذا اگر سنت ها و گرایش های سکتاریستی و طایفه بازی نباشد؛ دلیلی وجود ندارد که هر روز دست به تشکیل انجمن ها و نهاد های جدیدی بزنیم. بناً نباید این سنت های تنگ نظرانه را به جامعه میزبان شناساند. چرا که جامعه میزبان به هیچ وجه از سنت های عقب مانده و ارتجاعی حمایت و پشتیبانی نمی نماید.

هم چنان نباید به جامعه اتریش بگوئیم که وقتی ما در محفل موسیقی و هنری که توسط یکی از هم وطنان ما برپا شده است، شرکت کنیم، باید با رئیسان قبیله و متنفذین سرچانده ها مصلحت کنیم. اگر آنها به ما اجازه داد شرکت می کنیم و اگر اجازه نداد صد قسم تبلیغات زهر آگین را نثارش می کنیم و مردم را از شرکت درین محفل منع می کنیم. اینگونه معرفی چنین فرهنگ تابعیت از رئیس قبیله و سر چانده ها و متنفذین آنها، حق خود ارادیت انسان و حق شهروندی را از آدم می گیرد و از فرد یک برده می سازد. بناً برده داری فکری را مردم اتریش نمی پسنند. لذا معرفی سنت ها و فرهنگ مردم ما را باید از چولی منطق مدرنیسم عبور بدهیم و بعداً به جامعه اتریشی تحویل بدهیم. بدون تمیز و تشخیص دادن خوب و بد سنت ها و فرهنگ، نمیتوانیم کار سازنده ای به پیش ببریم.

برای همین دلیل در اساسنامه مرکز فرهنگی کاتب و در تمامی اسناد و برپایی محافل فرهنگی و هنرش اش؛ به صراحت از حفظ و پاسداری سنت ها و فرهنگ «مترقی» مردم افغاستان یاد شده است. در ادبیات مرکز فرهنگی کاتب از سنت به مفهوم عامش و از فرهنگ به مفهوم عامش ذکری به میان نیامده است. لذا صحبت از حفظ فرهنگ و عنعنات و رسومات مردم ما در سطح یک تعریف عام نه تنها گنگ و مبهم است،بلکه دست استفاده جویان سنتی را بکلی باز می نمایند. مثلاً ستم بر ضد و خشونت بر اطفال جزای از رسم و رواج مردم ما است اما رسم بسیار زشت و بدی است. ماباید علیه این رسم برزمیم و از سنت مترقی حمایت و پشتیبانی نمائیم نه اینکه رسم و رسوم و سنت مردم ما را هر چه بود بشکل مطلق ازش تقدیس و تعریف نمایئم.

در میان بخشی از مردم افغانستان قطع کردن دست دزد و سنگار زنان یک رسم بسیار معروف و سنت پسندیده ی است.  در بخشی هم تصاحب بر زن برادر که شوهرش می میرد یک سنت بسیار متداول و مروج است که وارثین متوفی با استفاده از سنت رایج مردم، زن شوهر مرده را به زور و جبر به ازدواج یک پیر مردی و یا به یک پسر خورد سالی در می آورد.  بناً این رسم ها سنت مردم ما است اما سنتی است که تاریخش دیگر به پایان رسیده است و باید بر زشتی آن تاکید کرد.  لذا وقتی ما از سنت و رسوم مردم در سطح عام تعریف می نمائیم؛ معنایش این است که از سنت شلاق زدن و سنگار کردن زنان حمایت می کنیم. ما گفته نمیتوایم سوختادن انسانها و سنگسار کردن آنها سنت نیست، بلکه باید بگوئیم این سنت های زشتی است و ما ازین گونه سنت ها دفاع نمی کنیم. بناً پاسداری از سنت در سطح عام، پاسداری از افکار جاهلانه است.

3 ـ نکته ی دیگری که باعث تامل و تعجب است؛ استفاده اساسنامه نویسان و در کل دوستان شرکت کننده آن از واژه «مهاجر» بجای «پناهنده» است. در اساسنامه بصورت مطلق از مهاجر یاد شده است و اصلاً نامی هم از پناهنده برده نشده است. ما نمیدانیم که دوستان ما که اکثراً ما شاالله اهل علم و دانش هستند و بیش از بیست نفر در تدوین و توشیح این اساسنامه بحث و تبادل نظر کرده و بشکلی سهم گرفته اند چگونه قادر به تشخیص این دو واژه از هم نیستند؟

آنها باید میدانستند که «مهاجر» در اروپا به هیچ وجه امتیاز حقوقی ندارد و اصلاً اروپا مهاجر پذیر نیست. مهاجر پذیر امریکا، کانادا و استرالیا است. کشور های اروپایی هیچ مسئولیت و تعهدی در قبال مهاجرین ندارد.

مهاجر در واقع به آن دسته از افرادی گفته می شود که برای امرار معاش، زندگی بهتر، درس و تحصیل و در کل معیشت خود و خانوادش از کشورش به باقی کشور ها مهاجرت می نماید. مهاجرت از قدیم در میان مردمان جهان رسم بوده و در آینده نیز ادامه خواهد داشت.

کشور های اروپایی هیچ بودجه ای را برای مهاجرین قانونی و غیر قانونی اختصاص نداده است. کسانی که خارج از کشور های اروپایی در خواست مهاجرت می نمایند می باید بلحاظ مالی از هر نظر تامین باشد و حتی بیمه مریضی اش را بپردازند. بعد از اسکان در کشور میزبان و رعایت از قانون آن کشور در صورتیکه تخلفی نداشته باشند میتوانند در خواست تابعیت از کشور میزبان را بکنند. بعد از اینکه تابعیت آن کشور را دریافت کنند، بعنوان شهروند و تبعه آن کشور محسوب می شود و اصلاً مهاجر تلقی نمی شود.

فرد مهاجر نه در کشور خودش و نه در کشور میزبان با دولت مطبوعش مشکلی ندارند و میتواند در شرایطی که در کشور میزبان بسر می برند در سفارت دولت اش تماس هایی داشته باشند و حتی بعنوان کار مند در آنجا استخدام شود.

«پناهنده» کسی است که بر اثر جنگ و نا امنی،  تبعيض قومی، نژادی يا مذهبی، فعاليت سياسی و یا عدم آزادی های سیاسی در کشورش، به کشور های دیگر پناهنده شود. بناً پناهنده دارای حقوق پناهندگی است و این حقوق برای اولین بار در قرار داد ژنو 1951 به امضای کشور ها رسید و به تعقیب آن کشور های اروپایی نیز قانون پناهندگی در داخل کشور شان را وضع کردند. اتریش در سال 1997 قانون پناهنده پذیر اش را توشیح کرد که اکثیرت مطلق پناهندگان پذیرفته شده افغانستان طبق قانون پناهندگی دولت اتریش پذیرفته شده اند.

پناهنده گان بر خلاف مهاجرین، دارای امتیازات حقوقی هستند. این امتیازات هم در دوران متقاضی پناهندگی شامل حال پناهندگان است و هم بعد از پذیرش پناهندگی شان. کشور میزبان تعهدی را که در قبال پناهنده دارد این است که باید به تقاضای پناهندگی وی رسیدگی کند و در دورانی که پناهندگیش پذیرفته می گردد از حقوق پناهندگی برخور دار باشد و جانش از خطری که او را تهدید می کند محفوظ باشد.

پناهنده نیز مکلف است که از قانون پناهندگی کشور میزبان اطاعت کند و با ایادی که او را تهدید می کند، از جمله عوامل سفارت کشور مطبوعش تماس هایی نداشته باشد.

یکی ازتفاوت های  پناهنده و مهاجر در این است که پناهنده با دولت و عوامل سفارت مشکل دارد و همین مشکل سبب پزیرش او بعنوان پناهنده در چوکات حقوق پناهند گی دولت میزبان شده است. کشور میزبان از پناهنده می خواهد که برای حفظ جان و امنیت او چه در دوران متقاضی پناهندگی و چه در مرحله پزیرش پناهندگی نه سفر هایی به کشورش داشته باشد و نه با کارکنان سفارت ارتباط بگیرد. وقتی اگر چنین تعهداتی از جانب پناهنده نقض شد؛ کشور میزبان حق پناهندگی او را فسح می تواند. زیرا هر چه در باره مشکل پناهندگی اش گفته است، دروغ از آب می درآید.

با توجه به مبحث فوق؛ ما نمیدانیم که بنیانگذاران انجمن مذکور چه پدر کشته گی ای با پناهندگان دارند که هموراه در اساسنامه اش از مهاجر صحبت می نمایند اما حاضر نیست یک بار هم از پناهنده نام ببرند. اگر در ترکیب بنیانگذاران این انجمن مهاجرین اکثریت میداشتند و اساسنامه را نیز آنها می نوشتند؛ ما گیله نمی کردیم در حالیکه تمامی این دوستان بلا استثنا پناهنده هستند که یا «کنواسیون پاس» دارند و یا پاسپورت تابعیت اتریش را بعد از سپری کردن شرایط پناهندگی کسب کرده اند!

این دوستان همه میدانند که که وقتی تقاضای پناهندگی آنها در جریان قرار داشت، اداره پناهندگی آنها را بنام Asylant یا  Flüchtlingمی شناختند و هر گز آنها را بنام  Auswandrer  یا Emigrant  یاد نمی کردند.

بنابراین کشور میزبان بعنوان مهاجر با ما برخورد نمی کنند و ما هم بجای اینکه از موقعیت اجتماعی – سیاسی خود دفاع کنیم، خود مان را در محدوده مهاجر برای آنها تنزیل میدهیم. باید توجه داشته باشیم که دولت میزبان با ما تا زمانیکه دارای حق پناهنگی هستیم؛ بعنوان پناهنده برخورد می نماید و حقوق پناهنده مساوی با حقوق هر تبعه کشور میزبان است. تنها حقوقی که یک پناهنده از وی محروم است حق انتخاب شدن و حق انتخاب کردن در انتخابات پارلمانی و ریاست جمهوری است. زمانی میتواند به چنین حقوقی دست بیابد که تابعیت کشور میزبان را حاصل کند. وقتی یک پناهنده تابعیت کشور میزبان را بدست می آورد با او بعنوان یک شهر وند برخورد می گردد. لذا دوستان انجمن نو تاسیس ما که اکثراً تابعیت اتریشی دارند بجای اینکه از حقوق شهروندی اش در راستای خدمت به خلق الله استفاده کنند، خود شان را در محدوده یک مهاجر پائین می کشاند که خود مهاجر هیچ حقی را بلحاظ حقوقی در کشور های میزبان ندارند.

ازین گذشته حفظ و پاسداری از سنت ها و رسوم جامعه افغانستانی در اتریش از رسالت و وظایف پناهندگان نیستند. این مسایل بدوش کسانی اند که آدم های سیاسی نیستند و از نظر موقعیت اجتماعی هیچ مشکلی نه با دولت افغانستان دارند و نه با سفارتخانه و خانه فرهنگی شان. درین میان میتوان به تجاران، پرسونل خانه فرهنگی و سفارتخانه و دانشجویان بورس های تحصیلی  اشاره کرد. آنها بدون کدام مشکل و با امکانات بهتر میتوانند غذا های افغانستانی را بشناسانند و کالا ها و قالین افغانستانی را به جامعه میزبان معرفی کنند.

اینکه آنها و عوامل سفارتخانه پرچم های تبلیغاتی شان را به شانه پناهندگان می اندازند تا برای انها تبلیغ کنند، از نا آگاهی و عدم داشتن سواد سیاسی پناهندگان اند. درست است که خیلی از پناهندگان آدم های سیاسی نیستند ولی دولت میزبان پناهندگان را بعنوان انسانهای سیاسی قبول کرده اند و تا زمانیکه تابعیت اتریشی نگرفته اند، عملاً سیاسی اند.

تعدادی ازین پناهدندگان که در انجمن نو تاسیس نیز دیده می شوند تحت تاثیر عوامل دولت و سفارتخانه آنها قرار گرفته و یاد گرفته اند که بگویند آنها آدم های سیاسی نیستند و بهمین دلیل کار های فرهنگی می کنند. این آقایان متوجه نیستند که کسیکه پناهنده باشد از نظر اداره پناهندگی سیاسی خطاب می شود! پناهنده یعنی کسی که تحت فشار سیاسی یا مذهبی کشور را ترک گفته به کشور میزبان در خواست پناهندگی داده است. فلهذا موقعیت اجتماعی و سیاسی ما بعنوان پناهندگان ایجاب می نمایند که ما دست به تشکیل نهاد های سیاسی بزنیم و حد اقل از حقوق پناهنده و علل و عوامل شرایط نا مساعد اوضاع سیاسی  افغانستان بحث و تبادل نظر نمائیم. معرفی سنت ها و فرهنگ و زبان در سطح عامش وظیفه ما نیست.

معرفی سنت ها و رسم و رواج ها و معرفی غذا های سنتی و کالا ها را خانه فرهنگ یک کشور مثل «مرکز امام علی» ایران مستقر در شهر وین خوب انجام می دهند و هرگز پناهندگان ایرانی نمی آیند تا محفل شناسایی قالی و غذا های ایران را به جامعه اتریش ارایه کنند. اینکه دولت های بی کیفیت افغانستان نتوانسته است بقول اساسنامه نویسان ما، فرهنگ و سنت های افغانستان را به جامعه اتریش معرفی کنند، بیگاری را باید پناهندگان بکشند و بعنوان آشار از وجود شان استفاده شوند؟

رسالت ما این است که با استفاده از موقعیت قشری ما، از ایجاد فرهنگی که در راستای جامعه مدنی و شهروندی خدمت کند دفاع کنیم. زیرا فضای سیاسی فرهنگی موجود در اینجا حقوق مدنی و حقوق شهروندی است. وقتی کشور میزبان تعدادی کثیری از بنیانگذاران انجمن را که تابعیت اتریش دارند بعنوان شهروندان این جامعه می شناسند، آیا درست است که آنها در اسنادی خود شان را هنوز مهاجر خطاب کنند؟

بد بختی ما در این است که ما هنوز قادر به تشخیص حقوق و هم چنان قادر به تشخیص روابط اجتماعی – سیاسی خود نیستیم. پناهندگانی که میگویند بدلیل شرایط نا مساعد سیاسی از کشور آواره شده اند و با دولت شان مشکل دارند، مشاهده می شود که با سفارت کشور شان زد و بند هایی دارند و حتا در محافل سیاسی از جمله محفل سالگرد آقای «مزاری» از مقامات سفارت افغاستان نیز دعوت می شود که شرکت کنند!

آنها از یک جانب می گویند که مزاری را طالبان شهید کردند اما از جانب دیگر از قونسولگری سفارت دولت کرزی در اتریش دعوت می کنند که در محفل شرکت کنند! با وجودیکه میدانند که دولت کرزی یگانه حامی طالبان است.

آنها از یک جانب می گویند که شرایط سیاسی افغانستان برای بازگشت آنها مساعد نیست و آنها پناهندگان سیاسی اند، اما از جانب دیگر پرچم دولت نا مشروع کرزی را به گردن دختران پناهنده می آویزند تا زینت بخش محفل مزاری نمایند!

گرچه این بی خردی سیاسی مختص پناهندگان اتریش نیستند، بلکه در تمامی کشور های اروپایی که سالگرد مزاری را بر پا داشتند به چشم میخورد. درین نمایش مسخره کننده، در پشت استیج، پرچم افغانستان را در پهلوی پرچم کشور میزبان می آویزند و عکس مزاری را در کنارش معجون می سازند.بقول شاعر:

ورنه ندیدم که کس نماید معجون

سودهٔ  المـــاس را به  قند  مکرر

بهر حال از موضع دور نرویم. دوستان اساسنامه نویس ما باید به اصطلاحات و واژه ها توجه کنند و برای تدوین یک اساسنامه که راهنمای فعالیت سیاسی اجتماعی مجموعه ی از افراد و شخصیت ها است کمی هم زحمت بخرج دهند و درین میان احساس مسئولیت نمایند.

گرچه بی توجهی و بی مسئولیتی در تدوین اساسنامه انجمن؛ توسط دوستان شرکت کننده آن به حدی ابتذال رسیده است. ابتذالی که حتا ارزش وقت گذاشتن مرکز فرهنگی کاتب را ندارد. با آنهم مرکز فرهنگی کاتب به منظور تشویق و در عین حال ترغیب و تهییج دوستان انجمن  فرهنگی و اجتماعی مهاجرین افغانستانی- اتریش، به این اساسنامه ارج و اهمیت میدهد که حاصل این ارج گذاری نقد موجود است.

اساسنامه انجمن مذکور، نازل ترین سطح و سویه علمی و فرهنگی مجمعی را به نمایش می گذارد که این مجمع انسانهای خوب و لایقی را در عرصه فرهنگ و ادبیات با خود دارند. سطح سواد علمی دوستان بحدی نیستند که یک اساسنامه را تدوین و ترتیب نتوانند. لذا مشکل عدم احساس مسئولیت به موضوع است.

عدم احساس مسئولیت انسانها را بی خیال و در نتیجه نا بینا می نمایند. قسمی که قادر به تشخیص مواد آن نباشند و درک نتوانند که ماده های اساسنامه و محتوای بحثی که براه انداخته شده است کاملاً میکانیکی و به دور از واقعیت های عینی و علمی جامعه است.

نویسنده و یا نویسندگان اساسنامه از جامعه و مردم خود اطلاعی ندارند و بهمین دلیل فکر می کنند با جمعی از ارواح سخن می گویند و برای همین هم حاضر نیستند کمی از وقت شان را صرف به کاوش و کنجاوی پیرامون مواد آن نمایند.

نویسنده یا نویسندگان اساسنامه فکر می کنند میتوانند مجموع افرادی را که در یک جامعه دیموکرات و مدرن زندگی می کنند، با یک قانون و قواعدی که مجموعه ی از افرادی که در یک جامعه در بسته وسنتی اسکان دارند سه سطح و همطراز مقایسه نمایند. و برای همین هم فقط نام محل و کشور و نام انجمن را تغییر داده اند. یعنی اساسنامه توسط مجموع افرادی در ایران نوشته شده است اما نویسندگان یا تائید کنندگان می خواهند آن را بالای افرادی  در شهر وین انطباق دهند.

خارج از اینکه این عمل بلحاظ حقوقی یک سرقت ادبی محسوب می گردد و متخلفین آن بجرم دزدی ادبی محاکمه می شوند، بلحاظ پرستیژ نیز روحیه مجموعه ی از انسانهای با فرهنگ را تنزل میدهد و پتانسیل آنها را پائین می آورند.

قضیه ازین قرار است که «اساسنامه انجمن فرهنگی و اجتماعی مهاجرین افغانستانی- اتریش»، بصورت مطلق جعلی و کاپی شده  از  سایت های ایرانی است!

تا حال چهار سندی از جانب انجمن مذکور بدست ما رسیده است.

«اساسنامه» شامل 33 ماده، «آیین نامه سندی داخلی انجمن»،

«بخش امور فرهنگی و جوانان انجمن» و سندی هم بنام «بخش تعلیم و تربیه». تمامی این اسناد کاپی شده از سایت های انترنیتی ایرانی هاست و متاسفانه بنیانگذاران انجمن مذکور آن را بصورت مطلق پذیرفته اند.

ما دقیق نمیدانیم که اعضای شرکت کننده درین جلسات واقعاً پیرامون مواد اساسنامه و سه سند دیگر به بحث و تبادل نظر پرداخته اند یا نه؛ ولی تصویب چنین اسنادی آنهم بشکل کتبی ایکه همه در پای آن امضا کرده اند مبین سهل انگاری و بی مسئولیتی شان در قبال سرنوشت جامعه می باشند.

ما ابتدا قصد داشتیم بخش هایی از «اساسنامه انجمن فرهنگی و اجتماعی مهاجرین افغانستانی- اتریش» را نقد کنیم اما چون بعد متوجه شدیم این اساسنامه از سایت های دیگری کاپی شده است، پرداختن به آن را زاید دانستیم. درینجا ابتدا اساسنامه فوق را درج می کنیم و پس از آن  سراغ سندی می رویم که انجمن مذکور اساسنامه اش را از آن سایت کاپی کرده است:

 

باقی مطلب در شماره 5 روزنه